پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پاسدار موسیقی خود باشیم


پاسدار موسیقی خود باشیم

نقدی بر کنسرت گروه شمس در کاخ سعد آباد

پنج سال پیش در جشنواره موسیقی فجر، ضرورتی پیش آمد که تا از گروه تنبور شمس بنویسم و در نتیجه مطلبی کوتاه به صورت بند بند شکل گرفت. گروه تنبور شمس که اینک به اختصار گروه شمس معرفی می شود، تجربه های زیاد و متفاوتی را در هر یک از برنامه هایش پی می گیرد و بنابراین نوشتن در باره آن خود به خود طولانی می شود. به همین دلیل همان رویه پیشین را پی می گیرم، یعنی نگاهی مختصر و بندوار به تازه ترین کنسرت گروه در کاخ سعد آباد در روزهای ۲۳ تا ۲۶ مرداد ماه. پیش از آن، حساب جناب کیخسرو پورناظری، بنیانگزار و سرپرست گروه را جدا می کنم. زیرا وی در حال حاضر بیشتر به عنوان پدر معنوی اعضا، ایفای نقش می کند و عملاً جریان موسیقی گروه شمس در دستان دو فرزندش تهمورس و سهراب قرار دارد.

● سهراب

برای نخستین بار به صورت رسمی به عنوان خواننده در کنسرت اخیر ظاهر شد. پیش از این همخوانی های زیادی از او شاهد بودیم ولی کسی تصور نمی کرد وی در چنین حد و اندازه ای باشد. به هر صورت تصمیم جمعی گروه شمس بر این شد که از یک خواننده جوان رونمایی کنند. صدای او هم به لحاظ وراثتی و هم به لحاظ الگوپذیری، رونوشتی از عموزاده شان شهرام ناظری است. با این تفاوت که صدادهی حنجره اش شخصیت مستقلی دارد و همانند مقلدان شهرام ناظری نیست. اوج شفاف و درخشانی دارد و در قسمت بم نیز با توجه به سن ۲۵ سالگی اش، خوب ظاهر می شود. تا اینجای کار لازم است به پدر سهراب تبریک گفت. با قابلیت جدیدی که این جوان خوش ذوق یافته است، می توان او را یکی از پدیده های موسیقی آینده پنداشت.

کمانچه کشی های وی که تأثیر مستقیم از اردشیر کامکار دارند، در کنار نوازندگی تنبور و آهنگسازی و تنظیم، می تواند نوید اتفاق میمونی را برای خانواده پورناظری و جامعه موسیقی بدهد. سهراب در ارائه یک آواز دستگاهی با همراهی موسیقی ویژه تنبور، خوب ظاهر شد. وقتی او نوا می خواند، تنبور تهمورس نیز در فواصل خاص خود سیر می کرد. دستگاه نوا و موسیقی تنبور، از نظر فواصل با هم انطباق کاملی ندارند ولی در مجموع تلفیق جفت و جوری بود.

● تهمورس

شخصیت نوازندگی اش بر سایر وجوه کاری او می چربد. تار، تنبور و سه تار را به نیکویی می نوازند و آهنگسازی و تنظیم قطعات نیز بخش مهمی از فعالیت اوست. همخوانی و گاه تکخوانی هایش در کنسرت، چیزی بر شخصیت هنری اش اضافه نمی کند. صدایش به زلالی و پخگی سهراب نیست و به تنهایی نمی تواند با اقتدار عرض اندام کند. شاید بهتر باشد همواره به عنوان صدای مکمل در کنار برادر قرار گیرد و نه هم ارز آن!

● تنبور و تلفیق و باقی ماجرا

هیچ قانون پیش نوشته ای وجود ندارد که چه ترکیب صوتی برای چه سلایقی خوشایند و یا ناخوشایند است. به همین دلیل همنوازی گروه تنبور با تبلای هندی، یک تلفیق موفق جلوه می کند. یعنی صدای تبلا هم با صدادهی گروه تنبور جفت می شود و هم سهمی برابر دارد. این ساز به لحاظ رنگ صدایی چنان شخصیت قوی و پررنگی دارد که معمولاً در تلفیق با هر ساز غیر هندی، آن را با خود به هندوستان می برد. در مقابل این توفیق، مجموع صدای حاصل از چند ساز کوبه ای مثل دف، واتر درام، دمام و تبلا به خوانش تنبورها آسیب می رساند. سازی که برخاسته از یک فرهنگ کاملاً آیینی و در خاستگاه خود همواره بدون حضور کوبه ای ها پرورش یافته است، اینک تحمل چنین کوبشی را ندارد. تنبور سازی درونی و پر از لطافت است. در همان چارچوب آیینی اش خیلی کم با دف و معمولاً با دست زدن اعضای گروه همراهی می شود. دقیقاً نکته ای که وقتی گروه شمس به آن روی آورد، جذابیت کار فزونی یافت و برخی از شنوندگان هم خود را با سر ضرب ها همراه کردند.

● هیجان با ضرب و ضد ضرب

گروه شمس، ایجاد نقاط ایستگاهی برای تولید هیجان را سرلوحه کار خویش قرار داده است. ضد ضرب ها اصولاً در همه موسیقی ها چنین نقشی را بر عهده دارند. به ویژه آن که با دینامیک ویژه ای –ضعیف و قوی نواختن- همراه شوند. ایجاد ضد ضرب در کار گروه شمس به یک نماد می ماند. نمادی که می تواند در چند ثانیه معرف موسیقی آن ها باشد. اما فزونی یافتن چنین حالتی ممکن است بیان کلی ایشان را تحت تأثیر قرار دهد. به ویژه وقتی اشعار لطیف و عاشقانه مورد نظرند، شاید روی آوردن به چنین حالت های حماسی وار خیلی جذاب نباشد. نکته دیگری که به نظر می رسد کار گروه شمس به شدت تحت تأثیر آن است، به کار گرفتن سازهای کوبه ای و نوع استفاده از آن هاست. گر چه می پذیریم بخش کوبه ای برای گروه شمس اهمیتی ویژه دارد، ولی چه بسا ممکن است مصرف زیاد این سازها، روح کلی کار ایشان را مخدوش کند. در برخی لحظات شدت کوبیدن ها به همراه نواختن سایر سازها و خواندن همه اعضای گروه، صوت حاصله را به حوزه موسیقی راک نزدیک می کند و این با روح موسیقی های شرقی منافات دارد. خوب است هنرمندان گروه شمس با دستگاه های شدت سنج، موسیقی شان را یک بار بسنجند که از نظر فنی چند دسی بل است و آیا اصولاً برای بیان موسیقی شان این عدد و رقم مجاز است یا نه.

● جوهر موسیقی بومی

هر برنامه زنده موسیقی بنا بر یک سنت کنسرتی، بخش اعلام نشده ای دارد که معمولاً با اصرار شنوندگان در پایان اجرا می شود. گروه شمس و همین طور کامکارها برای چنین لحظاتی معمولاً یک قطعه پرشور کردی در نظر می گیرند. قطعه ای که گاه اجرای آن برای برخی شنوندگان با همه کنسرت برابری می کند. اجرای یک قطعه کردی در پایان کنسرت گروه شمس آن هم با تمهیدی ویژه، بار دیگر نشان داد چه ظرفیت بزرگی در موسیقی بومی مان نهفته است و ما غالباً نوآوری هایمان را در جای دیگر جست و جو می کنیم. نوازنده خوب و سرزنده سرنا از کشور ترکیه با سازی استاندارد شده که قادر بود با کوک سازهای دیگر همنوازی کند، به خوبی توانست شور و هیجان کافی در جمعیت ایجاد کند. در عوض نوازنده دهل با فضای موسیقی کردی و اصولاً فن دهل نوازی بیگانه بود. گر چه وی دهل بزرگ ترکیه را در دست داشت ولی با شیوه های پیچیده دهل نوازی ترک ها فاصله بسیار داشت.

● موسیقی تلفیقی یا چند ملیتی

برای من روشن نیست گروه شمس به چه دلیل با صرف هزینه زیاد، نوازندگانی از دیگر کشورها را به خدمت می گیرد. اگر بحث سلیقه مطرح شود، طبعاً نمی توان حرفی زد ولی اگر صحبت قدرت فنی در میان باشد، در گزینش افراد میهمان تردید جدی می توان کرد. تبلا با آن که ریشه ای در این سرزمین ندارد، ولی به سبب علاقه مندی جوانان ایرانی، نوازندگان زبده ای پیدا کرده است. همانند نوازنده تبلای گروه شمس در همین دیار فراوان اند.

ضمن این که این میهمان هنرمند، با نوازنده توانایی همچون ذکیر حسین قابل قیاس نبود. به ویژه وقتی او با دهانش می خواست به اجرای ریتم های هندی بپردازند، فاصله زیادی با نمونه اجراهای ذکیر حسین داشت. نوازنده انگلیسی تبار دف و دهل هم آش دهن سوزی نبود. تنها نوازنده دودوک و سرنا از ترکیه خوب ظاهر شد که می توانستند استفاده بهتری از وجود او ببرند. کل بخش دودوک نوازی اش بداهه بود و در واقع هیچ تنظیمی برای کار ارکستری و دودوک وجود نداشت. نوازنده واتر درام و نوعی جغجغه آفریقایی هم برای ایجاد اوقات مفرح و بیشتر تصویری جالب بود. گر چه در ترکیب با اعضای گروه، محصول ویژه ای از او حاصل نمی شد.

● نوا - بیات اصفهان - مینور

برنامه سه ساعته گروه شمس با توجه به مندرجات دفترچه کنسرت و اجرای موسیقی شان، روی دستگاه نوا و آواز بیات اصفهان متمرکز بود. با این چیدمان انتظار می رفت، برنامه از حیث فواصل شنیداری، چارچوبی متنوع داشته باشد. ولی این گونه نشد. اهالی شمس –منهای سهراب در برخی لحظات- از دستگاه نوا، فقط دانگ دوم اش را نشانه رفته بودند. یعنی دقیقاً جایی که با فواصل تنبور به راحتی همراه می شود. در آواز بیات اصفهان هم، باز تمرکز نغمات روی دانگ دوم بود که دقیقاً منطبق با دانگ دوم دستگاه نواست. به اضافه این که تمرکز زیاد در این محدوده صوتی حال و هوای گام مینور را افزایش داد و در نهایت نیز بخش پایانی کنسرت کاملاً در گام مینور جاری شد! این که چرا چنین شد، اهمیتی ندارد. شاید سلیقه موسیقایی گروه و تنظیم کنندگان ایجاب می کرد و یا هر دلیل دیگر می تواند عنوان شود. اما تهمورس پورناظری در گفت و گویی پیش از کنسرت با روزنامه کارگزارن گفته بود: "ما پلیس موسیقی نیستیم، پاسدار موسیقی هستیم" ، اینک می توان از ایشان پرسید پاسدار کدام موسیقی؟ موسیقی ایرانی -تنبور یا دستگاهی- و یا موسیقی جاری شده در گام های ماژور و مینور؟

اصولاً هدف از روی آوردن به موسیقی های تلفیقی چیست؟ تولید محصولی مطابق با سلیقه دیگران و یا سلیقه ما؟ به هر صورت تلفیق به این شکلی که در حال حاضر شاهد آن هستیم، نوعی راه رفتن بر روی دیوار نازک است. دیواری که گاه هر دو طرفش حوزه فرهنگی ما نیست! فراموش نکنیم، در حال حاضر موسیقی چند میلیارد انسان در همین گام های ماژور و مینور جاری می شود و به اندازه کافی پاسبان و پاسدار دارد. ولی موسیقی دستگاهی ما و دیگر گونه های رایج در نواحی مختلف ایران، که گاهی از برخی ویژگی های منحصر به فرد در جهان برخوردارند، ورای مرزهایمان حامی و پاسبانی ندارند. بهتر است پاسدار موسیقی خود باشیم.

هوشنگ سامانی

http://our-music.blogfa.com