سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا

این راه هم مسدود است


این راه هم مسدود است

چه کسی باور می کرد پس از ۷ ماه از زمانی که فتنه انتخابات دهم در ایران آغاز شده اکنون سران فتنه, کسانی که تا توان داشتند و مقدورشان بود از وارد آوردن هیچ خسارتی به نظام و انقلاب فروگذار نکردند, کسانی که خود را رهبران انقلاب آینده ایران می خواندند, آنها که به نظام دروغ بستند و چون در اثبات دروغ خود درماندند و با به خیابان کشاندن عده ای از مردم جان و مال آنها را سپر بلای خود ساختند, کسانی که دشمنان خونی این ملک در این ماه ها حتی یک روز از ابراز ارادت به آنها و اعلام پشتیبانی از آنها غافل نشده اند, آری همین ها, اکنون به دنبال راهی آبرومندانه برای فرار می گردند

چه کسی باور می کرد؟ پس از ۷ ماه از زمانی که فتنه انتخابات دهم در ایران آغاز شده اکنون سران فتنه، کسانی که تا توان داشتند و مقدورشان بود از وارد آوردن هیچ خسارتی به نظام و انقلاب فروگذار نکردند، کسانی که خود را رهبران انقلاب آینده ایران می خواندند، آنها که به نظام دروغ بستند و چون در اثبات دروغ خود درماندند و با به خیابان کشاندن عده ای از مردم جان و مال آنها را سپر بلای خود ساختند، کسانی که دشمنان خونی این ملک در این ماه ها حتی یک روز از ابراز ارادت به آنها و اعلام پشتیبانی از آنها غافل نشده اند، آری همین ها، اکنون به دنبال راهی آبرومندانه برای فرار می گردند. چه کسی باور می کرد؟ چه کسی باور می کردآخر و عاقبت کسانی که سرویس های اطلاعاتی غربی به آنها دل خوش کردند و همه سرمایه رسانه ای و تروریستی خود را به پای آنها ریختند، چنین باشد؟

در هفته های گذشته، زیر پوسته آشکار جامعه سیاسی در ایران، بازی هایی شکل گرفته که هدف همه آنها -به رغم تنوعی که دارند و زبان های مختلفی که به کار می برند- یک چیز بیشتر نیست و آن هم این است که جریان فتنه و خصوصا سران آن را به اصطلاح «قسر» در ببرند. تا امروز، فقط بخش اندکی از این پروژه علنی شده و بخش های بسیار مهم و بزرگتر آن به دلیل اختلالی که در گام اول پروژه رخ داد، معطل مانده است.

خلاصه داستان این است که سران جریان فتنه اکنون دریافته اند، روند فعلی به ۴ دلیل دیگر قابل ادامه دادن نیست و باید هرچه زودتر راهی برای خروج از آن بیابند.

۱) مطابق اطلاعات موجود سران فتنه احساس می کنند سرمایه اجتماعی آنها به طور کامل از دست رفته و توده مردم دیگر هیچ احساسی به آنها از خود نشان نمی دهند. آنچه در سبد این جریان باقی مانده فقط مشتی ضد انقلاب است که هم مردم از آنها متنفرند و هم نظام به آسانی توان برخورد با آنها را دارد. این موضوعی است که در روز عاشورا به آشکارترین وجه ممکن خود را نشان داد.

۲) سران فتنه دریافته اند که نظام هزینه رفتار ضد انقلاب را از آنها مطالبه خواهد کرد چرا که -به درستی- عقیده دارد زمینه و بستر تحرکات ضد انقلابی توسط این افراد مهیا شده و همین حالا هم با آنها پیوند دارند.

۳) سران فتنه این نکته را دریافته اند که آرزوهای آنها در مورد امتیازگیری از نظام توهماتی بیش نبوده و نظام آنقدر قدرتمند هست که بدون دادن کوچکترین باجی به آنها فتنه را کنترل کند. در نتیجه هیچ دورنمای روشنی برای تداوم وضع فعلی نمی بینند. بر این مبنا اگر وضع فعلی ادامه پیدا کند تنها حاصل آن این خواهد بود که با پرونده هایی سنگین تر و در شرایطی بسیار بدتر مجبور می شوند کوتاه بیایند و عقب بنشینند.

۴) و دلیل آخر این است که مطابق برخی قرائن موجود برخی از محافل مرتبط با فتنه گران احساس می کنند با تداوم شرایط امنیتی حتی اگر با آنها برخورد نشود مجال هرگونه فعالیت سیاسی در آینده از آنها ستانده خواهد شد به همین دلیل تصمیم گرفته اند برای متوقف نماندن پروژه های سیاسی شان که فعلا بر انتخابات شوراها متمرکز است، هر طور شده از وضع فعلی خارج شوند.

نکته مهم اما اینجاست که این خروج چگونه باید صورت بگیرد. یک راه - و تنها راه مورد پذیرش نظام- این است که تهمت هایی را که به نظام زده اند پس بگیرند، برای جبران این همه خسارت که در ماه های گذشته به کشور تحمیل کرده اند گام های عملی بردارند، با دشمنان اسلام و انقلاب بدون کوچکترین ابهامی مرزبندی کنند و مخصوصا، مجازات ناشی از جرائمی را که مرتکب شده اند تحمل کنند و آن وقت به آغوش نظام بازگردند. آنطور که از قرائن می توان فهمید فتنه گران نمی خواهند در شرایط فعلی باقی بمانند ولی حاضر به پذیرش این شرایط هم نیستند. دقیقا به همین دلیل است که سران فتنه در چند هفته گذشته چشم امید خود را به پروژه ای دوخته اند که هدف آن بیرون کشیدن آنها از مهلکه فعلی بدون هزینه یا با حداقل هزینه ممکن است.

قضیه ظاهرا از این قرار است که بنا بوده پروژه با بیانیه شماره ۱۷ موسوی کلید بخورد.

در گام اول موسوی در آن بیانیه ضمن خداجو خواندن اهانت کنندگان به سید الشهدا در روز عاشورا، مطابق یک برنامه از پیش طراحی شده فتیله بحث وقوع تقلب در انتخابات را -یعنی همان ادعایی که آتش فتنه را با تمسک به آن برافروختند- اندکی پایین کشید. گام دوم بلافاصله بعد از آن و زمانی برداشته شد که دو حزب غیر قانونی و عملا منحل شده مشارکت و سازمان مجاهدین در بیانیه های جداگانه مسئله تقلب را فرعی و نقد دولت را اصلی ترین دغدغه خود خواندند. گام سوم را هم آقای رضایی - البته و احتمالا بی آن که بداند- برداشت که در نامه ای سرگشاده به رهبری مقصود اصلی از کل پروژه را آشکار کرد و تلویحا از رهبری خواست حالا که موسوی عقب نشینی کرده (؟!) ایشان هم کوتاه بیاید و کل قصه به خیر و خوشی جمع شود انگار نه انگار که این جماعت در ۷ ماه گذشته دست در دست دشمن چه بلایی بر سر این کشور آورده اند. برخی اطلاعات موجود نشان می دهد پروژه گام های دیگری هم داشته اما برخورد تند جامعه انقلابی و اصولگرا پروژه را در همین مرحله متوقف کرده و گام های بعدی آن را به حال تعلیق درآورده است.

اصل این داستان نه عجیب است نه جدید. مدت هاست کسانی که در روزهای اوج فتنه هر چه در توان داشتند علیه انقلاب، نظام و مردم بسیج کردند، با فهم اینکه کاری از پیش نمی توانند برد علم آشتی بلند کرده اند. استشهاد رهبر بزرگوار و حکیم انقلاب اسلامی به ماجرای جنگ صفین که نکته اصلی در آن -برخلاف جنگ های جمل و نهروان- کید و مکر دشمن برای ایجاد اختلاف درون جبهه انقلاب، دو دسته کردن آن و ایجاد فشار به ولی امر از این طریق است، نکته ای است که باید برای همه آنها که چشم به کانون نورانی ولایت دوخته اند روشنگر باشد. دشمن ناکام و رنجور، اکنون که خود را در آستانه اضمحلال می بیند علم آشتی و حکمیت بلند کرده است تا کسانی در داخل جبهه خودی به طمع بیفتند و تیرهای طعن و حمله خود را به جای دشمن به جانب نظام نشانه بروند و عجبا که چنین کسانی چه آسان پیدا می شوند و فریب می خورند؛ و تاریخ -همان که همیشه خوانده ایم و از سفاهت بازیگران بدعاقبت آن متحیر شده ایم- چه راحت تکرار می شود.

نکته بسیار مهم اما این است که به منطق نهفته در پس این قصه هم نظری بیفکنیم و الا درک اینکه چگونه این فاز آخر فتنه در حال قربانی گرفتن است، آسان نخواهد بود. اگر به ادبیات منادیان آشتی و وحدت در این روزها نظری بیفکنیم واضح ترین نکته این است که تلاش می کنند مخالفان خود را -که در واقع شامل قریب به اتفاق امت انقلابی ایران است- افراطی بخوانند و خود را نماد وحدت و اعتدال جابزنند. بعد هم می گویند «هر دو طرف» باید دست از افراطی گری بردارند چرا که دشمن در حال سوء استفاده از وضعیت داخلی است. چند سوال ساده پیش روی این تحلیل نبوغ آمیز (!) وجود دارد:

۱) چگونه است که اصحاب حکمیت آن روز که آبرو و ناموس کشور در آتش فتنه می سوخت، فکر نقد دروغگویی و افراطی گری، و نمایش اعتدال نیفتادند و بلکه با همراهی و همرایی با فتنه گران و حمایت آشکار و نهان از آنها بر آتش فتنه نفت ریختند، اما حالا که نظام اقتدار و اصالت خود را نشان داده، مردم فتنه گران را تنها گذاشته اند و تنها مطالبه جدی آنها این است که فاعلان جرم و جنایت به سزای اعمالشان برسند، یکباره آقایان دستجمعی طرفدار اعتدال و میانه روی شده اند و کسانی را که فقط خواستار بی پاسخ نماندن این همه فتنه گری هستند، افراطی می خوانند؟! آیا ما حق نداریم فکر کنیم که قصه دلسوزی به حال کشور نیست و فقط کسانی دوره افتاده اند تا فتنه گران را از مخمصه نجات بدهند و برای استفاده های بعدی در پروژه های آینده خود حفظ کنند؟

۲) راه صحیح مبارزه با فتنه و جلوگیری از تکرار آن در آینده چیست؟ واقعا اگر نظام اکنون در حالی که فتنه گران حتی دروغ های شاخدار خود علیه نظام را هم صراحتا پس نگرفته اند، نرمش ها و پیغام های دروغین و بی ارزش آنها را جدی بگیرد و آنها را بدون مجازات به حال خود رها کند، دشمنان این کشور با خود چه فکر خواهند کرد؟ آن وقت، آیا حق ندارند با خود فکر کنند که هزینه آتش افروزی در این مملکت چقدر پایین است و کسانی می توانند ۷ ماه تمام از انواع و اقسام توطئه هر چه در آستین دارند اجرا کنند و آخر کار هم بی آنکه هیچ هزینه ای پرداخته باشند و فقط با مختصری ادا و اطوار همه چیز تمام شود و شتر دیدی ندیدی! در این صورت، دشمن کمین کرده آیا جز به این نتیجه خواهد رسید که نظام قادر به دفاع از خود و مردمش نیست و به این ترتیب آیا جز زمینه سازی فتنه انگیزی ها و توطئه های بیشتر، چیز دیگری حاصل خواهد شد؟

۳) و سوال آخر این است که خوب است آقایان اهل حکمیت بگویند به نظر آنها ما در چه دورانی زندگی می کنیم؟ آیا الان دوران حسینقلی خان است که در آن شعبان بی مخ ها می ریختند و می شکستند و می سوختند، و بعد هم حساب و کتابی که نبود، آخر کار در بهترین حالت چند ریش سفید ماله به دست دور هم می نشستند و ظرف چند ساعت همه چیز صاف و پاک می شد چنان که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. آیا پذیرش حکمی به نام قانون به این معنا نیست که دوران ریش سفیدی و ماله کشی های آنچنانی گذشته است و کسی اگر جرمی مرتکب شد باید تا انتها پای کار مجازات او ایستاد بویژه اگر حق میلیون ها نفر را پایمال نموده، به خون هزاران شهید خیانت کرده و با مقدس ترین نظام عالم عناد ورزیده باشد؟

این نظام مظلوم، به حساب خود خوب رسیده است. وقت آن است و مردم امید دارند که به حساب خائنان برسد.

مهدی محمدی