جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

هنوز هم جان دختران در خطر است


متأسفانه هرازگاهی اخباری در گوشه و کنار جهان به گوش می رسد که بسیار ناراحت کننده و عذاب آور است منظور من سیل و زلزله و آتشفشان نیست البته نه اینکه این اتفاقات ناراحت کننده نیستند اما چرا وقتی دست طبیعت بدون دخالت بشر و به طور طبیعی هر سال جان هزاران نفر را می گیرد ما انسان ها هم دست به کار شده ایم تا با دستان خود و کاملاً عمدی, جان موجوداتی بیگانه را بگیریم موجواتی که حتی قدرت دفاع از خود را ندارند

خبر عجیبی ۲۲ ژانویه ۲۰۰۵ در اینترنت دیده شد این بود که در بعضی مناطق هند، تعداد دختران بسیار کمتر از پسران است به حدی که تا چند سال دیگر، مردان در ازدواج دچار مشکل خواهند شد. یکی از بدترین مناطق از این جهت ناحیهٔ پنجاب است که به‌ازاء هر ۱۰ پسر، کمتر از ۸ دختر وجود دارد. متخصصان بهداشت از این بابت ناراحت هستند زیرا در این مناطق هند، جنین دختر به‌صورت غیرقانونی سقط می‌شود و تنها جنین‌های پسر نگهداشته می‌شوند! متخصصان معتقد هستند در این مناطق نسبت جنس مذکر به مؤنث توازن خود را از دست داده است و بنابر اظهارنظر این متخصصان حدود یک میلیون جنین دختر از بین رفته‌اند، تنها به این دلیل که در این مناطق هند، نوزاد پسر از نظر فرهنگی و سنتی بر دختر ترجیح دارد! با شنیدن این خبر هر کسب به یاد دوران جاهلیت اعراب و زنده‌ به‌ گور کردن دختران افتاده و بر این فقر فرهنگی افسوس می‌خورد. در این مناطق هندوستان، دختران سربار خانواده محسوب می‌شوند زیرا خانواده مجبور است جهیزیهٔ سنگینی برای ازدواج او فراهم کند. در نتیجه ترجیح می‌دهد اصلاً دختر نداشته باشد! ضمناً هنوز این باور وجود دارد که خانواده و فامیل تنها از طریق فرزند پسر بقا پیدا می‌کند و پدر موظف است نسل خود را از طریق پسر خود حفظ کند. متخصصان معتقد هستند در هندوستان سونوگرافی و اسکن‌های تعیین جنسیت جنین به سادگی حتی در روستاهای دوردست در دسترس است و اگر همین رویه ادامه پیدا کند حدود ۷۰ میلیون دختر در دوه دههٔ آینده از بین خواهند رفت.

باید چاره‌ای اندیشید چون این مشکل با عقاید و اصول فرهنگی آدم‌ها ارتباط مستقیم دارد و تنها راه برطرف کردن آن، تغییر دیدگاه و عوامل فرهنگی است که باعث بروز چنین جنایاتی می‌شود. به همین دلیل یک بنیاد خیریهٔ بین‌المللی بر آن شد تا با همکاری دولت هند و با سرمایه‌ٔ بنیاد خیریهٔ مذکور و یک برنامهٔ تلویزیونی و به‌اصطلاح سریالی تحت عنوان آتماجا (تولد روح) تهیه کند تا مشکلات این معضل فرهنگی را به نمایش گذاشته و سعی کند دیدگاه مردم را تغییر دهد. متخصصان معتقد هستند از طریق این سریال بهتر می‌توان هشدارهای لازم را به افراد منتقل کرد و این بسیار بهتر از آن است که یک نفر به تلویزیون آمده و مردم را در این زمینه نصیحت کند. سریال‌های تلویزیونی معمولاً مخاطب زیادتری دارند و تأثیر مطلوب‌تری بر اذهان عمومی خواهند گذاشت. در این سریال ۱۳ قسمتی به قوانین مربوط به آزمایش‌های تشخیصی قبل از تولد نیز توجه شده است. (قانون هندوستان، سوءاستفاده از این آزمایش‌ها را از سال ۱۹۹۴، ممنوع کرده است). مسائل دیگری که در این سریال مورد توجه قرار گرفته است شامل جنسیت، فقر،قوانین ضد جهیزیه، خشونت علیه زنان و مشکلاتی است که در صورت کاهش جمعیت زنان، به‌وجود می‌آید. شخصیت اصلی و محوری این سریال زنی است که وقتی خانواده او که در سطح متوسط جامعه بودند متوجه می‌شوند جنین او دختر است او را مجبور می‌کنند تا جنین خود را سقط کند. این خانواده امیدوار بودند که این کار انجام شود و جنین از بین برود اما زن با دادن پول به پزشک از او می‌خواهد این کار را انجام ندهد.

نسبت به‌هم می‌خورد!

وقتی خانواده این زن او را وادار می‌کنند دوباره سونوگرافی کند تا مطمئن شود آیا جنین سقط شده است یا خیر، زن ناچار می‌شود همسر خود را ترک کند زیرا مشخص می‌شد که جنین را حفظ کرده است. کارگردان این سریال معتقد است این اولین‌باری است که از یک سریال به این نحو برای تغییر باورهای فرهنگی استفاده شده است به‌خصوص در هندوستان که فیلم، تلویزیون و هنرپیشگان تأثیر بسیار زیادی بر روی افکار عمومی داشته و ما فکر می‌کنیم این کار مؤثرترین و کارآمدترین روش برای رساندن پیام ما به انسان‌ها است. او معتقد است بسیاری از افراد تنها به‌دلیل تعصب حاضر نیستند، باورهای فرهنگی غلط را کنار بگذارند ولی با دیدن چنین برنامه‌هائی، منطق آنها به‌کار می‌افتد و رفتار ناجوانمردانهٔ خود را به‌طور عینی مشاهده می‌کنند. قابل ذکر است دولت هندوستان در مورد نسبت زنان به مردان در هند بسیار نگران‌ است و چون این نسبت به شدت کاهش پیدا کرده است. به‌عبارتی تعداد زنان بسیار کمتر از مردان است. در سال ۱۹۹۱ این نسبت به‌صورت ۹۴۵ زن به‌ازاء ۱۰۰۰ مرد بود در حالی که تا سال ۲۰۰۱ این نسبت باز هم کاهش پیدا کرد و به صورت ۹۲۷ زن به‌ازاء ۱۰۰۰ مرد درآمد. اگر این نسبت‌ها محاسبه شوند یک میلیون جنین دختر در همان‌ نطفه خفه شده‌اند! این نسبت در ناحیهٔ پنجاب بسیار وخیم است، به‌صورتی که ۷۹۳ زن به‌ازاء ۱۰۰۰ مرد وجود دارد. متخصصان می‌گویند: از بین بردن جنین مؤنث در بعضی روستاهای پنجاب و هاریانا چنان گسترش پیدا کرده است که دستگاه‌های متحرک اسکن تعیین جنسیت جنین حتی از آب شرب سالم نیز در دسترس‌تر است! به‌عبارتی جوامع ساکن در این مناطق کاملاً مردسالار هستند. البته شاید فکر کنید این مسئله در بین افراد ثروتمند در این جوامع بسیار شایع‌تر و متداول‌تر است.

انجمن پزشکی هند، همتایان خود را در انجمن پزشکی جهان به کمک فراخوانده است تا با کمک به جلوگیری از این فجایع، هند را از یک آفت اجتماعی بزرگ نجات دهند. این در حالی است که سقط جنین در هند کاملاً ممنوع است و اگر این کشتارها به‌صورت غیربهداشتی صورت بگیرد که حتماً هم چنین است، جان مادران نیز در معرض خطر خواهد بود. به‌عبارتی کشتن جنین مؤنث کاملاً یک جرم محسوب می‌شود و دولت کاملاً با آن برخورد می‌کند. اما با وجود این موانع، این عمل غیرانسانی همچنان انجام می‌شود و این انسان‌های خاطی، بی‌وقفه در جستجوی کسی هستند تا فرزند دختر آنها را از بین ببرد. پزشکان هندی معتقد هستند این کار به‌صورت یک مشکل بزرگ برای جامعهٔ پزشکی درآمده است. این در حالی است که وضعیت اجتماعی افراد هم در این زمینه کمک‌کننده نبوده است و حتی افراد تحصیل‌کرده که دارای تحصیلات عالیه هستند هم این کار را انجام می‌دهند. دولت هند امیدوار است این سریال بتواند تأثیر مطلوب خود را برروی افکار عمومی بگذارد.

یک خانم خانه‌دار هندی که ۲۵ سال سن داشته و صاحب یک پسر است می‌گوید ای کاش مادر همسرم نیز این سریال را می‌دید. من مطمئن هستم اگر دوباره باردار شوم و فرزندم دختر باشد آنها همین انتظار را از من دارند و من هیچ دفاعی در مقابل آنها ندارم.

خانمی دیگر که ۳۴ ساله بوده و دو پسر دارد معتقد است این فیلم، بر روی او تأثیرگذار بوده است و معتقد است هیچ‌وقت فکر نمی‌کرده کشتن جنین دختر جرم محسوب شود! او می‌گوید این کار آنقدر متداول و شایع است که من اصلاً فکر نمی‌کردم پای جرم و جنایت و قانون در بین باشد و به این ترتیب آگاهی من در این زمینه بیشتر شده است چون قوانین موردنظر را اصلاً نمی‌شناختم. آقای ۳۱ ساله‌ای که صاحب یک دختر و یک پسر است معتقد است این فیلم عقیدهٔ او را نیز به کل تغییر داده است. او معتقد است ما مردها به‌عنوان همسر و پدر خانواده اصلاً همسران خود را درک نمی‌کنیم. این فیلم به من فهماند مجبور کردن زنان به این کار با آن همه دلبستگی که به جنین دارند چه کار اشتباهی است و چقدر به روحیهٔ آنها آسیب می‌رساند و به‌عبارتی هویت آنان را زیر سؤال می‌برد، زیرا این حس در آنان به‌وجود می‌آید که ما به آنها احترام می‌گذاریم فقط برای اینکه برای ما فرزند پسر به دنیا بیاورند!

تعصب را کنار بگذارید با مطالعهٔ این مطلب اولین مسئله‌ای که به ذهن می‌رسد آن است که مگر این افراد عقل، منطق و احساسات ندارند. اما باید گفت مسئله ریشه‌ای‌تر از این حرف‌ها است. دکتر تامس اهریس در کتاب ”وضعیت آخر“ سه جنبهٔ مختلف موجود در ذهن و شخصیت انسان را توضیح داده است. به‌نظر او، یکسری افکار و عقاید از رویدادهای خارجی زندگی در مغز افراد وجود دارد که بدون سؤال و حتی با زور تقریباً در پنج‌سالهٔ اول زندگی وارد ذهن او می‌شود. به‌عبارتی کودک تمام چیزهائی را که از پدر و مادر خود می‌بیند یا می‌شنود در قسمت ”والد“ ذهن خود مرتبط می‌کند. این اطلاعات مستقیم و بدون اصلاح ضبط شده‌اند و موقعیت بچه کوچک، نیاز حیاتی او به پدر و مادر و عدم توانائی او در فهم و درک معانی در این دوره تصحیح و توضیح را برای او غیرممکن می‌سازد. مثلاً اگر پدر و مادر روابط خصومت‌آمیز داشته و اغلب باهم در جنگ و دعوا هستند، این حالت نزاع در بچه با وحشت و ترس ضبط می‌شود. در جنبهٔ ”والد“ شخصیت انسان تمام پندها، اخطارها و قوانین و مقرراتی که بچه از پدر و مادر خود شنیده یا در رفتار آنها دیده محفوظ است. مثل به چاقو دست نزن، از زیر نردبان رد نشو شگون ندارد و ... حالا اگر نظر پدر و مادر این باشد که فرزند پسر بر دختر ارجحیت دارد این مسئله نیز وارد ”والد“ کودک شده و در آن ضبط می‌شود. طبق این نظریه، جنبهٔ دیگری به نام ”بالغ“ نیز در شخصیت افراد وجود دارد. از حدود ۱۰ماهگی پدیدهٔ شگفت‌انگیزی در کودک شروع به‌کار می‌کند. تا قبل از این زمان، زندگی نوزاد جز کارهای عاجزانه، غریزی، بی‌فکر و بی‌تحرک چیزی نیست و او توانائی حرکت از روی فکر و سنجش اطرافیان را ندارد و هرچه بوده قبول کرده است. اما از ۱۰ماهگی به بعد تجربهٔ حرکت کردن را آغاز می‌کند، اشیاء اطراف را می‌سنجد، به تحرک می‌پردازد و خود را از زندان سکون خلاص می‌کند. کم‌کم متوجه می‌شود می‌تواند کارهائی را با آگاهی و فکر خودش انجام دهد و این حالت خود‌واقع‌بینی، شروع جنبهٔ ”بالغ“ شخصیت است. هرچه این جنبهٔ شخصیت بیشتر پرورش پیدا کند توانمندتر می‌شود. بعدها در بزرگسالی، جنبهٔ بالغ ذهن است که اطلاعات والد و یا بعد کودک شخصیت را مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهد تا اگر موارد مربوط به این دو جنبه (والد کودک) درست باشد قبول کند و اگر نادرست باشد آنها را اصلاح کرده و یا اصلاً کنار بگذارد. مثلاً اگر در والد او ضبط شده از زیر نردبان رد نشو شگون ندارد! حالا که او با بالغ خود این مسئله را تجزیه و تحلیل کرده و به این نتیجه می‌رسد که این حرف خرافاتی بیش نیست و اصلاً صحت ندارد. البته این در صورتی‌ است که ”بالغ“ از کودکی پرورش داده شده و سرکوب نشده باشد. در غیر‌ این‌صورت، جنبهٔ بالغ که باید فعال و پویا باشد توسط جنبهٔ والد سرکوب می‌شود و آلودگی بالغ اتفاق می‌افتد که به آن تعصب می‌گویند. تعصب اجازه نمی‌دهد منطق فعالی و پویای ذهن که در بالغ وجود دارد به‌کار بیفتد و فرد حرف‌های غیرمنطقی و اشتباه را بدون چون و چرا می‌پذیرد. بنابراین اگر در این شرایط در ذهن فرد این مسئله جاافتاده باشد که نوزاد دختر را باید کشت، فرد بدون معطلی کار پدران و پدربزرگان خود را ادامه می‌دهد چون او بالغ فعالی ندارد و تعصب، بالغ او را آلوده کرده است. با توضیح مختصری که داده شد تنها می‌توان به این نتیجه رسید که برای نجات میلیون‌ها انسان از شر افکار غیرمنطقی و حتی خرافی، به کاری اصولی و ساختاری احتیاج داریم و این مسئله اهمیت توجه به مسائل مربوط به علوم انسانی، فرهنگ و روان را صدچندان می‌کند و ما نیز به‌عنوان پدر و مادر مسئول هستیم تا فرزندان خود را با ذهنی پویا، فعال و منطقی و به دور از تعصب، پرورش دهیم.