پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
اسطوره ها و نمادها در هنر و تمدن هندی
مبحث «زمان» و «اسطوره» از مفاهیم بنیادی تفكر و جهانشناسی هند است. كلیه وجوه اصلی اعتقادات معنوی، مناسك دینی و نوع تلقی از روابط اجزای هستی، به نحوی با این دو مبحث مربوط میشوند. بنابراین چنان چه بخواهیم دامنه افكار خود را در باب «نگاه شرقی به هستی» وسعت بخشیم و تجسم خود را از سطح به عمق سیر دهیم، كلید ورودمان به این وادی پهناور، همانا درك مسائل مربوط به «زمان» و جایگاه «اسطوره» در فرهنگ و هنر دینی هند خواهد بود.یكی از خدمات ارزندهی فرهنگ و معارف باستانی هند به جامعهی بشری همانا افسانهها و داستانهای ژرف و خردمندانهی آن است. این حكایتها در قالبهای جذاب و دلپذیر، اشارههای صریح و نافذی به اسرار ازلی دارند و ذهن بشر گرفتار در نگاه خطی مدرن را جِرمزدایی و جَزمزدایی میكنند. این حكایتها، انسان را به عالمی میبرند كه حقیقت نه تنها در لایه زمینی و امروزی دانش محدود و نوین علوم جدید، بلكه در لایههای بیشمار و ژرف ناشناختهای جریان مییابد.
حكایت رژه مورچهها كه در ذیل نقل میشود از جمله حكایات نغز است كه توسط هندوشناس برجسته، هاینریش زیمر، گردآوری و منتشر شده و توسط نگارندهی این اسطوره به فارسی ترجمه شده است:
«داستان اعجابآور رژه مورچهها در اساطیر هند دریچهای را بر ما میگشاید كه از آن به نظارهی منظرگاه متفاوت از فضا مینشینیم و زمانی را تجربه میكنیم كه با ضربان نبضی ناآشنا میتپد. فضا و زمان، عموماً در محدوده یك سنت یا تمدن خاص، تداعیكنندهی تعاریف و تصورات معینی هستند. اعتبار و قطعیت این تعاریف (فضا و زمان)، حتی از سوی اشخاصی كه صراحتاً مسائل اجتماعی، سیاسی و اخلاقی را مورد بحث و سوال قرار میدهند به ندرت مورد تردید قرار میگیرد. چنین مضامینی، بدیهی، بیرنگ و بیاهمیت به نظر میرسند؛ زیرا كه حیات ما در بطن و توسط آنها موجود است، همچون حركت و حیات ماهی در آب.
مدرنیزم، به خصوص در دو قرن اخیر چنان به طور فزاینده در عمق جهان بینی و شیوهی زیست انسان معاصر رسوخ كرده است كه استنباط او از مقوله «زمان» به نگرش «خطی» و «تكاملی» منحصر گشته است؛ نگرشی كه صرفاً بر اطلاعات زمینشناسی و تاریخ تمدن اتكا دارد و برای تاریخ سیر حركت ارزشی قائل است. بدین معنی كه بشر با سپری شدن تاریخ رشد علوم دقیقه و گسترش تكنولوژی بشر به پیش میرود. در وادی جهانشناسی مدرن، كلمات «پیشرفت» و «توسعه» تعاریفی ابزارگرایانه دارند و مفهومی ارزشی یافتهاند، چنان كه وقتی از ملتها و كشورهای «پیشرفته» و «توسعهیافته» سخن به میان میآید، مفهومی كه در ذهن متجلی میگردد مفهوم «برتر» و «والاتر» است. به عبارت دیگر رشد ابزاری و فنآوریهای پیچیده و مدرن در جامعهی امروزی، از دارندگان آنها موجوداتی برتر میسازد.
در یك نظام ارزشی مبتنی بر نگاه خطی به هستی، موازین اخلاقی و اعتقادی انسانها نیز با محكهای انسانی ـ آن هم از نوع مدرن آن ـ ارزشیابی میشود، مشروعیت این ارزشها نیز تا جایی مورد تأیید است كه در مقوله سنجشهای ابزاری، توازن معاملات اقتصادی و تجاری خلل وارد نیاورد. اگر تفكری با مبانی نگرش مدرن سازگار نبود (كه اغلب تفكرهای سنتی و دینی از این مقولهاند) در تقابل با «پیشرفت» و «توسعه» قرار میگیرد و مهر عقبماندگی و تحجر بر آن میخورد و بر آن به دیده حقارت نگریسته میشود.
میدانیم كه این نگرش سابقهی دیرینهای ندارد. نگاه خطی به مقوله «تاریخ» و «زمان» نیز از همین جنس است، جوانههای آن را باید در نظریههای سنت آگوستین جستوجو كرد. جالب است كه بدانیم حتی یونانیان باستان (كه جهان غرب خود را میراثدار آنان میداند)، چنین نگرشی نداشتهاند. ارسطو و افلاطون بر این باور بودهاند كه هر هنر و دانشی بارها تا تقطهی اوج بسط یافته و سپس افول میكند. این فیلسوفان اعتقاد داشتند كه حتی آراء و نظریات خودشان صرفاً كشف مجدد دانستههای فلاسفهی ادوار گذشته بوده است. این عقیده با باورهای آیینی و اساطیری هند در خصوص فلسفه جاودانگی انطباق دارد. براساس نگرش هندی، خود ابدی در گردونه اعصار پیدرپی به ظهور میرسد، بازسازی میشود، از بین میرود و مجدداً احیا میگردد.
اریك فرانك در تبیین نظریه سنت آگوستین و تفاوت آن با نظریههای متقدمان یونانی چنین مینویسد: «حیات انسان از دیدگاه آگوستین صرفاً فرایندی از طبیعت نیست، بلكه پدیدهای منحصر به فرد و غیرقابل تكرار است و تاریخی مختص به خود دارد، كه در آن هر رخدادی كاملاً نوظهور و بدیع بوده و هیچ گاه پیش از آن واقع نشده است. فلاسفهی یونانی با این نوع تلقی از تاریخ ناآشنا بودند. یونانیان مورخان بزرگی داشتند كه در خصوص تاریخ دوران خود مطالعه و آن را به توصیف درآوردهاند، اما آنها تاریخ جهان را فرایندی طبیعی میانگاشتند كه در سیر دورانی تكرار میشود و در حقیقت هیچ گاه رخداد تازهای به وقوع نمیپیوندد».(۲) در نگاه هندی نیز «زمان» مسیری خطی ندارد و منحصر به رخدادهای «تاریخی» جامعه بشری نیست.
«زمان» در این نگاه حقیقتی والا است و در پهنهای بیكران حضور دارد. سیر حركت این «زمان» و مقولههای متكی به زمان، یعنی كل عالم هستی اعم از موجودات زمینی و آسمانی، دورانی و حلقوی است؛ حتی ایزدان و خدایان نیز كه هر یك تجلی یكی از قوای طبیعت هستند (۳) از این قاعده مستثنی نمیباشند. تاریخ جهان در گذرگاههای ادوار خود سیری نزولی و روندی تدریجی و دشوار در جهت فرسایش و افول طی میكند. پس از آن كه همه چیز به كلی نیست گردید، بذر آن در شب بیزمان و بیانتهای كیهانی كاشته شد، بار دیگر جهان كمال یافته و زیبایی نخستین متولد میگردد. آنگاه، اولین نوسان زمان، فرایند بیبازگشت پیشین تكرار خواهد شد.
به سخن دیگر، كمال حیات انسانی و ظرفیت ادراك و جذب مفاهیم والای قدسی و خلوص معنوی فردی، یعنی خصایص الهی و نیروی دارما (Dharma)، پس از هر آفرینش در مسیری نزولی ممتد قرار میگیرد. در سیر این فرایند، تاریخهای غریبی به عرصهی ظهور میرسند، اما واقعهای وجود ندارد كه بارها و بارها در چرخش بیپایان ادوار (Samsara) رخ نداده باشد.
رژه مورچهها
ایندرا (۴)، اژدهای غولپیكری را به قتل رساند. این اژدها (۵) در قالب یك ابر حجیم بیشكل آبهای آسمان را در شكم خود به اسارت گرفته بود و بر فراز كوهها سیر میكرد.
خدا (ایندرا)، آذرخش خود را به سوی جسم پیچ در پیچ اژدها پرتاب كرد و پیكرهی آن هیولا، چون پشته توفانزده كاههای خشك، از هم گسیخت. آبها آزاد شدند و در نهرهایی رشته رشته، دوباره در كالبد جهان جاری گشتند. سیلی كه جاری گشت سیل، سیل حیات است و به همگان تعلق دارد. این سیل شیرهی وجود و عصارهی مزارع و جنگلها، خونی است كه در رگها جاری است.
هیولایی كه بدان اشاره شد، منافع عمومی را غصب كرده بود. این ظلم بزرگ كه چیزی جز جلوهی كبر و خودخواهی نیست، به صورت تودهای عظیم و نكبتبار در میان زمین و آسمان ظاهر گشت و توسط ایندرا نابود شد و عصاره حیات بار دیگر جاری گردید. اهریمنان به جهان زیرین عقبنشینی میكردند، خدایان به قلهی كوه مركزی زمین بازگشتند تا از آن مسند اعلی حكمرانی نمایند. در آن ایام كه اژدهای مخوف (قحطی) قدرت و برتری یافته بود، عمارت شكوهمند شهر رفیع خدایان ترك برداشته و فرو ریخته بود. از این رو، اولین اقدام ایندرا بازسازی این كاخ بود.
همه ساكنان ابدی شهر، ایندرا را كه منجی وادی آسمانها بود، میستودند. وی كه از پیروزی خود سربلند و از قدرت خویش آگاه بود، ویشوا كارمان(۶)، خدای هنر و صنعت (و معمار خدایان) را فراخواند و به او فرمان داد تا قصری بنا كند كه در خور شوكت بیهمتای پادشاه خدایان باشد.
ویشوا كارمان، نابغهی اعجازآفرین وادی خدایان، توانست در مدت تنها یك سال اقامتگاهی مشعشع با كاخها، باغچهها، دریاچهها و برجهای زیبا و حیرتانگیز بنا كند. اما هر چه پیشتر میرفت، بر توقعات ایندرا افزوده میشد، وسعت دید و دقت نظر او فراتر میرفت؛ ایوانها، غرفهها، بركهها، بیشهها و تفریحگاههای بیشتری طلب میكرد. برای بازدید و ارزیابی كه میآمد، بیدرنگ طرحهایی نو و بدیع مطرح مینمود تا به اجرا درآیند. معمار خدایان (ویشوا كارمان) كه از خواستههای پی در پی و پایاننیافتنی ایندرا به تنگ آمده بود، تصمیم گرفت تا از سطوح بالاتر استعانت جوید. پس به برهمای جهانآفرین، اولین تجلی روح جهانی، روی آورد. او (برهما) در مكانی رفیعتر از دایرهی جاهطلبیها، ستیزهجوییها و افتخارها مأوا داشت. هنگامی كه ویشوا كارمان مخفیانه خود را به سریر اعلی رساند و از درد دل خود و مشكلات عدیدهاش سخن گفت، برهما او را دلداری داد و گفت: «آسوده خاطر باش و به خانه خود بازگرد». وقتی ویشوا كارمان بازگشت و شیب راه را به سوی شهر ایندرا در پیش گرفت. برهما خود را به فلك اعلی كه جایگاه «ویشنو» بود رساند؛ ویشنو، وجود والایی است كه جهانآفرین (برهما) فرستاده و نماینده اوست. ویشنو (۷) در سكوتی آكنده از میمنت و سعادت به سخنان برهما گوش فرا داد. آنگاه با حركت آرام سر به وی فهماند كه درخواست ویشوا كارمان اجابت خواهد شد.
سحرگاه روز بعد، پسری برهمن،(۸)كه چوبدست زوار را به دست داشت بر دروازه اقامتگاه ایندرا ظاهر گشت و حاجب را امر كرد كه ورود او را به منظور ملاقات پادشاه به سرورش اعلام كند. دربان فوراً به حضور ولی نعمت خود رسید. پادشاه بیدرنگ خود را به دروازه رساند تا مقدم این مهمان فرخنده را شخصاً گرامی دارد. پسرك برهمن با جسمی لاغر ده ساله مینمود و وجودی تابان از جلوههای خرد داشت. ایندرا درخشش بارز و برتری را دریافته بود. پسرك با چشمانی سیاه و نافذ و نگاهی سرشار از مهر به میزبان خود سلام كرد. پادشاه در پیشگاه این مهمان مقدس تعظیم كرد و پسرك، با شعف و مهربانی، او را مورد تفقد قرار داد و برایش دعای خیر كرد. هر دو با هم به تالار ایندرا وارد شدند، جایی كه پادشاه خدایان رسماً با پیشكش عسل، شیر و میوه او را گرامی داشت. آنگاه پرسید: «ای پسر مقدس، بگو كه به چه منظور بدین جا آمدهای».
پسرك خوشسیما، با صدایی كه عمق و لطافت رعدی آرام از ابری پرباران داشت چنین پاسخ داد: «ای پادشاه خدایان، من آوازه كاخ باشكوهی را كه در حال بنای آن هستی شنیدهام، به اینجا آمدهام تا پرسشهایی كه در ذهن دارم بر تو عرضه كنم؛ به من بگو چند سال خواهد گذشت تا ساخت این اقامتگاه باشكوه به انجام برسد؟ چه شاهكارهای مهندسی دیگری باقی مانده كه ویشوا كارمان باید به آنها جامهی عمل بپوشاند؟ ای والا مرتبتترین خدایان»، كودك در حالی چهرهاش به آرامی حركت میكرد با لبخندی معنیدار چنین ادامه داد ـ «هیچ یك از ایندراهای پیش از تو موفق نشدند كه چنین كاخی را كه درصدد ساخت آن هستی به پایان برسانند.
با شنیدن خبری از ایندراهای گذشته، از كودكی كم سن و سال، پادشاه خدایان خود را از بادهی فتح سرمست دید. پس با لبخندی پدرانه از او پرسید: «به من بگو فرزندم، آیا ایندراها و ویشوا كارمانهای دیگر بودهاند كه تو آنها را دیده و یا لااقل در موردشان شنیده باشی؟»
میهمان شگفتانگیز با آرامی سر تكان داد. «بلی. به راستی كه من بسیاری از آنها را دیدهام». نوای سخن او به گرمی و شیرینی شیر تازه گاو بود، اما كلماتی كه ادا میكرد سرما و لرزشی خفیف در رگهای ایندرا پدید میآورد.
پسرك به سخنان خویش ادامه داد: «فرزند عزیزم، من پدر تو كاشیاپا(۹)، پیرمرد لاكپشتی و پروردگار نیاكان همه مخلوقات زمین را میشناختم و من پدربزرگ تو، ماریچی (Marichi)، شعاع نور الهی را نیز كه پسر برهما بود میشناختم. این ماریچی بود كه سبب پیدایش روح خالص برهما گشت؛ تنها ثروت و فخر او پرهیزگاری و وفاداریش بود. باز برهما را كه از گل نیلوفر رسته و از ناف ویشنو پدیدار شد میشناسم و خود ویشنو، وجود اعظم را، كه در امر آفرینش حامی و پشتیبان برهما بود؛ او را نیز میشناسم.
«ای پادشاه خدایان، من بر از همپاشیدگی وحشتناك جهان آگاه بودهام. من همه را دیدهام كه بارها و بارها در انتهای هر دو، هلاك شدهاند. در آن زمان هولناك، تك تك جزئیات و اتمها در دل آبهای خالص ازلی، همان جایی كه از آن برخواسته بودند ناپدید گشتند. همه چیز به وادی بیانتهای اقیانوس خروشان و بیپایان بازمیگردد، جایی كه از تاریكی مطلق پوشیده و از اثر حیات تهی شده است. آه! كیست كه جهانهای سپری شده یا خلقتهایی كه بارها و بارها از آبهای بیشكل و بیانتها جوانه زدهاند، شمارش كند؟ كیست كه اعصار گذرای جهان را كه در پس هم، مستمر و بیپایان، ظاهر میشوند بشمارد؟ و كیست كه در پهنههای بینهایت فضا سیر كند و درصدد شمارش جهانهای پهلو به پهلویی برآید كه هر یك برهما، ویشنو و شیوای خود را دارند؟(۱۰) و چه كسی ایندراها را خواهد شمرد؛ آنهایی كه در عرض هم بر دنیاهای بیشماری حكم میرانند؛ و آن دیگرانی كه پیش از آنها بوده و درگذشتهاند؛ و حتی ایندراهایی كه در هر سلسلهای جانشین پیشینیان خود شده، یك به یك بر سریر پادشاهی خدایان جلوس كرده و یك یك درگذشتهاند؟ ای پادشاه خدایان، در میان خدمتكارانت، هستند كسانی كه شمارش دانههای شنهای زمین و قطرات نازل شده باران از آسمان را ممكن میدانند، اما هیچ كس در هیچ زمان بر شمارش ایندراها موفق نخواهد شد. این چیزی است كه دانندگان میدانند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست