سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

کاش سقای تو بودیم


کاش سقای تو بودیم

حسین من دشمن تو را بر سر دو راهی قرار می دهد, راهی به سوی مرگ و راهی به سوی ذلت فریاد هیهات مناالذله تو در برابر خواسته دشمن, نه در عاشورا و کربلا بلکه در همه جای عالم و در هر زمانی می پیچد و این منطق آزادگان عالم می شود

حسین من! دشمن تو را بر سر دو راهی قرار می‌دهد، راهی به سوی مرگ و راهی به سوی ذلت. فریاد هیهات‌مناالذله تو در برابر خواسته دشمن، نه در عاشورا و کربلا بلکه در همه جای عالم و در هر زمانی می‌پیچد و این منطق آزادگان عالم می‌شود.

تو برای همیشه بزرگ روزگاری، روزگاری که نبودی و از خلقت تو سخن به میان آمد و پیامبران الهی در مصیبت تو دیده ای گریان داشتند، روزگاری که آمدی و آموزگار زندگی آزادگان عالم شدی و روزگار ما و پدران و اجداد و نیاکان ما که همه فریاد برآورده ایم «یا لیتنا کنا معک» کاش ما با تو بودیم.

تو بزرگ روزگار هر دورانی. خدایی که تو را آفرید، پیامبر، امام و زهرایی که دست پرورده آنی، دامن پاک و مطهری که تربیت تو را عهده دار بوده، مردان و جوانان غیرتمندی که تو را در احاطه خود دارند، هرگز به تو اجازه نخواهند داد که فرمانبر حکومت فرومایگان و لئیمان باشی، تو فرزند شیر خدا علی مرتضایی، تو بزرگ آموزگار آزادگان جهانی که فرمودی «مرگ سرخ بهتر از زندگی ننگین است.»

دشمن می ماند و فرصتی به قدر اسب سوار شدن و عاقب اضطراب و دل نگرانی برای تمام دوران زندگی او. نفرین تو گریبانگیر حیات چند روزه آنان می شود و روزگارشان را به تباهی و نیستی خواهد کشید. آسمان، باران خویش را از آنان دریغ خواهد داشت و تازیانه های مرگ و نیستی بر پیکر آنان فرود خواهد آورد.

آقای من! عاشورا نزدیک است مرثیه سرای تو شده ام، هر چند دیرتر از دیر! هر چند هیچ و پوچم، بر قصه پرغصه واقعه کربلای تو، حضرت آدم، ابراهیم خلیل، پیامبر خاتم و فرستاده خدا حضرت عیسی در جمع حواریون مرثیه خوان شده و اشک ریخته اند.

کاش کربلا بودیم و در غربت و تنهایی تو به یاری می آمدیم، آن لحظه ها که با عمر سعد مواجه می شوی و آن گاه که فریاد برمی آوری آیا کسی هست تا از حرم رسول خدا (ص) دفاع کند، فدایی تو می شدیم. چه یاران باوفایی به یاری تو می آیند.

حُر سردار سپاه دشمن، او که خود را بر سر دوراهی بهشت و دوزخ می بیند، او که دل خاندان تو را لرزانده و اکنون تائب و پشیمان است، عاشورا نزدیک می شود و چه سخت، لحظه لحظه آن سپری می شود. تو دستان قطع شده وهب و سر بریده او را می بینی، بر بالین مسلم بن عوسجه حاضر می شوی و پیکر نیم جان او را در آغوش می گیری.

به جَون غلام سیاه چهره خود اجازه می دهی تا به مصاف دشمن برود و سفیدرو شود و خون سیاهش آمیخته به خون شهیدان دیگر شود.

عمروبن خالد پیشرو راه شهادت می شود، حنظله سپر تیرها، نیزه ها و شمشیرهاست، مثل زهیربن قین که هنگام نماز ظهر فدایی تو می شود و در مقابل تیرهای دشمن می ایستد.

عاشورا نزدیک می شود و یاران تو در راه کشته شدن گوی سبقت می گیرند. چه سخت می گذرد بر تو وقتی علی اکبر اجازه میدان می گیرد، نگاهی از سر یاس و ناامیدی به او داری با چشمانی اشکبار، جوانی زیبا صورت و نیک سیرت، شبیه ترین مردم به پیامبر!

حسین من! عاشورا نزدیک می شود و تشنه کامی اصغر نفسگیر. کاش جرعه آبی داشتیم و سقای آخرین سرباز تو می شدیم. کاش کربلا عاشورا نداشت.

کاش قاسم یادگار برادر در پیش چشم تو به خاک و خون نمی غلتید، کاش دست حرمله شکسته بود و گلوی نازک اصغر را نشانه نمی گرفت.

کاش عباس صدای العطش کودکان را نمی شنید و مشک آبی نداشت. کاش سقای لب تشنه تو بودیم.

محمد خامه یار