پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

در حاشیه ادبیات زنان


در حاشیه ادبیات زنان

ادبیات زنانه یا بازنمایی زنانگی در ساحت ادبیات, از موضوعاتی بوده است که در این سال ها بحث های بسیاری پیرامون آن درگرفته است و بسیاری با رد هرگونه تقسیم بندی جنسیتی, ادبیات را یکسر امری «انسانی» دانسته اند که نمی توان آن را به زنانه و مردانه تقسیم کرد

ادبیات زنانه یا بازنمایی زنانگی در ساحت ادبیات، از موضوعاتی بوده است که در این سال‌ها بحث‌های بسیاری پیرامون آن درگرفته است و بسیاری با رد هرگونه تقسیم‌بندی جنسیتی، ادبیات را یکسر امری «انسانی» دانسته‌اند که نمی‌توان آن را به زنانه و مردانه تقسیم کرد. اما به صرف انسانی قلمداد کردن ادبیات، بحث‌های در گرفته پیرامون این موضوع پایان نمی‌پذیرد و از این رو همچنان می‌توان با اتکا بموقعیت‌های اجتماعی متفاوت زنان و مردان و تبعیض‌های میان این دو از تفاوت موجود در نوع نگاه و زبان آنها سخن گفت. ویرجینیا وولف بر تفاوت امر «نوشتن» نزد زنان و مردان تاکید می‌کند و نقطه اتکای این تفاوت را نه در دلایل روانشناختی، بلکه در تجربه‌های متفاوت زنان و مردان می‌داند و کریستوا نیز با برشمردن مولفه‌هایی، ساختارهای زبانی متن نوشته شده توسط مردان و زنان را متمایز می‌داند.

همچنین لوئیز ایرگاری با تاکید بر موقعیت اجتماعی نابرابر، بر ضرورت ایجاد زبانی خاص برای زنان تاکید می‌ورزد و معتقد است زنان در برابر زندان‌های غیرقابل رویتی که اسیرشان کرده است به خانه‌هایی برای زیستن نیاز دارند. در چند سال اخیر حضور زنان در ادبیات ما به نحو چشمگیری رو به افزایش بوده است و موفقیت آنها در جوایز گوناگون ادبی نیز قابل توجه بوده است. حال می‌توان پرسید که آیا حضور گسترده زنان در ادبیات و مشخصا ادبیات داستانی، به آفرینش گونه‌یی خاص و متفاوت در ادبیات منجر شده است و آیا حضور در این عرصه قدمی رو به جلو در مسیر بهبود موقعیت اجتماعی آنان بوده است؟

نگاهی حتی اجمالی به داستان‌هایی که در این سال‌ها از سوی زنان منتشر شده‌اند، نشان می‌دهد که برخی امور بدل به پای ثابت تمام این داستان‌ها گشته‌اند تا جایی که گاه برخی از آثار را بسیار شبیه به هم ساخته است. حضور خانواده طبقه متوسط و پرداختن به شرایط و وضع آن در زندگی شهری امروزی و مسائل و تناقضات این دسته از افراد در اکثر داستان‌ها دیده می‌شود و حتی هسته اصلی برخی داستان‌ها را تشکیل می‌دهد. همچنین در بسیاری از داستان‌ها قهرمان و شخصیت اصلی قصه، زن یا دختری است که با مشکلات و مسائل زندگی روزمره درگیر است و داستان به روایت این قبیل مشکلات و درگیری‌ها می‌پردازد و گاه تکرار این دست مسائل آنها را به امری نخ‌نما و خسته‌کننده تبدیل می‌کند. به بیان دیگر می‌توان گفت این داستان‌ها به چیزی بیرون از وقایع روزمره زندگی وصل نمی‌شوند و عدم ارتباط این آثار با اجتماع و واقعیت موجود، آنها را در چارچوبی بسته و محدود گرفتار می‌کند.

در این میان به سختی می‌توان نویسنده‌یی یافت که در داستانش به رخداد‌های بیرونی و اجتماعی حساسیت نشان دهد و از محدوده زندگی شخصی و مسائل مربوط به آن فراتر رود یا به سختی می‌توان نشانی از جریان‌ها و وقایع سیاسی، اجتماعی یا تاریخی را در داستان‌ها یافت. هسته مرکزی غالب این آثار پرداختن به زندگی شخصی و نوعی وسواس در بیان و نشان دادن واقعیت نهفته در این زندگی است و به واسطه این میزان از تاکید بر منطق واقعیت، زبان تخت و روایت گونه بر بیان و زبان ادبی می‌چربد و داستان‌ها بیشتر به شرح حال یا گزارشی شخصی شبیه می‌شوند تا اثری ادبی. داستان‌های نویسنده‌های زن غالبا در حیطه و حریم خصوصی اتفاق می‌افتد و از این رو در محدوده نظم مسلط موجود که مخالف حضور زنان در عرصه عمومی است باقی می‌ماند.

به این ترتیب هیچگاه یک اثر ادبی نمی‌تواند مرزهای موجود را بشکند و داستان‌ها و رمان‌های ما عملا هیچ ارتباطی با عرصه عمومی و حوادث جاری در آن برقرار نمی‌سازنند. اگر هنجار‌های مسلط حاضر به مشروعیت‌بخشی به حضور افراد و خاصه زنان در اجتماع و عرصه عمومی نیستند، داستان‌های ما نیز این اتفاق را بدل به امر درونی خویش کرده‌اند و در درون خود به تکرار آن مشغولند. به عبارتی در این داستان‌ها انسان‌ها به عالم درون و حوزه شخصی خویش تبعید شده‌اند و جالب آنکه برخلاف آنچه در عالم واقع در جریان است بخش قابل توجهی از این خزیدن به درون به وسیله خود نویسنده ایجاد می‌شود. ویژگی‌هایی که ذکر شد مختص به آثار زنان نیست و می‌توان آنها را ویژگی‌های عام ادبیات داستانی امروز دانست اما به هر حال این مولفه‌ها در آثار زنان با وضوح و تاکید بیشتری قابل رویت است.

رضا اکبر زاده