جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اعتماد یا اعتقاد مسئله این است


اعتماد یا اعتقاد مسئله این است

بکش ولی نصیحتم نکن

حسین سهیلی زاد با «فاصله‌ها» یک قدم از دلنوازان جلوتر رفت و دست کم ضرباهنگ بهتری به روایت بخشید. اما فاصله آن تا یک سریال استاندارد طولانی است.اینکه موضوع فاصله‌ها به‌روزتر و جوان‌پسند است یا به قول برخی مثل زیرهشت،پر از غم و اندوه نیست جای خود اما انتخاب هر سوژه جذابی و طرح و بیان برخی مسائل و مثلا عبور از بعضی خط قرمزها نمی‌تواند دلیل برجذابیت سریال باشد.

بیش از سوژه چگونگی روایت آن و پایبندی به مولفه‌های بصری و ساختاری یک قصه و شیوه دیالوگ پردازی و پرسوناژهایی که خلق می‌شود درتولید یک اثر مطلوب نقش دارد. میان دلنوازان و سریال جدید سهیلی‌زاده فاصله چندانی ازحیث مضمون و فرم وجود ندارد و لحن و بیان قصه هم بسیار به هم نزدیکند. دوز شعارزدگی در فاصله‌ها نسبت به دلنوازان نه‌تنها کم نشده که رنگ و لعاب بیشتری هم به خود گرفته است.

مضمون اصلی و احتمالا پیامی که قرار است به این واسطه به مخاطبان منتقل شود شکاف نسل‌ها و پیامدهای آن است.البته این شکاف واجد ظرفیت دراماتیکی بالایی برای قصه پردازی و بازنمایی بسیاری از مسائل ریز و درشتی است که در واقعیت اجتماعی، متبلور است.

بنیاد اصلی این مناقشه هم در اختلافات مذهبی و اعتقادی، بروز می‌یابد و هسته معنایی این مناقشه در نقطه‌ای به هم می‌رسند که پای اعتقادات در میان باشد.چالش مهمی که در روابط سعید و پدرش وجود دارد متاثر از کشمکش‌هایی است که از یکسو برساخته عقیده و توقعات آن است و از سوی دیگر در مرز عقده و احساسی‌گری حرکت می‌کند و آنچه در این میان به‌تدریج از بین می‌رود و فرسایش می‌یابد اعتمادی است که نمی‌تواند خلأ اعتقاد را پر کند و به جبران مافات بپردازد. اما آنچه در فاصله‌ها، آزاردهنده و دلخراش است تصویرسازی یکسویه و ترسیم اغراق‌آمیز از مناسبات سعید و خانواده‌اش در کنار دیالوگ پردازی‌های به شدت شعار زده و گل درشت که از فرط اغراق، به ضد خویش بدل می‌شود.

حجم این دیالوگ‌های اندرزگونه و میل حریصانه فیلم به طرح شعارهای پرطمطراق و نصیحت‌های اخلاقی و کلمات قصار به‌حدی زیادی است که بر وجوه نمایشی اثر می‌چربد و تا حد صدور یک بیانیه اخلاقی – تربیتی پیش می‌رود. همین رویکرد شعارمحور به خط کشی سیاه و سفید آدم‌ها و شخصیت‌های داستانی منجر شده و با قطب بندی مطلق از خوب و بد به شخصیت‌پردازی کاریکاتوری می‌رسد که نه باورپذیر است و نه تاثیرگذار.

شخصیت‌های مثبت سریال مثل نقل و نبات، کلمات قصار و اندرزهای حکیمانه از خود روایت می‌کنند و آدم بدها نیز مدام در تباهی و سیاهی فرو می‌روند. فاصله‌ها از یک پارادوکس و تعارض آشکار در ذات خود برخوردار است بدین معنی که از فرم و شیوه‌ای در روایت قصه استفاده می‌کند که در مضمون و محتوایی آن قرار است به همین شیوه نقد شود.هرچند این رویکرد، در طول اثر مدام شکسته می‌شود و انگار تکلیف کارگردان و نویسندگان اثر با حرفی که می‌خواهند بزنند و ایده‌ای که به تصویر می‌کشند معلوم نیست.

همین بلاتکلیفی به سردرگمی مخاطب هم منجر شده و تماشاگر نمی‌داند که مثلا سعید قربانی رفتار پدر و بزرگ‌ترهای خود است یا اشخاصی مثل محسن یا دوست سعید و عمویش، مظلوم واقع شده اند. فاصله‌ها این قطب بندی یکسویه و شعاری را با تدوین موازی و روایت دوگانه از شخصیت‌های قصه تا جایی پیش می‌برد که برخلاف نیت و گمان خویش،قهرمان‌های قصه‌اش در ذهن مخاطب به ضدقهرمان‌های غیرقابل تحمل بدل می‌شوند. شاید تلاش سازندگان این باشد که در نهایت حقانیت محسن ( دانیال حکیمی) و تفکرات او را به اثبات برسانند و تصویری ایده ال و مثبت از وی ترسیم کنند اما محصول کار تا اینجای سریال،برعکس شده یا دست کم خنثی بوده است.تمهیدات دراماتیکی که در فاصله‌ها در دفاع از حقانیت برخی ارزش‌های مذهبی و اعتقادی صورت گرفته به قدری مستقیم،چکشی و شعاری است که تاثیر‌گذاری اخلاقی و تربیتی آن را از بین می‌برد.

اگر قرار بود تا تلویزیون، نسل جدید را با مدل‌های سنتی تربیتی، آموزش دهد دیگر چه نیازی به این همه هزینه مادی و انسانی برای ساخت سریال بود. وقتی قرار است که حتی برخی پیام‌های اخلاقی و ارزش‌های تربیتی به تصویر کشیده شود واقعا باید به تصویر کشیده شود نه اینکه در کلام و پند و اندرز باقی بماند.

سریال ساخته می‌شود تا از ظرفیت و پتانسیل نمایشی و سویه دراماتیکی آن برای انتقال بهتر و اثرگذارتر مفاهیم و ارزش‌های اخلاقی استفاده شود و مخاطب در برابر آن مقاومت یا لجبازی نکند اما فاصله‌ها با اتخاذ این شیوه در روایت و بیان قصه خود دقیقا به نتایجی ضد خویش دامن می‌زند که محصول کار در نهایت نه ایجاد فاصله و شکاف بیشتر بین مردم و تلویزیون است.