جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

اهمیت نقد ادبی


اهمیت نقد ادبی

پربیراه نرفته ایم اگر بگوییم اهمیت نقد ادبی از خود ادبیات کمتر نیست به لحاظ قدمت نیز تاریخ تکوین آن تقریباً همزمان با خلق نخستین آثار ادبی بوده است نگاهی به تاریخ ادبیات کشورهایی نظیر یونان, روم, چین, ایران و بیانگر این مدعاست

آنچه اهمیت نقد را در منظر هنرمند و در وهله بعد مخاطب نشان می دهد معاییری است که منتقد در شناخت و شناساندن نقاط قوت و ضعف یک اثر به دست می دهد. ادبیات پیش از آنکه ادبیات باشد سرگذشت پرفراز و نشیب جوامع بشری است. طبیعی است که این سرگذشت یک سرگذشت معمولی نیست. در واقع شکلی از سرگذشت است که خلاقیت و آرمان های رخنمون شده در قالب زبان را به ما نشان می دهد.

پربیراه نرفته ایم اگر بگوییم اهمیت نقد ادبی از خود ادبیات کمتر نیست. به لحاظ قدمت نیز تاریخ تکوین آن تقریباً همزمان با خلق نخستین آثار ادبی بوده است. نگاهی به تاریخ ادبیات کشورهایی نظیر یونان، روم، چین، ایران و... بیانگر این مدعاست. به عنوان مثال در زمینه نظریه پردازی ادبیات و شعر، نخستین فیلسوفی که آثار درخور تاملی از او بر جای مانده افلاطون است. در باب نقد ادبی به شیوه علمی نیز ارسطو نخستین اندیشمندی است که در کتاب «فن شعر» یا «بوطیقای شعر» به نقد و بررسی آثار شاعران یونانی پرداخته. هوراس و لانگنیوس نیز از جمله اندیشمندان روم باستان به شمار می آیند که در آثار خود به مسائل و مباحث شعر و شاعری پرداخته اند. تاثیر آثار و آرای این اندیشمندان بر سبک ها و مکتب های ادبی در طول تاریخ انکارناپذیر است تا حدی که غالب مبانی نقد ادبی دوره رنسانس بر پایه آثار و آرای این اندیشمندان بنا شده است.

اما هدف از نقد ادبی چنان که گفته اند ارزیابی کیفیت آثار از یک طرف و افزایش التذاذ از آنها از طرف دیگر است. «یعنی منتقد می تواند خود را به عنوان داوری که ارزش هر اثر ادبی را تعیین می کند یا به عنوان واسطه یی بین اثر ادبی و خواننده به شمار آورد که وظیفه اش ابلاغ حظ و التذاذ خویش به خواننده و کمک به اوست، تا وی نیز به همین اندازه از اثر موردنظر لذت ببرد.» الکساندر پوپ در نقد منتقد سخنی دارد که بیانگر پیچیدگی و دشواری این مساله است. به اعتقاد وی «دشوار است بتوان گفت ناپختگی، بیشتر در نگارش بد به ظهور می رسد یا در بد داوری کردن، اما از این دو، اثری که به سبب نقص انشا ایجاد ملال کند از نقدی که درک ما را گمراه سازد کم زیان تر است. معدودی از مصنفان هستند که در نگارش دچار لغزش می شوند، اما بسیار کسانند که در داوری خطا می کنند. در برابر هر مصنف بد، ده منتقد بد وجود دارد؛ یک مصنف کم مایه فقط خود را رسوا می سازد، اما بسیاری منتقدان سخن ناشناس با بررسی اثر آن یک تن، خویشتن را رسوا می گردانند.» اما ضرورت نقد ادبی از آن روست که شاعران و نویسندگان ایرادهای کار خود را دریابند و در جهت اصلاح و رفع آن برآیند. همچنین درک صحیح و صریحی به مخاطبان می دهد تا در پرتو آن زوایای تاریک و در سایه مانده اثر را کشف کنند.

نکته یی که باید در نقد ادبی به آن توجه شود این است که آثار ادبی تحت هر شرایطی قرائت ها و تاویل های خاصی را می پذیرند. در واقع گوناگونی قرائت ها و تاویل هاست که به یک اثر ادبی جنبه ماندگاری می بخشد. از این رو مثلاً بازآفریدن معنایی که هملت برای تماشاگران هم عصر خود داشته، فقط آن را فقیر می کند و امکان تعابیر تازه را از آن می گیرد؛ نکته یی که رنه ولک و آوستن وارن در «نظریه ادبیات» به آن اشاره کرده اند. البته این بدان معنا نیست که آثار ادبی بیرون از هر زمان و مکانی قرار می گیرند. در واقع تاثیری که زمان و مکان بر یک اثر ادبی می گذارد تاثیری سیال و درزمانی است که تحت هر شرایطی رنگ ها و جلوه های دیگری از خود را بروز می دهد. به عبارتی «اثر هنری هم «ابدی» است (یعنی نوعی هویت حفظ می کند)، و هم «تاریخی» (یعنی از مراحل دگرگونی هایی که رد آنها را می توان یافت گذر می کند.)» یک منتقد خوب باید علاوه بر آشنایی با اصول و مبانی اثری که به نقد آن می پردازد، با اصول و مبانی دیگر مسائلی هم که در خلق آن اثر نقش داشته اند آشنا باشد. مثلاً در نقد شعر حافظ، باید تاریخ روزگار شاعر و نیز اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی روزگار او را به خوبی بشناسد و پیش چشم قرار دهد. بدون آشنایی با تاریخ روزگار حافظ درک و کشف کامل زوایا و گوشه های بیشتر غزل های او، از جمله این غزل میسر نیست؛

بود آیا که در میکده ها بگشایند

گره از کار فرو بسته ما بگشایند

اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند

دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند...

در واقع «منتقدی که به نادیده گرفتن تمام روابط تاریخی تن در می دهد در قضاوت خود پیوسته راه خطا می رود، اثر نو را از اثر تقلیدی نمی تواند باز شناسد، و به علت نادیده گرفتن اوضاع تاریخی همیشه در فهم آثار هنری ویژه به اشتباه می افتد. منتقدی که از تاریخ کم می داند یا هیچ نمی داند، گمان های خطا می برد یا به سیر و سیاحتی سرسری در میان شاهکارها سرگرم می شود.» اما فقدان نقد ادبی بیش از هر چیز به هرج و مرج می انجامد و مقدمات رشد بی رویه و قارچی شعر و ادبیات را فراهم می آورد. چنان چه در شعر دهه هفتاد ایران این اتفاق افتاد. از یک سو جریان ها و موج های سطحی و کاذب و اغلب وارداتی سر برآوردند و از طرف دیگر، شاعران و دوستان شان بودند که بی هیچ ملاحظه یی در کسوت منتقد ظاهر شدند و در چنین بادکنک هایی دمیدند و به تورم شعر طی یک دهه دامن زدند. تعدادی از این بادکنک ها هنوز هم نترکیده و گویا شاعران و دوستانشان هم دست بردار نیستند و در هر فرصتی سینه یی صاف می کنند و بادی به غبغب خود و آنها می اندازند، غافل از اینکه در هر صورت سرنوشت بادکنک ترکیدن است.اگر می خواهیم ادبیات جدی و خلاق داشته باشیم باید نقد را جدی بگیریم و به صورت تخصصی و علمی به آن بپردازیم. در غیر این صورت هر روز باید منتظر شیوع یک بیماری در عرصه ادبیات بود؛ بیماری هایی که گاه مزمن می شوند و درمان آنها سال های سال به طول می انجامد و در مواردی حتی مرکز فعالیت های ادبیات و اعمال عالی شعوری را از کار می اندازند و سرنوشت آن را به اغما می کشانند. به همان میزانی که در خلق ادبیات، ذوق و قریحه نقش دارد، نقد را منطق و اصول علمی و عقلی رقم می زند.

مهدی مظفری ساوجی



همچنین مشاهده کنید