یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

تقابل حلالخواران و حرامخواران


تقابل حلالخواران و حرامخواران

نگاهی به مجموعه «به کجا چنین شتابان»

این روزها بازار سریال های تلویزیونی حسابی داغ است و هر شبکه سیما تلاش می کند تا هر جوری هست گوی سبقت را از همگان برباید. در این میدان رقابت ساخت و تولید سریال های تلویزیونی، انواع و اقسام سریال ها از شبکه های مختلف پخش می شوند که می توانند ساعات طولانی فراغت شب های زمستان را برای مخاطبان خود پر کنند.

این روزها یکی از سریال های پر بیننده سیما، سریال «به کجا چنین شتابان» است که نوشته و ساخته «ابوالقاسم طالبی» می باشد، فیلمسازی که طی سال های اخیر با ساخت چند فیلم سینمایی به نوعی با قصه گویی و فضای داستان آشناست. پس خوب می داند چگونه یک شب در میان قصه اش را به صورت تصویری برای مخاطبان تعریف کند.

داستان سریال «به کجا چنین شتابان» با حرکت آقاجان آغاز شد، همان کسی که پدر خانواده است و متاسفانه چندان در لایه های مختلف سریال، شخصیت گشایی نمی شود. تنها یادش در میان است و اینکه دبیر بازنشسته بوده، از او به صورت گذرا یادی می شود. اما اصل داستان که با ورود «فریدون خان»، دامادی که پانزده سال از خانواده همسرش دور بوده، آغاز می گردد، در همان ابتدا داخل فاز اصلی خود می شود، یعنی روند قصه به سمتی می رود که یونس، یکی از پسران در حال تحصیل خانواده، تلاش می کند تا ره صد ساله را یک شبه طی کند. بنابراین با دامی که فریدون خان و دخترش (کتی) برایش می نهند، علی رغم مخالفت پدرش وارد دستگاه عریض و طویل او شده و با به هم زدن موضوع ازدواجش با دختر عموی خود و دل باختن به کتی، داستان و حوادث آن را در یک سربالایی تند قرار می دهد تا مخاطبان با هیجان خاصی داستان را دنبال کنند و امید است سرانجام این سریال، چون برخی سریال ها به صورت نه چندان مناسب، تمام نشود.

از اصل داستان چنین بر می آید تم اصلی آن تقابل حلال و حرام است و اینکه برخی بدون تلاش و بعضا با زیرپا گذاشتن ارزش ها به ثروت رویایی دست می یابند و آنچنان در این ثروت دنیوی غرق می شوند که راهی جز فرو رفتن در منجلاب فساد ندارند. از آن طرف عده ای هم با رنج و زحمت فراوان، آبرومندانه زندگی می کنند تا ضمن داشتن آرامش، از زندگی سالمی هم برخوردار باشند.

پس به سبب بیان واقعیات روز جامعه، می توان اذعان داشت در این سریال جریان زندگی معاصر جاری است و قصه از تصنعتی بودن و حتی شعاری شدن به دور است، به عنوان مثال دیالوگ های خانواده های هادی (بهروز بقایی) و هاتف (علی عمرانی) همان چیزی است که در اغلب خانواده های ایرانی رد و بدل می شود و جالب آنکه مادربزرگ با بازی و دیالوگ های «آهو خردمند»، همان مادر آرمانی ایرانی است که یادآور مادربزرگ های دوست داشتنی ماست. جالب تر آنکه در این سریال، شخصیت های داستان، علی رغم غرق بودن در زندگی مدرن و استفاده ابزاری چون «رایانه»، «ماکروفر»، «پلی استیشن» و... تلاش می کنند نسبت به ریشه هایشان - همان والدین خویش - با احترام برخورد کنند و این خود می تواند درس خوبی برای مخاطبان، بخصوص نسل جوان و نوجوان باشد.

اما سوای آنچه عنوان شد، این سریال تلویزیونی در کنار محاسنی مذکور، از نقایصی هم برخوردار است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می شود. یکی از نقایص این کار، کشدار بودن برخی از سکانس هاست. چنانچه این کشدار بودن برای مخاطب خسته کننده می باشد، به عنوان مثال در یکی از سکانس ها، توضیحات استاد دانشگاه در خصوص طب سنتی با دانشجویان، آنقدر طولانی و بی ارتباط با قصه سریال است که گویی سریال از خط داستانی خود خارج شده و در مسیر یک برنامه مستند قرار گرفته است.

سکانس های مربوط به پختن غذا توسط اهل خانه و یا صحنه های غذا خوردن آنها، گاهی اوقات آن قدر تکراری می شود که جز خسته کردن مخاطب کار دیگری نمی کند. سرکشی کردن یونس به آپارتمان ها آن قدر کشدار است که گاهی اوقات بی معنی می شود. حرکت اتومبیل در بزرگراه های تهران و نشان دادن نماهای بسیاری از خیابان ها و بزرگراه های شلوغ روند داستان را از مسیر اصلی خودش خارج می کند.

البته از آن طرف هم در برخی موارد کار تدوین شتاب زده است و ما بین برخی سکانس ها آنچنان ارتباطی برقرار نمی شود. به عنوان مثال در سکانسی که فریدون خان به خانه عزیز می آید و در آغاز نخستین سخنان او از کاندیداتوری آغاز می شود، ناگهان این نما قطع شده و در نمای بعدی عزیز را می بینیم که ناراحت قدم می زند و از بی احترامی کردن سخن می گوید!؟ و یا در داروخانه برای اینکه هادی پزشکی مردمی نشان داده شود، گه گاه با مشتریان داروخانه بحث های کشدار و گاه بی ارتباط به اصل داستان دارد. جالب آنکه در سکانسی هم که هاتف ناراحت پیش برادرش هادی رفته بود، لابه لای صحبت های آنها دوربین روی نوجوان شاگرد داروخانه زوم کرده بود، بدون اینکه او در داستان نقش و جایگاهی داشته باشد.

البته در ادامه لازم است نیم نگاهی هم به برخی دیالوگ ها بیندازیم که علی رغم خوب بودنشان از ضعف هایی هم رنج می برند. مثلا در سکانسی که امیر علی (پسر هاتف) را به خاطر سیاه چردگی اش تمسخر می کنند، عزیز که شخصیت مثبت و خوب داستان است و ظاهرا دیالوگ های سنجیده ای هم دارد، از پدر شوهرش یادی می کند و به جای اینکه بگوید او سیاه چرده بوده، ناگهان می گوید که آفریقایی(!) بوده است.

در ادامه چه خوب است یادی هم از عنوان بندی اولیه و پایانی سریال کنیم، تماشای این عنوان بندی اغلب بینندگان را به یاد فیلم های سینمایی دهه شصت می اندازد و شاید این نشان از آن دارد که سازنده این سریال علاقه و توجه زیادی به گذشته دارد. جالب آنکه همین عنوان بندی با محتوای داستان چندان سنخیتی ندارد. البته ناگفته نماند در اغلب سکانس های سریال بسیاری از اتفاقات روز که بسیاری افراد آن را ندیده و یا نشنیده اند، به معرض دید گذاشته می شود و شاید این امر زیاد جالب نباشد و چه بسا اثرات نامطلوبی هم بر مخاطبان، بخصوص جوانان داشته باشد، مثل دست دادن دختر (کتی) با پسر (یونس) که نا محرم هستند و نیز صحبت کردن از شنا در استخر مختلط!

بهر حال در این شب های زمستانی، سریال «به کجا چنین شتابان» که یادآور شعری از «دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی» است، روی آنتن می رود. امید است در روزها و ماه های آینده هم شاهد پخش سریال های خوبی از سیما باشیم.

فرهنگ مهاجر