جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
یاوران آفتاب
در تابستان ۱۳۸۲، طرح ثبت وقایع پانزده خرداد ۱۳۴۲ در ورامین و پیشوا پیشنهاد شد. كار از پیشوا شروع شد; شهری در ۴۵ كیلومتری شرق تهران; شهری مذهبی با آدمهایی سختكوش. بارگاه امامزاده جعفربن موسیالكاظم نیز در این شهر واقع شده است. ابتدا از آقای حسین جنیدی جعفری، استاد دانشگاه و مراكز تربیت معلم، راهنمایی گرفتیم. جنیدی از اهالی همان منطقه است. او حاج تقی علایی را معرفی كرد و از طریق او با حاج حسن اردستانی جعفری و حاج سیدمحمد طباطبایی آشنا شدیم.
مسجد امام خمینی پیشوا، محل قرار و انجام مصاحبه بود. هر شب، پس از برپایی نماز مغرب و عشا، پای خاطرات آنان مینشستیم. اكثر آنان كشاورزند و مصاحبه تا پاسی از شب ادامه مییافت. ده شب به همین منوال گذشت و آقایان محمدتقی علایی، حسن اردستانی جعفری، سیدمحمد طباطبایی، سیداصغر طباطبایی، علیمحمد محمدی، حسینعلی صمدی جعفری، هادی جنیدی و... برایمان صحبت كردند.
اكنون نوبت به ورامین رسیده بود. در آنجا نیز، با برادران محمدرضا، اكبر و رجبعلی رضایی، محمد معصومشاهی، حسن تاجیك، امیر اكبری، حسین وزیریزاده و احمد آقایی گفت و گو كردیم. بدین ترتیب بیش از ۲۲ ساعت مصاحبه جمعآوری و دریچه تازهای به روی این واقعه اثرگذار گشوده شد.
●پیشوا، ورامین، ۱۵ خرداد
حاج محمدتقی علایی مقدمه حادثه را این گونه بازگو میكند:
«فاجعه دلخراش تهاجم به مدرسه فیضیه و به خاك و خون كشیدن عدهای از طلاب توسط رژیم شاه در دوم فروردین سال ۴۲ و روز شهادت امام جعفر صادق(ع) احساسات مردم مذهبی ورامین و پیشوا را جریحهدار كرد. به خصوص اینكه وقتی دولت این حادثه را دعوای بین دهقانان و دهاتیها با مخالفین اصلاحات ارضی اعلام كرد، بر كینه مردم از رژیم افزود. چرا كه در منطقه ورامین و پیشوا، اكثر مردم كشاورز بودند و چنین افترایی را نسبت به خود قبول نداشتند. من هم از این موضوع خیلی ناراحت شدم. و همواره به دنبال فرصتی بودم تا بغض و كینهام را از رژیم، نشان دهم. چون مداح هستم و ذوق شعر هم دارم، سعی كردم در لابهلای نوحههایم چند بیت نوحه سیاسی هم بخوانم. بنابراین در هیئتی كه در بی بی حور و بی بی نور تشكیل میشد، برای اولین بار علیه رژیم شعر خواندم. تا اینكه ماه محرم فرا رسید.»
با فرا رسیدن ماه محرم ۱۳۴۲، رژیم شاه تصمیم گرفت عزاداری مردم را كنترل كند. از این رو، ساواك، برای برپایی مراسم عزاداری توسط وعاظ و روحانیون شروطی قایل شد:
۱ـ علیه شخص اول مملكت سخن نگویند.
۲ـ علیه اسرائیل نیز سخنی به میان نیاورند.
۳ـ مرتب به گوش مردم نخوانند كه اسلام در خطر است.
این سه شرط، دقیقاً همان نكاتی بود كه امام خمینی مرتباً در سخنرانیها و اعلامیههایش از آن سخن میگفت. همزمان، شهربانی رژیم شاه اعلامیهای منتشر كرد و در آن، هرگونه تظاهرات سیاسی را ممنوع اعلام و تهدید كرد كه در صورت مشاهده هر نوع تخلفی، مأمورین انتظامی با متخلفان برخورد خواهند كرد.۱
علیرغم تهدید شهربانی، با آغاز محرم، افشاگریها نیز آغاز شد و در اكثر شهرها و روستاها، سخنرانان و وعاظ شروع به افشاگری درباره جنایات رژیم شاه و معرفی شخصیت امام كردند. در روزهای دهم و یازدهم محرم، سراسر كشور به صحنههای تظاهرات با شعارهای «مرگ بر دیكتاتور» و «خمینی بتشكن ملت طرفدار توست» تبدیل شد. در روز عاشورا، امام یك بار دیگر در سخنرانی خود، به شخص شاه حمله كرد و ضمن تهدید صریح او كه، در صورت ادامه اعمالش، نابود خواهد شد، پیرامون شروط ممنوعه ساواك، سخن گفت.
رژیم كه تاب تحمل خود را از كف داده بود، در نیمه شب ۱۵ خرداد، سربازان مسلح خود را برای محاصره منزل امام و دستگیری ایشان روانه قم كرد. صبح روز ۱۵ خرداد، خبر دستگیری امام در شهرهای قم و تهران منتشر شد و به سرعت به سراسر كشور رسید. مردم نیز در شهرهای مختلف به خیابانها ریختند و تظاهرات گستردهای شكل گرفت.
در اكثر این شهرها، قیام مردم به خاك و خون كشیده شد. در این بین حركت كفنپوشان ورامین، به سوی تهران، از نكات برجسته حادثه آن روز بود.
حاج تقی علایی در ادامه میگوید:
«به نظر من نهضت امام خمینی(ره) در آغاز راه نیاز به خون داشت تا در شریانهای نهضت جریان یابد و آن را بیش از پیش گسترش دهد; و چه زمانی بهتر از محرم; چه عاملی محركتر از عشق به حسین(ع); و چه خونی جوشندهتر از خون حسینیان كه در عزای مولایشان حسینبن علی(ع) به جوش آمده بود. ماه محرم، روزهای خاصی دارد. مثل روز سوم امام كه مردم پیشوا آن را روز بنیاسد مینامند. در آن روز، عزاداران امام حسین(ع) و شهدای كربلا واقعه آمدن طایفه بنیاسد را برای دفن شهدای كربلا به نمایش میگذارند.»
این نمایش تأثیر زیادی در راهپیمایی تاریخی مردم پیشوا به سوی تهران داشت. گروهی با لباسهایی به شیوه اعراب، با بستن چفیه بر سر، عبا بر دوش، در خیابانها حركت میكنند. دستههای سینهزن نیز آن هیئت را همراهی میكنند. و گاه با هیئتی كه خود را به صورت بنیاسد درآوردهاند، یكی میشوند. دست برخی از اعضای دسته بنیاسد، بیل یا كلنگی است. گاهی به عربی جملههایی میگویند، اما در حالت سكون و حزن، آنان بیشتر این نوحه را سر میدهند: «بنی اسد، بنی اسد، بیا رویم، بیا رویم برای دفن شاه دین» آن گاه بیلها، كلنگها و پرچمهای رنگی به اهتزاز در میآید. نوحه تكرار میشود و حركت بنی اسد تندتر میشود. عزاداران، تندتر بر سینهها میزنند و كلمات نوحه تندتر گفته میشود. انگار میترسند وقت از دست برود. بنیاسد باید به صحرای كربلا برسد. جایی كه پیكرهای شهیدان در زیر آفتاب گرم رها شدهاند. صحنه كربلا، صحن امامزاده جعفر(ع) است; بنیاسد به میدان جنگ میرسند و بعد از برخورد با جنازهها، به علت جراحات وارده، قادر به شناسایی آنان نیستند. اندوه آنان را فرا میگیرد، چه باید بكنند؟ در این بین، از گوشهای از صحرا اسبسواری میآید، برابر طایفه بنیاسد میایستد، سواری كه نقاب بر چهره دارد. اندوه و نگرانی بنیاسد را میبیند و میخواهد آنان را راهنمایی كند.
آن گاه منبر میآورند. جوان نقابپوش كه عمامهای سبز بر سر دارد، روی منبر مینشیند و دوباره حادثه كربلا را روایت میكند. او یكی یكی شهیدان را نام میبرد و بنیاسد نیز آنها را به خاك میسپارند. دسته همسرایان مصیبت میخوانند. آن گاه جوان نقابپوش میرود و مردم با اندوه خاصی بدرقهاش میكنند. این بار صدایی رسا مردم را به خود میآورد و جوانی با صدای بلند اشعاری را میخواند، از مرگ و از اینكه هیچ كس زنده نمیماند، از اینكه نه اسكندر ماند، نه دارا، نه شاهان، نه نیكان و نه ظالمان. تنها نام نیك میماند. آن گاه بنیاسد اندوهگین میشوند كه چرا روز عاشورا نبودند تا امام حسین(ع) را یاری دهند.
حاج تقی علایی میگوید:
«به عقیده من، خواست خداوند بود كه در چنین روزی خبر دستگیری امام به گوش مردم پیشوا برسد تا مردمی كه همواره همانند بنیاسد افسوس خورده و آرزو میكردند كه ای كاش در روز عاشورا حضور داشتند و امامشان را یاری میكردند، با حركت خود در روز ۱۵ خرداد برای دفاع از حسین زمان خود، از این امتحان الهی سربلند و روسفید بیرون بیایند. در روز بنیاسد، مردم عزادار با دیدن صحنههای حزنآور خاكسپاری شهدای كربلا، خونشان به جوش آمده بود و در چنین شرایطی كه همگان یك صدا و از عمق وجودشان نام مبارك اباعبدالله الحسین(ع) را صدا میزدند و اشك میریختند، با شنیدن خبر دستگیری امام، آنچنان منقلب شدند كه هیچ سدی را یارای مقاومت در برابر حركت توفنده آنان نبود. این خون حسینبن علی(ع) بود كه آنان را به حركت واداشت.»
حاج حسن اردستانی جعفری، یكی دیگر از حاضران در واقعه پانزده خرداد، میافزاید:
«هیچ روزی به اندازه روز بنیاسد صحن امامزاده جعفر شلوغ نمیشود. چرا كه عده بسیاری از مردم روستاهای اطراف به همراه هیئتهای عزاداری، خودشان را به صحن میرسانند تا به تماشای مراسم فوق بنشینند. آنان وقتی خبر دستگیری امام را شنیدند، هنگام بازگشت به روستاهای خود دیگران را هم مطلع ساخته و عامل حضور گسترده مردم در آن تظاهرات بزرگ گردیدند.»
علایی یادآور میشود:
از شب هفتم محرم به بعد دیگر زدم به سیم آخر. دل را زدم به دریا و نوحههای سیاسیام را رو كردم. یكی از آن نوحهها این بود:
شیعیان حسین مردانه باشید
در عزاداریش جانانه باشید
نعره از دل كشید همچو حرّ رشید
زنده بادا حسین، مرده بادا یزید
این نوحه را با ایما و اشاره میخواندم. وقتی میگفتم «مرده بادا یزید»، با دست طوری اشاره میكردم كه همگان میفهمیدند كه منظور من از «یزید» همان شاه خائن است و عزاداران با چنان حرارتی پاسخ میدادند كه وقتی میگفتند زنده بادا حسین مرده بادا یزید، در و دیوار بازار میلرزید. و در روز هشتم و نهم این نوحه را میخواندم:
ندای ما ندای یزدان بود
شعار ما شعار قرآن بود
ما كجا بیعت، تن به این ذلّت
با خون خود امضأ كنیم این دین و قرآن
مظلوم حسین جان، مظلوم حسین جان
حاج حسن جعفری یادآور میشود كه:
روز تاسوعا، حاج تقی نوحهای را خواند كه بر هر صغیر و كبیری به وضوح روشن شد كه او دارد نوحه سیاسی میخواند، طوری كه دسته عزاداری با شنیدن این نوحه جاخورده و ابتدا پاسخ ندادند. برخی از بزرگترهای هیئت به حاج تقی ایراد گرفتند كه چرا این نوحه را میخوانی. مگر از جانت سیر شدهای؟ اما حاج حسن مقدس كه خود از مبارزین و مردان نیك پیشوا بود و سن و سالش از همه بیشتر بود، دستور داد تا داخل صحن امامزاده جعفر همین نوحه را بخوان، دسته سینهزن نیز به احترام بزرگ هیئت، با حاج تقی همراهی كردند. آن نوحه این بود:
حسین فی یومالعاشورا فرمود هل من ناصرا
دادند جواب این ندا در فیضیه قالوا بلا
حاج تقی علایی میگوید:
محمد رحیمی، پسر حاج محمدابراهیم، موظف بود كه چهار پایهای را برای مداحان نگه دارد. وقتی كه من این نوحه را میخواندم، احساس میكردم كه چهار پایه در زیر پایم میلرزد. به او گفتم چرا چهارپایه میلرزد، او گفت: «وقتی كه تو این نوحه را میخوانی، من میترسم! دست و پایم میلرزد.» بیچاره حق داشت چون در اطراف هیئت سربازان و مأموران پاسگاه حضور داشتند و من به خوبی میدانستم كه پس از مراسم، دستگیر خواهم شد. و همین طور هم شد.»
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
غزه روسیه جنگ مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی دولت سیزدهم روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
ایران هواشناسی تهران بارش باران آتش سوزی قوه قضاییه پلیس شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش سازمان هواشناسی دستگیری
قیمت خودرو سهام عدالت بازار خودرو قیمت طلا قیمت دلار قیمت سکه خودرو دلار حقوق بازنشستگان سایپا بانک مرکزی ایران خودرو
سریال کتاب نمایشگاه کتاب مسعود اسکویی فضای مجازی تلویزیون سینمای ایران سینما دفاع مقدس
اسرائیل رژیم صهیونیستی فلسطین جنگ غزه حماس نوار غزه چین ترکیه اوکراین انگلیس نتانیاهو ایالات متحده آمریکا
فوتبال استقلال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ
هوش مصنوعی کولر گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
خواب فشار خون دیابت کبد چرب کاهش وزن بیمه