سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

تبدیل اندیشه به کالا


تبدیل اندیشه به کالا

مروری بر کتاب رولشتاین, نوشته سال بلو

قبل از هر چیز باید درباره نوع یا گونه این کتاب سخن گفت. این کتاب آمیزه زندگینامه نویسی و خود- زندگینامه نویسی است. زندگینامه آلن بلوم فیلسوف سیاسی امریکا با نام مستعار (رولشتاین) و زندگینامه خودنوشت سال بلو. (چیک یا همان راوی) اگر خواننده با این پیش آگاهی به سوی کتاب برود، انتظاراتش از متن فرو نمی پا شد، ولی اگر کسی آن را به عنوان رمان بخواند، دچار سردرگمی و ملال می شود، چون نه داستان جذابی دارد و نه ارزش های شکلی یا خط روایی مشخص، بلکه کتابی است درباره آرای فلسفی و مباحث فلسفی که به شکلی پراکنده و نامنسجم روایت می شود، ولی نه عمق آثار فلسفی را دارد و نه زیبایی آثار ادبی را.

کتاب با بحث های اجتماعی آغاز می شود و با اشاره به شخصیت های واقعی پیش می رود؛ مایکل جکسون، منکن، اسکوپس، کلارنس دارو و.... این شروع سخت خوان و شلوغ به لحاظ شگردهای ادبی خوشایند نیست. به خصوص آنکه انگیزه این شگرد، پرتوافکنی برمباحث فلسفی هم نیست. به هر حال رولشتاین از راوی و همسرش که از شاگردان او بوده و در همان هتل ساکن اند، می خواهد که زندگینامه او را بنویسند. ظاهراً راوی در بخش آخر کتاب بالاخره این درخواست را می پذیرد. اگر خواننده، کنجکاو دانستن اطلاعاتی درباره آلن بلوم باشد، این کتاب او را راضی می کند چون به تمام ویژگی های جسمانی و رفتاری و اندیشگی بلوم یا به عبارت دیگر شخصیت پردازی او به خوبی اشاره شده است. رولشتاین شخصیت جذابی برای جوامع سرمایه داری است؛ او بیانگر سیر تبدیل اندیشه به کالاست و نشان می دهد که به کمک عقل و خرد هم می توان پولدار شد. انسانی خودساخته که با فقر شروع کرده و حالا ثروتمند شده است و با تجمل پرستی و بریز و بپاش می خواهد خاستگاه خود را فراموش کند. او در عین ولخرجی و علاقه مندی به عتیقه و انواع لباس های گرانقیمت، به آداب طبقه فرادست بی اعتناست و انگار عامدانه می خواهد آنها را دست بیندازد. مثلاً در میهمانی های ثروتمندان، به آداب غذا خوردن بی اعتناست و در جمع، شوخی های رکیک می کند و به نمایش های موزیکال پیش پا افتاده علاقه دارد و از طعنه و کنایه و گستاخی لذت می برد. به محبوب بودن بی توجه است و می گوید؛ «بهتر است از من متنفر باشند.»

کاملاً فردگراست و به سبب دوران سختی که در کودکی داشته است، ضدآموزش های خانوادگی و سلطه والدین بر فرزندان است و این باورها را در کلاس هم بازگو می کند. پدر او فردی بداخلاق و روانی بوده است، یک قاچاقچی خرده پا و مستبد که فرزندانش را با فریادهای دیوانه کننده کنترل می کرده. از نظر راوی، در زندگی رولشتاین حد وسط وجود نداشت و سکون و دلتنگی را نمی پذیرفت. بهداشت را رعایت نمی کرد و علاقه یی به عمر طولانی نداشت. او اندیشه یی ناسیونالیستی و محافظه کارانه داشت و با احساسی عمیق از آن خلبانی حرف می زد که شمال ویتنام را بمباران کرده بود. مدام سیگار می کشید، حتی زمانی که حالش به شدت وخیم شده بود و دکترها مطلقاً سیگار کشیدن را برای او ممنوع کرده بودند.

او با مرد جوان خوش قیافه یی که چینی است زندگی می کند. البته به راوی می گوید هیچ رابطه صمیمانه یی بین ما نیست. با این تفاصیل روشن است که رولشتاین روشنفکری است با گرایش های ساختارشکنانه در جهت نفی اخلاقیات رسمی سرمایه داری که به یمن اندیشه های خاص و کتاب پرفروشش این زندگی مرفه را به دست آورده است. راوی معتقد است برای درک رولشتاین لازم است جمهوریت افلاطون را به دقت خواند. (ص۱۴۸)

او روشنفکری محافظه کار است که می گوید؛ «اعتصاب ها و اشغال های دهه ۶۰ به طور قابل ملاحظه یی باعث عقب افتادگی کشور شد ند.» (ص۳۸)

این کتاب سرشار از جملات قصار و اشارات تاریخی فراوان است و درباره چرچیل، هیتلر، دوگïل، استالین و چندین شخصیت دیگر سخن می گوید. از طرفی این کتاب تصویر نسبتاً روشنی از «امریکای بهره مند از تکنولوژی برتر، فرهنگ و سرگرمی هایش، مطبوعاتش، نظام آموزشی اش، حلقه متفکرانش و سیاست هایش» به دست می دهد. کشوری که تولید کننده کسانی چون رولشتاین است.

برای خواندن این کتاب، خواننده به اطلاعات خارج از متنی فراوانی نیاز دارد و کتاب نخبه گراست و به نظر می رسد مخاطبان تلویحی آن خوانندگان امریکایی هستند. رولشتاین درباره امریکا و جایگاه فیلسوف و روشنفکر در آنجا می نویسد؛ «آدم در امریکا می تواند بهترین آموزش های فنی را ببیند، اما آموزش عمومی تا حد صفر تقلیل یافته. ما بنده و اسیر تکنولوژی برتری هستیم که دنیای مدرن را دگرگون کرد.» (همان دیدگاه مارکوزه درباره انسان تک ساحتی) رولشتاین از قول سیدنی هوک فیلسوف می گوید در امریکا جایی برای فلاسفه نیست و «ما مجبوریم برای فارغ التحصیلان این رشته تحت عنوان متخصص علم اخلاق پزشکی در بیمارستان ها کار پیدا کنیم».

تنها شگرد درخور توجه کتاب این است که در طول کتاب گفته می شود راوی هنوز تصمیم نگرفته است زندگینامه رولشتاین را بنویسد، در صورتی که وقتی به پایان کتاب می رسیم می بینیم عملاً همین کار را انجام داده است و پایان کتاب همان آغاز آن است. در واقع می توان گفت همان گونه که در فراداستان، فرآیند نوشتن و شگردهای آن موضوع نوشتن است در اینجا هم فرآیند زندگینامه نویسی موضوع خود متن است. گفتیم که این کتاب، زندگینامه خودنوشت هم هست، اما این وجه کتاب ذره ذره شکل می گیرد و ما به تدریج از خلق و خوی راوی، روابط او با همسر اولش «ولا» و تفاوت های آن دو که منجر به جدایی شان می شود و ویژگی همسر دومش رïزاموند مطلع می شویم. گاه این اطلاعات از زبان رولشتاین بیان می شوند؛ «تو تندخویی» «تو مایل به مخاطره هستی» (ص۶۶) و البته ضد آن در صفحه ۱۴۸؛ «تو اهل هر چیزی هستی جز خطر کردن» و گاه به شکل مستقیم خود راوی آنها را می گوید که این بخش عمدتاً در پایان کتاب است، آنجا که راوی مسموم می شود و به حال مرگ می افتد و با تلاش همسرش به زندگی باز می گردد.

در کتاب گاه مباحث جالبی هم هست، مانند بحث اسطوره یی دوجنسی بودن انسان در اوایل خلقتش و بعد جدا شدن این دو به وسیله خدایان المپ که از دیدگاه های اسطوره شناختی یونانیان است. برخی از جملات قصار کتاب عبارت اند از؛ اگر حقایق روشن شوند، زندگی حقیقی امکان پذیر نیست- مردم خودشان را به زحمت می اندازند تا برای خودشان دیدگاهی سازمان دهی کنند تا آن دیدگاه به آنها ثبات ببخشد. گیریم ثباتی ظاهری که اجتماع از آنها می طلبد- جامعه (یا گفتمان قدرت) سعی می کند ما را در عالم کودکی نگه دارد- با افراد شریف معاشرت کن، بهترین کتاب ها را بخوان، با بزرگان زندگی کن، اما یاد بگیر در تنهایی شاد باشی. (که همین جمله نشان دهنده فردگرایی رولشتاین است)

کتاب چون شروع و پایان روشنی ندارد و پیکربندی شده نیست، می توانست قبل از جایی که شروع کرده، شروع شود یا ده ها صفحه دیگر به آن اضافه شود. به همین دلیل بخش هایی از آن به راحتی می توانست حذف شود. مثلاً شرح های مبسوطی که درباره راخمیل، باتل یا موریس هربست آمده است، لازم به نظر نمی رسند. یا آن سخنان طولانی راوی درباره بیماری خود ملال آور است. خطری که همواره خود- زندگینامه نویسان را تهدید می کند این است که گاه آنچه برای راوی جذاب است، برای خواننده جذاب نیست، پس لازم است او نکاتی را روایت کند که مساله خواننده هم باشد. اما یکی از عناصر زیباشناختی متن، برقراری نسبت درست میان توصیف و روایت است. البته رعایت این عنصر در زندگینامه نویسی دشوار است، اما می توان با ارائه کنش و رخداد به جای توضیح و تفسیر این گونه متون را هم خوشخوان تر و جذاب تر کرد.

در اینجا بد نیست به سخنان ریچارد استرن رمان نویس مکتب شیکاگو و سم تنهاوس منتقد روزنامه تایمز درباره سال بلو اشاره کنیم؛ استرن می گوید «نوشته های او انگار بازتاب صداهای سرگردان ذهنی اسکیزوفرنیک هستند.» یا سم تنهاوس می نویسد؛ «نوشته های سال بلو سرشار از لغزش های سهوی نوشتاری و پرت شدن از موضوع اصلی است.»

در پایان لازم است یادآوری کنم کشمکش مرگ و زندگی در کل متن هست، چه در مورد راوی، چه در مورد رولشتاین. در مورد راوی مستقیماً این کشمکش به پیروزی زندگی منجر می شود، اما در مورد رولشتاین غیرمستقیم، چون نوع زندگی او با وقوف به مرگ آمیخته است و زندگی سرخوشانه اش عملاً نفی مرگ است؛ نوعی خودآگاهی تراژیک از مرگ و آن را دست انداختن و به بازی گرفتن.

رولشتاین، نوشته سال بلو، ترجمه منصوره وحدتی احمدزاده

محمدرضا گودرزی