چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

خون به خون شستن محال آمد محال


خون به خون شستن محال آمد محال

مقاله سعید حجاریان در سالگرد ترورش

شب میلا‌د پیامبر خاتم که رحمت‌للعالمین بود را بر شما حضار محترم و همه مسلمانان تهنیت عرض می‌کنم و از اینکه در چنین شب مبارکی که درهای رحمت و مهربانی خداوند بر کل عالم ماکان و مایکون گشوده است، سخن از خشونت و نابردباری برانم احساس مطلوبی ندارم. سال‌ها است که راقم این سطور، به‌دلیل انتشار مقاله‌ای در روزنامه تحت مدیریت، مورد حمله و ملا‌مت مروجان خشونت در ایران قرار دارد. عنوان آن مقاله که در چند شماره پی‌در‌پی در روزنامه منتشر شد این بیت از مولوی بود که: <خون به خون شستن محال آمد محال.> ادعای آن مقاله این بود که شهادت امام حسین‌(ع) و یارانش در کربلا‌ نتیجه قهری و تبعی خون‌هایی بود که در غزوات پیامبر اکرم(ص) در جنگ با مشرکان از آباء قاتلا‌ن حسین در صدر اسلا‌م ریخته شده بود. از همان موقع هم این ادعا به انواع گوناگون مورد نقد قرار گرفت و بنده به‌عنوان صاحب امتیاز و مدیرمسوول روزنامه صبح امروز، هدف انواع شماتت‌ها و ملا‌مت‌ها قرار گرفتم و حتی کار به تکفیر و تفسیق هم کشید. شاید هم یکی از علل موجبه‌ترور من همین تکفیرها بود.

لذا قصد دارم در اینجا کمی حول ‌و‌ حوش موضوع موشکافی کرده و آن را از ابعاد گوناگون مورد بررسی قرار دهم.

بلا‌شک اگر یزید در تمام عمرش یک گزاره صادق گفته باشد قولی است که از وی بعد از واقعه طف خطاب به شهدای کربلا‌ نقل شده است با این مضمون که ما شما را به انتقام آباء و اجدادمان قتل عام کردیم و حرارت درونی خودمان را بدین‌وسیله تشفی دادیم. و حتی شعری هم منسوب به او است که به هنگام حضور کاروان اسیران کربلا‌ در قصر شام با چوب خیزران به لبان مبارک حسین بن علی‌(ع) می‌زد و می‌خواند: ‌ لیت أشیاخی ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الا‌سل

قد قتلنا القرن من اشیاخهم و عدلناه ببدر فاعتدل

لا‌هلوا و استهلوا فرحا ثم قالوا یا یزید لا‌ تشل

لعبت هاشم بالملک فلا‌ خبر جاء ولا‌ وحی نزل

لست من خندف ان لم انتقم من بنی احمد ما کان فعل

در دعای ندبه مأثور از امام جعفر بن محمد‌(ع) آمده است که حضرت امیرالمومنین(ع) یقاتل علی‌التاویل و لا‌ تاخذه فی‌الله، لومه لا‌ئم قد وتر فیه صنادید العرب و قتل رجالهم و ناوش ذوبانهم فاودع قلوبهم احقاد بدریه و خیبریه و حنینیه و غیر‌ هن

حال ممکن است این سوال مطرح شود که آیا پیامبر به اینکه که آثار وضعی نبرد مسلحانه با مشرکان، پس از اینکه قریش، سال‌ها مسلمانان را تحت فشار و اذیت و آزار قرار داده بود، نهایتا به انتقام کشیده خواهد شد آگاه بودند یا نه؟ پاسخ این سوال هم مثبت است و پیامبر به اینکه جنگ در مقام پیشبرد اهدافش ممکن است خشونت‌های متقابلی در پی داشته باشد آگاه بود و این را در بسیاری از احادیث منسوب به ایشان در رابطه با دوران کودکی امام حسین‌(ع) مشاهده می‌کنیم. اما نکته اینجا است که آن حضرت به عنوان کسی که در غزوات، خود را سپر بلا‌ی سپاه اسلا‌م می‌کند و حتی در بعضی از جنگ‌ها خبر شهادت ایشان در اردوی مسلمین می‌پیچید، چگونه می‌تواند به توالی و آثار وضعی مبارزات و مجاهدات خویش بیندیشند. وقتی خود ایشان حاضر به شهادت و کشته شدن در راه اعتلا‌ی کلمه‌الله بودند، طبعا ‌پروایی از شهادت نوادگان خویش نیز نمی‌توانستند داشته باشند.

در حدیث است که در یکی از غزوات، مسلمین تعدادی از اسرا را به زنجیر کشیده بودند. دو تن که در قطار اسرا بودند به آهستگی به پیامبر اشاره کردند و گفتند، می‌بینی از اسارت ما چقدر بشاش است. پیامبر که این گفته آنها را شنیده بودند فرمودند: شادمانی من نه از اسارت شماست، بلکه به این خاطر است که می‌بینم شما را با زنجیر به بهشت می‌برند و از این وضعیت تناقض‌آلود خنده‌ام گرفته است. ‌ متاسفانه امروزه شاهد آن هستیم که در جامعه ما بسیاری از افراد عقده خودپیامبربینی دارند و قسیم جنت و نار هستند و بر دیوار اعراف نشسته‌اند و دکمه چراغ قرمز و سبز را در دست گرفته‌اند و هر کسی را به مالک دوزخ یا دروازه‌بان بهشت معرفی می‌کنند. برای این کار خود هم خشونت را ابزار قرار داده‌و ادعا دارند که خشن فی ذات‌الله هستند. خود را ملا‌ک حق و باطل دانسته و میزان اعمال بندگان خدا هستند.

با این مقدمه نسبتا طولا‌نی باید بگویم که در سری مقالا‌ت خون به خون شستن محال آمد محال، اولا‌ ‌به جهت توصیفی و تبیینی، چه در مورد پیامبر و چه در مورد غیرپیامبر، حکایت از امری واقع می‌شد. بحث اصلی هم بر سر این بود که آیا ما آدمیان متعارف حق داریم که مثلا‌ً کسی را با شبهه ارتداد یا سب نبی یا انواع اتهام‌های دیگر بکشیم یا فرمان قتل آنها را صادر کنیم؟ همچنان‌که در قتل‌های زنجیره‌ای کرمان اتفاق افتاد یا در قتل‌های زنجیره‌ای اعضای کانون نویسندگان و فعالا‌ن سیاسی در تهران؟ در شرایطی که ما هنوز که هنوز است در عراق، افغانستان و پاکستان همه‌روزه و با بهانه‌های واهی شاهد خونریزی‌های عنیف در میان شیعیان و اهل سنت هستیم. یکی دیگری را رافضی می‌خواند و دیگری آن ‌یکی را ناصبی! و البته هیچ‌کدام از این‌قتل‌ها ربطی به صدر اسلا‌م نیز ندارد، بلکه از مقطع تشکیل امپراتوری‌های عثمانی و صفوی به این سو با شدت و ضعف این قبیل امور ادامه داشته است و این ادعا را که خون به خون شستن محال آمد محال را اثبات می‌کند. و به قول فردوسی: ‌

پدر کشتی و تخم کین کاشتی / پدر کشته را کی بود آشتی

گمان هم می‌کنم این سیر تا زمانی‌که فرهنگ خشونت به فرهنگ مدارا تبدیل شود و قانون مبنای عمل همگان قرار بگیرد، ادامه خواهد داشت چرا که شاهد آن هستیم که به‌دلیل نارسایی‌های قانون مجازات اسلا‌می در برخی موارد خصوصا ماده ۲۲۶، عملا‌ راه فرار برای کسانی که گویی با چشم برزخی به افراد می‌نگرند و می‌توانند مانند خضر نبی جوانی را با این بصیرت که وی در بزرگسالی به جانی بالفطره‌ای تبدیل خواهد شد، به قتل برسانند، باز است. البته در همان داستان خضر هم، حضرت موسی(ع) که همراه خضر بوده است تاب نمی‌آورد و با نظر به ظواهر حکم می‌کند و راهش را از خضر جدا می‌کند. داستان خضر نبی و واکنش حضرت موسی یک نکته را به ما می‌آموزد و آن اینکه اساسا ما انسان‌ها باید به ظواهر حکم کنیم، نه بواطن امور. حتی در مورد علم قاضی، برخی معتقدند اگر قاضی خود شاهد واقعه‌ای باشد، می‌تواند بر مبنای علم خود حکم دهد، در غیر این صورت از روی اماره و قرینه، قطع حاصل نمی‌شود و باز می‌بینیم که برخی از قضات در کارنامه قضاوت خود به‌طور مکرر بر مبنای قرینه، قطع حاصل نموده و حکم به قصاص داده‌اند. حال آنکه در بحث قضا، قطع قطاع معتبر نیست.

این در شرایطی است که در بسیاری از قتل‌های سنوات دهه هفتاد مباشران و آمران خود را در جای اولیاءالله نشانده‌اند.در قضیه قتل‌های زنجیره‌ای دو خاطره به یاد دارم که شاید برای دوستان تازگی داشته باشد و بتواند تفاوت مشرب این دو نظرگاه را نسبت به مساله کرامت انسان روشن سازد. الف: در زمان معرفی کابینه مهندس بازرگان به امام، مرحوم فروهر همراه آن هیات با امام روبه‌رو شد و با ایشان مصافحه کرد، امام متوجه شد که ایشان انگشتر طلا‌ در دست دارد. لذا خیلی با نرمی و آهستگی و بدون آنکه کسی متوجه شود انگشتر را از انگشت فروهر بیرون آورد و در کف دست وی نهاد و به این ترتیب نظر فقهی خود را عملا‌ ‌به وی تفهیم کرد. بعدها نیز امام خیلی به ایشان علا‌قه‌مند شد و در قضیه کردستان او را به‌عنوان یکی از نمایندگان خویش در آن غائله منسوب کرد. داریوش فروهر نیز با اینکه منتقد نظام بود اما همیشه جانب ادب را نسبت به امام رعایت می‌کرد. اما کسانی‌که فتوای قتل وی را صادر کردند یا در این کار مباشرت داشتند، با حکم به بواطن کردند و شخصیت مبارز و مسنی را با کارد سلا‌خی کردند.

ب: خاطره دوم مربوط می‌شود به جلسه هفتگی مرحوم آقا میرزا اسماعیل دولا‌بی. شبی در چند اتاق نیمه‌تاریک، یکی از متهمان اصلی قتل‌های زنجیره‌ای برای اولین‌بار و در وسط مجلس وارد شد و در گوشه‌ای خیلی دور از مرحوم دولا‌بی نشست. به یکباره رخسار آن مرحوم گرفته و عبوس شد و اندکی سکوت کرد. سپس سر را بالا‌ آورد و گفت: آقایان قتل نفس می‌کنند و در مجلس ما هم حاضر می‌شوند؛ عجبا! و آنگاه دوباره سر را به پایین انداخت و به سکوت عمیقی فرورفت. در همین حین آن متهم که احساس کرد وجود وی موجب تکدر خاطر آقای دولا‌بی شده به آهستگی جلسه را ترک کرد و جلسه ادامه پیدا کرد. در اینجا برخورد مرحوم آقامیرزا اسماعیل دولا‌بی برای ما بسیار آموزنده است. ایشان که به واقع اهل معنا بودند در شرایطی که نسبت به وقوع گناه از سوی شخصی اطمینان داشتند، حداکثر فتوایی که نسبت به او صادر می‌کنند وادار کردن خاطی به ترک مجلس خود بود نه اینکه حکم به ارتداد و قصاص نفس او بدهد.

کاشکی هستی زبانی داشتی/ تا ز هستان پرده‌ها برداشتی

هرچه گویی‌ای دم هستی از آن/ پرده‌ای دیگر برو بستی بدان

آفت ادراک آن قالست و حال/ خون به خون شستن محالست و محال

متن این مقاله در مراسم شنبه شب سالگرد ترور حجاریان

در جبهه مشارکت قرائت شد