دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

از معنا نپرسید,از استعمال بپرسید


از معنا نپرسید,از استعمال بپرسید

از آنجا كه ویتگنشتاین اعتقاد دارد , انسانیت انسان به واسطه زبان شكل می گیرد, پس در نتیجه نوزادان كر و لال نمی توانند انسان باشند و همانگونه كه پیشتر نیز بدان اشاره شد, ویتگنشتاین امكان وجود هرگونه معرفت پیشینی را رد می كند هر چند طبق یافته های جدید در حوزه روانشناسی ادراك , معادل بودن زبان و اندیشه كه مولف پژوهشهای فلسفی بر آن تاكید داشت مردود اعلام شده است

نقش‌ و كاركرد زبان‌ در شكل‌ دهی‌ و قوام‌ بخشی‌ به‌ معرفت‌ بشری‌، مقوله‌یی‌ است‌ كه‌ از دیرباز مورد توجه‌ فیلسوفان‌ و اندیشمندان‌ بوده‌ است‌. با آغاز دوران‌ جدید در اروپا، علی‌ الخصوص‌ از سده‌ ۱۸ به‌ این‌ سو، التفات‌ به‌ این‌ حوزه‌ از سوی‌ صاحبنظران‌ فزونی‌ یافت‌. آنچه‌ از فهم‌ نقش‌ و كاركرد زبان‌ مدنظر است‌، نه‌ جنبه‌ صوری‌ و گرامری‌ آن‌، كه‌ بررسی‌ ماهیت‌ زبان‌، از حیث‌ ساختار(Structure) یا ساختارهای‌ منطقی‌ آن‌ نسبتش‌ با جهان‌ واقع‌ است‌.

لودویك‌ ویتگنشتاین‌ (۱۹۵۱ـ۱۸۸۹) فیلسوف‌ اتریشی‌، از جمله‌ كسانی‌ است‌ كه‌ آرایش‌ در خصوص‌ فلسفه‌ زبان(Language Philosophy)‌، تاثیرات‌ شگرفی‌ برمعرفت‌ شناسی‌(Epistemology) اخیر بر جا گذاشت‌. بویژه‌ اندیشه‌ برخی‌ از بنیانگذاران‌ و پیروان‌ فلسفه‌ تحلیلی‌ بشدت‌ وامدار آموزه‌های‌ ویتگنشتاین‌ است‌.

به‌ سبب‌ دگرگونی‌ قابل‌ ملاحظه‌یی‌ كه‌ در آرای‌ ویتگنشتاین‌ در طول‌ حیات‌ فكری‌اش‌ پدید آمد، عموما مطالعه‌ اندیشه‌های‌ وی‌ را در دو مقطع‌ به‌ انجام‌ می‌رسانند. ویتگنشتاین‌ متقدم‌ با رساله‌ منطقی‌فلسفی‌ و ویتگنشتاین‌ متاخر با پژوهش‌های‌ فلسفی‌.این‌ نكته‌ نیز حایز اهمیت‌ است‌ كه‌ پژوهش‌های‌ فلسفی‌ كه‌ متعلق‌ به‌ ویتگنشتاین‌ متاخر است‌ نسبت‌ به‌ رساله‌، كمتر جنبه‌ متافیزیكی‌ و فلسفی‌ دارد و بیشتر می‌توان‌ در آن‌ تلائم‌ فلسفه‌ و علوم‌ اجتماعی‌ را ملحوظ‌ دید و به‌ قولی‌ شاید بتوان‌ رساله‌ را تنها اثر فلسفی‌ وی‌ قلمداد كرد. بدین‌ ترتیب‌، از آن‌ رو كه‌ نوشته‌ حاضر قصد ندارد به‌ صورت‌ تخصصی‌ فلسفه‌ وی‌ را مورد مطالعه‌ قرار دهد و غایتش‌ گزارشی‌ از وجهی‌ از اندیشه‌های‌ ویتگنشتاین‌ است‌ كه‌ با علوم‌ اجتماعی‌ پیوند دارد لاجرم‌ از تمركز بیشتر بر روی‌ ویتگنشتاین‌ متاخر و خصوصا آموزه‌های‌ پژوهش‌های‌ فلسفی‌ گریزی‌ نیست‌.

رساله‌ منطقی‌ فلسفی‌ اثری‌ است‌ كه‌ غایتش‌ پایان‌ دادن‌ به‌ فلسفه‌پردازی‌ و كنكاش‌ در ماهیت‌ منطق‌ و رسیدن‌ به‌ ماهیت‌ زبان‌ و سپس‌ جهان‌ است‌. ویتگنشتاین‌ در رساله‌ اعلام‌ می‌كند كه‌ زبان‌ آیینه‌ جهان‌ است‌ و ساختار منطقی‌ آن‌ كاملا منطبق‌ با جهان‌ واقع‌ است‌. این‌ نظریه‌ به‌ تئوری‌ تصویری‌ زبان‌ مشهور است‌. نگارنده‌ رساله‌ بر اساس‌ متودولوژی‌ تحلیلی‌ گزاره‌های‌ زبانی‌ را به‌ بسیط‌ و مركب‌ تقسیم‌ می‌كند. وی‌ معتقد است‌ با تحلیل‌ گزاره‌های‌ مركب‌، می‌توان‌ به‌ گزاره‌های‌ بنیادین‌ رسید كه‌ تحلیل‌ بیشتر آنها ممكن‌ نیست‌.

گزاره‌های‌ بنیادین‌ متشكل‌ از نامهای‌ بسیط‌ هستند كه‌ ما به‌ ازای‌ واقعی‌ هر نام‌ یك‌ عین‌ است‌. بدین‌ ترتیب‌ ما به‌ ازای‌ واقعی‌ گزاره‌های‌ بنیادین‌، فاكتهای‌ اتمی‌ هستند كه‌ از اعیان‌ بسیط‌ تشكیل‌ می‌شوند و در نهایت‌ تصویر منطقی‌ هر فاكت‌، گزاره‌یی‌ مركب‌ است‌. صدق‌ و كذب‌ هر گذاره‌ بستگی‌ به‌ تطابقش‌ با امر واقع‌ دارد. طبق‌ این‌ تعریف‌، گزاره‌های‌ متافیزیكی‌، فلسفی‌ و اخلاقی‌ بی‌معنا هستند و گزاره‌های‌ منطقی‌ نیز چون‌ چیزی‌ بر معرفت‌ ما نمی‌افزایند از نظرگاه‌ ویتگنشتاین‌ در زمره‌ همانگویی‌ها به‌ شمار می‌آیند.

مولف‌ رساله‌، گزاره‌های‌ متافیزیكی‌ را نشان‌ دادنی‌ می‌پنداشت‌، نه‌ گفتنی‌ و معتقد بود گزاره‌های‌ فلسفی‌ در صدد گفتن‌ چیزهایی‌ هستند كه‌ نمی‌توان‌ گفت‌ و تنها می‌توان‌ آنها را نشان‌ داد. پس‌ این‌ گزاره‌ ها غلط‌ نیستند بلكه‌ بی‌معنایند و ظهورشان‌ از ناتوانی‌ ما در فهم‌ منطق‌ زبانمان‌ نشات‌ می‌گیرد. ویتگنشتاین‌ كوشش‌ كسانی‌ را كه‌ سعی‌ در نوشتن‌ اخلاق‌ یا دین‌ كرده‌اند را برخورد با مرزهای‌ زبان‌ توصیف‌ می‌كرد و در عین‌ اعتقاد به‌ یاس‌ آور بودن‌ آن‌ از احترام‌ به‌ تلاش‌ این‌ گروه‌ دریغ‌ نمی‌ورزید. همین‌ عدم‌ به‌ سخره‌ گرفتن‌ گزاره‌های‌ متافیزیكی‌ در عین‌ ناباوری‌ به‌ آنها، یكی‌ از وجوه‌ تمایز وینگنشتاین‌ با پوزیتیویسم‌ منطقی‌ است‌ كه‌ پیروا نش‌ در صدد محو گزاره‌های‌ متافیزیكی‌ بودند.

گزاره‌های‌ فلسفی‌ نیز طبق‌ «آموزه‌های‌ رساله‌، كاركردی‌ سلبی‌» دارند. به‌ این‌ معنا كه‌ با نشان‌ دادن‌ امر ناگفتنی‌ امر گفتنی‌ را به‌ روشنی‌ باز می‌نماید. در واقع‌ وی‌ فلسفه‌پردازی‌ خود را در رساله‌ فرآیندی‌ می‌داند كه‌ به‌ وسیله‌ آن‌ از گزاره‌های‌ فلسفی‌ فراتر می‌رود و جهان‌ را بدرستی‌ می‌بیند و آنگاه‌ است‌ كه‌ دیگر به‌ این‌ نردبان‌ (گزاره‌های‌ فلسفی‌) نیازی‌ ندارد و آن‌ را رها می‌كند.

لازم‌ به‌ ذكر است‌ كه‌ نسبت‌ به‌ این‌ پارادوكس‌ در رساله‌، نقدهای‌ فراوانی‌ حتی‌ از جانب‌ برخی‌ اعضای‌ حلقه‌ وین‌ كه‌ بطور مشهودی‌ تحت‌ تاثیر آرای‌ ویتگنشتاین‌ قرار داشتند صورت‌ گرفت‌. خلاصه‌ دیدگاههای‌ ویتگنشتاین‌ متقدم‌ را می‌توان‌ با مسامحه‌ طبق‌ نمودار زیر نمایش‌ داد:

▪ واقعیت‌:

الف.‌ واقعیت‌ فرامادی‌

ب.‌ واقعیت‌ محصور در زمان‌ و مكان‌ فاكت‌

وضع‌ و حال‌ها

اعیان‌ بسیط‌

▪ زبان‌:

الف.‌ امر ناگفتنی‌ و صرفا نشان‌ دادنی‌

ب.‌ گزاره‌های‌ مركب‌ یا قضایا

گزاره‌های‌ بنیادین‌ یا نامهای‌ بسیط‌

▪ نامها

ویتگنشتاین‌ پس‌ از تالیف‌ رساله‌ با این‌ تصور كه‌ مسائل‌ فلسفی‌ را برای‌ همیشه‌ حل‌ (منحل‌) نموده‌ است‌ ، فلسفه‌ را رها كرد و در یك‌ روستای‌ اتریشی‌ به‌ تدریس‌ در مدرسه‌ ابتدایی‌ پرداخت‌. اما پرسشهایی‌ كه‌ همواره‌ در مورد رساله‌ در ذهن‌ وی‌ بر جای‌ مانده‌ بود ، باعث‌ شد تا وی‌ برای‌ پاسخ‌ به‌ آنها و احتمالا تغییرات‌ اساسی‌ در دیدگاههای‌ اولیه‌ خود به‌ كمبریج‌ باز گردد.

كتاب‌ پژوهشهای‌ فلسفی‌ به‌ عنوان‌ مهمترین‌ اثر ویتگنشتاین‌ متاخر، حاوی‌ آموزه‌هایی‌ است‌ كه‌ هر چند فرض‌ اصلی‌ رساله‌ یعنی‌ معادل‌ بودن‌ زبان‌ و اندیشه‌ را می‌پذیرفت‌ اما در روش‌ تفاوتهای‌ بارزی‌ با رساله‌ داشت‌. متد پیشینی‌ وما قبل‌ تجربی‌ رساله‌ در پژوهشها با این‌ فرض‌ كه‌ هیچ‌ گونه‌ معرفت‌ پیشینی‌ وجود ندارد تعویض‌ شد.

ویتگنشتاین‌ متاخر دیگر زبان‌ راآیینه‌ عالم‌ نمی‌داند وتوجه‌ خود را معطوف‌ به‌ نقش‌ و كاركرد آن‌ در تعاملات‌ اجتماعی‌ می‌كند. واین‌ یعنی‌ پراگماتیك (عملگرا) شدن‌ اندیشه‌های‌ متاخر وی‌. ویتگنشتاین‌ میان‌ اندیشه‌ و زبان‌ از یكسو و معنا و كاركرد یك‌ واژه‌ از دیگر سو رابطه‌ این‌ همانی‌، متصور بود . به‌ عبارت‌ بهتر از نظر وی‌ معنای‌ هر گزاره‌، كاركرد آن‌ در شرایط‌ خاص‌ زمانی‌ است‌.

ویتگنشتاین‌ در پژوهشها بر خلاف‌ رساله‌، دیگر در پی‌ یافتن‌ شباهتها از طریق‌ تحلیل‌ نیست‌. بلكه‌ در جست‌وجوی‌ آشكارسازی‌ تفاوتها از طریق‌ تمیز است‌.

نگارنده‌ رساله‌ با تاثیر از «گوتلب‌ فرگه‌» منطقدان‌ برجسته‌ آلمانی‌، برای‌ زبان‌ یك‌ ساختار منطقی‌ ثابت‌ فرض‌ می‌كرد و بر همین‌ اساس‌ گمان‌ می‌كرد، هرگزاره‌ باید معنایی‌ مشخص داشته‌ باشد. ولی‌ در پژوهشها وی‌ بر نامعین‌، مبهم‌ و غیردقیق‌ بودن‌ گزاره‌ صحه‌ نهاد و تنها وجه‌ عملی‌ آن‌ را در نظر گرفت‌. ویتگنشتاین‌ متاخر بر خلاف‌ راسل‌ و متفاوت‌ از دیدگاه‌ اولیه‌ خویش‌، كاربرد زبان‌ را مبتنی‌ بر اصول‌ منطق‌ نمی‌دانست‌ . بلكه‌ اصول‌ منطق‌ را ناشی‌ از استعمال‌ زبان‌ می‌پنداشت‌. وی‌ در پژوهشها، مطلق‌ فرض‌ كردن‌ امر بسیط‌ و مركب‌ را مردود به‌ شمار آورد و آنها را همچون‌ واژه‌های‌ «دقیق‌» و «غیردقیق‌» نسبی‌ برشمرد. این‌ نكته‌ نیز جالب‌ توجه‌ است‌ كه‌ ویتگنشتاین‌ در رساله‌ هیچگاه‌ مثالی‌ را در اثبات‌ تحلیل‌ گزاره‌های‌ مركب‌ به‌ بنیادین‌ ورسیدن‌ به‌ نامهای‌ بسیط‌، ذكر نكرده‌ بود واین‌ كار را وظیفه‌ منطق‌ دانان‌ می‌دانست‌.

طبق‌ آرای‌ مذكور در پژوهشها، معنای‌ یك‌ واژه‌ ، در بازی‌ زبانی‌ خاص‌ خود معین‌ می‌شود و مولف‌ هشدار می‌دهد كه‌ «از معنا نپرسید از استعمال‌ بپرسید.» ویتگنشتاین‌ با تاكید بر ماهیت‌ اجتماعی‌ زبان‌ معنای‌ یك‌ واژه‌ را معادل‌ با مقام‌ آن‌ در بازی‌ زبانی‌ خاص‌ خود می‌داند. بدین‌ ترتیب‌ یك‌ واژه‌ در شرایط‌ متفاوت‌ و بازی‌های‌ زبانی‌ گوناگون‌، بدان‌ سبب‌ كه‌ كاركردهای‌ مختلفی‌ بر آن‌ مترتب‌ می‌شود ، معانی‌ متفاوتی‌ را نیز در بر خواهد داشت‌.

ویتگنشتاین‌ با هواداران‌ رئالیسم‌ فلسفی‌ به‌ مخالفت‌ می‌پردازد كه‌ معتقدند بشر واجد هویت‌ پیش‌ از جامعه‌ است‌ و این‌ هویت‌ با آموخته‌های‌ اجتماعی‌ تعامل‌ پیدا می‌كند. وی‌ هر چند قایل‌ به‌ تجربه‌ است‌، لیكن‌ بر خلاف‌ تجربه‌ گرایان‌ كه‌ معتقد به‌ وجود ارتباط‌ بلاواسطه‌ میان‌ فاعل‌ شناسایی‌ و تجربه‌های‌ شخصی‌ هستند، منشا كسب‌ تجربه‌ را نه‌ ذهنیت‌، كه‌ بستر اجتماعی‌ می‌داند. تجربه‌گرایان‌ با توسل‌ به‌ این‌ پیش‌ فرض‌ كه‌ سوژه‌، بر تجربه‌ شخصی‌ و خصوصی‌ خود، آگاهی‌ ممتاز و بی‌واسطه‌ دارد، اظهار می‌دارند كه‌ میتواند از این‌ طریق‌، به‌ درك‌ تجربه‌های‌ دیگران‌ نیز نایل‌ شود.

ویتگنشتاین‌ ضمن‌ رد این‌ نكته‌، استدلال‌ می‌كند كه‌ این‌ خطا از فهم‌ نادرست‌ نسبت‌ به‌ تعریف‌ واژه‌ها، به‌ دلیل‌ استفاده‌ از عمل‌اشاره‌ به‌ اشیا پدید آمده‌ است‌.

وی‌ برای‌ اثبات‌ این‌ استدلال‌ مفهوم‌ درد را به‌ عنوان‌ نمونه‌ اعلای‌ تجربه‌ درونی‌، مثال‌ می‌آورد و مدعی‌ می‌شود كه‌ ما نمی‌بایست‌ همانگونه‌ كه‌ در مورد یك‌ شی‌ از عمل‌اشاره‌ استفاده‌ می‌كنیم‌ ، در مورد حالات‌ درونی‌ نیز این‌ كار را انجام‌ دهیم‌. در غیر این‌ صورت‌، در دام‌ این‌ خطا خواهیم‌ افتاد كه‌ احساس‌ درد، به‌ مثابه‌ یك‌ مفهوم‌ كاملا درونی‌ و شخصی‌ و فارغ‌ از بستر اجتماعی‌، امكان‌ موجودیت‌ دارد.

آموزش‌ زبان‌ از طریق‌اشاره‌ ممكن‌ نیست‌ چون‌ دراین‌ صورت‌ فرد برای‌ فراگیری‌ زبان‌ باید با بازی‌ زبانی‌ اشاره‌ آشنایی‌ داشته‌ باشد. پس‌ باید بر زبان‌ به‌ مثابه‌ یك‌ تكنیك‌ تسلط‌ یافت‌ آن‌ هم‌ به‌ ممد قواعدی‌ كه‌ توسط‌ عموم‌ وضع‌ می‌شوند. صرف‌ ابراز درد دلیلی‌ بر فهم‌ این‌ مفهوم‌ توسط‌ ابراز كننده‌ نیست‌، بلكه‌ در عمل‌ و تعامل‌ با دیگران‌ است‌ كه‌ می‌باید فهم‌ این‌ مفهوم‌ حاصل‌ گردد. پس‌ مقوله‌یی‌ به‌ نام‌ زبان‌ خصوصی‌ در اندیشه‌ ویتگنشتاین‌ اساسا خارج‌ از موضوع‌ و ناممكن‌ است‌ چرا كه‌ زبان‌ هنگامی‌شكل‌ می‌گیرد كه‌ مشمول‌ عمومیت‌ قواعدی‌ گردد كه‌ صدق‌ و كذب‌ گزاره‌های‌ آن‌ را در شرایط‌ گوناگون‌ زبانی‌ بسنجد. در حالی‌ كه‌ زبان‌ خصوصی‌ خارج‌ از حوزه‌ صدق‌ و كذب‌ و نسبت‌ به‌ آن‌ در مقام‌ انفعال‌ است‌.

شروین‌ مقیمی‌


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.