یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا

چین می خواهد بر افغانستان مسلط شود


چین می خواهد بر افغانستان مسلط شود

در شمال افغانستان, یک مناقصه بالقوه بزرگ نفت و گاز که از سوی آمریکا حمایت می شود, در هفته جاری در شرف وقوع است نقطه امیدی برای حفظ وجهه نیروهایی که تا دو سال دیگر از افغانستان عقب نشینی می کنند

در شمال افغانستان، یک مناقصه بالقوه بزرگ نفت و گاز که از سوی آمریکا حمایت می‌شود، در هفته جاری در شرف وقوع است. نقطه امیدی برای حفظ وجهه نیروهایی که تا دو سال دیگر از افغانستان عقب نشینی می‌کنند.

این رقابت اما بخشی از استراتژی ایالات متحده آمریکا برای بنیان نهادن صنعتی خودکفا و با نشاط در افغانستان است که می‌تواند در طولانی مدت اشتغال ایجاد کرده و ثبات اقتصادی را به همراه بیاورد. آنچه که مشاوران پنتاگون مرتبط با این مناقصه امیدوارند که اتفاق نیفتد: پیروزی دیگر چین در بخش در حال تولد نفت و معدن افغانستان است. چرا؟ آن طور که یک مقام رسمی پنتاگون به من گفت، ایالات متحده از این می‌ترسد که چین به «تسلط [آمریکا] بر افغانستان» پایان دهد.

پس از دو دهه بررسی و پوشش اخبار این کشور، با اعتماد به نفس می‌گویم که چین نخواهد توانست که به «تسلط [آمریکا] بر افغانستان» پایان دهد، چرا که افغان‌ها باهوش تر از آن هستند که اجازه دهند چنین اتفاقی رخ دهد. افغان‌ها احتیاج ندارند که خارجی‌ها آنها را نسبت به ریسک گرایش به یک قدرت خارجی آگاه کنند. با این حال، ما [آمریکایی‌ها] چقدر باهوش هستیم؟

ظاهرا، خیلی باهوش نیستیم. به نظر می‌رسد، از آنجا که چین رقیبی بزرگ [برای آمریکا] در بسیاری از بخش‌ها به شمار می‌رود، ما تصمیم گرفته‌ایم که آن را در هر جایی دشمن بدانیم. اما این منطق در آسیای جنوبی و مرکزی درست نیست. جایی که نقش پر رنگ اقتصاد چینی‌ها ممکن است میان موفقیت و شکست اهداف عمده ایالات متحده و غرب بایستد. لَری ویکرسون، رییس نیروهای جنرال کالین پاول به من گفت: «بدون کمک و همیاری یک‌جانبه چین [به کشوری دیگر] تقریبا هیچ پیامد پایداری در آسیای مرکزی یا جنوبی رخ نخواهد داد.»

به مدت دو دهه، ایالات متحده تلاش کرده است تا آسیای مرکزی - و از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ افغانستان - را به پایگاه دموکراسی مبتنی بر بازار آزاد تبدیل کند. پایگاهی که به حقوق مدنی و حقوق بشر احترام می‌گذارد. در دهه ۱۹۹۰ این سیاست بر کاهش نفوذ روسیه در آسیای مرکزی تمرکز داشت و از طریق ساخت خطوط لوله نفت و گاز مستقل پیگیری می‌شد. پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ سیاست یادشده به شالوده‌ای حمایتی از جنگ در افغانستان تبدیل شد. سیاستی که سرانجام به عنوان «شبکه توزیع شمالی» شناخته می‌شود. اینک، نیروهای ناتو برنامه عقب نشینی در سال ۲۰۱۴ را در دست دارند و ایالات متحده تلاش می‌کند تا بنیان اقتصادی پایدار مبتنی بر شیوه عجیب خود را برپا کند. اما از نظر زمانی دیر شده است. یک تلاش مثبت هنرمندانه، اما فاقد استحکام.

بسیار غیرمحتمل است که چینی‌ها به کمک آمریکا بیایند. اما ایالات متحده می‌تواند با کمک غیرمستقیم چین از طریق پذیرفتن برخی از اهداف آمریکا به برخی از اهدافش دست یابد. اهدافی همچون ثبات بیشتر در افغانستان و استقلال اقتصادی بیشتر در آسیای مرکزی.

مناقصه افغانستان برای شش بلوک اکتشافی است که هریک مساحتی بین ۱۲۰۰ تا ۲۲۰۰ مایل مربع دارند و در حوالی افغانستان مرکزی- شمالی نزدیک شهر مزار شریف واقع شده‌اند. براساس گزارش سرویس زمین‌شناسی ایالات متحده، هریک از این بلوک‌ها حاوی یک میلیون بشکه نفت است. در صورتی که این تخمین درست باشد، این مقدار از ذخایر نفت برای جلب نظر شرکت‌های نسبتا بزرگ نفتی چند ملیتی کافی است. ما نمی‌دانیم که شرکت‌کنندگان در مناقصه چه کسانی خواهند بود. تا زمانی که آنها «اظهار تمایل» خود را به وزارت معادن افغانستان ارائه کنند. (پیشنهادهای کامل تا اکتبر تکمیل می‌شوند و برنده مناقصه نیز قرار است تا پایان سال ۲۰۱۲ اعلام شود.) در این میان، انتظار می‌رود، یک شرکت چینی مانند «شرکت ملی نفت چین» با ارائه پیشنهاد در این مناقصه شرکت کند. در صورتی که این شرکت چینی برنده مناقصه شود، این دومین پیروزی هیدروکربنی چین در افغانستان طی سالیان گذشته خواهد بود. این موضوع همچنین موجب افزایش هیاهو در غرب خواهدشد.

در مجموعه‌ای از مقالات ژورنالیستی سیاسی که اغلب در «فارن‌افرز» چاپ شده است، زلمای خلیل زاد سفیر پیشین ایالات متحده و پسرش الکساندر بنارد از پیروزی «شرکت ملی نفت چین» در دور نخست مناقصه سال گذشته انتقاد کرده‌اند. خلیل زاد که در زمان ریاست‌جمهوری جورج بوش پسر به عنوان سفیر آمریکا در عراق و افغانستان خدمت کرد، اینک به همراه پسرش شرکت «گریفون پارتنرز» را مدیریت می‌کند. این شرکت به شرکت‌هایی که دنبال کسب وکار در عراق و افغانستان و هر جای دیگری هستند، کمک کرده و آنها را به مقامات رسمی ارشد این کشورها معرفی می‌کند. گریفون در افغانستان شرکت نفتی انگلیسی «تدی» را نمایندگی می‌کند، شرکتی که شرکت ملی نفت چین در اولین مناقصه نفتی بر آن برتری یافت. پدر و پسر هر دو مشاوران پنتاگون را هدف نکوهش خود قرار داده اند و استدلال می‌کنند که پیروزی شرکت ملی نفت چین به سخره گرفتن «رقابت آزاد» بود و[این درحالی است که] پنتاگون باید سیاست حمایت از شرکت‌های ایالات متحده را پیشه کند. این بحث بیش از اندازه داغ می‌شود، [وقتی که] بنارد در مقاله‌اش در فارن افرز اظهار می‌کند که روزهای خوب گذشته زمانی بودند که تفنگداران آمریکایی به کشورهایی اهانت کننده به خواسته تجار آمریکایی اعزام می‌شدند تا این کشورها را به راه راست بازگردانند. اما ما درک می‌کنیم که پدر و پسر معتقدند که آنها و سایر تجار آمریکایی به مزیت‌های بیشتری برای بردن نیاز دارند.

در عین حال، در عصر جهانی شدن این شیوه مناسبی برای تجارت و کسب و کار نیست. به طور مثال، ولادیمیر پوتین رییس‌جمهور روسیه به تازگی اجازه داده است تا سه قرارداد در رابطه با ذخایر قطب شمال به اکسون موبایل، انی ِ ایتالیا و استات اویل نروژ منعقد شود. در آفریقا، داغ‌ترین رقابت به دولت‌های مستقر در ساحل شرقی آفریقا یعنی کنیا، موزامبیک و تانزانیا مربوط می‌شود اما پیشرفت اقتصادی با شرکت‌های آمریکایی، بریتانیایی و ایتالیایی رهبری می‌شود. به عبارت دیگر، شما مجبور نیستید برای برنده شدن چینی باشید یا ناوکوچک توپ‌دار داشته باشید.

در مورد افغانستان، متاسفانه چینی‌ها به احتمال خیلی زیاد مناقصه را خواهند برد، اساسا به دلیل اینکه افغان‌ها می‌خواهند مسائل را با هم درآمیزند. با وجود این، در صورت برنده شدن چینی‌ها، فاجعه‌ای رخ نخواهد داد. اندرو اسمال، پژوهشگر صندوق آلمانی مارشال به من گفت: در مقابل، «چین هرچه بیشتر به لحاظ اقتصادی در افغانستان سرمایه‌گذاری کند، به عنوان نقش‌آفرین در شرایط کنونی، با اراده بیشتر از ثبات آینده این کشور حمایت خواهد کرد.»

ما درباره نقش امنیتی چینی‌ها صحبت نمی‌کنیم. از لحاظ ماجراجویی در خارج از مرزهای ملی، پکن به جز در تبت و دریای جنوبی چین هیچ سابقه‌ای از اعمال قدرت نظامی در خارج از مرزهایش ندارد. شاید به مرور زمان مرزهای ملی چین گسترش یافته باشد، اما هیچ کسی را پیدا نکردم که بگوید چین آرزوی ایفای نقشی امنیتی در افغانستان یا آسیای مرکزی دارد.

نقش چین به عنوان یک بازیگر اقتصادی جدی به یک دهه و نیم پیش بازمی‌گردد. در آغاز نیمه دهه ۱۹۹۰، چین جستجوی میدان‌های نفتی و گازی در قزاقستان و ترکمنستان را آغاز کرد. در سال ۲۰۰۶، شرکت ملی نفت چین، تنها شرکتی بود که حق ارزشمند بخشی بزرگ از حوزه گاز طبیعی ساحلی در ترکمنستان را با تعهد به نقد کردن این حوزه از طریق یک خط لوله به چین کسب کرد. [به این ترتیب] ۱۱۰۰ مایل خط لوله سه سال بعد کامل شد.

در مقابل، غرب برخلاف ۱۷ سال تلاش، در احداث یک خط لوله از آسیای میانه به خارج از این منطقه شکست‌خورده است. داستان خط لوله شکست خورده غرب به ۱۹۹۱ برمی‌گردد، به زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی؛ به وقتی که شمار فزاینده شرکت‌های نفتی آمریکا جستجو برای معامله در آسیای مرکزی را آغاز کردند. حکومت کلینتون از احداث خطوط لوله نفت و گاز به عنوان راهی هم برای صادرات انرژی‌های فسیلی و هم برای کاهش نفوذ روسیه در این منطقه حمایت می‌کرد. یک ایده این بود که خط لوله‌ای از وسط دریای خزر دو کشور ترکمنستان و آذربایجان را به هم متصل کند و سپس تا ترکیه ادامه یابد و از آنجا به اروپا کشیده شود. در سال‌های اخیر، این خط لوله اسم «نوباکو» را به خود گرفته است.

این سیاست [احداث خط لوله نوباکو] همچنان ادامه دارد، اما به خطی کوتاه شده تغییر شکل داده است و به «نوباکوی غرب» شهرت یافته است. خطی که با حذف ترکمنستان، از آذربایجان آغاز می‌شود. به دلیل اینکه ترکمن‌ها سپردن تعهد در این زمینه را نپذیرفته‌اند. حکومت اوباما نیز خط لوله‌ای را زنده کرده است. خط لوله‌ای که در دهه ۱۹۹۰ توسط«آن‌اوکال» ترکمنستان را از طریق افغانستان به شبه قاره هند متصل می‌کند. امروزه این خط لوله با مخفف تی. ای. پی. آی (تاپی) شناخته می‌شود.

هر دو خط لوله نوباکو و تاپی با موانع بسیار جدی مواجه شده‌اند، چراکه هیچ یک از این دو خط لوله از دیدگاه تجاری خیلی عملی نیستند. درباره تغییر جهت این خطوط پیشنهادشده به سمت شرق چه می‌گویید؟ در مقایسه با اینکه گاز آذربایجان به غرب فرستاده می‌شود، درباره صادرات آن به شرق از طریق خط لوله موجود ترکمنستان- چین چه نظری دارید؟ نتیجه یکسان خواهد بود – در این صورت، قفقاز بازار فروش مستقل دیگری از روسیه خواهد داشت.

پس از خط لوله، بحث بر سر «راه ابریشم جدید» است که با استقبال هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا و ستاد مشترک نیروهای نظامی ایالات متحده مواجه شده است. این ایده، برنامه عظیم توسعه اقتصادی افغانستان است. افغانستانی با جاده‌های جدید، راه آهن، خطوط الکتریسیته، و خطوط انرژی که مرزهای اروپا را با بندر دریای عرب و هند متصل می‌کنند و این کشور را به عنوان مرکز فعالیت‌ها در قلب اقتصاد پیوند می‌دهد. به من گفته شده است:

اگرچه این برنامه هنوز مورد بحث است، اما هیچ نشانه‌ای از تحقق آن دیده نمی‌شود.

دلایل زیادی از جمله بزرگنمایی برای این موضوع وجود دارد. اما من دلیل دیگری را اقامه خواهم کرد. اینکه مسوولیت این عدم تحقق از جانب واشنگتن بوده است. بر اساس مصاحبه‌ها، چین به عنوان شریک نه تنها حذف شده که ظاهرا حتی نقش آن به طور رسمی نادیده انگاشته شده است. یک منبع رسمی آگاه به این موضوع گفت: «چین منتقدین سرسخت پرشماری دارد که ایده مشارکت چین [در طرح راه ابریشم جدید] را اصلا دوست ندارند.» [با وجود این] حذف چین واقعی بودن این برنامه پرکش و قوس را کاهش می‌دهد.

به محض اینکه «حذف» اتفاق افتاد، چینی‌ها راه ابریشم جدید دیگری را برای خود بنیان نهادند و حتی از به کار بردن آن اسم (راه ابریشم جدید) اجتناب کردند تا هر دو کشور افغانستان و ایالات متحده آمریکا خود را نسبت به این موضوع بیگانه احساس کنند. باوجود این، اگر ایالات متحده این تار عنکبوت را بلرزاند و چین را در اندیشه خودش شریک کند، شاید برنامه هدایت شده از سوی واشنگتن عملی‌تر به نظر برسد. به کاربردن منطق میانه برای همراه شدن با چین به منظور دستیابی به اهداف آمریکا موضوع جدیدی نیست.

سال گذشته در فصلنامه واشنگتن، ایوان فیگن بوم، جانشین پیشین دستیار وزیر خارجه و یکی از مشاوران کنونی میت رامنی، نامزد جمهوری‌خواهان در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا خط مشی‌های چین برای پیشرفت تدریجی آسیای جدید را توصیف کرد. او نوشت: «ایالات متحده و چین به رویکردهای مشترک برای پیگیری همکاری‌های استراتژیک نیاز ندارند، تنها در همکاری‌های دوجانبه سودمند باید رویکرد مشترکی اتخاذ کنند.» و «در آسیای میانه، جایی که روسیه به مناطق نفتی و گازی از نزدیک تسلط داشته است، شجاعت جدید چین در ابتدا برای روسیه گران خواهد آمد.»

پنتاگون فی‌نفسه ایده‌ای یکپارچه برای این موضوع ندارد. اسمال از صندوق آلمانی مارشال، اظهار می‌کند که شمار قابل ملاحظه‌ای از متفکران پنتاگون از اشتغال بیشتر چینی‌ها در افغانستان طرفداری می‌کنند. در واقع، اسمال در میان افراد قلیلی که با آنها صحبت کردم قرار دارد. کسانی که فکر می‌کنند چنین منطق ژئوپلتیکی سیاست خارجی ایالات متحده در آسیای مرکزی را غالب خواهد کرد.

او گفت: «در واقع فکر می‌کنم که قرار است افغانستان یکی از مناطق سیاست خارجی چینی‌ها شود، مناطقی که آنچه آنها در آنها انجام می‌دهند، در شرایط نسبتا مثبتی دیده خواهد شد.»

سرانجام محتمل است خود چینی‌ها و نه فقط افغان‌ها مهار شوند. تحلیل گران به من گفتند، در شرایطی که ایالات متحده در سال ۲۰۱۴ حضور خود در افغانستان را از حالت نظامی به حالت غیرنظامی تغییر می‌دهد، چینی‌ها نسبت به نفوذ بیش از حد خود در افغانستان هوشیار خواهند بود. افزون بر این، شرکت ملی نفت چین و سایر شرکت‌های چینی اشتهای محدود شده خود را برای پذیرش ریسک دارند و به گفته اسمال «درباره اینکه بیش از اندازه ظاهر شده و فعال باشند، مردد خواهند بود.»[در این شرایط] تنها آمریکای تردست باقی می‌ماند تا فرصت را برای کامیابی از طریق ابزارهای چینی‌ها شناسایی کند.

نویسنده: استیو لوین

مترجم: مجید اعزازی

منبع: فارن پالسی