جمعه, ۲۸ دی, ۱۴۰۳ / 17 January, 2025
تقابل مشی ائمه با سکولاریزم
جدا انگاری دین از عرصه سیاست و حکومت (سکولاریزم) در سدههای اخیر در مغرب زمین یک انگاره عقلانی تلقی میشود. مقبولیت و جریان این جداانگاری را باید در علل دینی، معرفتی و تاریخی جستوجو کرد. (۱)
امروزه برخی از معاصران میکوشند با دلایل و تقریرات گوناگون، آیین مقدس اسلام را نیز مانند مسیحیت، یک آیین عبادی و فردی (پیتیسم) معرفی کنند که از مسائل سیاسی، اجتماعی و حکومتی به دور است و مصدر شروعیتحکومت، حتی حکومت معصومان:، را نیز مستند به مقبولیت مردم میدانند. یکی از ادله این مدعا کنارهگیری و یا کنار ماندن امامان شیعه: از عرصه حکومت و سیاست است.
در این مکتوب، مستندات و ادله نظریه مزبور در خصوص سیره ائمه اطهار (امامان علی، حسن، حسین، صادق و رضا:) مورد تحلیل و نقد قرار خواهد گرفت.
● امام علی(ع)
جداانگاران دین و حکومت ابتدا به سیره حضرت علی(ع) در مساله حکومت استناد میکنند و بر این باورند که آن حضرت در طول ۲۵ سال سکوت و خانهنشینی، هیچگونه درخواست و اقدامی در به دست گرفتن رشته حکومت از خود نشان نداد. هنگامی هم که پس از قتل عثمان، بختحکومت و دنیا به حضرت رو میآورد، از آن روی برتافت و از مردم خواست که حاکم دیگری را انتخاب کنند: «دعونی و التمسوا غیری.» (۲)
مهندس مهدی بازرگان در این زمینه میگوید: «اما علی بن ابیطالب نه خلافت - به معنای حکومت - به دست او افتاد و نه او برای قبضه کردن قدرت، تلاش و تقاضایی نمود... علی(ع) با استنکاف و عدم تمایل خودش، خلیفه مسلمین و امیر مؤمنین گردید.» (۳)
دکتر حائری یزدی نیز پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) را به گونهای وصف میکند که آنان خود درصدد تشکیل حکومت دینی نبودند: «این مقامات سیاسی به همان دلیل که از سوی مردم وارد بر مقام پیشین الهی آنها شده و به مناسبت ضرورتهای زمان و مکان، بدون آنکه خود درصدد باشند، این مقام به آنان عرضه گردیده، به همان جهت نمیتوانند جزئی از وحی الهی باشند.» (۴)
دیگری با استناد به خطبه۱۹۶ نهجالبلاغه (ولکنکم دعوتمونی الیها) میگوید: «در این جمله، [حضرت] میفرماید: «چون شما مردم مرا به خلافت دعوت کردید و امر حکومت را بر من واگذار نمودید، لذا، آن را پذیرفتم که معلوم میدارد امر حکومتحق خاص ملت است.» (۵)
● نقد و نظر
ابتدا تذکر این نکته بجاست که پیشینه برداشت و تفسیر مذکور از خطبههای حضرت علی(ع) و دوره ۲۵ ساله سکوت آن حضرت مبنی بر عدم مشروعیت الهی وی، به تفاسیر علمای متقدم اهل تسنن باز میگردد که میخواستند با تمسک به نکات مزبور، ادعای منصوص بودن حکومتحضرت علی(ع) از سوی پیامبر(ص) را - که رکن مکتب تشیع محسوب میشود - مخدوش کنند (۶) و اندیشمندان و متکلمان امامیه در آثار کلامی خود، به دفاع از نظریه «انتصاب» و نقد شبهات مخالفان پرداختند که تفصیل آن را باید از موضع خود یافت. (۷) پس از این تذکر، اکنون به چند نکته اشاره میشود:
۱) تعارض با ادله مشروعیت الهی:
اولین نکتهای که باید به آن اشاره کرد و اصل شبهه را از بن مخدوش میکند وجود نصوص و روایات متواتر از پیامبر و امامان، در خصوص انتصابی بودن حکومت معصومان، است.
بر این اساس، نظریه انتصاب، از ادله متقن و غیر قابل خدشهای برخوردار است و لذا، نمیتوان از بعضی مقاطع تاریخی که امامان: به حسب ظاهر، خود را از عرصه حکومت کنار میکشیدند به عنوان ادله تفکیک یاد کرد. اما مدعیان تفکیک برای اثبات مدعای خود، به جای استناد به ادله لمی و متقن، به جزئیات و فراز و نشیبهای تاریخی روی آوردند و بدون اینکه شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی زمانه را تحلیل کنند، عجولانه به استنتاج نتیجه دست زدند، در حالی که استناد به حوادث تاریخی، به بحث و فحص جامع و ژرفی از علل و شرایط حاکم پیدا و پنهان آن روزگار نیازمند است که متاسفانه این اصل مسلم، هم در اینجا وهم در تحلیل حوادث سایر امامان:، از دید مدعیان تفکیک مغفول مانده است.
۲) کوششهای حضرت در به دست گرفتن حکومت:
یکی از شبهات این بود که حضرت علی(ع) در رسیدن به حکومت، هیچ سعی و جهدی از خود نشان نداده تا بتوان نتیجه گرفت که حکومت متعلق به او بوده است.
در پاسخ به این شبهه، کافی است نیم نگاهی به گرانبهاترین یادگار آن حضرت - یعنی: کتاب شریف نهجالبلاغه - داشته باشیم تا صحت و سقم ادعای مزبور آشکار گردد:
الف) اتهام حرص در حکومت: پس از وفات پیامبر اسلام(ص)، حضرت به گونهای در گرفتن حکومت مجاهدت و تلاش نمود که مورد اعتراض برخی مانند ابوعبیده و ابواشعث در روز سقیفه قرار گرفت و ایشان را متهم به حرص و طمع در امر حکومت نمودند. حضرت در پاسخ، به درخواست و جهد خود اذعان نمود و آن را حق مسلم خویش دانست: «انما لبتحقا لی و انتم تحولون بینی و بینه و تضربون وجهی دونه.» (۸)
ب) توسل به اهل بیت:: یکی از راهکارهای عملی تصدی مقام حکومت، درخواستیاری از صحابه بود. حضرت علی(ع) نه تنها از این راهکار استفاده کرد; بلکه برای بالابردن ضریب موفقیت آن، به یادگاران پیامبر - یعنی: حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین: - توسل جست; با سوار کردن حضرت فاطمه(س) بر مرکب، در دل شب به خانههای انصار میرفت تا آنان را با واداشتن به خجالت هم که شده، به بیعتبا خود وادارد. اما افسوس که بجز چهار یا پنج نفر، سایران با این بهانه که کار از کار گذشته، روی از آن حضرت برتافتند. (۹)
حضرت زهرا(س) نیز در خطبه معروف خویش، به این صفحات مکدر از تاریخ صدر اسلام تصریح کرده است. (۱۰)
بنابراین، اگر مراد از عدم تلاش یا تقاضا برای به دست گرفتن حکومت در مرحله اولیه باشد، این بر خلاف تاریخ و سخنان خود حضرت است. اما اگر مراد مراحل بعدی باشد، به این معنا که حضرت پس از مشاهده فقدان زمینه لازم برای تصدی حکومت، سکوت اختیار کرد، ادعای صحیحی است. ولی از این مطلب، نمیتوان نظریه تفکیک را اثبات کرد.
۳) تصریح به نظریه انتصاب:
حضرت علی(ع) در موارد لازم، به انتقال حق حاکمیت از طریق پیامبر(ص) به خود تصریح میکرد و از آن به «حق» و «ارث» یاد مینمود. در ذیل، به برخی از آنها اشاره میشود:
«فانه لما قبض الله نبیه(ص)، قلنا: نحن اهله و ورثته و عترته و اولیاؤه دون الناس لاینازعنا سلطانه احد و لایطمع فی حقنا طامع اذ انبری لنا قومنا فغصبونا سلطان نبینا فصارت الامرة لغیرنا.» (۱۱)
حضرت در این خطبه، اعتقاد و حسن ظن خود را بیان میکند که بر حسب وصیت پیامبر(ص)، لازم بود سلطنت و حکومتبه ایشان منتقل شود و احدی در آن طمع نداشته باشد. اما جریان برعکس شد و حکومتبه غاصبان رسید.
«فوالله مازلت مدفوعا عن حقی مستاثرا علی منذ قبض الله نبیه(ص) حتی یوم الناس هذا.» (۱۲)
در این خطبه، حضرت به کنار گذاشتن خویش از حق خود تا رسیدن به حکومت اشاره میکند.
«اللهم انی استعدیک علی قریش و من اعانهم فانهم قطعوا رحمی و صغروا عظیم منزلتی و اجمعوا علی منازعتی امرا هو لی.» (۱۳)
در اینجا، ضمن شکایت و گلایه به خداوند، از غصب حق خویش توسط قریش و همدستانشان، حضرت تصریح میکند که آنان در چیزی مناقشه کردهاند که حق اختصاصی حضرت بوده است.
«اری تراثی نهبا.» (۱۴)
در این خطبه که مملو از گلایههای آن حضرت از مردم و حاکمان روزگار است، حضرت از حکومتخویش به «ارث» تعبیر میکند که به یغما برده شده است.
«قد قطعوا رحمی و سلبونی سلطان ابن امی.» (۱۵)
حضرت در نامه مزبور به برادرش عقیل، سخن از قطع رحم وحکومتی بهمیان میآوردکه از پیامبر(ص) به او منتقل شده بود.
«ولهم خصائص الولایة و فیهم الوصیة، الآن اذ رجع الحق الی اهله و نقل الی منتقله.» (۱۶)
حضرت در این خطبه، اهل بیت: را دارای حقوق اختصاصی مانند حق حاکمیت و تنصیص پیامبر(ص) میداند و خاطرنشان میسازد که این حق (ولایت و وصیت) تا زمان حکومت ایشان، به حقدار و اهل خود نرسیده بود.
عمر از سلمان; درباره آرزوی خلافتحضرت علی(ع) سؤال کرد که آیا هنوز هم آرزوی آن را دارد؟ سلمان میگوید: گفتم: بلی. عمر دوباره سؤال کرد که آیا هنوز میپندارد که رسول خدا(ص) به حکومت او تصریح کرده است؟ ابن عباس گفت: من بالاتر از آن بگویم; از پدرم درباره ادعای نص برای خلافتحضرت پرسیدم، پدرم گفت: راست میگوید. (۱۷)
اعتراف ابن ابیالحدید: ابن ابیالحدید معتزلی در شرح نهجالبلاغه، به گونهای به تفسیر میپردازد که هم حق و حقوق حضرت علی(ع) را - به زعم خود - و هم حرمت صحابه و به خصوص خلفای سهگانه را رعایت کرده باشد. از اینرو، به توجیه نصوص حضرت در منصوص بودن حکومتخویش میپردازد و همانند برخی معاصران، همه آن نصوص را حمل بر صرف افضلیت و احقیت میکند و آن را به اصحاب خود نسبت میدهد:
«اصحابنا یحملون ذلک کله علی ادعائه الامر بالافضلیة و هو الحق و الصواب فان حمله علی الاستحقاق بالنص تکفیر اؤ تفسیق لوجوه المهاجرین والانصار.» (۱۸)
وی در این توجیه، انگیزه آن را ذکر میکند; چرا که در صورت حمل بر ظاهر و نص، لازمه آن غاصب خواندن خلفای پیشین و یا تکفیر و تفسیق آنان و همدستانشان است، اما وی اذعان میدارد که ظاهر سخنان حضرت علی(ع) مطابق نظریه انتصاب است. (۱۹)
اما آیا انحراف یک گروه این حق را به مفسر میدهد که دلالت ظاهر و نص متنی را به معنای دیگر تاویل نماید و بدینسان، آگاهانه یا ناآگاه صاحب سخن را متهم به حرص در دنیا کند؟
چرا ۲۵ سال سکوت؟
حال این سؤال پیش میآید که چرا حضرت برای به دست گرفتن حکومت، دستبه اقدام عملی و مقابله با غاصبان حق خویش نزدند و به صرف دعوت و تقاضا بسنده نمودند؟ به اختصار، به چهار دلیل که خود حضرت بدان تصریح کردهاند، اشاره میشود:
▪ نبود انصار: «فنظرت فاذا لیس لی معین الا اهل بیتی...» (۲۰)
حضرت در این خطبه، یاوران خود را اهلبیتخویش: ذکر میکند و در ادامه کلام خویش اشاره میکند که اقدام به قیام با این تعداد، فرجامی جز شهادت ندارد، در حالی که نه تنها آیین نوپای اسلام از آن سودی نمیبرد، بلکه اسلام با از دست دادن رهبر و مرجعی چون حضرت علی(ع) متحمل خسرانی میشود که هیچ چیز آن را جبران نمیکرد.
▪ فراهم نشدن زمینه لازم: اقدام به یک قیام و به دست گرفتن حکومت - و به تعبیر امروزی، کودتا - در گرو فراهم آمدن شرایط و علل لازم و متعددی است که در صورت مهیا نشدن بعضی از آنها، قیام با شکست مواجه خواهد شد. حضرت به این نکته توجه کامل داشت و در تشویق و پاسخ ابوسفیان مبنی بر اقدام به بیعت و مخالفت عملی با خلیفه وقت، فرمود: «این مانند آب تلخ و لقمهای است که در گلوی خورنده آن گیر میکند و مانند کسی است که میوه نارس را میچیند و همچنین مثل آن، مثل کسی است که در زمین دیگری کشت میکند.» (۲۱)
▪ حفظ وحدت: حضرت حفظ اتحاد اسلامی و خوف از بازگشت دوباره کفر را یکی دیگر از علل سکوت خویش ذکر میکنند: «و ایم الله لولا مخافة الفرقة بین المسلمین و ان یعود الکفر و یبور الدین لکنا علی غیر ما کنا لهم علیه.» (۲۲)
▪ گذشت از حق خویش: تصدی مقام حکومتبرای حضرت هدف اولی و ذاتی نیست، بلکه از منظر حضرت، ارزش حکومت دنیوی از ارزش یک کفش مستعمل هم پایینتر است. (۲۳) بنابراین، هدف از حکومت، احیا و بسط دین مقدس اسلام است و چون حضرت با تامل در شرایط و مقتضیات زمانه، مشاهده میکند که صلاح اسلام و مسلمانان درسکوت و دامن نزدن به مناقشات است و با این سکوت، کیان قرآن و اسلام به خطر نمیافتد - هر چند حق مسلم و اختصاصی آن حضرت به یغما برده میشود - از اینرو، با سخاوت هر چه تمامتر، از حق خویش چشمپوشی میکند. اما نکته در خور تامل در کلام حضرت، اظهار بیعلاقگی نسبتبه دنیاست و در ذیل کلامش، هشدار میدهد که قیامتی هست و خداوند در این موضوع باید قضاوت کند. (۲۴)
● توجیه عدم پذیرش خلافت
یکی از شبهات مدعیان تفکیک، امتناع حضرت از پذیرفتن درخواست و بیعت مردم مبنی بر واگذاری حکومتبه ایشان است: اگر هم سکوت ۲۵ ساله حضرت توجیه داشت، استنکاف حضرت از درخواست مردم دلیل بر جدایی دین از حکومت است، وگرنه با وجود اقبال مردم و به اصطلاح، «وجود مشروعیتسیاسی»، حضرت داعی نداشت دست رد به سینه مردم بزند و سخن معروف خود را بگوید که: «دعونی والتمسوا غیری.»
پیش از پرداختن به توجیهات مختلف، باید به این نکته کلی اشاره کرد که اگر بر فرض، پاسخ شبهه مزبور روشن نشود، نمیتوان از صرف استنکاف حضرت، بطلان نظریه انتصاب را استنتاج کرد; چرا که آن نظریه مبرهن و مؤید با ادله متقن و استوار از پیامبر و امامان:، به خصوص از خود حضرت علی(ع)، است و ابهام یک قضیه تاریخی نمیتواند آن را مخدوش و یا تضعیف کند. وانگهی همین خطبه حضرت و سرباز زدن ایشان از پذیرش حکومت، توجیهات و دلایلی دارد که با نظریه انتصاب سازگار است. در اینجا، به برخی از دلایل این مساله اشاره میشود:
۱) استنکاف از سیره خلفای پیشین: بر اساس علم تفسیر و تاویل در تفسیر یک سخن و گزاره، باید شرایط و فرهنگ زمان صدور سخن را مورد ملاحظه و تامل قرار داد. یکی از مواردی که معنا و مفهوم سخن را روشن میکند تبیین انگیزه و مخاطبان آن است که در علم تفسیر از آن به «شان نزول» تعبیر میشود.
بر اساس نکته فوق نباید در تفسیر خطبه مزبور و اخذ مدعای خود، شتابزده به ظاهر آن استناد و احتجاج کرد، بلکه باید نخستشان نزول آن را تبیین نمود.
ابن ابیالحدید در شرح خود، گزارش میکند که پس از کشته شدن خلیفه سوم (عثمان)، برخی از سران نزد حضرت علی(ع) رسیدند و پیشنهاد بیعت و خلافت را مطرح کردند. آنان بیعتخویش را مشروط به عمل به کتاب و سنت پیامبر(ص) و همچنین سنتخلفای پیشین کردند. اما حضرت با این شرط آنان مخالفت نمود و آن را نپذیرفت; زیرا معتقد به نادرستی سیره خلفای پیشین بود (۲۵) و پذیرش شرط مزبور به معنای امضای سنت آنان بود. از اینرو، حضرت به پیشنهاد دهندگان خلافت فرمود: در این صورت، مرا رها کنید و دنبال کسی بروید که با این شرط شما موافق باشد.
بنابراین، حضرت از اصل حکومت امتناع نکرد، بلکه حکومتی را که سیره خلفای پیشین جزو قانون اساسی آن باشد، نپذیرفت.
۲) اتمام حجت: حضرت با این سخن خویش، در حقیقت نمیخواست از پذیرفتن حکومتسرباز زند، بلکه یخواستشرایط حکومت آینده خویش را - که شاخصترین آنها عمل به کتاب و سنت پیامبر(ص) و شیوه خویش، نه خلفای پیشین است - به مردم ابلاغ کند و آنان از روی توجه و بصیرت بیعت کنند تا در روزهای پسین حکومت، فریاد «وای سنت ابوبکر و عمر» سر ندهند و آن را بهانه مخالفتبا حکومت نوپای حضرت نشمارند; چرا که حضرت در روز اول، حجت را بر آنان تمام و تکلیف حکومت آینده را روشن کرده بود.
این توجیه و تفسیر از ادامه خطبه حضرت روشن میشود که متاسفانه مدعیان تفکیک آن را نادیده انگاشتهاند. حضرت تصریح میکنند:
«ای مردم، بدانید اگرمن دعوت شما را بپذیرم، مطابق آنچه خود میدانم رفتار خواهم نمود و به سخن هیچ گوینده و به سرزنش توبیخ کنندهای، وقعی نخواهم نهاد.» (۲۶)
۳) پیشبینی فتنههای آینده: حضرت در همین خطبه، به یکی دیگر از ادله عدم پذیرش حکومت اشاره میکند و یادآور میشود که در آینده نزدیک، حکومت اسلامی وی با حوادث بسیار تیره و تلخ و حیلهها و نیرنگهای متعددی مواجه خواهد شد. بسیاری از بزرگان و شخصیتها مانند عایشه، طلحه و زبیر و همچنین سایر مردم از درون آن حوادث سربلند و روسفید بیرون نخواهند آمد و حکومت عادلانه وی را تحمل نخواهند کرد (۲۷) و سرانجام، حکومت ایشان در مدت کوتاه خود، به جای بسط اسلام، وقت و نیروی خود را مصروف مخالفان داخلی و همکیشان خود خواهد کرد.
به دیگر سخن، به نظر میرسد حضرت زمان بیعت را مناسب برای حکومتخویش نمیدانست; چرا که شبهات و فتنهها از جهات گوناگون، اذهان مردم را مورد آماج خود قرار میداد و مردم قادر به تشخیص سره از ناسره نمیشدند.
اما اجرای عدالت - هر چند در دوره کوتاه - و عمل به عهد الهی مبنی بر دفاع از حقوق مظلومان و حضور و بیعت مردم، تکلیف الهی برای حضرت را ایجاد کرده بود و ایشان علیرغم عدم تمایل قلبی خود، خواست مردم را پذیرفت.
حضرت در خطبه دیگری دلیل پذیرفتن خلافت را چنین تشریح میکند: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لایقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقیتحبلها علی غاربها.» (۲۸)
۴) رفع اتهام حرص در حکومت: از تامل در خطبه مزبور، توجیه دیگری نیز استنتاج میشود و آن این که حضرت میخواستخود را از اتهام به طمع و حرص در امر حکومت دنیوی مبرا کند و نشان دهد که اقدامات و شکایتهایش در دوره سکوت نه به دلیل تکیه بر مسند حکومت دنیوی، بلکه به دلیل عمل به وصیت پیامبر(ص) بود. این توجیه را ذیل کلام مولی تقویت میکند که میفرماید: «ارزش دنیای شما نزد من از عطسه بزماده هم کمتر است.»
۵) گلایه از مردم: یکی از توجیهاتی که شارحان خطبه مزبور ذکر کردهاند، (۲۹) اظهار گلایه و شکایتحضرت از مردمی بود که در امر خلافت، آن حضرت را تنها گذاشتند. حضرت میخواست اندوه درونی خود را اظهار کند که شما که حق مسلم و انحصاری مرا به مدت ۲۵ سال در دست دیگران نهادید و خودم را خانهنشین نمودید، اسلام را از وجود رهبر شایسته محروم کردید و زمینه گسترش بدعتها و آسیبهای اسلام را فراهم آورید، چرا اکنون که کار از کار گذشته و بهترین یاوران من از دستم رفتهاند، به سراغم آمدهاید؟
این نوع اظهار گلایه و شکایت در محاورات عرفی معمول و شایع است و به قول شاعر، «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟»۶. نفی صلاحیت و استهزای مردم: یکی دیگر از وجوهی که شارحان ذکر کردهاند حمل کلام حضرت بر «سخریت» و «تحکم» است; (۳۰) به این معنا که حضرت مردم عصر خویش را مردم فاقد صلاحیت لازم برای برخورداری از نعمتبزرگ رهبری مانند خود، میدانست. لذا، از روی استهزا میفرماید: «سراغ شخصی دیگر بروید. شماها در مقام و صلاحیتی نیستید که از نعمت رهبری مانند من برخوردار باشید.»
این توجیه را ذیل کلام حضرت تایید میکند که میفرماید: اگر من به جای رهبر و حاکم، برای شما فقط یک مشاور باشم بهتر است: «و انا لکم وزیرا خیر لکم منی امیرا.»
روشن است که در این بیان، حضرت در مقام نفی صلاحیتخود برای رهبری جامعه اسلامی نیست، در حالی که در موارد متعدد، به شایستگی انحصاری خود به حکومت تصریح کرده است. (۳۱)
در این سخن، حضرت به کنایه، درد دلهای ۲۵ ساله خود را بازگو میکند و میخواهد بگوید این من نیستم که صلاحیت امارت ندارم، بلکه شما هستید که با سکوت ۲۵ ساله خود، ناشایستگیتان را اثبات کردهاید.
● امام حسن(ع)
طرفداران تفکیک دین و حکومت، که مصدر مشروعیتحکومت پیامبر(ص) و علی(ع) را بیعت و شورا میدانستند، به طریق اولی، منکر مشروعیت الهی حکومتسایر امامان: هستند. اینان مشروعیتحکومتشش ماهه امام حسن(ع) را مستند به بیعت و رضایت مردم پس از شهادت علی(ع) مینمایند و مصالحه امام را با معاویه و تفویض اصل حکومتبه او را دلیل بر مدعای خود ذکر میکنند.
مهندس بازرگان در اینباره میگوید: «امام حسن مجتبی بنا به انتخاب و بیعت مسلمانان، خلیفه و جانشین پدرش، علی مرتضی۷، گردید. حضرت بنا به اصرار و تمایل مردم، ناچار، به صلح با معاویه تن داد. مسلم است که اگر امام حسن(ع) خلافت را ملک شخصی و ماموریت الهی یا نبوی میدانست، به خود اجازه نمیداد آن را به دیگری صلح کند... از نظر امام حسن، خلافتبه معنای حکومت و مباشرت امور ملت واز آن مردم بود». (۳۲)
● نقد و نظر
سستی استدلال و استناد مزبور از مطالب پیشین روشن میشود. در اینجا نیز به بعضی نکات اشاره میشود:
۱) پاسخ کلی:
ابتدا باید به این نکته کلی اشاره شود که با وجود نصوص و ادله متقن در تایید نظریه مشروعیت الهی حکومت معصومان:، نمیتوان به صرف برخی از حوادث تاریخی و مواضع معصومان: تمسک کرد و آن را دلیل بر نظریه تفکیک قرار داد; چرا که همانگونه که پیشتر گفته شد، اگر چه همه مواضعی که امامان: در قبال حکومتها و حاکمان اتخاذ میکردند کاملا با نظریه انتصاب مطابقت دارد، اما هر کدام از آنها را نیز میتوان توجیه نمود. در اینجا، به بعضی از دلایل واگذاری حکومت از سوی امام حسن(ع) به معاویه اشاره میشود:
۲) ضرورت صلح و فلسفه آن:
حوادث تاریخی را باید به صورت جامع و از راه برهان علی و لمی، مورد تحلیل و کنکاش قرار داد. در صلح امام حسن(ع)، نباید به ظاهر آن - یعنی: انتقال حکومت از امام معصوم به معاویه - بسنده کرد، بلکه باید به دنبال علل آن رفت.
با نگاهی به تاریخ، مشاهده میکنیم که معاویه دارای لشکری قدرتمند و منسجم و آماده جنگ با امام حسن(ع) بود. اما اردوگاه امام(ع) مرکب از افرادی بود سست عنصر، منافق، خائن و چند دل که هر کدام سازی مینواختند.
بر حسب ظاهر، روشن بود که اگر بین این دو اردوگاه جنگی اتفاق بیفتد، پیروزی نهایی - زود یا دیر - برای معاویه خواهد بود و جبهه امام پس از تحمل جنگ و کشته شدن هزاران تن از مسلمانان و شهادت یا اسارت امام(ع)، بدون اخذ نتیجهای به نفع اسلام، پراکنده و نابود خواهد گشت و معاویه خود را امیر فاتح لقب خواهد داد و با وقاحت هر چه تمامتر و بدون هیچ ملاحظهای، اقدامات ضد دینی و خصوصا ضد تشیع علوی خود را تشدید خواهد کرد. بنابراین، امام(ع) مصلحتخود و دین را در مصالحه و واگذاری حکومت ظاهری به معاویه یافت. اما از این مطلب بر نمیآید که ایشان حکومت را آزادانه و بدون اکراه، به معاویه انتقال داد. خوشبختانه علاوه بر تاریخ، انگیزههای صلح را میتوان در سخنان خود امام(ع) - که پس از صلح، مرتب مورد اعتراض قرار میگرفت - مشاهده کرد. در اینجا، به یکی از آنها اشاره میشود:
امام(ع) در پاسخ به اعتراض یکی از یارانش فرمود: «والله ما سلمت الامر الیه الا انی لم اجد انصارا ولو وجدت انصارا لقاتلته لیلی و نهاری حتی یحکم الله بینی و بینه.» (۳۳) حضرت در این پاسخ، به ضعف نظامی اردوگاه خود و در پاسخهای دیگر، علاوه بر آن، به مصلحت امت، خاموشی فتنه و جلوگیری از کشتار بیحاصل اشاره میکند که از مجموع آنها برمیآید در صورت وجود زمینه لازم، شب و روز با معاویه میجنگید و حکومت را به دست نااهل نمیسپرد.
۳) شرط برگشتحکومت:
با نگاهی به قرارداد صلح، به یک نکته جالب بر میخوریم که ادعای تفکیک را تضعیف میکند و آن این است که امام حسن(ع) در ماده دوم معاهده خود، شرط کرده است که در صورت مرگ معاویه، دوباره زمام حکومتبه امام حسن(ع) - در صورت زنده بودن - و یا امام حسین(ع) میرسد. (۳۴) روشن است که اگر امام حکومت را از طریق انتصاب، حق خویش و سپس حق امام حسین(ع) نمیدانست، نمیتوانستیم معنایی برای شرط مذکور بیابیم، مگر این که ادعا شود امام حسن(ع) - نعوذبالله - به حکومت دنیوی چندان علاقهمند بود که میخواست آن را خود تصاحب کند و سپس به صورت سلطنتی و ارثی قرار دهد. حضرت در این شرط، اصلا به رای و بیعت مردم توجهی نکرده است تا ادعای مشروعیتشورا و بیعت پیش آید.
۴) تصریح به نظریه انتصاب:
اگر امام(ع) حکومت را حق الهی خویش نمیدانست، پس چگونه در مقام ارائه فلسفه سیاسی خود و اسلام، به آن تاکید میکرد: «ای مردم، معاویه میپندارد که من او را اهل و سزاوار خلافتیافتم و در عوض، خود را فاقد صلاحیت رهبری دیدم، در حالی که معاویه دروغ میگوید. من سزاوارترین شخص از میان همه مردم به امر حکومت، مطابق قرآن و سنت پیامبر هستم.» (۳۵)
در این روایت، حضرت به وضوح، به نظریه انتصاب تاکید کرده است. آنجا که سخن از تعیین مقام خلافت در کتاب خدا و اندیشه پیامبر(ص) به میان آورد.
در روایت دیگر نیز سخن از حق انحصاری خویش به میان میآورد و میفرماید: «همانا معاویه درباره حق انحصاری من با من منازعه و ستیز کرد.» (۳۶)
حسن قدردان قراملکی
پینوشتها
۱- برای آشنایی با مبانی نظری سکولاریسم، ر. ک. به: نگارنده، «کندکاوی در مبانی نظری سکولاریسم»، مجله معرفت، ش.۲۷، و برای دریافت توضیح بیشتر درباره علل تاریخی و دینی ر. ک. به: «علل و ریشههای سکولاریزم»، مجله وارش، ش. ۱، ۲،۳.
۲- نهجالبلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۲
۳- مهدی بازرگان آخرت و خدا هدف بعثت، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا،۱۳۷۷، ص ۶۱ / همو، پادشاهی خدا، تهران، شرکتسهامی انتشار،۱۳۷۷، ص ۷۴
۴- مهدی حائرییزدی حکمت و حکومت، لندن، ص ۱۴۴
۵- حیدرعلی قلمداران، حکومت در اسلام، تهران، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۸۵ ق.
۶- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۷، ص۳۳ / فخر رازی، الاربعین، فصل ۴، ص۷۶ / تفتازانی، شرح المقاصد، ج ۵، ص ۲۶۲ / روزبهان،دلائل الصدق، ج ۲، ص ۲۱ و۳۳
۷- سید مرتضی، الذخیره، ص ۴۷۴ / ابن نوبخت، الیاقوت، ص ۸۲ / حمصی رازی، المنقذ من التقلید، ج ۲، ص ۲۰۰ / محقق لاهیجی، گوهر مراد، ص ۴۹۰
۸- نهجالبلاغه، خطبه۱۷
۹- حضرت به این قضایای تلخ چنین اشاره کند: «ثم اخذت بید فاطمة وابنی الحسن و الحسین ثم درت علی اهل بدر و اهل السابقة فناشدتهم حقی و دعوتهم الی نصری فما اجابنی منهم الا اربعة قط: سلمان و عمار و المقداد و ابوذر و ذهب من کنت اعتضدبهم علی دین الله من اهل بیتی و بقیتبین حقیرتین قریبی العهد بالجاهلیة: عقیل و العباس.» (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲۹، ص۴۱۹) معاویه در نامهای به حضرت، به این خاطرات تلخ و تکان دهنده تاریخ اشاره میکند، اما حضرت را متهم به طلب باطل میکند. (ر. ک. به: ابن ابیالحدید، پیشین، ج ۲، ص۴۷ و ج ۱۱، ص ۱۱۴)
۱۰- «توافیکم الدعوة فلاتجیبون و تاتیکم الصرخة فلا تغیثون.» ر. ک. به: محمدباقر مجلسی، پیشین، ج۲۹، ص۴۱۹.
۱۱- ابن ابیالحدید، پیشین، ج ۱، ص۳۰۷
۱۲- نهجالبلاغه، خطبه۶
۱۳- همان، خطبه ۱۷۱
۱۴- همان، خطبه۳
۱۵- همان، نامه۳۶
۱۶- همان، خطبه ۲
۱۷- ابن ابیالحدید، پیشین، ج۳، ص۹۷
۱۸- همان، ج۹، ص۳۰۷
۱۹- «ولکن الامامیة و الزیدیة حملوا هذه الاقوال علی ظواهرها و ارتکبوا بها مرکبا صعبا و لعمری ان هذه الالفاظ موهمة مغبلة علی الظن ما یقوله القوم.» (همان)
لازم به تذکر است که ابن ابیالحدید این نصوص را به سهولتبه معانی دیگری تاویل میکند. اما آنجا که ظواهر بعضی کلمات مطابق مکتب وی باشد، با وجود ادله متقن بر خلاف ظاهر، از معنای ظاهری به هیچوجه دستبرنمیدارد. نمونه بارز آن تفسیر «دعونی و التمسوا غیری» است.
۲۰- «در کار خویش اندیشه کردم، دیدم که یاران من منحصر به اهل بیتخودم میباشد و به کشتن آنها راضی نشدم. چشمی که خاشاک در آن رفته بود، به هم نهادم و با این که استخوان گلویم را گرفته بود، آشامیدم و بر گرفتگی راه نفس و بر چیزهایی بسیار تلختر از طعم علقم (گیاهی بسیار تلخ) صبر ورزیدم.» (نهجالبلاغه، خطبه۲۶)
۲۱- «هذا ماء آجن و لقمة یغص بها آکلها و مجتنی الثمرة لغیر وقتیناعها کالزارع بغیر ارضها و ان اقل یقولوا حرص علی الملک و ان اسکتیقولوا جزع من الموت.» (نهجالبلاغه، خطبه ۵)
۲۲- همان، خطبه۱۱۹
۲۳- نهج البلاغه، خطبه۳۳
۲۴- «اما الاستبداد علینا بهذا المقام - و نحن الاعلون نسبا و الاشدون برسول الله نوطا - فانها کانت اشرة شحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوسآخرین و الحکملله و المعودالیه یومالقیامة.»(نهج البلاغه،خطبه ۱۶۱)
۲۵- مشابه همین پیشنهاد پس از مرگ عمر اتفاق افتاد. عمر خلافت آینده را به عهده شورای شش نفری واگذار کرد. در این شورا، زبیر به نفع علی(ع)، طلحه به نفع عثمان و سعد وقاص به نفع عبدالرحمان بن عوف کنار رفتند و تعیین خلیفه بر عهده علی(ع)، عثمان و عبدالرحمان نهاده شد. عبدالرحمان گفت: من خود نامزد خلافت نیستم و میتوانم به یکی از شما دو نفر رای دهم. نخستسراغ علی(ع) آمد، اما رای خویش را منوط به تبعیت از کتاب خدا، سنت رسول(ص) و سیره شیخین نمود. ولی حضرت فقط اعلام آمادگی خود را به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) نمود و بدینسان، عثمان با پذیرفتن شرط عبدالرحمن، خلیفه شد. (ر. ک. به: شرح نهجالبلاغه، فیض الاسلام، خطبه۳.)
۲۶- «و اعلموا انی ان اجبتکم رکبتبکم ما اعلم و لم اصغ الی قول القائل و عتب العاتب.» (همان، خطبه ۹۱)
۲۷- «فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان لاتقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول و ان الآفاق قد اغامت و المحجة قد تنکرت.» شهید مطهری در توضیح آن، میگوید: «مرا رها کنید، بروید دنبال کس دیگری که ما حوادث بسیار تیرهای در پیش داریم. تعبیر عجیبی است: کاری را در پیش داریم که چندین چهره دارد; یعنی: آن را از یک وجه نمیشود رسیدگی کرد از وجههای مختلف باید رسیدگی کرد. خلاصه راه شناخته شدهای که پیغمبر تعیین کرده بود الآن نشناخته شده، فضا ابرآلود گردیده است... این جمله را امام برای اتمام حجت کامل میگوید.» (مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۱۴۰ و۱۳۹. و نیز ر.ک.به: ابن ابیالحدید، پیشین، ج۷، ص ۳۴.)
۲۸- «قسم به خداوند، اگر حضور مردم نبود و یاری نمیدادند که حجت تمام شود و نبود عهدی که خداوند از علما گرفته تا راضی نشوند بر سیری ظالم و گرسنه ماندن مظلوم، هر آینه ریسمان و مهار شتر خلافت را بر کوهانش میانداختم.» (نهجالبلاغه، خطبه۳)
۲۹-۳۰- ابن ابیالحدید، پیشین، ج۷، ص ۳۵
۳۱- «آگاه باش، سوگند به خدا که پسر ابوقحافه [ابوبکر] خلافت را مانند پیراهنی پوشیده و حال آنکه میدانست من برای خلافت مانند قطب وسط آسیا هستم، علوم و معارف از سرچشمه فیض من مانند سیل سرازیر میشود، هیچ پرواز کنندهای به اوج رفعت من نمیرسد.» حضرت در ادامه خطبه، از مساوی و هم ردیف انگاشتن حضرت با خلفای پیشین و سایران ازسوی مردمدر امر خلافتبه خداوند گلایه میکند. (نهجالبلاغه، خطبه۳)
۳۲- مهدی بازرگان، آخرت و خدا، ص ۴۴
۳۳- محمدباقر مجلسی، پیشین، ج ۴۴، ص۱۴۷ و ج ۴۴، ص ۱۵ و ۲۵، و نیز ر. ک. به: سید عبدالله شبر، جلاءالعیون، ج ۱، ص ۳۴۵ / علامه قندوزی، ینابیع المودة، ص۱۹۳ / سید هاشم رسولی محلاتی، زندگانی امام حسن(ع)، ج ۲، بخش هفتم.
۳۴- ر. ک. به: شیخ رضی آل یاسین، صلح الحسن، ص ۲۵۲ -۲۵۳ / ابن کثیر، تاریخ ابنکثیر، ج ۸، ص ۴۱
۳۵- «ایها الناس، ان معاویة زعم انی رایته للخلافة اهلا و لم ار نفسی لها اهلا و کذب معاویة، انی اولی الناس بالناس فی کتاب الله و علی لسان نبی الله.» (محمدباقر مجلسی، پیشین، ج ۴۴، ص ۲۲)
۳۶- «ان معاویة نازعنی حقا لی دونه.» (علامه قندوزی، پیشین، ص۱۹۳)
۳۷- آخرت و خدا هدف بعثت، ص۴۳
۳۸- نگارنده، «آگاهی امام حسین(ع) از شهادت»، دایرة المعارف امام حسین(ع)، مرکز تحقیقات اسلامی سپاه پاسداران قم، (زیر چاپ)
۳۹- ابن عساکر، تاریخ مدینه و دمشق، ج ۱۴، ص ۱۹۸
۴۰- شیخ صدوق، علل الشرایع، ج ۱، ص۲۲۷ / محمدباقر مجلسی، پیشین، ج ۴۵، ص ۱۰۲
۴۱- محمدباقر مجلسی، پیشین، ج ۱۰، ص ۱۷۵
۴۲- پژوهشگاه باقر العلوم(ع) موسوعة کلمات الامام الحسین، ص ۲۹۱
۴۳- محمدباقر مجلسی، پیشین، ج ۱۰۰، ص۷۹
۴۴- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص ۲۷۸; حضرت در نامهای به اشراف کوفه مینویسد: «انی احق بهذا الامر لقرابتی من رسول الله.» (همان، ص۳۷۷) و در راه کربلا میفرماید: «ایها الناس انا ابن بنت رسول الله و نحن اولی بولایة هذه الامور علیکم من هؤلاء المدعین ما لیس لهم.» (همان، ص۳۵۷) و هنگام وداع با قبر جدش(ص) فرمود: «انا سبطک فی الخلف الذی خلفت علی امتک فاشهد علیهم یا نبی الله انهم قد خذلونی و ضیعونی.» (همان، ص۲۸۶)
۴۵- ر. ک. به: شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۲۴۱ / محمدباقر مجلسی، پیشین، ج۴۷، ص ۱۳۲
۴۶- علی مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص ۲۵۴
۴۷- آخرت و خدا، ص ۴۲
۴۸- محمدباقر مجلسی، پیشین، ج۴۷، ص ۱۳۲
۴۹-۵۰- جعفر مرتضی حیاة الامام الرضا(ع)، ص۴۹
۵۱- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج ۲، ص ۲۴۲
۵۲-۵۳- محمدباقر مجلسی، پیشین، ج۱۷، ص ۴ /،ج۲۶، ص۵۴۲۵۹- «ترید بذلک ان یقول الناس ان علی بن موسی الرضا لم یزهد فی الدنیا، بل زهدت الدنیا فیه، الاترون کیف قبل ولایة العهد طمعا فی الخلافة.» (شیخ صدوق، پیشین، ج ۱، ص ۲۷۸)
۵۵- «قد کان هذا الرجل مستترا عنا یدعو الی نفسه فاردنا ان نجعله ولی عهدنا لیکون دعاؤه لنا و لیعترف بالملک و الخلافة لنا.» (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، باب ۴۰، ج ۲، ص۲۹۹)
۵۶- «ان کانت هذه الخلافة لک و الله جعلها لک، فلایجوز لک ان تخلع لباسا البسکه الله و تجعله لغیرک و ان کانت الخلافة لیست لک فلا یجوز لک ان تجعل لی ما لیس لک.» (محمدباقر مجلسی، پیشین، ج۴۹، ص۱۲۹ / عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص۱۳۹)
۵۷- «رغبوا عن اختیار الله و اختیار الرسول(ص) و اهل بیته الی اختیارهم، فکیفلهم باختیارالامام؟!» (محمد بن یعقوب کلینی، همان، ج ۱، ص ۱۹۸)
۵۸- شیخ عزیزالله العطاردی، مسند الامام الرضا، ج ۱، ص۲۳۳ و ۱۱۱ کنگره جهانی امام رضا، مشهد،۱۴۰۶ ق. / عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص۹۹ و ج ۱، ص۲۱۶
۵۹- محمدباقر مجلسی، پیشین، ج۴۹، ص۱۴۶
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست