چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
بازگشتی قابل قبول با شعارهای ضد جنگ
در برهوت سینمای رنجور و نه چندان پربار کشورمان، کیومرث پوراحمد آن قدر فیلم و مجموعه دوست داشتنی دارد که بیشک برای تمام پیگیران سینمای ایران کارگردانی محترم و کاربلد به حساب میآید. فیلمهای آلبوم تمبر، بی بی چلچله، به خاطرهانیه، شب یلدا و مجموعههای همیشه ماندگار قصههای مجید و سرنخ بهترینهای کارنامه هنری او هستند که حداقل یکی از اینها در ردیف فیلمهای تمام عمر غالب منتقدان و سینما دوستان ایرانی جای میگیرد.
او در سالهای اخیر با ساخت دو فیلم ضعیف شب یلدا و نوک برج خیلیها را ناامید کرد; به طوری که خود او در برنامه شب شیشهای از تولید این دو اثر نه چندان قابل ملاحظه اظهار پشیمانی کرد. آخرین ساخته او، اتوبوس شب، اکنون بر پرده سینماهاست و شاید از خیلی جهات بتوان آن را بازگشت امیدوارکننده او به سینمای همیشه ملموس و ایرانیاش نامید..
اتوبوس شب داستان رزمندهای نوجوان به نام عیسی (مهرداد صدیقیان) است که مامور میشود تا با همراهی همرزمش، عماد (امیر زند)، گروهی از اسیران عراقی را با اتوبوس کهنهای که راننده آن شخصی به نام عمو رحیم (خشرو شکیبایی) است، به پشت خطوط مقدم منتقل کند. این موقعیت جذاب داستانی باعث میشود که بیننده در همان ابتدای فیلم به داخل داستان پرتاب شود و با دیدن چاقوی پنهان شده در پوتین افسر عراقی و برتری محسوس عددی اسیران نسبت به سه قهرمان اول فیلم، در تعلیق و نگرانی قرار بگیرد. از این حیث فیلمنامه اتوبوس شب بر پایه قواعد مرسوم و کلاسیک درامنویسی پیش رفته است و همچنین برتری قابل ملاحظهای نسبت به سایر محصولات معمول سینمای ایران دارد که جان تماشاگر را به لبش میرسانند تا موتور داستان خود را روشن کنند! ضمن اینکه جر و بحثهای شیرین عیسی و عمو رحیم در همان سکانس ابتدایی کمک میکند تا خیلی زود بیننده با شخصیتهای فیلم ارتباط برقرار کند. زمانی که چشمان عماد بر اثر اصابت ترکش خمپاره زخمی میشود، نقطه عطف اول فیلمنامه اتوبوس شب رقم میخورد و بیننده میفهمد که بیشک قهرمان اصلی (عیسی) در آزمونی سخت و دشوار قرار خواهد گرفت. از این پس کشمکشهای داستانی به نقطه اوج خود میرسند; هدایت اتوبوس به دست دو افسر بعثی میافتد و آن دو عیسی و عماد را مجبور میکنند تا با چشمان و دستان بسته، در دل میدان مین پیش بروند و راه را برای فرار آنها با اتوبوس هموار سازند.
در اینجاست که شخصیت پردازی مناسب باید به کمک فیلم بیاید و تماشاگر را بیش از پیش به قصه نزدیکتر کند. اما متاسفانه در این نقطه تمام رشتهها پنبه میشود! عمو رحیم در برابر عراقیها واکنش چندانی از خود نشان نمیدهد و منفعل و ترسو جلوه میکند و این فاروق (محمدرضا فروتن) است که ورق را به نفع قهرمانان داستان برمیگرداند. فاروق کاراکتری است که در اوان راه و در بین اسیران عراقی با حاضر جوابیهایش مقابل امر و نهیهای عیسی خودنمایی میکند و با توجه به انتخاب فروتن برای این نقش و ذهنیت بیننده از تیپ آشنای او میتوان حدس زد که این پرسوناژ نقشی کلیدی در روند حرکتی فیلمنامه ایفا خواهد کرد. این مرموز بودن شخصیتی کاراکتر فاروق زمانی به اوج میرسد که او با آن دو افسر عراقی همکاری میکند. اما زمانی که او به هواخواهی از قهرمانان ایرانی داستان، دو افسر عراقی را خلع سلاح میکند، باید به بیننده حق داد که از کارگردان و فیلمنامهنویسان توقع زمینه چینی مناسبی داشته باشد. اینکه فاروق نیمی عراقی و نیمی ایرانی است و از آرزوهای خود و پدرش برای احداث پل بر رود اروند و خوردن فالوده شیرازی و مراوده صلح آمیز دو ملت حرف میزند (که البته شیرینی گفتار خود را با تکرار این شعارها لوث میکند) و از سیاستهای جنگطلبانه صدام انتقاد میکند، نمیتواند توجیهی دراماتیک بر نقش موثرش در چرخش داستانی فیلمنامه باشد. پس از به شهادت رسیدن عماد و هدایت مجدد اتوبوس به دست عیسی میتوان اذعان داشت که دیگر فیلم تمام شده است.
آن قضیه رویارویی اتوبوس با تانک عراقی به غنیمت گرفته شده تنها برای لحظاتی بیننده را در تعلیق فرو میبرد و فصل آخر در آن ایستگاه صحرایی نیز کمی کشدار و طولانی جلوه میکند. پوراحمد در طول فیلم بارها و بارها در قالب دیالوگهایی شعاری انزجار خود را از جنگ اعلام کرده است; عیسی در همان ابتدای فیلم و پس از کشتن عراقیها با گریه میگوید که: «چرا میکشیم؟» و عمو رحیم چندین و چند بار با حسرت از آشتی و دوستی میان دو ملت ایران و عراق حرف میزند. شاید تمام این پیامهای صلح طلبانه را بتوان در شخصیت آن بهیار کرد، سیروان (کوروش سلیمانی)، متبلور دید. او بنا به اقتضای صحنهها، به طور مداوم از جنگطلبیهای رهبر دیوانه عراق شکایت میکند.
به همین دلیل است که بیننده نمیتواند چندان با او ارتباط برقرار کند و عکسالعمل او را در آن پاسگاه در برابر آن دو افسر عراقی چندان جدی نمیگیرد و از روی احساسات جریحهدار شده این کاراکتر میپندارد. اگر پوراحمد این دیدگاه ضدجنگ را در قالبی تصویری و موجز به نمایش در میآورد، قطعا ارزش محتوایی اتوبوس شب چیزی فراتر از حال بود. البته او در اواخر فیلم با هوشمندی از ابزار تصویری نیز برای انتقال پیام ضد جنگ فیلم خود بهره گرفته است; جواب آزمایش همسر عماد، ریحانه (الناز شاکردوست)، دال بر باردار بودن او و نیز آن تکه کنده شده از چادر مشکی ریحانه که در سیمهای خاردار گرفتار شده، بدون شک آن پیام مورد نظر سازنده را به سینمایی ترین، زیباترین و در عین حال تلخترین شکل ممکن به مخاطب منتقل میکنند و شاید دیگر نیازی به آن همه شعار در مذمت کشتار و خونریزی نبود.
مهرداد صدیقیان در ایفای نقش عیسی بسیار موفق عمل کرده است و پروسه شخصیتی پرسوناژش را به خوبی به نمایش گذاشته است. در آن پاسگاه بیننده دیگر اثری از آن نوجوان مغرور و خام ابتدای فیلم را در عیسی مشاهده نمیکند. برخورد عیسی در مواجهه با ریحانه و همنشینی با عمو رحیم کاملا عوض شده است و به پختگی خاصی رسیده است. میتوان گفت او تنها کاراکتری در فیلم میباشد که در حد تیپ باقی نمانده است. قطعا نیمیاز این مزیت به حساب شخصیت پردازی خوب نویسندگان فیلمنامه و نیمیدیگر به پای بازی قابل ملاحظه صدیقیان است.
خسرو شکیبایی هم نقش آفرینی هنرمندانه دیگری از خود به جای گذاشته است. او آن قدر استادانه در قالب نقش خود فرو رفته است که تماشاگر خیلی سریع با این کاراکتر-تیپ ارتباط برقرار میکند و رفتار و سکناتش را به راحتی میپذیرد. محمدرضا فروتن هم در ملموس جلوه دادن شخصیت فاروق نهایت تلاش خود را کرده است، اما بازی او به دلیل شخصیت پردازی نه چندان مناسب نقشش جلوهای ندارد. الناز شاکردوست در آن حضور کوتاهش در پانزده دقیقه انتهایی فیلم بسیار موفق عمل کرده است. او درک درستی از نقش خود داشته و از پس در آوردن انتظار و نگرانی و معصومیت کاراکتر ریحانه بر آمده است. جدا از فیلمنامه تقریبا پذیرفتنی اتوبوس شب، فیلم از لحاظ تکنیکی نیز حرفهایی برای گفتن دارد. پوراحمد نخستین تجربه بلند خود در حیطه سینمای دفاع مقدس را به خوبی پشت سر گذاشته است. او در خلق میزانسنهای پرتنش در داخل و بیرون اتوبوس بسیار موفق عمل کرده است و درصد قابل ملاحظهای از ایجاد حس تعلیق و همذاتپنداری بیننده با وقایع و آدمهای فیلم مرهون فضاسازی خوب و مناسب پوراحمد است. البته در این بین نباید از فیلمبرداری و نورپردازی چشمگیر مهدی جعفری هم به آسانی گذشت که بیشک سهم زیادی در خلق فضاهای تنگ و خفقانآور فیلم داشته است.
سوای پارهای از مشکلات محتوایی که در بالا ذکر شد، اتوبوس شب اثری قابل قبول و در برخی لحظات دوست داشتنی از کار در آمده و این امر مرهون سالها تجربه حضور پوراحمد در پشت دوربین و شناخت او از خواستههای تماشاگر ایرانی بوده است. اما نباید از یاد برد که تاثیر اتوبوس شب در برابر آثار درخشان و همیشه ماندگاری مثل قصههای مجید و شب یلدا بسیار کمرنگ است و بیننده با خروج از سالن تاریک سینما خیلی زود از حال و هوای فیلم خارج میشود. کیومرث پوراحمد میداند که سینمادوستان ایرانی برای شخصیت و کارهای او احترام زیادی قائلند و سطح توقعشان قطعا فراتر از اتوبوس شب است. اتوبوس شب برای کسانی که با گل یخ و نوک برج سرخورده شده بودند، تنها نقطه اتکا و سکوی پرشی مناسب برای خلق مجدد آثاری در حد و اندازههای ساختههای خاطره انگیز پوراحمد به حساب میآید.
امیررضا نوری پرتو
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست