پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

«کارشناس» مورد نظر در دسترس نیست


«کارشناس» مورد نظر در دسترس نیست

آسیب شناسی یک رویه غلط در روزنامه نگاری امروز ایران

مخاطب به هر حال بدش نمی‌آید در گزارشی که می‌خواند، «کارشناس» و «صاحبنظر» ولو از نوع نامعلومش، اظهارنظر کرده باشد

بی‌اعتمادی مخاطب به روزنامه‌ها و روزنامه‌نگاران و انتشار گزارشات و مطالب سطحی و نازل از تبعات منفی این سبک است

«کارشناسان می‌گویند»، «صاحبنظران بر این باورند»، «آمار‌ها می‌گویند» و... اینها کلمات و مفاهیمی آشنایند که هر مخاطبی روزی حداقل چند مرتبه در روزنامه‌ها و پایگاه‌های خبری به آنها برخورد می‌کند؛ نوع مواجهه مخاطب با گزارش‌ها و خبرها و مطالبی که در آن از این کلمات و مفاهیم استفاده شده است، تحت تاثیر عملکرد روزنامه‌نگاران، یا مثبت است یا دست کم منفی نیست. مخاطب به هر حال بدش نمی‌آید در گزارشی که می‌خواند، «کارشناس» و «صاحبنظر» ولو از نوع نامعلومش، اظهارنظر کرده باشد و برای تایید یا رد موضوعی، از آنها «فکت» آورده شده باشد؛ اگر «آمار» هم چاشنی آن باشد که دیگر چه بهتر، همین که آمارها تایید کنند، کافی است دیگر!دیگر چه نیازی هست به منبع ذکر آمار و مرجعی که آن آمارها را تایید کرده است.

تا اینجای کار ما با دو سوی یک پیام روبه‌رو هستیم: روزنامه‌نگار و خبرنگاری که گزارش یا مطلبی را تهیه و منتشر کرده است و مخاطبی که‌ گیرنده پیام است و به هر حال مایل است تا مطالب و گزارش‌هایی مستند و قابل دفاع را بخواند. درباره مخاطب و اینکه چه وظایف و کارکردهایی را در یک چنین موقعیت‌هایی بر عهده دارد و تا چه حد بهره‌مندی از اصول اولیه سواد رسانه‌یی می‌تواند او را در تشخیص یک گزارش یا خبر دقیق و درست یاری کند، در آینده خواهیم گفت و نوشت در اینجا بحث ما روزنامه‌نگارانی هستند که این سبک از نوشتن را سرلوحه کار خود قرار داده و به این وسیله هم به خود و هم به حرفه روزنامه‌نگاری صدمات جبران‌ناپذیری را هم از حیث بی‌اعتمادی مخاطب و هم از حیث زیر پا گذاشتن اصول کار حرفه‌یی روزنامه‌نگاری، وارد می‌کنند.

روزنامه‌نگاری را فرض کنید که در حال تهیه گزارش است، نه انگیزه و شوقش را دارد و نه توان و ارتباطاتش را ولی بدش نمی‌آید گزارش خود را به منابع معتبر و آمارهای قابل استناد از یک طرف و دیدگاه‌های کارشناسانه از طرف دیگر زینت بخشد و این‌گونه می‌شود که حرف‌ها و مواضع خود را در قالب «آمار» و «کارشناس»، به خورد مخاطب می‌دهد بی‌آنکه کوچک‌ترین تلاشی را برای ارتباط با «کارشناس مورد نظر» و دسترسی به «آمارهای قابل استناد» انجام دهد و این‌گونه می‌شود که در جای‌جای گزار‌ش‌اش «کارشناسی» حضور دارد که به واقع کارشناس نیست و «آمارهایی» به چشم می‌خورند که از اساس وجود خارجی ندارند. کم هم نیستند گزارش‌ها و مطالبی که با همین شیوه تنظیم و همه‌روزه در مطبوعات ما منتشر می‌شوند و اگر خیلی فوری فکری به حال این دست مطالب و گزارشات در مطبوعات ما نشود، این سبک از روزنامه‌نگاری می‌رود که به سبکی غالب در شیوه روزنامه‌نگاری ما بدل شود.

در بحث آسیب‌شناسی اما درج یک چنین مطالبی تبعاتی دارد که از مهم‌ترین آنها می‌توان به بی‌اعتمادی مخاطب به روزنامه‌ها و روزنامه‌نگاران، انتشار گزارشات و مطالب سطحی و نازل، رواج شیوه‌یی از روزنامه‌نگاری که هیچ نسبتی با تحقیق و پژوهش ندارد، بی‌اهمیت شدن و از اعتبار افتادن منابع درست و دقیق و فراموشی مبحث مهمی به نام «اعتبار منبع» اشاره کرد. یک موضوع دیگر هم که در این مبحث عموما مورد غفلت قرار می‌گیرد، از درجه اعتبار ساقط کردن «نگاه» و «تحلیل» روزنامه‌نگاران به عنوان نمایندگان وجدان عمومی از طرف خود روزنامه‌نگاران است؛ اینکه یک روزنامه‌نگار در حوزه تخصصی خود نمی‌تواند به خودی خود «منبعی معتبر و قابل استناد» باشد، طنز تلخ داستان ما است، داستانی که در آن روزنامه‌نگار به هر دری می‌زند تا مطلبش را قابل دفاع کند بی‌آنکه بداند خوب کار کردن و نگاه تخصصی در حوزه خود، می‌تواند اعتباری را برایش به ارمغان آورد که از اعتبار هر کارشناس و صاحبنظری برای افکار عمومی و مخاطبان بالاتر و قابل دفاع‌تر باشد...

پژمان موسوی