شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
نسبت عرفان و زبان
● طرح مسئله
یكی از موضوعات مشهوری كه عرفا عنوان میكنند این است كه زبان را برای بیان و در میان نهادن تجربهها و ژرفنگریهایشان با دیگران، نارسا، یا حتی به كلی بیفایده مییابند. و میگویند آنچه به تجربه مییابند ناگفتنی یا بیانناپذیر است. از زبان استفاده میكنند ولی میگویند كلماتی كه به كار بردهاند، از عهدهی آنچه میخواهند بگویند برنمیآیند، و بدینسان همهی كلمات ذاتاً ناتوان از ابلاغ پیام ایشاناند. به گفتهی «ماندوكیه اوپانیشاد»، آگاهی وحدانی «ورای حد تقریر» است. به گفتهی فلوطین «مشاهده راه را بر گفتار میبندد.» اكهارت در بندی كه بعدها به تفصیل نقل خواهم كرد میگوید «پیامبران در روشنایی گام برمیدارند... و گاه بیتاب میشوند كه بهرهای از آنچه میدانند با ما بگویند و به ما معرفت خداوند را بیاموزند. و از افشای این راز، مهر خاموشی بر دهانشان میافتد و زبان در كام میمانند... رازی كه بدان پی بردهاند، نگفتنی است.» اروپاییان و آمریكاییان معاصر كه تجربههای عرفانی داشتهاند، این مشكل را درست به همان شدتی كه عرفای قدیم احساس میكردند، حس میكنند. ر.م.باك میگوید كه تجربهاش «محال است به وصف درآید.» تنیسون میگوید این حال «به كلی برتر از كلام» است. ج.ا.سیموندز میگوید «این حال را برای خودش هم نمیتوانست وصف كند.» و «نمیتوانست الفاظی بیابد كه تعبیر مفهومی از آنها به دست دهد». آرتور كوستلر از تجربهاش میگفت كه «معنی داشت ولی نه در قالب الفاظ» و راجع به جد و جهدی كه برای توصیف آن كرده بود میگفت «برای ابلاغ آنچه ابلاغناپذیر و ذاتاً در میان نگذاشتنی است باید دست به دامن الفاظ شد، و این یعنی گرفتار دور باطل شدن». شاید صدها نمونهی دیگر از این دست بتوان از را عرفای سراسر جهان نقل كرد. جیمز و دیگران، با اتكا به این مطالب، «بیانناپذیری» (۱) را یكی از ویژگیهای مشترك عرفان در هر مكتب و فرهنگی شمردهاند. ولی این صفت یعنی «بیانناپذیری» فقط نام مسئله است و چیزی نیست كه ما هم اكنون معنایش را بدانیم. مسئلهی مورد بحث را میتوانیم به چند سؤال پیوستهت به هم تبدیل كنیم. كاربرد زبان چه مشكلی دارد كه عرفا احساسش میكنند؟ چرا عارف نمیتواند منظور خود را به زبان بیاورد؟ و اگر نمیتواند تجربهاش را توصیف كند، پس چگونه با بلاغت و طلاقت هرچه تمامتر درباره آن داد سخن میدهد؟ اگر كلامش بیانگر احوال و ژرفنگریهای او نیست، پس واقعاً چه چیزی را بیان میكند؟ كاركرد كلام او چگونه است؟
● ادعای انكشافات علمی
عرفا قاعدتاً یا دم از تجربهی انفسی «یگانه» یا تجربهی آفاقی یگانگی اعیان خارجی، یا هر دو میزنند. و عموماً ادعایشان را منحصر به این دو نوع تجربه میكنند. ولی گاه پیش میآید كه عارفی ادعا میكند كه كشفیات عرفانیای از حقایق علمی و معارف عمومی داشته است، كه كاملاً خارج از حوزهی عرفان است. و معمولاً در این موارد این عرفا اذعان میكنند كه از در میان نهادن حقایقی كه با معرفت عرفانی بدان دست یافتهاند، به كلی ناتوانند. و دلایل گونهگونی در توجیه این ناتوانی ابراز میدارند. و گاه اصلاً دلیلی ارائه نمیكنند. طرح و حلاجی این نمونهها در اینجا خالی از لطف نیست. ولی به دلایل بسیار، مایهی تأسف است كه چنین مسائلی را پیش كشیدهاند، و ما در دنبال كردن بررسیای كه از عرفان داریم، اینها را به حساب نمیآوریم.
قدیس فرانثیسكو خاویر (۲) چنین نوشته است: چنین به نظرم آمد كه پرده از برابر دیدگان درونم برافتاد، و حقیقت علوم بشری، حتی علومی كه هرگز نخوانده بودم در شهودی پر از فیض بر من آشكار شد. این شهود بیست و چهار ساعت دوام یافت؛ سپس گویی آن پرده دوباره حایل شد، و من خود را چون پیش نادان یافتم. (۳)
معلوم است كه قدیس فرانثیسكو پس از آنكه «پرده دوبار حایل شد» خود را از توصیف یا تبیین علومی كه آموخته و از یاد برده بود، ناتوان دید. این گفته، از آن گفتههای «من عندی» و پا در هواست. در این كشف چه علومی مكشوف شده؟ كدامیك از قضایا و نفی و اثباتهای علمی را صادق یافته است؟ آیا منظورش این است كه حقایق همهی علوم را به تفصیل شناخته است؟ اگر كسی با كشف و شهود، رحمت خداوند را دریابد یك مسئله است و ادعای انكشاف حقایق اخترشناسی، زیستشناسی یا شیمی، بر اثر تجربهی عرفانی و سپس فراموش كردن آن، مسئلهای به كلی جداست. برای اینكه مسلم شود كه منظور قدیس خاویر همینهاست، گفتار او را با گفتار مشابه دیگری مقایسه میكنیم. از هرمان یوزف (۴) نقل میكنند كه:
خدا... افلاك و ستارگان را به او نشان داد و او را به شناخت كم و كیف آنها نایل كرد... وقتی كه به خود آمد نمیتوانست ماوقع را برای ما شرح دهد. فقط گفت علم او به كائنات چندان كامل و مستیبخش است كه هیچ زبانی نمیتواند وصف كرد. (۵)
معنای این گفتار در هر حال واضح است. هرمان یوزف ادعا كرده است كه علم هیئتی میداند كه در بیان نمیگنجد. تذكار این نكته لازم است كه علوم فیزیكی سراپا از قضایای گوناگون تشكیل یافته است و هر یك از این قضایا، تركیب منطقی دارد و به همین جهت در قالب الفاظ میگنجد. قضیهی منطقی نمیتواند بیانناپذیر باشد؛ و بالقوه یا بالفعل، تركیبی لفظی است. ادعای صادقانهی بیانناپذیری عرفانی، به كلی چیز دیگری است. آنچه را عارف بیانناپذیر میداند، تجربهای ملموس و متحقق است كه هیچ قضیهای نمیتواند توصیفش كند. این داعیهها را كه حقایق علمی در خلسههای عرفانی، منكشف و سپس فراموش شده است، باید ناشی از وهم و مردود دانست. البته لازم نیست در صداقت و شرافت چنین كسان شك كنیم. و شاید ادعاهای نامقبولشان را به نحوی بتوان حمل و توجیه كرد كه صداقتشان را مخدوش نكند. ج.پ.پرات از قول پرفسور لوبا چنین نقل میكند كه «گاهی هست كه از خواب (= رؤیا) بیدار میشویم و حس میكنیم كه مسئلهی دشواری را حل كردهایم ولی راهحلش را نمیتوانیم به یاد آوریم.» نگارنده به یاد دارد كه در یكی از فرصتهای خوش گذشته كه در مصاحبت یكی از دوستان بود و شام و شراب گوارایی صرف كرده بود، گویی در پرتو بارقهی كشف، حقیقت «آنچه را كه واقعاً مراد افلاطون بوده» دریافته بود و با آن دوست در میان گذاشته بود، ولی فردای آن شب حتی كوچكترین خاطرهای از آن كشف و انكشاف را نمیتوانست به یاد آورد. پروفسور پرات هم از حالات روانیای حكایت میكند كه احساس اعتقاد شدید به یك امر، با حداقل تفكر دست میدهد. و ویلیام جیمز میگوید امكان دارد كسی عمیقاً در خود «احساس اعتقاد» كند بیآنكه هیچ گونه تصوری از موضوع اعتقاد خود داشته باشد. محتمل است كه ادعای انكشافات عرفانی مربوط به نجوم یا سایر حقایق علمی كه عرفا در توجیهش درماندهاند، هر چند وهمآمیز است ولی توجیه روانشناختی داشته باشد. این نكته را هم باید افزود كه خوشبختانه این گونه داعیهها واقعاً اندك شمار است و اكثریت عرفا چنین ادعایی ندارند.
● نظریههای عرفپسند
بررسی مدارك معتبری كه در لابهلای متون عرفانی جهان نهفته است برای خوانندگان حساس و همدل كوچكترین شكی باقی نمیگذارد كه بیانناپذیری ادعایی تجربهی عرفانی، با هیچ یك از اصول روانشناسی كه بر آگاهی عرفی و روزمرهی ما قابل اطلاق است، توجیه نمیشود. عرفا معتقدند كه فرق این نوع خاص از آگاهی با آگاهی عرفی و عادی، صرفاً نسبی و بسته به شدت و ضعف نیست، بلكه مطلق و در تفاوت نوع آنهاست. و چون فقط عرفا دارندهی هر دو نوع آگاهیاند، فقط آنان در وضعی هستند كه میتوانند این دو نوع را بشناسد. البته محال نیست كه از احوال خویش در گمان افتاده باشند یعنی راجع به تجربهشان گرفتار شبهه شده باشند؛ ولی كسانی كه در اصالت این تجربهها شك دارند چون نمیتوانند وجود چیزی را كه خودشان نتوانند ببینند یا دریابند، باور داشته باشند، بیشتر در معرض احتمال این اشتباهاند. و اگر حق با عرفا باشد، آن نوع آگاهی كه خاص آنهاست چیزی است كه در قالب مقولات آگاهی عرفی عادی نمیگنجد زیرا این دو نوع، وجه اشتراكی - جز همین كه هر دو آگاهی هستند- ندارند. بنابراین، شاید مشكل زبان، ناشی از تفاوت این دو نوع آگاهی باشد. و احتمالاً ربطی به عللی كه گهگاه باعث صعوبت بیان بعضی از تجربهها یا احساسات روزمرهی ما میشود، ندارد. و لذا با روانشناسی عادی نمیتوان توجیهش كرد.
ولی در اینجا هم، آدم عادی متعارف كه فاقد نیروی تخیل است و نمیتواند به چیزی كه از دایرهی تجربیات خودش بیرون باشد باور داشته باشد، به جان خواهد كوشید كه بینش عرفانی را تا سطح دید خویش پایین بیاورد. و به همان شیوه كه میكوشد با هر تعبیه و ترفند منطقی، شطحیات عرفانی را تا حد پریشانگویی تنزل دهد، تلاش خواهد كرد مشكلی را كه عرفا با زبان دارند، تا حد دشواریهای عادی و مبتذلی كه همه میدانند و میتوانند به تجربه دریابند، تقلیل دهد. حاصل این تلاشها، ارائهی تعدادی نظریهی عرفپسند (۶) است كه دوتا از آنها را در اینجا مطرح میكنیم. چه بسا این گونه نظریهها بسیار باشند.
الف) نظریهی عواطف
«عواطف» در مقایسه با تركیب عقلانی «افكار» كه حدود و ثغورش روشن و مشخص است، تركیبی نامشخصتر و فراتر و مبهمتر دارند. همین است كه زبان در بیان عواطف كند است. ولی غیر از این و مهمتر از این، خصوصیت دیگری از عواطف با بحث ما ارتباط دارد. هرچه عاطفه عمیقتر باشد، بیانش دشوارتر است. تنیسون میگوید «افكاری هست كه عمیقتر از آن است كه با گریستن بیان شود» شاید منظورش از «افكار» همان «احساسات» باشد و نه مفاهیم عقلی. و به هر حال اینها اگر عمیقتر از آن باشند كه با گریستن بیان شود، عمیقتر از آن هم خواهند بود كه با الفاظ بیان شوند. ما از احساسات سطحیمان به آسانی سخن میگوییم. ولی آنجا كه شخصیتمان از عمق لرزیده باشد، خاموش میمانیم. نظریهی عواطف ] = عاطفی [ بیانناپذیری عرفانی، فقط گسترش این تعمیمهای روانشناسی است تا حدی كه شامل آگاهی عرفانی هم بشود. به این ترتیب، «بیانناپذیری» صرفاً وابسته به شدت و ضعف میشود ] و نه تفاوت نوع آگاهی [ . گیرودار عشق -به هر حال اولین عشق- میتواند عاشق را بینطق و بیزبان كند. عارف احساس تیمن و نشاط عمیق، و گاه وجد و بیخودی میكند. همچنین احساس خشوع و حرمت نسبت به چیزی قدسی و احترامانگیز در حالات او هست. عمق این عواطف است كه مشكل زبان را پیش میآورد.
لازم نیست جدل و انكار كنیم كه در این نظریه هیچ حقیقتی نهفته نیست. بیشك عارف شور و حالی در خود مییابد كه «عمیقتر از آن است كه در عبارت بگنجد» و این واقعیت خود بر مشكلاتی كه با زبان دارد میافزاید. ولی حرف من این است كه این نظریه به تنهایی نمیتواند از عهدهی توجیه بیانناپذیری عرفانی برآید.
چیزی كه در بادی نظر مسلم است این است كه تجربهی عرفانی صرفاً یا حتی عمدتاً عاطفه یا شور و حال نیست. عنصر اساسیاش بیشتر شبیه به ادراك (۷) است. گرچه خود عرفا هم كلمهی «ادراك» را مناسب نمییابند. مبنای «ادراك گونه»ی تجربهی عرفانی، پی بردن به وحدت نامتمایز است. و شور و حالی كه همراه این «پی بردن» است، در عرفان بزرگ، بیشتر آرام و متعادل است تا افراطی. عرفا مزاجهای مختلفی دارند از گریبان چاك خرقهسوزی نظیر قدیسه ترسا و زوزو تا آنان كه مانند اكهارت و بودا آرام و اهل صحوند. به یاد دارم كه اكهارت میگفت «خشنودی خردمندانه، سیری است روحانی كه نمیگذارد ذروهی روح دستخوش غلبهی وجد شود» و میافزود «تندباد هیجان كه زادهی طبیعت حیوانی است، ذروهی روح را نمیلرزاند». با این حال هم اكهارت و هم بودا، آگاهی عرفانی را «بیانناپذیر» مییافتند. در آیین بودا آگاهی عرفانی همان نیرواناست، كه همواره «فراتر از حد تقریر و توصیف» خوانده شده است. از این ملاحظات برمیآید كه نظریهی عواطف، صرفاً متكی بر اهمیت گزاف قائل شدن برای نقش عاطفه و هیجان و آگاهی عرفانی و بیتوجهی یا كم توجهی به سایر جنبههاست.
روایت استیس
پانوشتها
۱. ineffability
۲. قدیس فرانثیسكو خاویر (۱۵۰۶-۱۵۵۲) Saint Francisco Xavier (= Javier) از مشاهیر مبلغان و مؤسسان آیین یسوعی و از مریدان و همكاران ایگناتیوس لویولایی، كه اهل اسپانیا بود.-م.
۳. J.B.Pratt, The Religious Consciousness, New York, The Macmillan Co. pp. ۴۰۷-۴۰۸.
۴. Herman Joseph
۵. Ibid ., p. ۴۰۸.
۶. common-sense
۷. perception
۸. empty void
۹. Rudolf Otto
۱۰. The Idea of Holy
۱۱. numinous
۱۲. awe
۱۳. unconceptualizable
۱۴. understanding
۱۵. faculty of concepts
۱۶. immediate pereception
۱۷. نقل از بند سوم گزینهای از آثار فلوطین در كتاب تعالیم عرفا تألیف نگارنده با این مشخصات:
The Teaching of the Mystics, New York, Mentor Book, New American Library of World Literature, Inc.
۱۸. class
۱۹. onefold
۲۰. (برابر نهادهی غلامحسین مصاحب null class ).
۲۱. و.استیس، عرفان و فلسفه ، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۳، صص ۳۱۹-۲۶۳.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست