جمعه, ۴ خرداد, ۱۴۰۳ / 24 May, 2024
آیا می توان یک نازیسم خوب بود
نمایش "خوب" استعارهای از تغییر و تحولِ بطئیِ نگرش و رفتارِ یک آدم در مواجهه با فشار اجتماعی- سیاسی است و از این حیث برای بررسی و ذکر قابل توجه است که فرصتی را برای یک مرورِ دراماتیک و عملیاتی از تئوریهای تئاتری پدید میآورد.
نمایشی که کاملا نگرهای محتوایی و معنایی دارد و میتوانست با یک گزینش اشتباه اجرایی به نابودی و شکستِ اجرایی در مواجهه با مخاطب دست یابد یا با یک درک اجرایی مناسب به موفقیت میرسد و این توفیق به نحوی است که این نمایش را به احتمال بسیار زیاد در فهرست برگزیدههای تئاتر سال قرار خواهد داد. پر واضح است که تئاتر "رویال ایکس چنج" در طول یک سالِ گذشته بهترین اثرِ خود را به نمایش گذاشته است.
یک پرفسور دانشگاه به نام " ژوهان هلدر" که خود را اسیرِ مادرِ دمِ مرگ و مالیخولیاییاش و نیز همسرِ فراموشکارش میبیند در مواجهه با نظامیهای نازیسم و به ویژه گشتاپو، وارد یک بازی سیاسی ناخواسته میشود. کتابهایش مورد بررسی قرار میگیرند و سپس به او پیشنهادِ پیوستن به گشتاپو داده میشود. همراه او، دوست صمیمی اش، یک پزشک یهودی است (که در حقیقت نیمه دیگر هلدر است. پزشک یهودی در تنهاییهایشان، حکم یک "هوراشیو" و ضمیر پنهان را برای او ایفا میکند) و در طول اثر در بزنگاههای مختلف با هلدر رو به رو میشود و او را از گذشته، حال و آینده با خبر میسازد. سرانجام پرفسور بر چالشهایش فایق میآید و به گشتاپو میپیوندد. او تصمیم میگیرد تا یک گشتاپوی خوب باشد؛ درست مانندِ وقتی که یک پرفسور خوب بود؛ اما آیا واقعا چنین چیزی رخ میدهد؟ این همان جدالی است که مابین او و دوست یهودیاش شکل یافته و پاسخ آن به تصویر کشیده نمیشود و مخاطب است که آن را خواهد ساخت.
اجرا از یک تغییرِ وضعیت و ماهیت صحبت میکند و براساس اطلاعات و قضاوتهای موجود که در بیرون اثر هستند، شکل گرفته است. در حقیقت، یک واکنشِ منفی به پدیده نازیسم به عنوانِ پیش فرض و کُد در کنارِ اجرا قرار دارد. اجرا نسبت به این پدیده نیز واکنش منفی دارد؛ یعنی نازیسم و سپس تغییرِ نگرش و تبدیل شدن به فردی که بر مسلکِ نازیسم عمل و رفتار می کند، مورد نکوهش اجراست. صرفنظر از درستی یا غلطی این پیش داوری که از سویِ گروه اتخاذ شده و تصمیمگیری آن برعهده مخاطب گذاشته نمیشود، یک زمینه مناسب چالشی دیگری برای "بودن تا شدن" ترسیم میشود و گروه اجرایی به دنبالِ شکل دادنِ همین زاویه دید است و به همین سبب، مجبور شده تا پیش فرضی را که ذکر شد برای رسیدن به چالش مطرح شده، پی ریزی کند. به همین جهت است که چندان نمیتوان بر پیشداوری نهفته در اجرا خرده گرفت؛ زیرا بحث اصلی بر این نیست که کیفیتِ مقوله نازیسم چیست. بحث کیفیت و کمیتِ چالشِ درونی یک آدم برای گرویدن به ساحطی دیگر است. باری اجرا فینفسه مقوله نازیسم را تقبیح شده فرض کرده و حال به سمت دیگری حرکت میکند: چالش"بودن تا شدن".
چالش "بودن تا شدن" به یک فرایندِ چند وجهی اتصال دارد؛ یعنی همجواریِ چندین عامل در این فرایند مورد توجه بوده است. این وجوه نخست به مسایلِ اجتماعیِ پروفسور اشاره دارد: همسرِ فراموش کار که حتی نمیتواند در حد و اندازه موردِ انتظار شوهرش ظاهر شود و مزید بر آن نقص روحی و روانیاش، یک واپس زدگیِ ناخواسته را رقم میزند به نحوی که موجباتِ ظهور و ورودِ زنی دیگر در زندگیِ مرد را فراهم میآورد و از سوی دیگر مادری که غُرغُر و توهمهایش، امان را از فرزندش بریده است. این حجم فشار اجتماعی بر نیمههای آنیما و آنیموسِ پروفسور تاثیر می گذارد و اینجاست که درگیری او و بهترین دوستش که همان پزشک یهودی است، آغاز میشود. موضوع چیست؟ "بودن تا شدن". پروفسور مراحل مختلفِ دست شسستن از "آنچه که بوده است"( بودن) را به سمتِ "آنچه میخواهد باشد"(شدن) ترسیم میکند و رفته رفته دست به عمل میزند و تا جایی پیش میرود که کتابش را که در تضاد با "شدنِ" کنونیاش قرار گرفته است، میسوزاند. تخریب و نابود کردنِ گذشته برای رسیدن به ایده جدیدی که چندان هم بطئی نیست؛ زیرا زاییده فشارِ اجتماعی و شرایط سیاسی است.
شرایطِ اجتماعی محاط در کنارِ شرایطِ سیاسی، مجموعهای از عوامل را شکل میدهند که در کنار یکدیگر پرفسور را به سمتِ نازیسم سوق میدهند و این در حالی است که دوستِ پزشکِ یهودیاش از نازیسم زخم دارد و بارها پرده از این زخم برمیدارد و آشکارا پروفسور را با آن رو در رو میکند. صرفنظر از اینکه آیا شرایط اجتماعی پروفسور قابلِ رفع و یا چشم پوشی است و پروفسور میتوانست با آنها به نوعی کنار بیاید، شرایط سیاسی پیرامونی بر حادّ شدنِ مساله میافزاید. اجرا اساسا از جبر اجتماعی فرار میکند و این پروفسور است که در جدلهایش با خود (دوست پزشکش) به نتیجه میرسد تا به سوی "شدن" برود؛ شدنی که قطعا منافعی نیز برایش به ارمغان خواهد آورد. نقطه ثقلِ نمایش بر ذکر این منفعتها نیست که اگر رخ میداد و ترسیم میشد، اجرا را به یک بیانیه اخلاقگرایانه و ژورنالیستی تنزل میداد. باری منافعی وجود دارد و بس. شرایطِ سیاسی به این حرکت و سرعت آن قوامِ بیشتری میبخشد تا جایی که گاه در ذهنِ کمابیش توفان زده پروفسور نیز نمود مییابد.
نکته دیگری که در این اجرا قابلِ تامل است، وقوع رخدادگاههای متفاوت است. شاید مجموعا ۱۵ رخدادگاه متفاوت در طول اثر تداعی میشد: اتاق خواب، اتاق پذیرایی، پارک و... مجموعا چند صندلی و کاناپه و میز در کنار یکدیگر با کمک نور و ترفندی که برآمده از نوع کارگردانی اجرا بود، رخدادگاهها را به نحو مطلوبی ارایه میدادند.
ذهنِ پروفسور در بزنگاههای خاصی، اصواتِ موزون و ریتمیک و خوانشهای متعددی را در خود نقش میدهد. این دنیای مالیخولیاییِ پر از اصوات و نغمهها در حقیقت برآمده از انگیزهها و "شدن" هایی است که پروفسور به دنبال آن است. پیش زمینههای عملی و رفتاریِ پروفسور در همین موسیقیها و خوانندگیها موج میزند. مدام یک گروهِ نوازنده که گاه شمایلی نظامی دارند و یا گاه دوستِ پزشک اوست و یا دیگرانی که او را محاط کردهاند، بر حسبِ همان دو انگیزه اجتماعی و سیاسی به ذهنِ پروفسور میآیند. در حقیقت این پروفسور است که آنها را میبیند. اجرا به مخاطب، پاسخِ روشن و شفافی، مبنی بر اینکه به چه دلیلی ذهنیتهای پروفسور موسیقیایی است، ارایه نمیدهد؛ یعنی میشد چالشهای ذهنی و درگیریهای پروفسور را از راههای دیگری فراهم آورد و به همین نتیجه معنایی رسید؛ اما حُسنِ انتخابِ انجام شده در رنگین کردن فضا و اتمسفرِ نمایش و کاهش از شدت و حدّتِ بحثهایِ معنایی اثر است. اگر پیوندِ ارگانیکِ ذکر شده نیز به لحاظ ِمعنایی با اجرا هماهنگتر گزینش میشد، بیتردید شاهدِ اتفاق بهتری میبودیم. شاید از همین منظر است که بازیگرِ اصلی نمایش با روحیهای طناز و کمیک ظاهر میشود و به ویژه بخشِ نخستینِ نمایش بر این روحیه و روند پیش میرود.
"آندرین راویلنز" که بازیگرِ مطرح و محبوبی به حساب میآید و پیشتر در نقشِ پدر "هری پاتر" نیز در فیلم ظاهر شده است بر موفقیتِ اجرایی این نمایش تاثیر بسزایی دارد و بیتردید اگر او و ویژگیهای منحصر به فردش در ایجادِ صحنههای جذاب و مسرتبخش نمیبود، شاید نمیشد طعمِ تلخ و محتوایی اثر را تحمل کرد. با این گزینش، نمایش از استوار شدن بر محتوایِ صرف و فلسفیدنِ آدمها نجات یافت. در حقیقت گزینشِ این بازیگر با ویژگیها و تواناییهایش از ذهنِ هوشمندِ کارگردان اثر برمیخیزد. اگر نمایش را به دو بخشِ آغازین و فرجامین تقسیم کنیم در بخش نخست، کارگردان با تمهیداتِ ویژه، ضمن اطلاعرسانیهای اولیه و آشناییزدایی از وقوعِ یک ملودرام و یا یک درام سیاسیِ تخت و موضعگیرانه، فضایِ مسرت بخشی را فراهم میکند تا بخشِ دوم که جان مایه اثر را در دلِ خود داشته و بستگی تام و تمام به بنمایه فکری و مانیفستی اثر دارد، ارایه دهد. اگر این تمهید در نیمه اول، این تمهید فراهم نمیشد، بیشک نمیشد به سادگی به نیمه دوم اثر رسید و چه بسا در نیمه راه، شماری اجرا را بدرود میگفتند. در کنارِ بازیگرِ نقشِ پروفسور، بازیگر نقشِ پزشک خوش میدرخشد. او که در ماهیتِ معنایی آن سوی دیگرِ پروفسور را نشان میدهد و مسببِ آشکار شدنِ جدالهای درونیِ پروفسور است، تقابلِ زیبایی را در لحن و گفتار در مواجهه با پروفسور شکل میدهد و دیگر بازیگرها نیز در سطحِ قابلِ قبولی ظاهر میشوند؛ اما همانند دو بازیگر اشاره شده، وجه ممیزه خاصی را انعکاس نمیبخشند.
نکته دیگری که در این اجرا قابلِ تامل است، وقوع رخدادگاههای متفاوت است. شاید مجموعا ۱۵ رخدادگاه متفاوت در طول اثر تداعی میشد: اتاق خواب، اتاق پذیرایی، پارک و... مجموعا چند صندلی و کاناپه و میز در کنار یکدیگر با کمک نور و ترفندی که برآمده از نوع کارگردانی اجرا بود، رخدادگاهها را به نحو مطلوبی ارایه میدادند. فضاها بیوقفه در هم تنیده میشدند؛ یعنی همچنان که صحنه مربوط به اتاق نشیمن در حال وقوع است، رخدادگاه بعدی با یک تغییرِ جزیی و یک فاصلهگذاری زیرکانه شکل میگرفت. نیازی به قطع نور و تعویض دکور احساس نمیشد و گاه گروهِ موسیقی که از ذهنِ پروفسور بیرون میآمدند، اتصال دهنده این وقایع بودند و گاه نور به این تفکیک و دیزالوِ صحنهای کمک میکرد. تنها در آنتراکت، خاموشی صحنه عیان میشد و تاریکی مطلق رخ میداد. این همه به یک ترفندِ زیرکانه برشتی متصل میشد؛ ترفندی که مشارکتِ عقلانی تماشاگر را هدف قرار میداد. از این رو اجرا از منظرِ پروفسور رخ میدهد. اوست که داستان را برای تماشاگر تعریف میکند و بدین سان یک راوی پدیدار میشود؛ اما نه از آن گونه راویهای مرسوم که خطابه گونه برای مخاطب نطق میکنند و یا شرحِ ماوقع میدهند. اینجا راوی خود را در حدِ ذکرِ یک یا در نهایت دو جمله کوتاه نمود میدهد تا آن فاصله مطلوب و کاوشِ عقلانی از سویِ مخاطب بروز پیدا کند و همانندِ پروفسور بیندیشد که: آیا میتوان یک نازیسم خوب بود؟"
اجرای "خوب" تا پنجم نوامبر در تالار "رویال ایکس چنج" روی صحنه خواهد بود و سپس تور انگلستان و اروپای آن آغاز خواهد شد.
مهرداد رایانی مخصوص
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سقوط بالگرد رئیسی رئیس جمهور مشهد سید ابراهیم رئیسی ابراهیم رئیسی شهادت سیدابراهیم رئیسی شهدای خدمت رئیسی ایران رهبر انقلاب شهید خدمت
آتش سوزی زلزله قم هواشناسی آموزش و پرورش سیل بارش باران سازمان هواشناسی مترو شهر تهران شهرداری تهران کنکور
حقوق بازنشستگان ایران خودرو خودرو قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو مسکن بازار مسکن دلار سایپا بورس
خرمشهر مناظره انتخاباتی سینما تلویزیون موسیقی هالیوود سینمای ایران رسانه ملی سریال
کنکور ۱۴۰۳
حسین امیرعبداللهیان روسیه رژیم صهیونیستی فلسطین غزه آمریکا حماس جنگ غزه لبنان ولادیمیر پوتین بنیامین نتانیاهو طالبان
فوتبال استقلال پرسپولیس تیم ملی والیبال ایران والیبال لیگ برتر باشگاه استقلال ناصر حجازی رئال مادرید باشگاه پرسپولیس بارسلونا بازی
هوش مصنوعی مغز مایکروسافت سامسونگ استارلینک اپل موبایل گوگل
سلامت رژیم غذایی قلب خواب لاغری فشار خون افسردگی کاهش وزن پوست