دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

اقتدار کاریزمایی حضرت محمد صلی الله علیه و آله


اقتدار کاریزمایی حضرت محمد صلی الله علیه و آله

در بافت اسلامی, «کاریزمای» محمد صلی الله علیه و آله یا «اقتدار کاریزمایی» به وسیله دو اصطلاح شناخته می شود کرامت و ولایت اما هر دو مشکلاتی را به عنوان معادل های «اقتدار کاریزمایی» پیامبر اسلام به وجود می آورند

● تیپ‏شناسی معادل قرآنی

نویسنده در صدد است، با ملاک قرار دادن تیپ‏شناسی اقتدار کاریزمایی وبر، تیپ‏شناسی معادلی را در بافت اسلامی تدوین کند تا بتواند به طور خاص اقتدار کاریزمایی حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را توصیف کند. وی ضمن ارائه چندین معیار، معتقد است، تنها مفهوم اسلامی معادل برای توصیف اقتدار کاریزمایی آن حضرت، مفهوم «رسالت» است نه «کرامت» یا «ولایت»، آن‏گونه که برخی پنداشته‏اند.

«من شهادت می‏دهم که هیچ خدایی جز الله نیست و شهادت می‏دهم که محمد پیامبر او است» ـ (شهادت یک مسلمان به ایمان و اسلام). تیپ‏شناسی اقتدار کاریزمایی وبر جهت کاربرد در باره [حضرت] محمد نیازمند توجهی دقیق بر این سبک از سلطه مشروع در بافت اسلامی (قرآنی) است. این فصل [از کتاب اقتدار در اسلام] به تدوین یک تیپ‏شناسی معادل اسلامی می‏پردازد که به طور خاص اقتدار کاریزمایی پیامبر اسلام را توصیف کند.

گر چه «کاریزما» اساساً پدیده‏ای مسیحی است و مسیحی باقی خواهد ماند؛ اما طبقه بندی مفهومی وبر از «اقتدار کاریزمایی» به مثابه یک عنوان جامعه‏شناختی «خنثی» از سبک اقتدار، توجه انسان را به سایر نوعیت‏های «مشابه» فرمان و اطاعت معطوف می‏سازد. این عطف توجه و استلزامات نظری آن، تنها توجیه برای مشخص کردن بافت اسلامی است که در آن، اقتدار [حضرت] محمد را، هم بر مریدان بلافصل خود و هم بر جامعه اسلامی بعدی می‏توان کاریزمایی تلقی کرد. قصد این نام‏گذاری هرمنوتیک این نیست که به سادگی اظهار کند که اقتدار محمد کاریزمایی بوده است، بلکه هدف آن است که بررسی کنیم، از چه طریق خاص، آن اقتدار، کاریزمایی بوده و چه میزان آن طریق خاص، برای جریان تحولات فرهنگ سیاسی اسلام پس از محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، حائز اهمیت بوده است. منحصر به فرد بودن اقتدار محوری محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و سبک خاص مشروعیت آن اقتدار، عاملی ضرور برای خودِ ماهیت و سازمان اقتدار در شکل‏گیری آینده فرهنگ سیاسی اسلام می‏باشد.

در بافت جامعه شناختی، کاریزما «به کیفیت خاص، از شخصیت یک فرد اطلاق می‏شود که به سبب آن، فرد مورد نظر، فوق العاده تلقی می‏گردد و تصور می‏شود که نیروها یا صفات فوق طبیعی، فوق انسانی یا دست کم به طور خاص استثنایی به او ارزانی شده است».

ایمان به این صفات از جانب پیروان، شبکه ارتباطی اقتدار ـ اطاعت را ایجاد می‏کند که درون آن، فرمان‏های رهبر کاریزمایی چنان پیروی می‏شوند که گویی خواست‏های پیروان است. برای این که این رابطه، عملی گردد، وبر آن را به دو شرط خاص «توجیه درونی» و «ابزار بیرونی» منوط کرده است.

«توجیه درونی» عبارت است از فرآیند ارتباطی میان رهبر و مریدان که از سبک سلطه‏ای که اقتدار از طریق آن، مشروع تلقی می‏شود، جداشدنی نیست. «ابزار بیرونی» عبارت است از ابزار سیاسی سلطه که شخصیت‏های اقتدار از آنِ خود می‏سازند.

یک عامل اصلی مشخص کننده این سبک اقتدار، از دو سبک دیگر (سنتی و عقلانی ـ قانونی) ایمان پیروان به «قدرت‏های فوق طبیعی، فوق انسانی... یا استثنایی» است که تصور می‏شود، به رهبر کاریزمایی ارزانی شده است. هنگامی که اقتدار کاریزمایی به وجود می‏آید، روابط اجتماعی موجود، اعم از سنتی و عقلانی ـ قانونی، به طور بنیادی از سوی سبک «غیر عقلانی» روابط اجتماعی به مبارزه طلبیده می‏شود و از دور خارج می‏گردد. در نتیجه، رهبران کاریزمایی، به طور معمول جنبشی انقلابی برپا می‏کنند و می‏کوشند، وضع موجود را تغییر داده و نظامی جدید تأسیس کنند.

انقلاب کاریزمایی، گسستی اساسی اما نه کامل، با اقتدار گذشته از طریق عامل شخصیت کاریزمایی که همواره به طور همزمان در عین تخریب نظم قدیم، نظمی جدید را احداث می‏کند، ایجاد می‏نماید. ساختمان نظم جدید معمولاً آکنده از عناصر مشخص کننده نیرومندی از نظم گذشته است. جوامع از این شخصیت‏های کاریزمایی پیروی می‏کنند، چرا که احساس می‏کنند، این صفات آن‌ها «برای یک شخص عادی دست‏یافتنی نیست؛ بلکه دارای منشأ الاهی یا به عنوان اسوه تلقی می‏شوند».

«منشأ الاهی» سلطه کاریزمایی درون مایه مشترکی است که این شکل از اقتدار را مشروعیت می‏بخشد. به علاوه، هر معنایی که از این مفهوم در محیط‏های گوناگون اجتماعی ـ دینی ممکن است، درک شود، ظاهراً منبع کاریزما را «خارج» از دسترس انسان القا می‏کند.

در نتیجه رهبر کاریزمایی اقتدار خود را از جامعه‏ای که بر آن حکم می‏راند، یا از منصبی که اشغال می‏کند، کسب نمی‏نماید، اقتدار او صرفاً اقتداری «شخصی» است؛ پیروان از او اطاعت می‏کنند، به دلیل آنچه او «شخصاً، دارا است؛ لکن این «شخصیت»، مقدر شده الاهی محسوب می‏شود. با اطاعت از رهبر کاریزمایی، «رستگاری»، به هر معنایی که این واژه ممکن است به یک جامعه دینی خاص بفهماند، تأمین می‏گردد.

اگر یک شخصیت کاریزمایی، به طور خاص اقتدار سیاسی را اعمال کند، مانند محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و بر خلاف بودا و موسی، آن گاه پذیرش مشروعیت او سؤال اطاعت از حاکم را موجب می‏گردد، این مطلب بخش مهم دیگر شبکه ارتباطی فرمان ـ اطاعت است. وبر خاطر نشان می‌دهد که «تصدیق از جانب کسانی که تحت سلطه اقتدار می‏باشند، برای اعتبار کاریزما تعیین کننده است».

همان گونه که وبر روشن ساخته است، رهبر کاریزمایی، اقتدار خود را از پیروانش کسب نمی‏کند. تنها منبع این اقتدار، منبع «متافیزیکی» است که فوق و ورای منبع اجتماعی ـ فیزیکی است. در واقع، ایمان پیروان به این منبع متافیزیکی است که اقتدار شخصیت کاریزمایی را مشروعیت می‏بخشد.

پیامبران در زمره شخصیت‏های مهمی هستند که وبر آنان را در تیپ‏شناسی اقتدار کاریزمایی خود جای می‏دهد. وی همچنین، در عرصه سیاست... نظامیان منتخب، حاکمان بر اساس همه‏پرسی، عوام فریب بزرگ، یا رهبر حزب سیاسی را در تیپ‏شناسی خود می‏گنجاند. وبر می‏گوید:

«از دیدگاه جامعه شناختی، پیامبر کیست؟... بنا به درک ما «پیامبر» به معنای صرفاً یک فرد حامل کاریزما می‏باشد که به وسیله مأموریت خود یک مکتب دینی یا حکم الاهی را اعلام می‏نماید.»

او بار دیگر اضافه می‏کند: «ادعای پیامبر، مبتنی بر وحی شخصی و کاریزما می‏باشد». به طور خاص‏تر، وبر زرتشت، عیسی و محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را پیامبرانی می‏داند که پیروان، به دلیل شخصیت آنان یعنی اقتدار کاریزمایی آنان، جذب آنان شده‏اند. او این سه پیامبر را که اقتدارشان شخصی بوده است، با بودا و پیامبران اسرائیل که پیروانشان به مکاتبی که عرضه کردند پیوستند، مقایسه کرده است.

ماهیت خاص اقتدار کاریزمایی پیامبر اسلام، یعنی شیوه کاریزمایی بودن اقتدار وی، برای تیپ‏شناسی وبر موردی خاص را به منظور مشاهده عناصر سازنده یک جنبش کاریزمایی در حال ظهور، فراهم می‏سازد.

در بافت اسلامی، «کاریزمای» محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله یا «اقتدار کاریزمایی» به وسیله دو اصطلاح شناخته می‏شود: کرامت و ولایت. اما هر دو مشکلاتی را به عنوان معادل‏های «اقتدار کاریزمایی» پیامبر اسلام به وجود می‏آورند. توضیح این مشکلات همچنین باید محتوای اصلی مفهومی اسلامی را که به به‌ترین نحو به «اقتدار کاریزمایی محمد» مربوط می‏شود، روشن سازد. مک دونالد۱۱ در دائرة المعارف مختصر اسلام، نظر گاردت را درباره این که کرامت معادل مناسبی برای «کاریزما» می‏باشد، تأیید کرده است. گاردت می‏گوید: «در اصطلاحات فنی علوم دینی، کرامت... معنای کاریزما را به خود می‏گیرد، لطفی که توسط خداوند به طور کامل و آزادانه و به وفور ارزانی شده است». وی همچنین بیان کرده است:

«این کلمه به معنای «اعجازهای» ایجاد شده توسط «دوستان خدا»، «اولیا» می‏باشد... که خدا انجام آن‌ها را به ایشان واگذار می‏کند. این اعجازها به طور معمول شامل اتفاقات اعجاب آور در جهان مادی یا پیش‏بینی‏های آینده یا تفسیر اسرار قلوب و غیره می‏باشند.»

با در نظر گرفتن معنای فنی این اصطلاح اسلامی ـ عربی، به نظر می‏رسد که از نظر ریشه شناختی، ریشه این کلمه یکی بودن «کاریزما» و «کرامت» را اثبات می‏کند.

گاردت معتقد است: «کرامت» به احتمال زیاد از طریق همگون سازی آواشناختی با کلمه یونانی «×AEligszligethUumlxtx» که از نظر ریشه شناختی ریشه کلمه مسیحی «کاریزما» می‏باشد، پدید آمده است. مک دونالد، این شباهت ظاهری را بیش‌تر بسط داده است: این هماهنگی در صورت، ریشه و معنا میان این کرامت و کلمه «×AEligszligethUumlxtx» در کلیسای مسیحی اولیه (ICor.×II) بسیار درخور توجه است و به هیچ وجه نمی‏تواند تصادفی بوده باشد. پدیده‏های دینی پشت سر هر دوی آنها یک چیز می‏باشد، اما ارتباط زبانی آن‌ها روشن نیست؛ کلیسای سریانی کلمه «×AEligszligethUumlxtx» را که صرفاً به معنای «هدایا» می‏باشد Mauhebhatha نامید که به عربی مواهب گفته می‏شود و در واقع به همین معنا است؛ ممکن است، کلمه یونانی که به سریانی راه یافته است، برای استعمال کنندگان عربی، کلمه کرامت خود را القا کرده باشد.

کرامت هر قدر هم به عنوان معادل برای «کاریزما» مزیت‏هایی داشته باشد، در حفظ مقتضیات نظری مفهوم «اقتدار کاریزمایی» وبر دارای مشکلات جوهری است.

در بافت اسلامی هر اصطلاحی که اقتدار کاریزمایی محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را شناسایی می‏کند، باید به او مختص باشد، نه کسی دیگر. باید به خصوصیتی در خود ـ درکی محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله اشاره کند که هیچ کس دیگر در محدوده‏های اجتماعی و کلامی اسلام در آن خصوصیت با وی شریک نباشد.

این اصل از تصریح وبر مبنی بر این که اقتدار کاریزمایی یک ویژگی «شخصی» است درک می‏شود. وبر، خاطر نشان ساخته است که «رهبران طبیعی در لحظات اندوه و گرفتاری... حاملان موهبت‏های جسمی و فکری هستند که فوق طبیعی تلقی می‏شوند (بدین معنا که هر فردی نمی‏تواند به آن‌ها دست بیابد). افزون بر این، وی در تعریف اقتدار کاریزمایی گفته است:

«اقتداری خارق العاده و هدیه شخصی فیض الاهی (کاریزما) وجود دارد، سرسپردگی کاملاً شخصی و اطمینان شخصی به وحی، قهرمانی‏گری یا سایر ویژگی‏های رهبری فردی.»

ضرور است که اصطلاح اسلامی، چیزی را مختص محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و نه کس دیگر تعیین کند. اگر اصطلاح انتخاب شده، به طور مساوی بر سایر شخصیت‏های دینی و معنوی در اسلام از قبیل عالمان و متصوفه اطلاق شود، آن گاه ماهیت بی‏نظیر و شخصی اقتدار محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شناخته و مشخص نمی‏شود. بر اساس همین استدلال، اگر بنا باشد، اقتدار کاریزمایی علی شناسایی شود، باید صرفاً درباره علی و تصور جامعه شیعیان علی از او کار برد داشته باشد. نمی‏توان به محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، برای مثال، شیخ (رئیس) یا سید (آقا) را نسبت داد، چرا که این‌ها جایگاهی هستند که بسیاری از رهبران عرب پیش از اسلام در آن شریک بودند؛ در نتیجه هیچ عامل تمیزدهنده‏ای که اقتدار کاریزمایی محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را ایجاد کند، وجود نمی‏داشت؛ اما از شروط وبر برمی‏آید که اصطلاح اسلامی باید در باره محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در بافت اسلامی قابل اعمال باشد.

«کرامت» این ویژگی را ارضا نمی‏کند، چرا که ممکن است، به لحاظ نظری تقریباً به همه مسلمانان (تا آن جا که از جانب خدا برکت دریافت می‏کنند) گسترش یابد. «کرامت» به عنوان «موهبتی الاهی» حق انحصاری پیامبر اسلام نیست. هر مسلمان درستکار و صالحی ممکن است، به درجه‏ای از تقوا برسد و این مقام را کسب کند.

هنوز مشکلی دیگر، درباره کرامت به عنوان مفهومی که اقتدار کاریزمایی پیامبر اسلام را شناسایی می‏کند، وجود دارد. در نظریه وبر در باب اقتدار، مسأله «سلطه» و «جامعه سیاسی» چه در شکل ابتدایی (خویش و قوم) و چه در شکل مدرن (دولت) با یکدیگر ارتباط دارند. در حقیقت وبر «دولت» را بر حسب «سلطه» تعریف کرده است:

دولت مانند نهادهای سیاسی که به لحاظ تاریخی بر آن مقدم بودند، عبارت است، از رابطه انسان‏هایی که بر انسان‏ها سلطه دارند، رابطه‏ای که به وسیله خشونت مشروع (یعنی خشونتی که مشروع تلقی می‏شود) حمایت می‏گردد. اگر دولت، می‏خواهد وجود داشته باشد، افراد تحت سلطه باید از اقتدار مورد ادعای قدرت‏های موجود پیروی کنند.

مسأله «اقتدار» یا «سلطه» از «دولت» و کاربرد «خشونت مشروع» تفکیک‏ناپذیر است. هر دو اصطلاح، ترجمه Herrschaft هستند. جمله اصلی وبر که با شدتی بیش‌تر با «اقتدار» و کاربرد «خشونت مشروع» ارتباط دارد، چنین است:

Der. Staat ist. ebenso wiedie ihm geschichtlich vorausgehenden politischen

Verbaumlnde, ein auf das Mittel der legitimen (das heisst: als legitim angesehenen)

Gewaltsamkeit gestütztes Herrschaftsverhaumlltnis von Menschen über Menschen.

Damit er bestehe. müssen sich also die beherrschten Menschen der beans pruchten Autoritat der jeweils herrschenden fügen.