پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
از طرف من هم روی ماهش رو ببوس
تا حالا شده ببینید کسی یه کاری کرده و تو انجامش خیلی موفق بوده، اونوقت شما هم هی حسرت بخورید که ایکاش میشد اون کارو خودتون انجام میدادید؟
برای ما بازیگرا این حس بارها و بارها پیش میاد. اشتیاق «بازی» در نقشهای موندگار و تکرار نشدنی و حسرت ایکاشها و آخ اگه میشد ، چی میشدها ...
تمام شخصیتهای فیلم «بوسیدن روی ماه» ازین دست نقشها هستن. از شخصیت اصلی و قهرمان قصه تا اون نقشهای فرعی دو یا تک سکانسی. ممکنه عمل نمایشی عجیب و غریبی انجام ندن یا دیالوگهای پیچیده ای نداشته باشن اما به شدت زنده و واقعی هستن و تماشاگر با اونها احساس قرابت و نزدیکی میکنه. با دلتنگیهاشون دلگیر میشه. با شوخی و خندههاشون به وجد میاد. همه شخصیتهای این فیلم به درستی شخصیت پردازی شدن و روابط بین اونها عمیق و تاثیر گذاره ...
نقش «احترام سادات» تو این فیلم ازون دسته نقشهاست که هر بازیگری رو برای اجرا وسوسه میکنه. «شیرین یزدان بخش» هم به بهترین شکل ممکن از عهده ایفای این نقش براومده. با شروع فیلم ما با کاراکتری رو به رو میشویم که از همان ابتدا تکلیفش را با مای تماشاگر یکسره میکنه. «مامان احترام» زنی محکم و رک گوست. بی حوصله و جدی به نظر میرسه. اهل شوخی نیست. با بچههایش سخت گیرانه رفتار میکنه اما مثل همه مادربزرگهای ایرونی نوهها را لوس میکنه و مدام به دلشون راه میآد. از همون اول به تماشاگر نشون میده که تکیه گاه و رئیس خانواده پرجمعیتشه. خانواده ای که از طبقه متوسط و نیمه سنتی جامعه است. مامان احترام زنی قدیمیست با تمام ویژگیهای جذاب نسل خودش. مثل همه مادربزرگهای خانه داری که ما توی فامیل یا در و همسایه نمونه اش رو زیاد دیدیم. زنی که با وجود بچه و عروس و داماد و نوههای زیاد دور وبرش هنوز هم کارها رو خودش یک تنه انجام میده. زنی که از سر صبح نقاب سخت کوشی رو میزنه و ما تنها لحظاتی چهره واقعی و احساساتیش رو میبینیم که با خودش خلوت کرده. مامان احترام شخصیتیه که در عین سادگی کاملن چند وجهیه. دوست خیلی خوب و تنها تکیه گاه برای «خاله فروغ» که ما اول فکر میکنیم یکی از اعضای خانوادست اما کم کم متوجه میشیم که فقط دوستن و همسایه چهل ساله هم. از ارتباطش با همسایهها و «مش قربون» بقالی محل میفهمیم که چه جایگاهی بین اهل محل داره و چه قدر دست و دلبازه. مردم داریش رو از قابلمه نهاری که هر روز برای مش قربون میبره یا میفرسته میفهمیم. نجابت و حجب و حیای نسل مادرهامون رو در سختگیریهای گاه و بیگاهش با «نگار» نوه دختریش میبینیم. دلرحمیش رو وقتی میفهمیم که پسر جوونی رو از زیر مشت و لگدهای مش قربون میکشه بیرون. پسر جوونی که مامان احترام خوب میدونه چه سرو سری با نگار داره اما برای اینکه حرمت بین نوه و مادربزرگ نشکنه، خودش رو میزنه به اون راه.همه این جزئیات رو میبینیم و لذت میبریم و ما تا لحظهای که «فیض» خبر پیدا شدن بقایای پسرش رو بهش نمیده نمیفهمیم مامان احترام یه مادر شهیده.مادر شهیدی که پسرش مفقودالجسد و حالا بعد بیست سال پیکرش پیدا شده. «یزدان بخش» اون لحظه رو با سادگی تمام اجرا میکنه. نه ضجه و ناله ای. نه غش کردن باسمهای. و نه حتی قطره اشکی. البته که حرکات دوربین و شیوه کارگردانی هم در مانا شدن این لحظه به کمک بازیگر اومدن و این لحظه از تاثیرگذارترین سکانسهای فیلم شده.
شخصیت بعدی که اون هم مثل باقی نقشها به خوبی ایفا شده نقش «خاله فروغ» با بازی روان «رابعه مدنی» هست. همسایه چهل ساله مامان احترام که حالا از یه خواهر بهم نزدیکترن. اون هم از سکانس ابتدایی تکلیفش رو با ما روشن میکنه. تو بستر بیماریه و از درد زیادی توی شکمش رنج میبره. عاشق غذا خوردنه و طبیعتن بسیار خوش اشتهاست. این رو ما از حربههای ساده ای که تو طراحی این شخصیت به کار رفته میفهمیم. اینکه مثلن با وجود دلرد شدیدی که داره سر سفره باز هم کباب بیشتر میخواد و شوخیها و تیکه پرانیهای مامان احترام رو هم در مورد شکمو بودنش زیر سیبیلی رد میکنه. کمینازپرورده به نظر میاد. کارا و تصمیم گیریها رو معمولن به عهده احترام سادات میذاره. از شکل رابطهاش با نگار نوه احترام میفهمیم با وجود پیری و بیماری هنوز هم زنی سرزنده و به اصطلاح شیطونه. مدنی با میمیک مهربون صورتش و اون لهجه شیرین همدانی و نخودی خندیدنهاش به شخصیت خاله فروغ به زیبایی روح بخشیده. او هم مادر شهید مفقود الجسدیست. چه لحظه حسی و شگفت آوریه زمانی که میخواد بره بالای سر تابوت پسر شهیدش و چون پیکر شهید بعد از بیست سال پیدا شده جلوی در رو میکنه به احترام سادات و میگه: احترام من الان چه شکلیم؟ و احترام روسری فروغ رو درست میکنه وبه این ترتیب عین یک مراسم آیینی فروغ خودش رو برای ملاقات با جسد پسرش زیبا میکنه...
«سعید پور صمیمی» همیشه خوب بوده. همیشه بازی روان و تاثیر گذاری داشته. نمیدونم چرا توی این فیلم درخشانتر از همیشه ظاهر شده. آیا شخصیتی که نقشش رو بازی میکنه خیلی خوب نوشته و کارگردانی شده یا این پورصمیمیه که هر چقدر سنش بالاتر میره جادوی بازیگریش هم بیشتر میشه. «مش قربون» بقال محله است که حالا آلزایمر گرفته. یادش میره که کدوم یک از اهالی مواد غذایی خواسته یا دم خونه کی قبلن برنج و روغن برده. این مسئله هم مثل باقی اطلاعاتیه که فیلم با ظرافت به ما میده. بی جنجال. همه اطلاعات تو بطن قصه و بازی درخشان بازیگرها حل شده.
«ایرج» با بازی «شاهرخ فروتنیان» ازون دسته نقشهای کوتاهه که کمیحضورشون دخلی به میزان اثرگذاریشون نداره. داماد مامان احترام و شوهر طاهره است. زندگی رو سخت نمیگیره. با دخترش نگار خیلی رفیقه. فروتنیان ساده و صمیمیو خنده رو با بازی خوبش به شخصیت ایرج که چون شغلش پزشکیه همه دکتر جون صداش میکنن جان بخشیده. «شبنم مقدمی» همیشه خیلی خوبه واین زیادی خوب بودنش حسادت منو برمیانگیزه. «طاهره» دختر بزرگه مامان احترام مثل همه بچههای بزرگتر یه خانواده مدام نگران حال بقیست.
بیشتر از همه نگران حال مادرش. با محبت و احساساتیه. اگرم حرفی میزنه ته دلش هیچی نیست. حالا که خودش مادر یه دختر دبیرستانی شده احساس مامان احترام رو خوب درک میکنه. سعی میکنه نگار رو همونجوری تربیت کنه که مادرش اون رو بزرگ کرده.
بازی «شیدا خلیق» رو پیشتر در فیلم دختران «قاسمجعفری» دیده بودم. تو این فیلم «نگار» شخصیتپردازی خیلی خوبی داره. شیدا هم کم و بیش از عهده ایفای نقش بر اومده اما قابل درکه اگر لحظههایی از فیلم نتونه پا به پای بازیگران دیگه پیش بره. اما از حق نگذریم در سکانس پایانی نقشش وقتی به مامان احترام میگه: از طرف من روی ماهش رو ببوس، بی اختیار این جمله بر لبهای ما هم جاری میشه:«مامان احترام از طرف ما هم ببوس روی ماهش رو...»
«مسعود رایگان» در نقش «حاج آقا مصطفوی» که مسئول عزل شده ستاد معراج شهداست در تقابل با «صابر ابر» در نقش «فیض» جانشین جوان مصطفوی که رویاهای بزرگی در سر داره قرار میگیره. این دو نقش هم مثل باقی شخصیتهای این قصه به درستی طراحی شدن. انتخاب این دو بازیگر برای اجرای این نقش ها نشان از تیزهوشی انتخاب بازیگر این فیلم داره. امان ازین صابر ابر که استاد بازی در نقشهای متفاوت شده و بازیهاش من رو یاد «کوین اسپیسی» میاندازه. یکی از نقشهای فرعی که بسیار چشمگیرنوشته و طراحی شده توسط «لیدا عباسی» به اجرا دراومده . ازون نقشهایی که کمیت ندارن اما کیفیتشون خیلی بالاست. زنی که شوهرش شهید شده و هر روز میاد ستاد تا بلکه بتونه گواهی شهادت شوهرش رو بگیره و بره دنبال زندگیش. و اما دو شخصیت نادیده ای که حرفشون همیشه هست و قاب عکس یادگاریشون تو بیشتر سکانسهای فیلم دیده میشه. اگر چیزی بیشتر از شخصیتهای قصه نداشته باشن کمتر هم نیستن. دو دوست. دو همسایه. دو هم دانشگاهی. دو همرزم. دو شهید. «حسین» و «محمد» پسران احترام سادات و فروغ. به عقیده من تمامینقشهای این فیلم با دقت مثل قطعات یه پازل کنار هم چیده شدن. نبود هر کدومشون باعث اختلال در روند و پیشبرد قصه میشه. نمیشه هیچکدومشون رو حذف کرد. از اصلیترین نقش تا فرعی ترینها. بازیهای این فیلم، کندی روایت قصه رو کمرنگ میکنه و لحظات درخشانی که «همایون اسعدیان» به کمک تیم بازیگرانش خلق کرده، کاری میکنه که فکر کنیم همه شخصیتهای فیلم رو از نزدیک میشناسیم. دیدن این فیلم به اندازه خوندن یک کتاب آموزش بازیگری به من فراوان آموخت ...
نویسنده : نازآفرین کاظمی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی معلمان رهبر انقلاب دولت سیزدهم مجلس بابک زنجانی شهید مطهری
آتش سوزی پلیس تهران قوه قضاییه پلیس راهور هلال احمر سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سلامت سازمان هواشناسی
قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو خودرو دلار بانک مرکزی ایران خودرو حقوق بازنشستگان سایپا کارگران تورم
سریال نمایشگاه کتاب جواد عزتی تلویزیون عفاف و حجاب کتاب مسعود اسکویی سینما رضا عطاران سینمای ایران دفاع مقدس فیلم
مکزیک
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه چین انگلیس اوکراین ترکیه یمن افغانستان
استقلال پرسپولیس فوتبال سپاهان علی خطیر لیگ برتر لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید باشگاه استقلال بایرن مونیخ
هوش مصنوعی هواپیما تبلیغات تلفن همراه اپل گوگل همراه اول مدیران خودرو ناسا عیسی زارع پور وزیر ارتباطات
کبد چرب فشار خون بیمه کاهش وزن بیماری قلبی دیابت مسمومیت داروخانه