جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

«ویس و رامین»و«خسرو وشیرین»شباهتها و تفاوتها


«ویس و رامین»و«خسرو وشیرین»شباهتها و تفاوتها

یكی از انواع چهارگانه ادبی, اشعار غنایی است كه «در قلمرو هنر شاعری این نوع, كهن ترین شكل شعر است

دو داستان ویس و رامین و خسرو و شیرین، از جمله داستانهای عاشقانه ایرانی هستند كه بسیار شبیه به هم‌اند و در عین حال تفاوتهای كلیدی ـ ‌از جمله در شخصیت‌پردازی، سیر حوادث داستان و اتمام آنها ـ با هم دارند؛ كه آنها را از یكدیگر متفاوت می‌كند. در این مقاله سعی كرده‌ایم به بیان شباهتها و تفاوتهای اصلی این دو داستان بپردازیم، و میزان بهره‌گیری حكیم نظامی گنجوی را از فخرالدین اسعدگرگانی نشان دهیم.

یكی از انواع چهارگانه ادبی، اشعار غنایی است؛ كه «در قلمرو هنر شاعری این نوع، كهن‌ترین شكل شعر است. اولین بشری كه بر سطح كره زمین شعر گفته است، احساسات و تراوش روح خود را بیان كرده، و شعری سروده كه یقیناً نوع آن غنایی بوده است. در این گونه اشعار، سخن از وصف آنچه در جهان واقعی و طبیعت است، نمی‌رود، بلكه شاعر آنچه را كه مطلوب اوست به چشم می بیند و به زبان عواطف بیان می‌كند. بنابراین، میزان و ملاك حقیقی در این نوع شعر، عواطف شاعر است، و غرض و غایت، توصیف عواطف و نفسانیات فرد است.»۱

«این نوع شعر در سه شكل كوتاه (رباعی و دوبیتی)، متوسط (غزل) و بلند (مثنوی) جلوه می‌كند. یكی از شایع‌ترین گونه‌های شعر غنایی، داستانهای عاشقانه است؛ كه بقیه موضوعات و محتویات شعر غنایی را در خود جای می‌دهد و در قالب مثنوی سروده می‌شود.»۲

از جمله داستانهای عاشقانهٔ ایرانی، دو داستان ویس و رامین و خسرو و شیرین‌اند كه از زیباترین داستانهای فارسی به شمار می‌آیند.

ویس و رامین یك داستان پارتی اشكانی است كه در قرن پنجم توسط فخرالدین اسعد گرگانی به نظم درآمده است. موضوع اصلی داستان، عاشق شدن رامین بر همسر برادر خود، ویس، است. برادر رامین كه موبد نام دارد و پادشاه كشور است، مردی پیر و زنباره است كه با سن زیاد خود، دختری را كه هنوز از مادر زاییده نشده از مادرش خواستگاری می‌كند. مادر نیز سوگند یاد می‌كند كه دختر را به او بدهد. وقتی دختر به دنیا می‌آید، تحت تربیت زنی كه دایه اوست و بعدها نقش زیادی در ماجرا بازی می‌كند بزرگ می‌شود. وقتی به سن نوجوانی می‌رسد، دایهٔ او را به مادرش می‌سپارد. برای او كه بسیار زیباست، همتایی جز برادرش ویرو نمی‌یابند. ولی دست سرنوشت باعث می‌شود كه دختر به دست موبد بیفتد. ویس كه جوان و بسیار صبور است، با حیله و جادو نمی‌گذارد كه موبد، كه قاتل پدرش نیز هست، از او كام گیرد و او را مانند عروسك خیمه‌شب بازی به بازی می‌گیرد. فضای داستان بیشتر بر اساس روابط ویس و رامین و درگیریها آنها با موبد است. البته، در كنار این ماجراها، ماجراهای فرعی دیگری مانند ازدواج رامین با گل و ... نیز اتفاق می‌افتد. در سرانجام داستان و پس از مرگ ویس، رامین در آتشگاه مجاور می‌شود و پسر خود را بر تخت پادشاهی می‌نشاند.

خسرو و شیرین كه اثر حكیم نظامی گنجوی است و در قرن ششم سروده شده است، داستانی تاریخی ـ افسانه‌ای و مربوط به زمان خسروپرویز، پادشاه ساسانی، است. داستان، ماجرای عشق خسروپرویز، پادشاه ایران، به دختری از نواحی ارمن، به نام شیرین است، و از آنجا شروع می‌شود كه خسروپرویز با توصیفات شاپور ـ ندیم خاص خودـ عاشق شیرین می‌شود و او را به دنبال شیرین می‌فرستد. شاپور نیز با نمایاندن عكس خسرو به شیرین، او را دلباخته خسرو می‌كند و باعث می‌شود كه شیرین به جست‌وجوی نام و نشان خسرو برود. وقتی كه شاپور با شیرین گفت‌وگو می‌كند و از خسرو پرویز سخن می‌گوید، عشق شیرین صد چندان می‌شود از نزد عمه خود، كه مهین بانو نام دارد، می‌گریزد و به سوی مداین و قصر خسرو می‌رود. ولی وقوع برخی ماجراهای سیاسی نمی‌گذارد كه این دو دلداده، یكدیگر را ملاقات كنند. چون در این زمان، خسرو از مداین گریخته و به كوه و دشت پناه برده است. سرانجام، پس از ماجراهای زیاد، شیرین به ارمن بازمی‌گردد و خسرو نیز كه از بهرام چوبین فرار كرده است، به آنجا می‌آید، و این دو، ‌یكدیگر را ملاقات می‌كنند (البته، پیش از این هم، هنگامی كه شیرین از ارمن به مداین می‌رود، در راه، در چشمه‌ای بدنش را می‌شوید؛ كه خسروپرویز او را می‌بیند، ولی نمی‌شناسد.)

خسروپرویز پس از مدتی، برای جنگ با بهرام، از ارمن به مداین می‌رود و در راه و بنا به مصلحتی با مریم، دختر قیصر روم ازدواج می‌كند. وقتی خسرو بر بهرام پیروز می‌شود و دوباره بر تخت پادشاهی می‌نشیند، شیرین بار دیگر به مداین می‌رود و با خسرو دیدار می‌كند. او، پس از اقامت در مداین، به مریم همسر خسرو، زهر می‌چشاند، و او را از بین می‌برد، و با خسرو ازدواج می‌كند و بانوی ایران می‌شود. سرانجام، خسرو در آتشگاه مجاور می‌شود، و پسر خود شیرویه را ـ كه پسر مریم نیز هست،‌ بر تخت پادشاهی می‌نشاند. ولی شیرویه خسرو را می‌كشد و از شیرین خواستگاری می‌كند. شیرین، كه عاشق خسرو است نمی‌تواند بدون او به زندگی ادامه بدهد. بنابراین، در دخمه، بر سر جنازه خسرو حاضر می‌شود و در كنار او جان می‌سپارد. درخلال داستان، حوادثی از قبیل عشق فرهاد به شیرین و كشته شدن او با حیلهٔ خسرو و ازدواج خسرو با شكر اصفهانی نیز، اتفاق می‌افتد.

هدف از انجام این تحقیق، بررسی شباهتها و تفاوتهای اصلی دو داستان ویس و رامین و خسرو و شیرین، برای نشان دادن میزان بهره‌گیری حكیم نظام گنجوی از فخرالدین اسعد گرگانی است. به این منظور، ابتدا شباهتهای این دو داستان را مطرح كرده، و سپس به بررسی تفاوتهای آنها می‌پردازیم.

● شباهتهای دو داستان «ویس و رامین» و «خسرو و شیرین»

▪ اولین شباهت دو داستان، بحری است كه این منظومه‌ها در آن سروده شده‌اند: بحر داستان ویس و رامین هزج مسدس مقصور است، كه نظامی نیز خسرو و شیرین را در همین بحر سروده است.

▪ آغاز هر دو داستان در محیطی سرسبز است، كه آب و هوای بسیار خوبی دارد؛ و بهاری است كه هر انسانی را سرمست می‌كند. (برخلاف داستان لیلی و مجنون، كه در محیطی خشك و بیابانی است.)

زمین از بس گل و لاله، چنان بود

كه گفتی پرستاره آسمان بود.

زلاله هر كسی را بر سر افسر

زباده هر یكی را بر كف اخگر.

(ویس و رامین؛ ۲۸ـ۲۹/۳۰)

بساطی سبز چون جان خردمند

هوایی معتدل چون مهر فرزند.

نسیمی خوش‌تر از باد بهشتی

زمین را در به دریا، گل به كشتی.

شقایق سنگ را بتخانه كرده

صبا جعد چمن را شانه كرده.

(خسرو و شیرین ۱۳ـ۱۵/۶۲)

▪ ویس و شیرین هردو از خانواده‌هایی ثروتمندند، كه پادشاه محلی از آنها خواستگاری می‌كند، یعنی هر دو نژاده هستند.

در ویس و رامین این معنی را می‌توان از وصف بارگاه موبد (پادشاه كشور) فهمید:

زهرشهری سپهداری و شاهی

زهر مرزی پری رویی و ماهی.

گزیده هر چه در ایران بزرگان

از آذربایجان، وز ری و گرگان.

همیدون از خراسان و كهستان

زشیراز و صفاهان و دهستان.

(ویس و رامین؛ ۵ ـ۷/۲۹)

در خسرو و شیرین نیز، در وصف بارگاه مهین بانو، عمهٔ شیرین، آمده است:

از آن سوی كهستان منزلی چند

كه باشد فرضهٔ دریای دربند.

همه اقلیم، از آن تا به ارمن

مقدر گشته بر فرمان آن زن.

ندارد هیچ مرزی بی خراجی

همه دارد، مگر تختی و تاجی.

(خسرو و شیرین؛ ۳، ۵ ـ۶/۴۹)

▪ رامین و خسرو، هر دو ولیعهدند؛ و سرانجام پادشاه می‌شوند:

رامین در اواخر داستان پس از مرگ موبد، پادشاه می‌شود، و خسرو نیز در اوایل داستان و پس از شكست دادن بهرام گور، به طور كامل پادشاه می‌شود.

▪ در هر دو داستان، شخصی واسطهٔ بین عاشق و معشوق است. در ویس و رامین، دایه و در خسرو و شیرین، شاپور:

ندیمی خاص بودش، نام شاپور

جهان گشته زمغرب تا لهاوور

زمین بوسید شاپور سخندان

كه «دایم باد خسرو شاد و خندان.

به چاهِ كردن كار آن‌چناننم

كه هر بیچارگی را چاره دانم.

نخسبم تا نخسبانم سرت را

نیابم تا نیارم دلبرت را.

(خسرو و شیرین؛ ۷، ۱۳، ۶/۵۵؛ ۷/۴۸)

▪ در ویس و رامین، دایه به رامین قول می‌دهد كه برای او هر كاری را انجام دهد:

بدو گفت ای فریبنده سخنگوی

ببردی از همه كس در سخن، گوی.

دلت از هر كسی جویای كامست

تو را از هر كه بینی، ویس نام است.

از این پس هر چه تو خواهی، بفرمای

كه از فرمانت بیرون ناورم پای

كنم بخت تو را بر ویس پیروز

ستانم داد مهرت زآن دلفروز.

(ویس و رامین؛ ۲۴۹ـ۲۵۴/۱۲۲)

▪ ویس و شیرین، هر دو برای مدتی در قصری كه شایسته آنها نیست، زندگی می‌كنند؛ و در واقع زندانی می‌شوند. شیرین توسط حسودان و ویس توسط موبد.

رقیبانی كه مشكو داشتندی

شكر لب را كنیز انگاشتندی.

به ده فرسنگ از كرمانشهان دور

نه از كرمانشهان بل از جهان دور.

بدانجا رفت و آنجا كارگر ساخت

به دوزخ در چنان قصری بپرداخت.

كه داند هر كه آنجا اسب تازد

كه حوری را چنان دوزخ نسازد.

(خسرو و شیرین؛ ۲ـ۴/۹۲؛ ۱۶/۸۹)

ویس در دز اشكفت، كه بسیار بلند است، زندانی می‌شود:

دز اشكفت بر كوه كلان بود

نه كوهی بود، برجی زآسمان بود.

سمنبر ویس با دایه نشسته

شهنشه پنج در بر وی ببسته.

همه درها به مهر خویش كرده

همه مهرش برادر را سپرده.

(ویس و رامین؛ ۱۰، ۱۱، ۲۳۳/۲۳۴)

▪ شیرین و ویس، هنگام كه خسرو و رامین از پیش آنها می‌روند، به گونه‌ای ناله و زاری می‌كنند كه ناله‌های آنها دل سنگ را می‌شكند. خسرو برای جنگ با بهرام چوبین می‌رود:

كه چون شیرین و خسرو باز پس ماند دلش در بند و جانش در هوس ماند.

زبادام تر آب گل برانگیخت

گلابی بر گل بادام می‌ریخت.

(خسرو و شیرین؛ ۹و ۱۰/۱۷۰)

رامین برای جنگ با قیصر روم به همراه موبد می‌رود:

چو آگه گشت ویس از رفتن رام

به چشمش بام تیره گشت چون شام.

فراقش زعفران بر ارغوان ریخت

چو مژگانش گهر بر كهربا ریخت.

(ویس و رامین؛ ۱، ۲/ ۲۳۹)

▪ هنگام زاری ویس و شیرین، كسی هست كه آنها را پند می‌دهد و به صبر تشویق می‌كند:

مهین بانو شیرین، و دایه، ویس را:

دل بانو موافق شد در این كار

نصیحت كرد و پندش داد بسیار.

كه صابر شو درین غم روزی كی چند

نماند هیچ كس جاوید در بند.

(خسرو و شیرین؛ ۹، ۱۰/ ۱۷۳)

دل دایه بدان دلبر همی‌سوخت

مرو را جز شكیبایی نیاموخت.

همی گفتش:‌صبوری كن كه آخر

به كام دل رسد یك روز صابر.

(ویس و رامین؛ ۲۹، ۳۰/۲۴۰)

▪ در هر دو داستان، پای عاشقان دیگری نیز در میان است: موبد و فرهاد. و این دو، رقبیانی نیز برای خسرو و رامین هستند.

در داستان ویس و رامین، هنگامی كه این دو فرار می‌كنند و موبد پنج ماه در كوه و بیابان به دنبال ویس می‌رود، این امر، كاملاً آشكار است:‌

(موبد):

چو از دیدار ویسه گشت نومید

به چشمش تیره شد تابنده خورشید.

همی گفتی: دریغا روزگارم

سپاه و گنج و رخت بی‌شمارم.

چو یاد آرم به دل جور و جفایش

بیفزاید مرا عهد و وفایش.

بتر گردم چو عیبش برشمارم

تو گویی عیب او را دوست دارم.

(ویس و رامین؛ ۳۰و ۳۱/ ۲۰۴؛ ۱۹/۲۰۳؛‌۱۲۸/۲۰۲)

چو دل در مهر شیرین بست فرهاد

برآورد از وجودش عشق فریاد

به سختی می‌گذشتش روزگاری

نمی‌آمد ز دستش هیچ كاری

(خسرو و شیرین؛ ۲، ۳/۲۲۲)

▪ موبد و فرهاد، كه رقیبان خسرو و رامین هستند، به آرزوی خود نمی‌رسند. (موبد با وجود اینكه همسر ویس است، هیچ‌گاه نمی‌تواند از او كام گیرد. فرهاد نیز توسط خسرو كشته می‌شود.)

ـ در هر دو داستان، خسرو و رامین، با كس دیگری هم ازدواج می‌كنند. خسرو با دو نفر (مریم و شكر اصفهانی) و رامین با گل.

ـ ازدواج خسرو با مریم، بنا به مصلت، یعنی برای در امان ماندن از حمله قیصر روم و متحدشدن با او برای جنگ با بهرام است:

چنان در كیش عیسی شد بدوستاد

كه دخت خویش مریم را بدو داد.

چو روزی چند شاه آنجا طرب كرد

به رای خواستن، لشكر طلب كرد.

سپاهی داد قیصر بی‌شمارش

به زر چون زر مهیا كرده كارش.

(خسرو و شیرین؛ ۶، ۱۲، ۱۳/ ۱۶۰)

ازدواج رامین با گل نیز از روی مصلحت، یعنی برای فرار از بدنامی و فراموش كردن ویس است:

چو رامین سیر گشت از رنج دیدن

شب و روز از پی جانان دویدن

بدامی اوفتادن هر زمانی

شنیدن سرزنش از هر زبانی

به شاهنشاه پیغامی فرستاد

كه خواهد شد به بوم ماه آباد.

(ویس و رامین؛ ۵ ـ۷/۳۰۸)

▪ در هر دو اتفاق ازدواج با اشخاص دیگر (شكر و گل)، خسرو و رامین نمی‌توانند معشوقان اول خود را فراموش كنند؛ و پس از مدتی دوباره به نزد آنها می‌آیند:

چو رامین چندگه با گل بپیوست

شد از پیوند او هم سیر هم مست

بهار خرمی شد پژمریده

چوباد دوستی شد آرمیده.

(ویس و رامین؛ ۱/۳۹۱؛ ۷۵/۳۹۰)

نیایش در دل خسرو اثر كرد

دلش را چون فلك زیر و زبر كرد.

ملك را رغبت نخجیر برخاست

زطالع تهمت تقصیر برخاست.

(خسرو و شیرین؛ ۱۲، ۱۴/ ۲۹۶)

ـ وقتی خسرو و رامین به نزد شیرین و ویس می‌آیند، زمستان است و برف می‌بارد:

گمان بردم كه از آتش رهایی

ندانستم كه در برفم نشانی.

منم مهمانت ای ماه دو هفته

به دو هفته دو ماهه راه رفته.

به مهمانان همی خوبی پسندند

نه زین سان در میان برف بندند.

اگر شد كشتنم بر چشمت آسان

به برف اندر مكش باری بدین‌سان.

(ویس و رامین؛ ۱۲۶ـ۱۳۳/۴۲۰؛۴۲۲)

شب از عنبر جهان را كله می‌بست

زمستان بود و باد سرد می‌جست

(خسرو و شیرین؛ ۹/۲۹۹)

خسرو، با زاری و ناله به شیرین می‌گوید:

شب آمد، برف می‌ریزد چو سیماب

ز یخ مهری چو آتش روی برتاب

مكن، كامشب ز برفم تاب گیرد

بدا روزا كه این برف آب گیرد!

(خسرو و شیرین؛ ۱۱، ۱۲/۳۳۶)

▪ در آن شب سرد و برفی، بین دلدادگان صحبتهایی رد و بدل می‌شود، كه در واقع برای تبرئه كردن خود است. اما پس از گفت‌وگوهای بسیار، سرانجام هیچ‌یك از دو زن رام نمی‌شوند،‌ و در را به روی عاشقان خود می‌بندند.

لیلا عبدی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.