جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

کودکان محروم نگه داشته شده چین


کودکان محروم نگه داشته شده چین

رشد فوق العاده سریع سبب معجزه اقتصادی چین شده است اما آیا نابودی خانواده ها هزینه بالایی برای این رشد نیست

● هزینه‌هایی برای رشد بیشتر

رشد فوق‌العاده سریع سبب معجزه اقتصادی چین شده است. اما آیا نابودی خانواده‌ها هزینه بالایی برای این رشد نیست؟

در سال ۲۰۱۱ وقتی‌ هانگ‌دانگ یان برای جشن گرفتن سال نو قمری به خانه برگشت، پسرش از اینکه او را مادر خطاب کند، سر باز زد.‌ هانگ ۳۸ ساله سعی کرد با الفاظ کودکانه و قلقلک دادن دل او را به دست آورد. اما ژانگ یی ۵ ساله او را نپذیرفت و سرش را زیر کلاهش پنهان کرد. ژانگ یی در ادامه حضور مادر باز هم او را قبول نکرد، درعوض خواهر ۱۷ ساله‌اش ژانگ جوانزی توجهات را به خود جلب می‌کرد. تمام تلاش‌های ‌ هانگ برای صمیمیت به‌رغم بازی‌ها، خرید رفتن‌ها و نوازش کردن‌ها، بی نتیجه بود.‌ هانگ در حالی که می‌گرید بیان می‌کند: من برای پسرم غریبه بودم.

۱۴ سال قبل‌ هانگ روستایش سیلگان و فرزندانش را برای کار در کارخانه‌ای در گوانگ دانگ که ۵۰۰ مایل دورتر از محل زندگی‌اش بود، ترک کرد. در نهایت‌ هانگ در شهر دودآلود شنژن مستقر شد. شهری که قلب دلتای رود مروارید۱ و بازوی شناخته شده‌ای برای رسیدن به هنگ کنگ و اشتهای سیر نشدنی آن برای نیروی کار ارزان است.

تنها در سه دهه پیش، شنژن دهکده ماهیگیری کوچکی بود. امروزه تولید ناخالص داخلی حدود ۱۵۰ میلیارد دلار دارد و دارای کارخانه‌هایی است که برای شرکت‌های شناخته شده جهانی کالا می‌سازند، مانند ساخت لوازم الکترونیکی مصرفی برای شرکت فاکس کان که سبب به کار گرفتن حدود ۲۳۰.۰۰۰ کارگر در کارخانه شنژن شده است. این داستان یک خانوادهِ کارگر مهاجر در مقابله با تغییرات بسیار وحشتناک رشد در چین است.

پس از رفتن ‌هانگ، مادرشوهرش نگاهی به نوه‌هایش کرد، برنامه کاری‌ هانگ تنها سالی یکی دو بار اجازه بازگشت به خانه را به او می‌داد.‌ هانگ و همسرش ژانگ چنگ یانگ فرزند بزرگترشان جوانزی را در سال ۱۹۹۸ ترک کردند، زمانی که او تنها ۴ سال داشت. در آن زمان جوانزی جدا از پدر و مادرش رشد کرد. در کلاس ششم دختر ماه رویی که یک بار در حضور پدر و مادر عازمش گریست به نظر به سختی خواستار بازدید آنها می‌شد. او با تلاش خسته کننده آنها برای تامین زندگی‌اش رشد کرد. پاسخ به تلفن‌های آنها کار سختی شده بود به جز زمانی که او به پول نیاز داشت. برادر کوچکش «یی» هنگامی که بچه تر بود از جواب دادن به تلفن‌های پدر و مادرش خودداری می‌کرد و وقتی برای به آغوش کشیدنش به او نزدیک می‌شدند، در میان دستان خواهرش فرو می‌رفت.‌ هانگ می‌گوید: پسرم با من بودن را دوست ندارد.‌ هانگ نیز مانند بسیاری روستاییان دیگر در زمان سیاست تک فرزندی مجاز به داشتن دو فرزند بود. بیش از سه دهه است که ساکنان روستاها در چین برای کار به شهرهای صنعتی نقل مکان کرده‌اند که متضمن بزرگ‌ترین مهاجرت در تاریخ بشر است. امروزه این کشور ۲۲۱ میلیون مهاجر داخلی دارد، طبق سرشماری سال ۲۰۱۰ تقریبا دو سوم از مردم روستا به مناطق شهری نقل مکان کرده‌اند. با اینکه این مهاجرت سوخت رشد اقتصادی چین است، اما آشفتگی‌های داخلی و جا به جایی‌های اجتماعی را به همراه داشته است. در سال‌های اخیر محققان برآورد کرده‌اند که ۵۸ میلیون کودک مانند یی و جوانزی که رها شده بودند در سال‌های شکل‌گیری شخصیتشان بدون هدایت پدر و مادرشان دچار لغزش می‌شدند. کودکان روستایی حقوق خود را برای استفاده از آموزش دولتی، بهداشت و درمان و خدمات ضروری دیگر در لحظه ورود به شهر از دست می‌دهند.

نظام هوکو۲ که برای کنترل مهاجرت و سوخت موفقیت اقتصادی طراحی شده، به جای افزایش، مقدار ثابتی نیروی کار ارزان برای شهرها فراهم می‌کند که ترس مقامات چینی این است که می‌تواند منجر به ناآرامی و نارضایتی شهری شود. مصوبه دهه ۱۹۵۰، این سیستم انتقال به شهر و دریافت تابعیت شهری و مزایای اجتماعی را برای روستاییان که همتایان دیگرشان در روستا واجد شرایط دریافت آن نبودند، سخت کرده بود. دو دهه پس از آن، قطب صنعتی متوجه رشد نیازش برای کارگران کم هزینه شد، پس مقامات در‌ها را باز کردند. اما مساله‌ای وجود داشت: مقامات از ارائه مزایای اجتماعی به مهاجران روستایی همچون ساکنان دیرینه این شهرها که از این مزایا لذت می‌بردند، ممانعت می‌کردند.

ژانگ جیرو، کارگر پیشین کارخانه و کسی که نسیم شمال و سازمانی غیردولتی مختص حقوق کارگران کارخانه را تاسیس کرد، می‌گوید: نظام هوکو، بی عدالتی عظیمی برای خانواده‌های روستایی بود. او می‌گوید: هیچ کس نمی تواند انکار کند که کارگران مهاجر خالقان دارایی در چین هستند، اما چه کسانی سودبران واقعی هستند؟ دولت چین یا ساکنان مناطق شهری.

در یک روز عادی،‌ هانگ از روی تشک خیزرانی اش در آپارتمانش در لانگیوا (منطقه صنعتی‌ای در حومه شهر شمالی شنژن) برمی‌خیزد و به سمت محل کارش که ۱۲ دقیقه پیاده فاصله دارد، حرکت می‌کند. همسرش در شهری ۵۰ مایل آن‌طرف‌تر کار می‌کند و اتاق۳۰متری اش که تنها مناسب یک نفر است با تصاویر کودکان خنده رو تزئین شده است. او لباس کارش را که پیراهنی یقه سفید و دامنی تیره رنگ است می‌پوشد و به سمت کارخانه حرکت می‌کند. هانگ در کارخانه چراغ‌های ال ای دی کار می‌کند، چراغ‌ها را زیر میکروسکوپ قرار می‌دهد و معایب آنها را چک می‌کند. کنار او، چراغ‌های کوچک براقی در دو ردیف جلوی کارگران نصاب می‌درخشند و مردان و زنان جوان قطعات را سریع به سیم‌ها متصل و با مایعی گرم آنها را روکش می‌کنند. پرده آبی کشیده شده، روشنی را خاموش می‌کند و گذشته از صدای ماشین‌آلات، تمام اتاق کاملا بی‌صداست.

هانگ، اوقات فراغتش را که دور از فرزندانش و تنها چند ساعتی در شب است را به دیدن تلویزیون می‌پردازد. گاهی نیز خوراک مختصری با دوستانش می‌گیرند.‌ هانگ می‌گوید: بعضی وقت‌ها که دامن و کفش‌های پاشنه بلند به تن می‌کنیم و می‌خندیم، در حالی که ظرف برنج در دست داریم و داستان‌های بچه‌هایی که هرگز ندیده‌ایم برای یکدیگر تعریف می‌کنیم، احساس می‌کنم هنوز ۲۰ سال دارم.

هانگ تلاش می‌کند نقش مادر بودنش را از دور انجام دهد، اما تماس‌های تلفنی برای جوانزی که دختر نوجوانی بازیگوش و مغرور است و مادرش را زنی پرحرف می‌داند، خسته کننده است.‌ هانگ می‌گوید: تنها زمانی که جوانزی وانمود به حرف زدن می‌کند هنگامی است که به پول برای خرید لباس‌های نو یا شارژ کردن تلفن همراهش نیاز دارد. یی، پسر‌ هانگ نیز از صحبت با مادرش امتناع می‌کند مگراینکه مادربزرگش سکه‌ای برای خرید آبنبات از مغازه محلی به او بدهد. وقتی یی پولش را می‌گیرد، تلفن را

بر می‌دارد و می‌گوید سلام و پس از آن تلفن را قطع می‌کند.‌ هانگ می‌گوید: در حال حاضر من تنها زمانی که حالت روحی خوبی دارم، تماس می‌گیرم.‌ هانگ همسرش را هفته‌ای یک بار می‌بیند، اما تجدید دیدارشان دیگر هیجان انگیز نیست. او می‌گوید: الان که ما پیرتر هستیم دیگر عاشق نیستیم.

تنها وقفه زندگی اش در شنژن مربوط به ۵ سال پیش می‌شود، وقتی که او یک تماس آزاردهنده از خواهر شوهرش دریافت کرد که او را مجبور به برگشت به خانه کرد. خواهرشوهرش گفت: روستاییان شروع به بدگویی از جوانزی کرده‌اند و می‌گویند پس از ۱۲ سال از مدرسه فراری شده، با دوستانش بی ملاحظه است و با پسران محلی گرم می‌گیرد، تو باید اینجا باشی.

جوانزی به شدت مستقل شده بود، ویژگی ای که نسل‌های قدیمی تر برای دختران نامناسب در نظر می‌گرفتند. در ۵ سالگی یاد گرفت که تنها سفر کند و ۱۲ ساعت سفر با اتوبوس به شنژن را به تنهایی تحمل کرد. او با هم سن و سالان خود در حوالی شهر گردش می‌کردند و از مسیرهای پر از علف هرز عبور می‌کردند تا دوستانشان را دور از چشم بزرگ‌ترها در دامنه تپه‌ها و کوهستان‌ها ملاقات کنند. او اغلب شب‌ها به خانه بر نمی گشت و گروه بهتری در اتاق دوستانش پیدا می‌کرد، کودکان دیگری که والدینشان در مناطق دورتر کار می‌کردند.

وقتی‌ هانگ راجع به رفتارهای خودسرانه جوانزی تماس دریافت کرد، از کار ۶ ماه مرخصی گرفت تا به دخترش رسیدگی کند و در جلسات طولانی با او بنشیند و صحبت کند.‌ هانگ کسی که مدرسه را قبل از اتمام راهنمایی ترک کرده بود برای او تشریح می‌کرد: وقتی به درس بی توجهی کنی، فردی بی مهارت برای زندگی ات می‌شوی.‌ هانگ از جوانزی تعهدنامه‌ای گرفت که او روی درس‌هایش متمرکز شود و گرنه او را برای کار کنار مادرش در کارخانه شنژن خواهد برد.

هانگ معتقد بود که این موعد شش ماهه می‌تواند دخترش را از تباهی نجات دهد. جوانزی تعهدنامه نوشت، زبان ستیزه‌گر او رام شد و تمام خواسته‌های مادرش را اطاعت کرد. پس از آن هر شب برای درس خواندن و خوابیدن در تخت خوابش به خانه بر می‌گشت.

برای ‌هانگ، اطاعت جوانزی علامت اصلاح شدنش بود اما برای جوانزی، این امتیاز موقتی بود که او تا برگشتن مادرش به شنژن تحمل می‌کرد. جوانزی می‌گوید: من فکر نکنم آن ۶ ماه باعث تغییرات زیادی شده باشد. او مشاجره کردن را پایان داد، اما دلیل آن را این‌گونه بیان می‌کند که سکوت را در مقابل خلق و خوی خوش مادرش ترجیح می‌داد. زمانی که مادرش به شنژن برگشت، او نیز به زندگی گذشته‌اش برگشت.

او می‌گوید: مادرم من را زیاد نمی‌شناسد، علاوه بر اینکه او به دلیل بدگویی‌ها به روستا برگشت نه به خاطر چیزهایی که در زندگی جوانزی جریان داشت. او با اصرار می‌گوید: من مدرسه گریز نبودم. جوانزی برای دوستی با پسران استدلال می‌کند که رفقای صمیمی‌ای داشت که آنها را برادر خطاب می‌کرد و بعد از مدرسه با هم شوخی می‌کردند. وقتی یکی از این رفقا به کتف او دست کشیده بود، در منظر این بدگویی‌های محلی، شهرت او کاهش یافت.

پس از برگشت‌ هانگ به کار در شنژن، جوانزی رفتارهای مستقل خود را ادامه داد. در سال‌های نوجوانی او به مقتضای زمان خانه دوستان دخترش می‌خوابید. یکی از خاطره‌انگیزترین شبها در کافی نت شبی بود که آنها تولد ۱۴ سالگی‌شان را جشن گرفتند و او می‌گوید که مراسم عالی بود: دوستانش پنهانی او را به معبد دورافتاده قله کوه بردند و تمام روز را به نوشیدن و پرتاب کردن کیک به یکدیگر گذراندند و آرزوهایی را از افراد مسن عازم معبد دریافت کردند، کسانی که در نوشیدن آنها شریک شدند.

جوانزی در خفا گریه می‌کند که او و مادرش یکدیگر را نمی‌شناسند. این جدایی مادر و فرزند پس از این همه سال غیبت، به نظر غیر قابل جبران می‌آید. صدای جوانزی زمانی که او به صمیمیت روز به روز مادرش فکر می‌کند، می‌لرزد. صمیمیتی که او هرگز از آن لذت نبرده است. او می‌گوید مثل اینکه چیزی به قلبم چسبیده باشد من نمی توانم نفس بکشم. بعضی از کارگران فرزندان خود را با خود به شهر‌ها می‌برند. شیائو‌هانگشیا، موسس گروه مهاجرت زنان، فرزندان خود را از خانه شان در روستای هونان به قصد نجات از انزوای روستا به شنژن، برد. با توجه به مصاحبه انجام شده با تعدادی از والدین مهاجر در شنژن فرستادن فرزندان به مدرسه هزینه‌ای در حدود ۱۶۰ تا ۳۲۰ دلار برای هر بچه در هر ترم را به همراه دارد، در حالی که آموزش روستایی با اینکه مسلما غیراستاندارد است، درحدود ۶۳ تا ۹۵ دلار برای هر بچه در هر ترم است.‌ هانگ و همسرش به طور کل با یکدیگر ۷۸۱ دلار در ماه کسب می‌کنند. پرداخت شهریه خصوصی برای دو بچه در شهر غیرممکن خواهد بود.

ماندن در روستا نیز برای والدین عملی نیست. برگردیم به مزرعه: مادرشوهر‌ هانگ از زمین‌های بادام زمینی، لوبیاهای رشته ای، ذرت و فلفل‌های تند نگهداری می‌کند. تعدادی جوجه و بز در حوالی خانه حرکت می‌کنند، اما این تعداد به سختی می‌تواند خانواده را سر پا نگه دارد.‌ هانگ به کمبود جوانان در روستای خود اشاره می‌کند و می‌گوید: برای ما مردم روستا، اگر برای پول در خارج از روستا کار نکنی، زندگی غیرقابل تامین است و ما هیچ انتخابی نداریم. بهبود در فناوری مزرعه نیاز برای کار فیزیکی را در روستا کاهش داده است و لوازم الکترونیکی مصرفی مانند تلویزیون و تلفن‌های همراه ارزان، فرصت‌ها و لذت‌های مادی زندگی شهری را برای ساکنان روستا هویدا ساخته است، اینها را کام وینگ چان از دانشگاه جغرافیایی واشنگتن و کسی که بر روی سیستم هوکو کار کرده است، می‌گوید و متذکر می‌شود که تکنولوژی و زندگی مهاجری شرایط روستا را بهبود بخشیده است، اما نوعی جعل فکری را نیز متحمل می‌شود. هنگامی که پدر و مادرها تصمیم به ماندن در روستا می‌گیرند، آنها خانواده خود، امنیت مالی و راحتی‌ای را که روستاییان دیگر از آن لذت می‌برند، انکار می‌کنند. از آخرین سفرش در سال ۲۰۱۱،‌ هانگ رویکرد مادرانه اش را بازاندیشی کرده است. پس از رشد جوانزی،‌ هانگ نگران همین وضعیت در رابطه خودش و فرزندش است. پس از ماه‌ها بحث، اگرچه ترکیب درآمدشان هم به سختی آنها را کفایت می‌کند، تصمیم گرفتند که یی را با خود به شهر بیاورند. به این ترتیب در یکی از روزهای شرجی ماه جولای در سال ۲۰۱۱،‌ هانگ وسایلش و فرزندانش یی و جوانزی که به تازگی در شهر مجاور در مهد کودکی کمک مربی شده بود را جمع کرد و آنها در سفر طولانی ای به خانه در سیلانگ مادرشان را همراهی کردند. پس از یک سفر خسته کننده ۵۰۰ مایلی از شنژن، ماشین ساعت ۴ صبح آنها را نزدیک خانه روستایی‌شان پیاده می‌کند.

کوه کوچک روستا ساکت است. جوانزی جلو می‌دود و در جنگل پر از تپه ناپدید می‌شود و برادرش را صدا می‌زند. در میان تاریکی،‌ هانگ به پاهایش اجازه می‌دهد تا او را در میان جاده‌های پر پیچ و خم به خانه هدایت کنند.

دبورا جیان لی و سوشما سابرمانیان

مترجم: سید‌محمد‌حسن منظورالاجداد

منبع: فارن پالیسی

پاورقی:

۱- دلتای رود مروارید یکی از پویاترین مناطق اقتصادی جمهوری خلق چین است و به کارگاهی جهانی تبدیل شده و یک پایگاه اصلی برای ساخت محصولات الکترونیکی مانند ساعت، اسباب بازی، پوشاک و منسوجات، محصولات پلاستیکی و طیف وسیعی از کالاهای دیگر است. برای تولید بخش عمده‌ای از این محصولات توسط اشخاص خارجی سرمایه‌گذاری می‌شود و هدف آن‌ها صادرات است.

۲ - سیستمی است که اشاره دارد به اجازه اقامت که قدمت آن به چین باستان بر‌می‌گردد، در آن قانون ثبت نام اقامت در جمهوری خلق چین اجباری بود.