چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
ارتباط دانش کلام با فلسفه
در این مقاله، آرای بعضی از اندیشمندان در باب ارتباط علم کلام و فلسفه، بازگو میشود و در مجموع نشان داده خواهد شد که با وجود مشترکاتی در موضوع، غایت و مسایل، فلسفه و کلام، ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند و مخالفتبرخی از متکلمان با فلسفه، ناشی از عدم درک صحیح مبانی حکمی و قواعد فلسفی و... بوده است.
برای تبیین بهتر موضوع مورد بحث، آن را با عناوین زیر، ذکر میکنیم:
▪ اعتقادات مذهبی وتفکرات فلسفی;
▪ آمیختگی برخی از مسایل در کلام و فلسفه;
▪ تاثیر گذاری کلام بر فلسفه;
▪ تاثیرپذیری کلام از فلسفه;
▪ ارتباط کلام شیعی وفلسفه;
▪ مسایل فلسفی، مبادی استدلالهای کلامی.
● اعتقادات مذهبی و تفکرات فلسفی
آدمی در طول تاریخ با به همراه داشتن باورهای دینی از افکار فلسفی برخوردار بوده است. و در حقیقت انواع اندیشههای بشری آنچه مربوط به شناخت هستی و آغاز و انجام آن است، در آغاز توام با اعتقادات مذهبی بوده است. مورخان فلسفه، از دانشمندانی یاد میکنند که از دیر زمان برای شناخت هستی و آغاز و انجام جهان تلاش میکردهاند وبرای تفسیر پیدایش و تحول موجودات، نظریات مختلف و احیانا متناقضی ابراز میداشتهاند. و در عین حال، پنهان نمیدارند که اندیشههای ایشان کم و بیش متاثر از عقاید مذهبی (و به ویژه افکار مذهبی شرقی) بوده است.
با تشویقهای فراوانی که در متون دینی اسلامی نسبتبه فراگیری علم و حکمت آمده است، مسلمانان به فراگیری انواع علوم - از جمله فلسفه - و ترجمه مواریث علمی یونان، روم و ایران پرداختهاند و بدین ترتیب، افکار مختلف فلسفی و انواع دانشها و فنون با انگیزهای گوناگون و به وسیله دوست و دشمن، وارد محیط اسلامی گردید و مسلمانان به کاوش و پژوهش واقتباس و نقد آنها پرداختند و چهرههای درخشانی در عالم علم و فلسفه در محیط اسلامی رخ نمودند و هر کدام با تلاشهای پیگیر خود شاخهای از علوم و معارف را پرورش دادند و فرهنگ اسلامی را بارور ساختند.
از جمله،علمای کلام و عقاید اسلامی با موضعگیریهای مختلف، مسایل فلسفه الاهی را مورد نقد و بررسی قرار دادند و هر چند بعضی در مقام انتقاد، راه افراط را پیش گرفتند ولی به هر حال همان انتقادات و خردهگیریها و طرح سؤالات و شبهات، موجب تلاش بیشتر متفکران و فلاسفه اسلامی و بارورتر شدن اندیشه فلسفی و تفکرات عقلانی گردید.
در عصر اسلامی، مسایل «متافیزیک» یا «مابعد الطبیعه» با مسایل خداشناسی درهم ادغام شد و به نام «الهیات بالمعنی الاعم» نامگذاری گردید. و گاهی هم به مناسبت مسایل دیگری مانند مسایل معاد و اسباب سعادت ابدی انسان و حتی پارهای از مسایل نبوت و امامت نیز به آنها ضمیمه شد، چنان که در الهیات شفاء، ملاحظه میشود.
به عبارت دیگر: بشر برای پاسخگویی صحیح به پرسشهایی همانند: آغاز کدام است؟ و انجام کدام؟ و راه راستبه سوی مقصد کدام؟ چارهای ندارد که به شاخههایی از مباحث فلسفه بپردازد و با روش تعقلی آنها را مورد بررسی و کنکاش قرار دهد،، لذاست که گفتهاند:
«یافتن ایدئولوژی صحیح در گرو داشتن جهانبینی صحیح است و تا پایههای جهانبینی، استوار نگردد و مسایل بنیادی آن به صورت درستحل نشود و وسوسههای مخالف، دفع نگردد نمیتوان به یافتن ایدئولوژی مطلوب و کارساز و راهگشایی امید بست، و تا «هست»ها را نشناسیم نمیتوانیم «باید»ها را بشناسیم.
مسایل بنیادی جهانبینی همان پرسشهای سهگانهای است که وجدان بیدار و فطرت آگاه انسان، پاسخهای قطعی و قانع کنندهای برای آنها میجوید. و بیجهت نیست که دانشمندان اسلامی آنها را «اصول دین» نامیدهاند: خداشناسی در پاسخ «آغاز کدام است؟» معاد شناسی در پاسخ «انجام کدام است؟» و وحی و نبوت شناسی در پاسخ «راه کدام است و راهنما کیست؟». (۱)
از این رو، اندیشههای عقلی و فلسفی، همواره برای پاسخ صحیح و قطعی پرسشهای دینی بشر، لازم بوده و برخی از معتقدات دینی در سایه مسایل فلسفی قابل دفاع بوده است.
از همین فرصت استفاده کرده، در مورد این پرسش که: چگونه میتوان به ارزش فلسفه، مطمئن بود در حالی که دانشمندان زیادی با آن مخالفت کردهاند و حتی در روایات اسلامی، در مذمت آن، احادیثی نقل شده است؟ به پاسخ اجمالی آن اشاره میکنیم:
مخالفتبا فلسفه، از طرف اشخاص مختلف و با انگیزههای متفاوتی انجام گرفته است. ولی مخالفت دانشمندان آگاه و بیغرض مسلمان در واقع به معنای مخالفتبا مجموعه اندیشههای فلسفی رایجی بوده که بعضی از آنها - دست کم به نظر ایشان - با مبانی اسلامی، موافق نبوده است. و اگر روایت معتبری هم در نکوهش از فلسفه رسیده بود قابل حمل بر این معنی بود. اما در مسایلی که تنها راه حل آنها روش تعقلی است نه تنها مخالفتی در استفاده از آن نشده بلکه ضرورت این کار مورد تاکید آیات قرآن کریم و روایات شریف میباشد چنان که نمونههای فراوانی از این تلاش در باب توحید و معاد در کتاب و سنتبا ارایه استدلالها صورت پذیرفته است. (۲)
از این روست که فیلسوفانی همانند صدرالمتالهین،، همه حقایق از جمله مبدا و معاد، مساله روح، حساب و کتاب، میزان، بهشت و دوزخ را برای انسان حکیم، امور حقیقی و غیر قابل انکار تلقی میکند.
وی در برابر سازی میان حکمت و شریعت، شریعت را منزهتر از آن مییابد که با فلسفه الاهی سازگار نباشد و فلسفه را کوچکتر از آن میبیند که سر ناسازگاری با شریعت داشته باشد و بر فلسفهای که با کتاب و سنت، برابری و هماهنگی نداشته باشد، نفرین میفرستد. (۳) و با همین دیدگاه،، آنانی که نتوانند عقاید دینی را با اصول مسلم فلسفی ارایه کنند، در حقیقت رهزنان راه آخرت و هم ردیف سوفسطاییاناند. (۴)
● آمیخگی برخی از مسایل در کلام و فلسفه
بخشی از مسایل فلسفه و کلام به گونهای درهم تنیدهاند که متکلمان و فلاسفه را به توصیف و تبیین آنها واداشته و زمینهای را به وجود آورده که هم کلام از فلسفه بهره میگیرد و هم فیلسوف از طرح مباحث کلامی بینصیب نمیگردد.
توضیح این که: اصول عقاید دین اسلام مبتنی بر فطرت و عقل سلیم است و از همین روست که بحث و تحقیق درباره آنها را نمیتوان در مقابل فلسفه و حکمت قرار داد. چه این که «کلام» قسمتی خاص از حکمت در دایره الهیات و عقاید دینی است که متکی به واقعیات میباشد و یا علم کلام نیز مانند حکمت، معرفتبه حقایق موجوداتی است که بحث از عقاید اصلی را در اولویت قرار دادهاند و میتوان گفت : علم کلام واقعی منطق خاص انبیا علیهم السلام است که نه تنها مخالف علم و فلسفه به معنای جهانشناسی و حکمتبه معنای استکمال نفس انسانی نیست، بلکه خود پشتیبان و تصفیه کننده آنها از تخیلات و اوهام میباشد.
و بر اساس این که موضوع و هدف کلام و حکمت و فلسفه نزدیک به هماند، متکلمان که قطعا گروهی از حکما محسوب میشوند نیز در اغلب مسایل هستی اظهار نظر نموده وارد بحث تحقیقی شدهاند.
درست است که ما نمیگوییم: خواجه نصیر طوسی رحمه الله تنها از گروه متکلمان است، ولی کتاب «تجرید الاعتقاد» او مشتمل بر مسایل حکمی کلامی و فلسفی است، اصول مباحث هستیشناسی را مانند امور عامه، مباحث مربوط به ماهیت، علت و معلول، جواهر و اعراض، اجسام، احکام جواهر مجرد و اعراض از طرق علمی و عقلی محض بررسی مینماید و بدیهی است که این گونه مباحث در مکتبهای فلسفی و حکمی مورد تحقیق و بررسی قرار بگیرند. (۵)
بنابراین، فلاسفه وحکمای اسلام در نظامات فلسفی خود، مسایل عقیدتی را به طور جدی مطرح میکنند. ابن سینا، الاهیات بسیار والایی را در عرفان نظری و عملی در نمط ۸ و۹و۱۰ الاشارات والتنبیهات و اصول کلی مربوط به مبدا و معاد و نبوت و شرایع را در «الشفا» با صراحت و به عنوان دیدگاه اصلی فلسفه وحکمت مورد تحقیق قرار میدهد. (۶)
● تاثیر گذاری کلام بر فلسفه
بعضی از علوم یا مسایل علمی به خاطر داشتن منتقدان سختکوش، علاوه بر ادامه حیات به تکامل وپیشرفت قابل ملاحظهای دستیافتند. داستان کلام و فلسفه هم این چنین است. مخالفتهای عدهای از متکلمان و ستیزهجویی آنان با فلاسفه و برخی از مسایل فلسفی، مایه شکوفایی فلسفه گردید. استاد شهید مطهری در این باره آورده است:
«متکلمان در فلسفه اسلامی خیلی اثر کردند اما نه به این نحو که توانستند قسمتی از مدعاهای خود را به فلاسفه بقبولانند، بلکه به این نحو که فلاسفه را همیشه به مبارزه میطلبیدند وبه گفتههای آنها ناخن میزدند و تشکیک و انتقاد میکردند و احیانا بنبستهایی برای فلاسفه ایجاد میکردند. این ناخن زدنها و تشکیکها وانتقادها، فلاسفه را وادار به عکس العمل وابتکار وجستجوی راه حل برای اشکالات متکلمان میکرد. عکسالعمل نشان دادن فلسفه اسلامی نسبتبه کلام، مسایل جدیدی را به میان آورد که در فلسفههای قدیم یونانی و اسکندرانی سابقه نداشت.
در «مسایل وجود» که اساس و مبنای فلسفه صدراست، هم عرفا سهیماند و هم متکلمان. سهم عرفا البته بیشتر است; بلکه آنها را باید مبتکر این مسایل شمرد ولی متکلمان نیز از نظر تشکیک در «وحدت مفهومی وجود» که از ارسطو رسیده است و از نظر تشکیک در «وجود ذهنی» سهم مهمی دارند. ایرادات و تشکیکات آنها سهم مهمی در منتهی شدن فلسفه اسلامی به «اصالت وجود» دارد.
متکلمان از همان اول به مساله حدوث عالم و این که معلولیت مساوی با حدوث زمانی است، عنایت داشتند. فلاسفه خیلی کوشش کردند که ثابت کنند این چنین نیست. این خود مساله نفیسی را در باب علت و معلول به وجود آورد و آن این که ببینیم مناط احتیاج به علت چیست؟ آیا حدوث استیا امکان؟
فلاسفه مبرهن کردند که مناط احتیاج به علت امکان است نه حدوث. این مساله از مسایل بسیار پر ارزش فلسفه اسلامی است و مولود ستیزهگری کلام با فلسفه است...
متکلمان برای اثبات معاد مساله «اعاده معدوم» را پیش کشیدند. این بحث از آن نظر که متکلمان طرح کردند، حایز اهمیت نبود، اما از نظر شناختن مراتب وجود و این که مرتبه هر وجود مقوم ذات اوست نتیجه بسیار ارزندهای به وجود آورد. هر چند ابتکار این نظر از عرفاست، اما ناخن زدنهای متکلمان، فلسفه را به آستان این نظر عالی عرفانی مؤید به براهین عقلی کشانید». (۷)
در ادامه سخن باید این نکته را هم اضافه کرد که:
«تاثیری که معارف اسلامی در فلسفه اسلامی کرده است غیر از تاثیری است که فن کلام کرده است. تاثیری که معارف اسلام کرد همان است که تا حد زیادی صحیح استبگوییم«صدرا» با ایجاد یک چهار راه، راههای عقل و وحی و مکاشفه را به هم متصل کرد، و اما تاثیر کلام این است که با فلسفه جنگ و ستیز کرد و فلسفه را از حال جمود درآورد و وادار به عکسالعملهایی کرد; آن عکسالعملها ثمرات بسیار پر ارزش فلسفه اسلامی است...
[به عنوان مثال:] تشکیکات فخر الدین رازی که از روح کلامی و خاصیت جنگ و ستیز کلام و فلسفه سرچشمه میگیرد، فوقالعاده به فلسفه اسلامی خدمت کرده است...
غزالی نیز به نوبه خود از همین راه به فلسفه اسلامی خدمت کرد. غزالی و فخر رازی از آن نظر که رسما در مقابل فلسفه و فلاسفه قد علم کردند و اظهار داشتند از این اسمهای پر طنطنه سقراط و افلاطون و ارسطاطالیس نباید ترسید، به حریت فکری در جهان اسلامی خیلی خدمت کردند، با این تفاوت که ارزش غزالی از همین حد تجاوز نمیکند; اما فخر رازی توانست فلاسفه را در بنبستهایی قرار دهد و تشکیکهای خود را در فلسفه منعکس کند و فلاسفه را به چارهجویی وادارد». (۸)
چنان که طرح بعضی از مسایل در زمینههای دینی، راه را برای تحلیلهای فلسفی آماده میکند. مثلا مسایلی که از قبیل حقیقت وحی و اعجاز، از طرف ادیان، و یا مسایل دیگری از قبیل عالم مثال و اشباح از طرف عرفا مطرح شده، و زمینه را برای تحقیقات فلسفی جدیدی فراهم کرده است. (۹)
عزالدین رضانژاد
پینوشتها:
۱. ر.ک: آموزش فلسفه، استاد محمد تقی مصباح یزدی، ج۱، صص۲۴، ۲۹، ۳۰، ۸۹ و۱۳۴.
۲.همان، صص۱۳۶- ۱۳۷.
۳. چنان که میفرماید: «...ان الشرع و العقل متطابقان فی هذه المسالهٔ [ای تجرد النفس] کما فی سائر الحکمیات، وحاشی الشریعهٔ الحقهٔ الالهیهٔ البیضاء ان تکون احکامها مصادمهٔ للمعارف الیقینیهٔ الضروریهٔ، و تبا لفلسفهٔ تکون قوانینها غیر مطابقهٔ للکتاب و السنهٔ».اسفار:۸/۳۰۳.
صدرالمتالهین، در جای دیگر به صراحت گفته است که وصول به بخشی از مسایل توحیدی، جز از طریق شناخت قواعد حکمی و پذیرش برخی از موضوعات میسر نیست:«... ولا یمکن الوصول الی معرفهٔ الله وتوحیده وتنزیهه عن الکثرهٔ والنقصان الاباتقان هذه المسالهٔ الشریفهٔ [ای دوام جود المبدء الاول و ازلیهٔ قدرته...] علی وجه یطابق البراهین الحکمیهٔ ویوافق القوانین النبویهٔ...».اسفار:۷/۲۸۲ - ۲۸۳.
۴. اسفار: ۵/۱۵۹.
۵.مثلا اشاعره در مساله جزء لا یتجزا(جوهر فرد) و به اصطلاح امروزی «اتم» کوچکترین اجزای تشکیل دهنده جهان اجسام، وارد بحث و تحقیق میشوند و از مسیر علمی (دوران خود)و طرق عقلی محض حرکت میکنند.
و یا انتشار ترجمه قسمت مربوط به ذرات کتاب «المسائل فی الاختلاف بین البصریین والبغدادیین»(ابو رشید سعید بن محمد نیشابوری) در سال ۱۹۰۲ در شهر لیون ویا کتا ب«مذهب الذرهٔ عند المسلمین و علاقته بمذاهب الیونان و الهند»(دکتر س. پنیس» و کتابهای کلامی معروف معتزله و... از همین دست، نشان میدهد که قواعد و مسایل و مبانیای که در پیرامون این مبحث مطرح و مورد بررسی عمیق قرار گرفته، فلسفی وحکمی محض بوده و گاه نیز به منابع دینی توجه داشته است و بالعکس.
۶.فصلنامه رهنمون، شماره اول، تابستان ۱۳۷۱، ص ۶۰-۶۱، مقاله: مقدمه فرق مابین فلسفه وحکمت و کلام، علامه محمد تقی جعفری با تلخیص و تصرف اندک.
۷. مجموعه آثار: ۱۳/۲۳۳ - ۲۳۴; علت این که اکثر متکلمان با مساله «اعاده معدوم» مخالفت کردند این است که آنان «معاد را از باب «اعاده معدوم» دانستهاند و تصور میکردند : محال بودن اعاده معدوم، به منزله انکار معاد است. و از آنجا که موضوع حشر و قیامت از ضروریات دین و مذهب است لذا معتقد شدهاند که جواز اعاده معدوم و بلکه وقوع و تحقق آن از ضروریات دین و مذهب است. آنان در این باره، مرتکب دو اشتباه بزرگ شدهاند: یک اشتباه شرعی و دینی که موضوع حشر و قیامت را اعاده معدوم دانستهاند و یک اشتباه عقلی و فلسفی که اعاده معدوم را جایز دانستهاند. ر.ک: مجموعه آثار:۵/۳۱۵- ۳۱۶.
۸.مجموعه آثار:۱۳/۲۳۵- ۲۳۶.
۹. آموزش فلسفه:۱/۱۲۴.
۱۰. مجموعه آثار:۱۳/۲۳۴.
۱۱. به نظر میرسد «کلام» را به طور مطلق جدلی خواندن صحیح نباشد چه این که کلام شیعه همواره با برهان همراه بوده است. حضرت استاد آیهٔ الله جوادی آملی در این باره آورده است:
«کلام رایج اهل سنت که کلام اشعری است مقید به برهان نیست و از قیاسات جدلی استفاده میکند و لیکن کلام شیعه مقید به برهان است. از این رو، کلام شیعه در بسیاری از مسایل الاهی که محل بحث اهل کلام استبا بخشی از فلسفه که به این امور میپردازد هماهنگ است. مرحوم ملا عبدالرزاق لاهیجی با توجه به همین مساله، در مقدمه کتاب شوارق الالهام[فی شرح تجرید الاعتقاد: ۱/۵، چاپ سنگی]، متکلمان شیعی را فیلسوف و فیلسوف شیعی را واجد تفکر کلامی میخواند».
ر.ک: رحیق مختوم، شرح حکمت متعالیه، بخش یکم از جلد اول، صص۱۳۶- ۱۳۷.
۱۲. مجموعه آثار: ۵/۱۵۵.
۱۳. ر.ک: شوارق الالهام:۱/۵،چاپ سنگی رحیق مختوم، آیهٔ الله جوادی آملی، بخش یکم از جلد اول، صص ۲۴۰- ۲۴۳،، (با تصرف اندک).،
۱۴.مجموعه آثار استاد شهید مطهری:۳/۹۳.
۱۵. شناختخدای متعال و صفات و افعال او سلسله مسایلی را تشکیل میدهد که در علم «خداشناسی» (الهیات بالمعنی الاخص) مورد بررسی قرار میگیرد. اما همه این مسایل، مبتنی بر یک سلسله مسایل کلیتر و عمومیتری است که قلمرو آنها امور حسی و مادی را نیز در برمیگیرد، از این قبیل:
موجودات در پیدایش و بقای خودشان نیازمند به یکدیگرند و میان آنها رابطه فعل و انفعال، تاثیر و تاثر وعلیت و معلولیت، برقرار است; همه موجوداتی که در تیررس حس و تجربه انسان قرار دارند زوال پذیرند ولی باید موجود دیگری باشد که امکان زوال نداشته باشد و بلکه به هیچ وجه عدم و نقص، راهی به سوی او نیابد; دایره هستی منحصر به موجودات مادی و محسوس و همچنین منحصر به موجودات متغیر ومتحول ومتحرک نیستبلکه انواع دیگری ازموجودات هستند که این ویژگیها را ندارند و نیازی به زمان و مکان هم نخواهند داشت. بحث درباره این که آیا لازمه هستی، تغیر و تحول و زوال پذیری و وابستگی استیا نه، بحثی است که پاسخ مثبت آن به تقسیم موجود به مادی و مجرد، ثابت و متغیر، واجب الوجود و ممکن الوجود و... میانجامد و تا این گونه مسایل، حل نشود و مثلا وجود واجب و مجردات ثابت نشود، علوم خداشناسی و روانشناسی فلسفی و مانند آنها پایه و اساسی نخواهند داشت. ونه تنها اثبات این مسایل، محتاج به استدلالات عقلی استبلکه اگر کسی بخواهد آنها را ابطال کند نیز ناگزیر است که روش تعقلی را به کار گیرد; زیرا همان گونه که حس و تجربه به خودی خود توان اثبات این امور را ندارد، توان نفی و ابطال آنها را هم نخواهد داشت.
ر.ک: آموزش فلسفه، استاد محمد تقی مصباح یزدی، ج۱، صص ۹۸- ۱۰۱، درس هفتم.
۱۶. کشف المراد، المقصد الثالث.
× اگر موجود (که اصل واقعیت آن قابل انکار نیست واجب الوجود بالذات) باشد، مقصود قایلان به وجود خداوند ثابت است، در غیر این صورت، مستلزم واجب الوجود است، زیرا «دور» و «تسلسل» محال است.
۱۷. همان.
۱۸. ر.ک: توحید صدوق، ص ۱۳۷، باب العلم، روایت ۹.
۱۹. اصل احدیت و بساطت ذات در اصطلاح روایات به «احدی المعنی» بودن خداوند بیان شده است. چنان که محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: «من صفهٔ القدیم انه واحد احد صمد احدی المعنی و لیس بمعان کثیرهٔ مختلفهٔ».(توحید صدوق، باب صفات الذات، ص ۱۴۴، روایت ۹).
۲۰.ر.ک: مقاله: رابطه کلام با علوم دیگر، علی ربانی گلپایگانی، کیهان اندیشه، شماره ۴۹، صص ۱۰۷- ۱۰۸(با تلخیص وتصرف اندک).
کلام اسلامی- شماره ۳۳
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست