پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

اسرائیل از صعود تا افول


اسرائیل از صعود تا افول

در حالی كه اسرائیل خود خروج از غزه را به دلایل امنیتی و عدم توان تحمل هزینه های استمرار حضور در این منطقه پرآشوب اعلام می كند, برخی بر آنند تا این شكست را ناچیز جلوه دهند و از اهمیت آن بكاهند در پاسخ باید گفت اگر غصب غزه برای اسرائیل اهمیت نداشت, چرا در ۳۸ سال گذشته برای احداث شهرك های مختلف یهودی نشین و برقراری پایگاه های متعدد نظامی در آن هزینه های گزافی را متحمل شد اما مهمتر از این نكته توجه به سیر تحولات در منازعه از آغاز تاكنون است در مطالعه تاریخ قدرت گیری یهودیان در فلسطین, تأسیس دولت یهودی و قدرت گیری آن, دو روند كاملاً متمایز به چشم می خورد صعود و افول

صعود اسرائیل

از آغاز مهاجرت یهودیان به فلسطین كه پس از بیانیه بالفور آغاز شد، یهودیان ابتدا سكونت در نقاط مختلف فلسطین را در پیش گرفتند. در مرحله بعد كوشیدند تا در این نقاط توسعه یابند و به دایره های بسته یهودی نشین تبدیل شوند. در این مرحله یهودیان از روش های مختلف بهره جستند؛ خرید زمین های اعراب به بهای گزاف، تصاحب آنها به زور و استفاده از روش های تروریستی برای اجبار اعراب به خروج از سرزمین های اجدادی خود.پس از تشكیل دایره های بسته یهودی نشین، جنگ های تأسیس دولت اسرائیل آغاز می شود كه به جنگ سال های ۴۸ و ۴۹ میلادی معروف است و بدین ترتیب در طی روند قدرت گیری اسرائیل با یك جهش، اكثریت سرزمین های فلسطینی تاریخی به تصاحب یهودیان درآمد و موج گسترده آوارگان را بر فلسطینیان تحمیل كرد. در اینجا لازم است به یك ابهام مهم تاریخی اشاره شود. بسیاری بر این باورند كه فلسطینیان بر خلاف یهودیان، قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد را نپذیرفتند و با این اشتباه استراتژیك یك فرصت تاریخی در تأسیس دولت فلسطینی را از دست دادند. همان چیزی كه سازمان آزادیبخش فلسطین و رهبران دولت خودگردان اینك برای تحقق آن تلاش فراوانی را مبذول می دارند و شاید تا تحقق آن فاصله زیادی در پیش داشته باشند.

برای روشن شدن این ابهام باید به دو نكته توجه كرد:

۱ _ اساساً اسرائیل به هیچ وجه خود را به پذیرش قطعنامه های بین المللی مقید نمی دانست. قطعنامه ۱۸۱ با تقسیم سرزمین فلسطین به دو بخش عربی و یهودی، مناطق جلیل در شمال و اكثر سرزمین های حاشیه شمالی صحرای سینا را به فلسطینیان اختصاص داده بود، لیكن اسرائیل به هنگام جنگ تأسیس، وقتی خود را توانمند یافت، بدون توجه به قطعنامه های بین المللی این مناطق را نیز به اشغال خود درآورد. پس مِِی توان گفت كه اسرائیل صرفاً به كسب مشروعیت از قطعنامه های بین المللی می اندیشید و هرگز خود را بدان مقید نمی كرد.

۲ _ اسرائیل موجودیت خود را باید بر ویرانه های موجودیت فلسطین بنا می كرد. سرزمین فلسطینیان باید به تصاحب درمی آمد، مردم فلسطین آواره می شدند و هویت فلسطینی از میان می رفت. درست به همین دلیل اسرائیل در طول دوران مذاكرات خود همواره از پذیرش تشكیل دولت فلسطین خودداری می كرد. در ابتدا می كوشید دولت فلسطین را در چارچوب مرزهای جغرافیایی اردن _ كرانه شرقی رود اردن _ تعریف كند. (اظهارات صریح شارون در سال ۱۹۸۲) پس از وارد آمدن فشارهای سنگین ناشی از انتفاضه نخست، وقتی اسرائیل ناگریز به مذاكره با فلسطینیان شد، تعریفی از دولت فلسطین ارائه داد كه به هیچ وجه با تعریف شناخته شده از دولت سازگاری نداشت. دولتی بدون حاكمیت كه در بهترین حالت، از اختیارات اداره امور مدنی برخوردار بود، بی آنكه بر مرزهای خود تسلط داشته باشد، موجودیت مستقل اقتصادی برای خود بیابد و از مؤلفه های منطقی یك دولت نظیر داشتن ارتش و روابط مستقل خارجی برخوردار باشد. به همین دلیل از همان ابتدا از تشكیل دولت فلسطینی حتی در ۲۲% از سرزمین تاریخی فلسطین جلوگیری كرد. اما حركت در این مسیر با یك برنامه ریزی بسیار دقیق و پیچیده صورت گرفت و دستگاه های امنیتی انگلستان، آمریكا و فرانسه با هدایت دولت های عربی با مطرح كردن شعارهای به ظاهر رادیكال جلوگیری كردند.لازم به توجه است كه نه فلسطینیان بلكه دولت های عربی به ویژه مصر و اردن بودند كه از تشكیل دولت مستقل فلسطین جلوگیری كردند. اردن كرانه باختری را تحت كنترل خویش داشت و غزه در اختیار مصر بود. توجه به ارتباطات ویژه امنیتی دولت اردن با سرویس اطلاعاتی انگلستان و همچنین نفوذ سرویس های غربی در مصر مؤید این ادعا است.در هر حال روند صعود قدرت اسرائیل باز هم ادامه یافت تا در سال ۱۹۶۷ باقیمانده سرزمین های فلسطین، به همراه صحرای سینا و بلندی های جولان را به تصاحب درآورد. در سال ۱۹۷۸ اسرائیل كه هیچ مانعی در برابر خویش نمی دید، بخش مهمی از جنوب لبنان را به اشغال درآورد تا زمینه اشغال دومین پایتخت عربی یعنی بیروت را فراهم آورد و در سال ۱۹۸۲ با فرار ارتش سوریه، جنوب لبنان و همه مناطق مركزی و بیروت به اشغال نیروهای اسرائیل درآمد تا اسرائیل به اوج قدرت در تاریخ حیات خود برسد.

افول اسرائیل

پیروزی انقلاب اسلامی ایران در فوریه سال ۱۹۷۹ میلادی، ژئوپلتیك خاورمیانه را متحول ساخت. روند حاكم شدن هژمونی آمریكا بر منطقه با مشكل اساسی مواجه شد و همپیمانی ها در منطقه شكل جدیدی به خود گرفتند. نیاز به متحدین جدیدی در برابر قدرت فزاینده انقلاب عظیم اسلامی ایران پیش از هر زمانی خود را آشكار می ساخت، در حالی كه دامنه نفوذ و تأثیر این انقلاب از مرزهای جغرافیای ایران فراتر رفته بود. بدین ترتیب حتی پیش از آنكه آموزه های این انقلاب فرصت كافی برای ترجمه عملی در مسئله فلسطین را بیابد و تأثیر شگرف خود بر سیر تحولات را به نمایش درآورد. در همان ابتدای كار آمریكا به دلیل نیاز فراوان به نقش مصر در مقابله با انقلاب اسلامی ایران، اسرائیل را مجبور كرد تا با اعطای امتیازات ولو ناچیز صلح كمپ دیوید را بپذیرد و بدین ترتیب اولین خروج از صحرای سینا عملی شد. هر چند كه در مقابل تعهدات بسیار سنگین بر مصر تحمیل شد و حتی مصر نتوانست در این توافقات حاكمیت كامل خود بر صحرای سینا را به دست آورد.

اما فرصت زیادی لازم نبود تا «روش» انقلاب عظیم اسلامی ایران در تكیه بر نیروی مردم در مقابله با دشمن به صحنه رویارویی با اسرائیل راه یابد و موازنه را به زیان اسرائیل شكل دهد. ورود نیروهای اسرائیلی به لبنان كه در سال ۱۹۸۲ با قرائت پیشین از موازنه قوا در منطقه صورت گرفت، فرصتی را فراهم كرد تا «مقامت اسلامی» در لبنان ظاهر شود و در مدت كوتاهی _ ۱۹۸۴ _ توفیق اخراج نیروهای اسرائیلی از بیروت، مناطق مركزی و بخش اعظم جنوب لبنان را كسب كند و در روند افول قدرت اسرائیل طعم تلخ اولین شكست را حس كند. همان شكستی كه در طول چند دهه همواره رفیق طرف های مقابل اسرائیل بود.اما این آغاز راه بود. شانزده سال بعد دومین شكست عینی اسرائیل را مجبور كرد تا از مناطق بقاع غربی و جنوب لبنان فرار كند و مزدوران لبنانی خود را در برابر مجاهدان لبنانی تنها و بی دفاع رها كند.

اما جبهه درگیری اسرائیل با فلسطینیان نیز شاهد تحولی اساسی بود. آموزه های انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی كه موفقیت خود را در لبنان به اثبات رسانیده بود، به داخل فلسطین راه یافت تا روش جدید مبارزه با اسرائیل را به نمایش درآورد. انتفاضه نخست فلسطینیان در سال ۱۹۷۸ فرصتی بود تا به اسرائیل تفهیم كند كه دوران صعود به پایان رسیده است. اعطای امتیازات بسیار اندك به رهبران سیاسی فلسطین كه البته باز یك عقب نشینی از سوی اسرائیل تلقی می شود به دلیل فشارهای انتفاضه سنگ صورت گرفت. و بالاخره انتفاضه دوم توانست دومین شكست عینی در تاریخ منازعه با اسرائیل و اولین شكست در تاریخ مبارزات مردم فلسطین را محقق سازد و اسرائیل خروج از غزه و بخش اندكی از كرانه باختری را پذیرا شد و اینگونه روند افول اسرائیل و معكوس شدن قدرت آن عملی شود.اسرائیل كه یك دولت ایدئولوژیك است با تكیه بر تعالیم تورات همواره از پذیرش تعیین مرزهای خود سرباز می زد. حتی به هنگام افتتاح سفارت در مصر، اسرائیلی ها اصرار داشتند كه ساختمانی در غرب رود نیل را به عنوان سفارت انتخاب كنند تا در داخل سرزمین های مورد ادعایشان كه حداقل از نیل تا فرات تعریف می شد قرار نداشته باشد.بعدها اسرائیل به زبان شخص شارون _ ۱۹۸۲ _ مدعی شد كه «فلسطینیان می توانند دولت خود را در اردن تشكیل دهند تا با یكدیگر دولت كنفدرال به وجود آوریم.» اما اسراییلی ها باز هم از پذیرش مرز پرهیز می كردند.

اینك برای نخستین بار اسرائیل مرزهای همیشگی خود را تعریف می كند. دو دیوار حائل یكی برگرد غزه و دیگری در داخل كرانه باختری تأسیس می شوند تا مرزهای اسرائیل باشند. اسرائیل با دل كندن از روند توسعه جغرافیایی خود، اینك بر آن است تا موجودیت خویش را در پس دیوارهای حائل حفظ كند. پرواضح است كه فلسطینیان این امر را نپذیرند و در جهت آزادی تمام سرزمین خود به حركت درآیند. مبارزات مردم فلسطین فقط به انتفاضه و مقاومت در سرزمین های اشغالی ۶۷ خلاصه نمی شود.فلسطینیان ساكن سرزمین های ۴۸ نیز با مقاومت چند ده ساله خود در برابر تلاش اسرائیل برای تغییر هویت آنان اینك مبارزات خود را وارد مرحله جدیدی ساخته اند. جنبش قدرتمند اسلامی در داخل سرزمین های ۴۸ به رهبری شیخ راشد صلاح اسرائیل را در یك تنگنای جدی دیگر قرار داده است. اعمال محدودیت در فعالیت این حركت گسترده و فراگیر مردمی، جوانان فلسطین را به سوی حركت های زیرزمینی غیر قابل كنترل از نظر امنیتی سوق خواهد داد كه دشواری های فراوانی را برای اسرائیل فراهم خواهد آورد و عدم ممانعت از فعالیت آنان، چالش سیاسی سنگینی را به اسرائیل تحمیل می كند كه روند آزادسازی همه سرزمین های فلسطین را تسریع می كند.خروج اسرائیل از غزه گام نخست در مسیر آزادسازی تمام سرزمین های فلسطینی است و گام های بعدی سریعتر از آنچه تصور می شود، عملی خواهد شد. آری! ترسیم نقشه جدید خاورمیانه آغاز شده است، اما نه آنگونه كه آمریكا و اسرائیل آرزو می كردند و با روش «بلوف» در تبلیغات موفق به فریب بسیاری از سیاستمداران ساده انگار شده بودند.سیاستمدارانی كه نه به واقعیت های منطقه واقف هستند و نه پیچیدگی های حاكم بر سیاست در خاورمیانه را درك می كنند. اینك واقعیت شكست اسرائیل بر همگان نمایان شده است و روند افول قدرت آن به روشنی خود را می نمایاند.

اصغر محمدی