چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

شهریار ادب در ایران


شهریار ادب در ایران

به مناسبت روز شعر و ادب فارسی

زندگی روزمره آدمی را می توان به دو بعد ظاهری و باطنی یا شخصی و خصوصی تقسیم بندی کرد. ابعاد بیرونی زندگی فرد را همه می بینند و مشاهده می کنند ولی بعد خصوصی و جنبه باطنی زندگی انسان به خصوص اگر یک شاعر باشد که شعر از طبع جوشان و حالا ت درونی وساحت باطنی اش بجوشد برای هر کسی قابل رویت نیست و ازدید اکثریت و یا همگان پنهان و مستور است. زندگی شهریار بزرگ نیز از این حالت بیرون نیست. اگر بخواهیم با زندگی این شاعر بزرگ و افسانه ای ادبیات ایران و جهان و افکار و اندیشه های درونی اش بیشتر و بهتر آشنا شویم چاره ای نداریم جز اینکه قدم در حریم خصوصی شاعر نهاده و آن را کنکاش کنیم. استاد شهریار در عین حال که به اوج عظمت و اقتدار و شهرت بی نظیر و جهانی در طول حیات خود دست یافته بودند بعد از مرگ شان نیز شهرتی فوق العاده یافتند.

ولی با این همه بیشتر زوایای زندگی شان گمنام ماند به قول استاد مهرداد اوستا که بیان می کنند استاد شهریار در عین حال که به شهرت و محبوبیت خاصی رسیدند ولی در گمنامی فوت کردند! بنابراین خیلی از زوایای زندگی استاد شهریار هنوز که هنوز است برای جامعه علمی، ادبی و هنری ناشناخته و پوشیده مانده است. نگارنده به عنوان یک شهریار شناس که از نزدیک نیز با خانواده استاد به خصوص فرزند ایشان جناب آقای هادی بهجت ارتباط صمیمانه دارم در این نوشته که به بررسی کوتاه و گذرا و قطره ای از اقیانوس زندگانی شاعر بلندآوازه ایران پرداخته شده است، سعی نموده تا حداقل در بیشتر بخشهای مقاله به صحبت های خود استاد مراجعه شود تا نوشته ای مستند و قابل اطمینان و در عین حال کم نظیر ارایه گردد تا حق «ن والقلم» نیز در تجلیل از بزرگان و اولیاالله ادا شود. بنابراین منبع و مرجع اصلی مطالب ونوشته ها نیز حرف ها و گفت و شنودهای خود استاد است که تا به حال در نوشته های متنوعی که درباره شهریار چاپ شده کمتر به آنها پرداخته شده است بر جای مانده تا تصویری هر چند کوتاه اما حقیقی و واقعی از این شخصیت ارزنده ادبیات و عارف نامی جهان ارایه شود تا موجبات رضایت خاطر خوانندگان و دوستداران شهریار فراهم شده و شادی روح آن استاد سفر کرده را سبب شود.

شهریار آن شاعر بزرگ و افسانه ای و عارف نامدار که عمری را در خدمت اعتلا و رشد و نمو شعر و ادبیات این مرز بوم سپری کرد و در زمانه ای که شعر این میراث برجای مانده و گرانبها از اساتید گذشته چون فردوسی بزرگ، حافظ، سعدی و سایر خداوندگاران شعر و ادبیات ایران زمین اندک اندک زیر رقص های تند و طوفان های زننده پایکوب می شد و جان می سپرد روحی تازه در آن دمید و حیاتی دوباره بدان بخشید و آن را از حالت رکود و خمود و جمود بیرون کشیده و اصالت واقعی و حقیقی را به آن باز گردانده و سرزندگی و نشاط و شادابی و اعتدال شعری را سبب شده و همچون ستاره ای فروزان در آسمان شعر و ادب و معرفت درخشیده و خدمتی بزرگ و شایان به ادبیات این مرز و بوم کهن کرد.

استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار در اواخر سال ۱۳۲۵ هجری قمری برابر با سال ۱۲۸۵ شمسی و مطابق با ۱۹۰۷ میلا دی یعنی همان سالی که قرارداد شوم تقسیم ایران به مناطق نفوذ انگلیس و روسیه منعقد گردید در محله بازار چه میرزا نصرالله در منزل شخصی حاج میرآقا که از سادات خشکنابی و از وکلا ی پایه یک دادگستری و حقوقدان معتبر تبریز بود پای به عرصه هستی نهادند.

شهریار اولین فرزند خانواده بود و اطفال قبل از او همه تلف شده بودند. بدین سان در جمع خانواده از محبت و علا قه به خصوصی برخوردار بودند. خاندان شهریار در تبریز به سادات خشکنابی معروف بودند که به شاهچراغ شیراز نسبت داده می شدند که مدتی در دهات شیراز و اندک زمانی درمهیار اصفهان و چندی هم در قره داغ تبریز و بالا خره در قریه خشکناب نزدیک قره چمن آذربایجان ساکن شدند و دوران طفولیت شهریار سپری می شد که نهضت مشروطیت و مبارزات ستارخان که از دوستان حاج میر آقا پدر شهریار بود در تبریز شروع شد و به علت شلوغی هایی که در تبریز به وجود آمده خانواده استاد مجبور به کوچ به خشکناب شدند و حدود چهار سال در آنجا به سربرده و دوباره مدتی بعد از استقرار آرامش به تبریز برگشته و مجددا به خشکناب رفتند.

شهریار دوباره بعد ازمدتی برای تحصیل به تبریز برمی گردند. تحصیلا ت ابتدایی را در مدارس پرورش، متحده، فیوضات و فردوسی و مقدمات عربی و ادبیات عرب را در لباس طلبگی در طالبیه کسب فیض می کند. با مرحوم علا مه بزرگ طباطبائی(رض) نیز هم کلا س و هم مکتب گشته رفاقتی صمیمانه تا آخر عمر شکل می دهند. بنابر گفته خود استاد ایشان چهار سال از علا مه کوچکتر بودند ولی صمیمیتی بسیار با علا مه داشتند. شهریار مقدمات عربی و صرف و نحو را عمیقا تحصیل نموده و یاد می گیرند و به ادبیات عرب تسلط کامل می یابند. با اینکه از نظر مالی و معیشتی پدر استاد در وضعیت مطلوبی قرار داشتند ولی به همراه پسر عمویشان در طالبیه حجره کوچکی اجازه نموده و روی حصیر زندگی می کردند.

مدرسین ایشان در حوزه حضرات آیات دوزدوزانی، مرحوم شعار سیدهادی سینا بودند. استاد در طالبیه تبریز کتب «مطول» و «مقامات حریری» و در منطق نیز«حاشیه ملا عبدالله» و «شهید» را با نمره عالی به اتمام می رسانند. بعد از آن در سال ۱۳۰۰ شمسی مقارن با لغو قرارداد ننگین ۱۹۱۹ برای ادامه تحصیل به تهران سفر نموده و در دارالفنون ثبت نام می نمایند و بعد از مدتی وارد دانشکده پزشکی ۵۰۱ ارتش می شوند. شاعر گرانقدر در اوایل بهجت تخلص می کردند و موقعی که دانشجوی پزشکی بودند او را دکتر بهجت خطاب می نمودند ولی بعدها با استعانت از دیوان خواجه شیراز و به درخواست دوست و همشهری شان استاد ابوالقاسم شهیار که او نیز شیوا تخلص می کرد دو بار از دیوان درخواست تخلص می کنند که این اشعار می آید:

سحر چون خسرو خاور علم برکوهساران زد

به دست مرحمت یارم در امیدواران زد...

دوام عمر و ملک و مال بخواه از لطف حق حافظ

که چرخ این سکه دولت به نام شهریاران زد

و در تفال بعدی این شعر می آید که: «غم غریبی و غربت چو بر نمی تابم روم به شهر خود و شهریار خود باشم» که به قول شهریار آمدن آخرشان به تبریز را نیز پیش گویی می کند. شهریار در بدو ورود به تهران با شخصیت های بزرگ و شعرای نامی آن روزگار از جمله ملک الشعرای بهار، ایرج میرزا، عارف قزوینی، میرزاده عشقی، استاد ابوالحسن صبا، استاد وزیری، مرحوم امیرخیزی و شخصیت های نامی دیگر آن دوران آشنا شده و به این طریق ارزش و احترام فوق العاده درمیان اساتید آن زمان کسب می کنند.

شهریار مدتی را نیز در تهران در کلا س های درس و سخنرانی مرحوم آیت الله مدرس حاضر شده و از نزدیک با این شخصیت مبارز و آزادیخواه آشنا گردیده و کسب فیض می کنند. اولین دیوان شعری آن را در سال ۱۳۱۰ با مقدمه استاد بهار و استاد سعید نفیسی به چاپ می رسانند. در آن هنگام شهریار ۲۷ سال داشت و انتشار دیوان شعر، او را در ردیف مشاهیرعالم شعر و ادب قرار داد همان دیوان شعری که بهار درباره آن همواره چنین می گفتند : «بهترین اشعار من آنهایی هستند که ابتدا از دیوان شهریار می خوانم و بعد از تشحیذ خود دست به قلم شده و شعر می سرایم» در آن هنگام که در تهران دانشجوی رشته پزشکی بود ناگهان عشق جانسوزی او را گرفتار می سازد عشقی که به تمام آمال و آرزوهای او قلم بطلا ن کشیده و سبب ساختن شهریاری گردد که ادبیات در حال احتضار را زنده نموده و خود نیز به درجه اعلا ی انسانیت و کمال می رسد. شخصیت شاعر گران مایه امروز شاید بیش از هر چیز مدیون آن دختر پاکدامن و عفیف است که قدم در حریم خصوصی شهریار نهاده و او را به اوج فرزانگی می رساند. قصه عشق شهریار برای عامه مردم ما هنوز یک داستان عجیب و باور نکردنی است که ما در اینجا به نقل از زبان خود شهریار به بیان آن می پردازیم.

استاد در بخشی از خاطراتشان در این باره چنین نقل می کنند. «تا سن ۱۴ سالگی را در تبریز گذرانیدم. سیکل اول را در آنجا خوانده و به اضافه مقداری درس طلبگی و زبان فرانسه که تسلط کامل یافتم. زبان فرانسه من واقعا قوی بود. بعد از آن هم برای ادامه تحصیل به تهران رفتم. سیکل دوم را در تهران خواندم. در همان زمان بود که عشقی پیدا کردم. عاشق خواهر یکی از همکلا سی هایم شده بودم. البته باید بگویم که او عاشق من شده بود. او مرا دوست می داشت والا من روی این کار را نداشتم چون آدم محجوبی بودم. آنها از خانواده اعیانی بودند.

پنج شش سالی منتظر ماندند. منتظر من بودند که من دانشکده پزشکی ام را تمام کنم و بعد با هم عروسی بکنیم. اما سه چهار ماه مانده به اتمام درسم دختر را به شوهر دادند. دختر را یکی از شخصیت های بزرگ مملکت (تیمور تاش وزیر دربار رضا شاه) برد. هفت هشت ماه بعد به گوش تیمور تاش رسانیدند که این دختر نامزد مانندی داشته است دستور داد که مرا گرفتند و در دژبانی مدت یک ماه حبس کردند. می خواست مرا بکشد. در آن موقع سیانور در غذای افراد می ریختند و آنها را از میان می بردند خدایی شد که این مطلب را به گوش دختر رسانیدند. دختر رفت و به پاهایش افتاد و گریه کرد.

پدر ومادرش هم به شفاعت خواهی رفتند و گفتند که او اصلا تقصیری ندارد و اصلا قصد بدی در مورد این دختر نداشت. او آدم کم روز و خجولی بود و چقدر هم به دختر ما کمک کرد. بالا خره او قبول کرد مرا آزاد کند به شرط آن که از تهران بروم. مرا تبعید کردند. با خود گفتم بالا خره کجا بروم؟ تا این که به نیشابور پیش کمال الملک نقاش رفتم تا شاید بتواند برای من کاری بکند که بتوانم به تهران برگشته و امتحانم را داده و مدرک پزشکی ام را بگیرم ولی ندانستم که او نیز در تبعید بود وقتی ماجرا را به کمال گفتم به من گفت: کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی! علت اصلی نبوغ من هم همین عشق بود». شهریار بعد از این ماجرا در سال ۱۳۰۸ یک ترم مانده به اتمام درس بالاجبار به نیشابور تبعید می شود. به محض ورود به نیشابور خدمت کمال الملک رفته و چند صباحی پیش وی می ماند.

مثنوی معروف «زیارت کمال الملک» یادگار همین دوران و اقامت استاد در نیشابور است. درنیشابور وارد مسلک درویشان و مجلس عرفا شده و به درجه بالا ی مرشدی نایل می گردد. در نیشابور مدتی در ادارات دولتی مشغول کار می شوند. در آنجا نیز شاعران و ادب دوستان از گوشه و کنار به زیارت استاد می شتابند. سال ۱۳۱۳ بود که در نیشابور خبر مرگ پدر را می شنوند. در سال ۱۳۱۴ در مشهد دچار بحران روحی و بیماری شده و به تهران منتقل می شود و در بیمارستان بستری می گردد. خانم ثریا معشوقه شهریارکه استاد در دوران حیاتشان کمتر اسم او را به زبان می آورند و همیشه او را حتی در اشعارشان پری خطاب می نمود (دیوان حافظی تو و دیوانه تو من- اما پری به دیدن دیوان نیامدی) در نامه ای که بعدها به شهریار می نویسد ماجرای بستری شدن استاد را چنین می نگارند: «شهریار یادتان هست زمانی که دوستانت تو را با سر و صورتی ژولیده برای معالجه بیماری به تهران آورده و بستری کردند. سراغ تو را گرفته و به بیمارستان آمدم و می گفتند امید زنده ماندن نداری و از خود قطع امید کرده بودی. وقتی مرا دیدی در آغوش کشیدی و هر دو اشک ریختیم و به من گفتی مرا دوباره تو زنده کردی بعد آن غزل زیبای آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا... را سروده و شور و غوغا در تهران افکندی».

شهریار پس از مدتی بستری شدن از بیمارستان ترخیص شده و به خانه برمی گردند و پس از بهبودی کامل در سال ۱۳۱۵به سفارش مرحوم امیرخیزی در بانک کشاورزی استخدام می شوند. در سال ۱۳۱۸ در تهران به مسلک درویشان درمیآیند و در مجلس احضار ارواح ثقفی ها شرکت کرده و حتی دست به احضار ارواح می زنند. در سال ۱۳۱۹ دوباره به علت مشکلا ت شغلی مجبور می شوند به نیشابور بروند و سپس به مشهد منتقل شده و چند ماهی را در ادارات ثبت مشهد مشغول به کار شده و سپس به شهرداری تهران انتقال می یابند. در سال ۱۳۲۳ بود که بیماری خانمانسوز تیفوس در تهران و سایر شهرها شیوع یافته و جان برادر استاد سید رضی را می گیرد و بدین ترتیب شهریار مراقبت و نگهداری از فرزندان برادر را بر عهده می گیرند و چون جان شیرین از آنها مراقبت می نمایند. از شهریور ۱۳۲۰ دوران ناامیدی و انزوا و بیماری استاد در تهران شروع شده و از ۱۳۲۶ به بعد شدت بیشتری به خود می گیرد.

در این سال مادرشان برای پرستاری به تهران آمده و مدت ۵ سال پیش استاد اقامت می گزیند. شهریار در این سالها به شدت دچار هیجانات روحی شده و از همه دوری می کردند و فقط و فقط فکر و ذکرش عبادت بود و تلا وت قرآن این حالت چند سال طول می کشد و سرانجام در سال ۱۳۳۱ در سن ۴۷ سالگی هیجانات روحی شاعرتخفیف می یابد. به طوری که خود می گویند: «امتحان من تمام شد و علم قرآن را یافتیم» استاد در سال ۱۳۳۱ به دنبال نقل خاطرات کودکی توسط مادرشان و به تقاضای او دست به ساختن بزرگترین شاهکار ادبیات ترکسی جهان می زنند و «حیدربابایه سلا م» را می سرایند تا جایی که توجه همگان حتی نویسندگان و شاعران غیرترک زبان را به خود جلب نموده به گونه ای که مرحوم محمدعلی جمالزاده در نامه ای به شهریار می نویسد: «استاد عزیزم حیدربابایتان چنان مرا شیفته خود ساخته که شروع به یادگیری زبان ترکی نموده ام تا این اثر نفیس را به زبان اصلی بخوانم و لذت ببرم.» منظومه حیدربابا در طول حیات شهریار به بیش از ۹۰ درصد زبان های زنده دنیا ترجیمه شده و به ۷۵ زبان برگردانده می شود.

تلخ ترین خاطره زندگی شهریار در ۳۱ تیر ۱۳۳۱ اتفاق افتاده و مادرشان به علت بیماری جان می سپارد حالتی که از آن مرگ به شهریار دست داده در منظومه «ای وای مادرم» کاملا نمایان است«او پنج سال کرد پرستاری ام، در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد، آما پسر چه کرد برای تو؟ هیچ هیچ تنها مریضخانه به امید دیگران، یک روز هم خبر که بیا او تمام کرد...» بنابراین در سال ۱۳۳۱ با همه خاطرات تلخ و شیرین و ناگواری هایی که در تهران برای استاد پیش آمده بود اسباب و اثاث منزل را به فرزندان برادرشان داده و بی خبر از همه کس و همه جا به تبریز می آیند ولی مردم تبریز که خبر ورود استاد را یافته بودند استقبال بی نظیری از او به عمل میآورند. کمتر از یک سال از ورودشان به تبریز نگذشته بود که با نوه عمه اش به نام عزیزه عبدالخالقی که فرهنگی و معلم بود با اصرار دوستان که استاد تن به این ازدواج نمی نهاد و طفره می رفتند با وجود ۲۷ سال تفاوت سنی ازدواج نموده و ثمره این وصلت دو دختر و یک پسر به نام های شهرزاد، مریم و هادی است.

در سال ۱۳۳۷ پس از ۳۸ سال دوری از زادگاهشان به دعوت مردم روستا قدم به روستای آبا» و اجدادی شان نهاده و به محض ورود و دیدن کوه حیدربابا که خاطرات خوش کودکی شهریار را در خود جای داده بود حیدربابای دوم رامی سرایند این منظومه نیز همانند منظومه اول در مناطق مختلف جهان به خصوص آسیای مرکزی و قفقاز و جمهوری های شوروی مورد استقبال بی نظیر قرار می گیرد. در سال ۱۳۴۲ هنگامی که درتبریز بود کم کم در به روی آشنا و بیگانه می بندند و هیچکس را به حضور نمی پذیرند و در عالم سیر و سلوک عارفانه طی طریقت می کنند.

در سال ۱۳۴۵ استاد سومین منظومه ترکی یعنی سهندیه که در تاریخ ادبیات ترکی جهان بی نظیر است را می سرایند. استاد در خاطراتشان درباره سهندیه چنین نقل می کنند: «شاعر آذربایجانی مرحوم بولود قره چورلو که سهند تخلص می کرد بیش از همه درمن تاثیرگذاشته بود حتی بیش از نیما می دانید که شعر دو مرغ بهشتی را برای نیما ساخته بودم اما به پای سهندیه نمی رسد. در حقیقت نظیر سهندیه در هیچ زمانی سروده نشده است و با هیچ مقیاس و معیاری قابل سنجش نیست.» در سال۱۳۴۶ به دعوت مردم شیراز و اصرار هوشنگ ابتهاج جهت شرکت در مراسم بزرگداشت حافظ بر سر مزار خواجه شیراز حاضر شده و در میان استقبال بی نظیر مردم شیراز به تجلیل از استاد بزرگشان حافظ دست می زنند و اشعاری زیبا و ماندگار در مورد حافظ می سرایند. در آبان ماه ۱۳۴۸ در تبریز مردم آذربایجان تجلیلی پرشکوه از استاد به عمل آورده و استاد را مورد مهر و محبت قرار می دهند. استاد از مرداد ۱۳۵۲ تا فروردین ۱۳۵۶دوباره ساکن تهران می شوند و مدام با یاران قدیم و جدید معاشرت و حشر و نشر داشته و دوران خوش و آرامی را می گذرانند که ناگهان در گذشت همسر جوانشان بر اثر سکته قلبی در شهریور ۱۳۵۵ این خوشی و آرامش خانواده شان را بر هم زده و به عزا تبدیل می سازد.

استاد پس از مرگ همسرشان دیگر نتوانستند در تهران که به قول خودشان خاکش دامنگیر شده بود بمانند و در فروردین ۱۳۵۶ دست فرزندان را گرفته و برای همیشه تهران را ترک می کنند و در میان استقبال مردم وارد تبریز می شوند. شهریار به قول خود دو خاطره تلخ از تهران داشتند که یاد آن دو خاطره همیشه او را غم زده و افسرده می ساخت یکی عشق نافرجام و دومی مرگ همسر جوانشان. استاد بعد از این تاریخ دیگر به تهران مراجعت ننموده و برای همیشه در تبریز می مانند. سال های تنهایی شاعر شروع شده بود که انقلاب رخ می دهد و شاعر با قلم شان به خیل عظیم جمعیت پیوسته و از آن تجلیل می کنند. با شروع جنگ نیز با قلم رسا و پرتوان شان شور به خیل عظیم رزمندگان می پیوندند.

در روزهای ۲۹ تا ۳۱ فروردین ۶۳ به همت دانشگاه تبریز کنگره بزرگداشتی برای او برگزار می گردد که در آن جمعی از فضلا ، علما و شعرا از جمله آیت الله ملکوتی، علا مه جعفری، قائم مقام وزیر ارشاد، نماینده رئیس جمهور آیت الله خامنه ای، اساتید دانشگاه های تهران، اساتید خارجی و شخصیت های علمی و ادبی از مقام استاد تجلیل کردند. خود شهریار در این سمینار از سر فروتنی یادآور می شود که راضی به زحمت استادان و فضلا نبوده است. شدت استقبال از استاد در این مراسم به اندازه ای بود که به دلیل کمبود جا و اشتیاق بسیار مردم برای زیارت شاعر محبوب شیشه های درهای ورودی تالا ر شکسته می شود. در این مراسم لوح زرینی با دست خط رهبر کبیرانقلا ب حضرت امام خمینی(ره) و نیز چک سفیدی از طرف آیت الله خامنه ای به استاد هدیه می گردد که استاد چک را پشت نویسی کرده و به جبهه های جنگ تقدیم می کند.

استاد سال های دهه ۶۰ را در کنج عزلت و گوشه نشینی سپری می کند و جالب این که در این ایام شروع به تحریر کلا م الله مجید به خط خوش می نماید که متاسفانه این کار با وفات شان ناتمام می ماند. مخصوصا این که در این سال ها شهرزاد و مریم دختران استاد نیز شوهر کرده و رفته اند و این تنهایی برای شهریار در سال های پیری بسیار دردآور بود. و اما شب بیستم آذر ماه سال ۱۳۶۶ شمسی فرا می رسد و شاعر سوخته دل با کوله باری از تجربه و دانش و علم ادب عرفان به لحظات آخر عمر نزدیک می شوند. استاد بر اثر بیماری در بیمارستان امام خمینی تبریز بستری می گردند. بعد از مدت سه ماه بستری و مداوا در نوروز ۱۳۶۷ از بیمارستان ترخیص و به منزل دختر بزرگشان شهرزاد منتقل می شوند ولی معالجه قطعی نبوده و مداوا همچنان در منزل ادامه می یابد. بیماری استاد شدت گرفته و برای معالجه امید بخش در اوایل مرداد ۱۳۶۷ بعد از هشت ماه بیماری ریوی به دستور حضرت آیت الله خامنه ای با هواپیمای خصوصی به تهران منتقل و در بیمارستان مهر بستری شده و با هزینه دانشگاه تبریز معالجات پیگیر آغاز می شود.

در تهران شخصیت های بزرگ علمی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، از جمله آیت الله خامنه ای و وزرا به ملا قات استاد رفته و برای سلا متی شان دعا می کنند:

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزرده گزند مباد

سلا مت همه آفاق در سلا مت توست

به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد».

پروفسور غلا محسین بیگدلی یار قدیم استاد در بیان خاطراتشان با استاد در بیمارستان مهر این گونه تعریف می کنند که «در بیمارستان همراه ایشان بودم و همواره در کنارشان، بعد از اتمام ملا قات از من می خواستند که بیشتر در حضورشان بمانم و از اشعار صاحبان ادب فردوسی، حافظ، سعدی، جامی و دیگران برایشان بخوانم به ویژه به خواندن و گوش دادن منظومه سحرآمیز حیدربابا توجه خاصی مبذول می داشتند و من هم آنقدر شعر می خواندم تا بخواب می رفتند». پزشکان معالج به خصوص دکتر نبیل در تمام این مدت هر آنچه که در توان داشتند و برای مداوای استاد لا زم بود دریغ ننمودند اما عیان بود که دیگر شمع جان استاد رو به خاموشی است که در نهایت راس ساعت ۴۵:۶ صبح شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۶۷ خورشیدی مطابق با ۱۷ سپتامبر ۱۹۸۸ میلا دی قلب مهربان شهریار بزرگ از تپیدن ایستاده و شهریار کشور علم و ادب به ابدیت اعلی پیوست.

بلا فاصله خبر فوت شهریار از تمامی شبکه های خبری و مطبوعات و رسانه های جمعی در سراسر جهان به خصوص در میان مسلمانان پخش شده و جامعه علمی، ادبی، فرهنگی دنیا را متاثر ساخت. بنا به وصیت شهریار قرار بود پیکر مطهرشان را در پای کوه حیدربابا و اگر نشد در شاه عبدالعظیم و اگر آن هم مقدور نشد در مقبره الشعرا دفن کنند و بالا خره با انتقال پیکر پاک شهریار به تبریز و حضور جمعیت انبوه و میلیونی پیکرشان طی مراسمی تشییع و در آغوش خاک نهاده شد. در این مراسم که باحضور جمع زیادی از مردم هنردوست و علا قمندان شعر و ادب برگزار شد آقایان شمسایی و دکتر منافی به عنوان نمایندگان رئیس جمهور، و نماینده نخست وزیر، دکتر فرهادی وزیر فرهنگ و آموزش عالی، نمایندگان تبریز در مجلس شورای اسلا می، تیمسار ظهیر نژاد، جمعی از استادان دانشگاه های تهران، شخصیت های ادبی و هنرمند خانواده آن مرحوم حضور داشتند.

همچنین نهادها، سازمان ها و وزارت خانه های مختلف هر یک با ارسال پیام تسلیت و برگزاری مراسم بزرگداشت یاد آن استاد سفر کرده را گرامی داشتند. سید محمدحسین شهریار آن عارف و اصل و مینو جایگاه آخرین بازمانده از سلسله الذهب شعرای نامی غزلسرای ایران و مشرق زمین بود که غزل رابه شیوه ای خاص و ابتکاری می سرود که با رحلت شان ادبیات فارسی آخرین حلقه از سلسله شعرای نامی انگشت شمار خود را از دست داد. در ادامه به برخی از خصوصیات برجسته شهریار که باعث تمایز این شاعر بزرگ با دیگر شعرای بزرگ تاریخ ادبیات گذشته و معاصر ایران می شود، می پردازیم. استاد سیدمحمد حسین شهریار تبریزی تنها شاعر تاریخ ادبیات ایران و با جرات و بدون اغماض می توان گفت: تاریخ ادبیات جهان بود که به چهار زبان رسمی فارسی، ترکی، عربی و فرانسه با زیبایی و مهارت تمام شعر می سرود که اشعار به زبان فرانسوی ایشان تا چند سال پیش در ایران ترجمه نشده بود ولی در برخی از دانشگاه های پاریس تدریس می شد.

شهریار شاعر آذربایجانی شهر خود تبریز را بسیار دوست می داشت. مجموع اشعار او را بیش از ۲۰ هزار بیت هم دانسته اند. البته برخی از اشعار استاد بنا به دلا یلی از جمله عدم ثبت آنها یا نوشتن بر روی کاغذ سیگار یا هنگام نظافت منزل و ...از بین رفته اند. قدرت شعر شهریار آن هنگام مشخص می شود که قصاید او به زبان پارسی و نیز زبان ترکی مورد بررسی قرار دهیم. اشعار ترکی شهریار به خصوص حیدربابایشان تنها کتاب در زمینه ادبیات از شرق جهان است که در دانشگاه کلمبیا تدریس می شود. صدق لهجه و گفتار، استحکام عبارت و اشعار، قدرت بیان،دقایق نفس و حقایق اجتماعی و عمق ایمان و عرفان از اهم مزایای مدرسه ادبی او به شمار می رود. شاعری به تمام معنا عارف و عارفی شاعر بود که به اذهان خود از هفت سالگی نماز شب را ترک نگفته و باز به نقل از گفته های خودشان: «بعد از حافظ به جز جامی با اندک مسامحه ای کسی را به جز خودنمی شناسم که مراحل سه گانه عشق یعنی عشق مجازی، طبیعی و الهی را سپری کرده و در شعر به عرفان رسیده باشد.» حافظ و مفسر قرآن بود که قرآن را در کنار دیوان حافظ منبع الهام شعری خود می دانست. خطی زیبا و نکوداشت و در خوشنویسی مهارتی بی نظیر به کار می برد.

جامعه شناس، مستشرق، غرب شناس، مورخ، موسیقی دان، دین شناس، روشنفکر، صاحب نظر، متخصص در طب، فقیهه و مجتهد برجسته ای بود. عشق به انسان و ارزش های والا ی انسانی داشت و رسالت شاعر را خدمت به اعتلا ی معنوی و فکری انسان و تکامل والا ی آدمی می دانست. لحظه ای غیر از خدا و جامعه، قلم در خدمت غیرنمی گرفت. انسانی نوع دوست و معتقد به حقوق بشر بود و از هر اقدامی که منجر به جریحه دار کردن احساسات انسانی می شد شدت تنفر را داشت.

مخصوصا به حقوق بشر توجهی ویژه مبذول می داشت که این را در شعر پیام به انیشتین می توان به وضوح مشاهده کرد.

انیشتین بغض دارم در گلو دستم به دامانت

نبوغ خود به کام التیام زخم انسان کن

سر این ناجوانمردان سنگین دل به راهآور

نژاد و کیش و ملیت یکی کن ای بزرگ استاد

زمین یک پایتخت امپراطوری وجدان کن

تفوق در جهان قایل مشو جز علم و تقوا را...

درباره شعر پیام به انیشتین استاد شهریار همین بس که پروفسور بیگدلی نقل می کنند که: «از اساتید ادب شنیده ام وقتی که ترجمه شعر «پیام به انیشتین» شهریار را برای آن ریاضی دان و نابغه روزگار می خواندند انیشتین با احترام و حیرانی سه بار به افتخار استاد شهریار از جای خود برمی خیزد و اشک شوق در دیدگانش حلقه می زند و زیر لب زمزمه هایی با خود می کند که کسی نمی شنود به جز خدا و انیشتین». در آخر خالی از لطف نیست که یکی از خاطرات زیبا و دلنشین و شنیدنی زندگی استاد شهریار و آیت الله هاشمی رفسنجانی که نشان از علا قه وافر آیت الله هاشمی رفسنجانی به استاد شهریار است را بیان کنیم. استاد در سال ۱۳۶۳ شعری تحت عنوان «پای خطبه های حجت الا سلا م رفسنجانی» برای ایشان می سرایند. این شعر زیبا در کتاب خاطرات آیت الله رفسنجانی ذکر شده است.

آیت الله هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطراتشان در ذیل این شعر می نویسد: «این شعر با صدای استاد شهریار که در نوار کاستی ضبط شده بود توسط خود ایشان به اینجانب هدیه شد و من هم تحت تاثیر صفای آن پیر روشن ضمیر شعری با وزن شعر ایشان سرودم گرچه میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است. آن شعر یک بار هم از رادیو پخش شد.» هاشمی رفسنجانی در تاریخ ۱۷ بهمن ۱۳۶۳ در نامه ای ضمن تقدیر از استاد شهریار می نویسد: «لا زم می دانم از اظهار لطفی که نسبت به خطبه های نماز جمعه تهران نموده اید تشکر نمایم. یک جلد کلا م الله مجید و یک جلد کتاب «امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمار» به عنوان قدرشناسی تقدیم می گردد. شعرکی هم درجواب اشعار زیبایتان سروده ام که برای ثبت در تاریخ نزد خودم می ماند.» شعر آیت الله هاشمی رفسنجانی که در جواب شعر استاد شهریار در همان وزن برای استاد سروده و تقدیم گشته به این صورت است: ای صفای تو رهنمون هنر/ شعرهایت پر از طلا و گهر/ ادبت اسوه هنرجویان/ هنرت جلوه گاه خوش منظر/ پارس گوی ترک کشورمان/ هم نوا ساختی سهند و خزر» همدلی رمز عزت ملت/ همراهی راز قدرت کشور» عاشق اهل بیت پیغمبر (ص)/ مادح فاتح دژ خیبر» عشق تو در همای رحمت تو/ جلوه دارد به صورت اختر» که تماشا کنی خدایت را/ در وجود ولی حق محور» از خدایت گرفته ای پاداش/ که شدی رهرو ره حیدر» دعبل عصر ما که خود گویی/ «طوطی عشقی و زبان از بر «طوطی اهل بیت را زیبد/ خلعت هل اتی کند در بر» خطبه های من و نماز علی/ در مسیر هدایت رهبر» می شود ارغنون تو را در دل/ می فزاید تو را جنون در سر» از رکوع و سجود خامنه ای/ می بری از خضوع سهم و اثر» شهریار ای عجبوبه دوران/ حق نگهدار تو ز خوف و خطر» دشمنان خدا ز تو دلگیر/ که چرا سفته ای به عشق درر» چون کمان خمیده ای اما/ می زنی با ادب به کفر اژدر» تو که در جبهه ها خداجویی/ می سرایی سرود از سنگر» اشک و آهت چو پیک خوش فرجام/ در پس جبهه ها چو نجم سحر» خاک پاک دلا وران جهاد/ می نمایم به چشم خود زیور» استخوان شکسته جانباز/ مومیای دل شکسته ز شر/ پیر به افلا ک می کشد سرباز/ در نگاه چو زفزف احضر/ نخله طور سینه سینا/ می نماید کلیم را آذر» ساقی تشنگان تو می گویی/ آن بسیجی عشق حق در سر/ در عبادت بسان مرغ سحر/ در شجاعت یل است و شیرجگر/ بت شکن دیده ای خمینی را/ که بتازد به شر به دست تبر/ فجر و خورشید را تو می بینی/ در طول امامت و رهبر/ کز امامش گرفته خط امان/ به ره حق و خلق بسته کمر «آتش افکن به جان استعمار/ که بسوزد بن ستم یکسر» کرده آزاد کشور ایران/ از جنایات پهلوی و فجر» از سلیمان برفت ملک و نگین/ او گرفته ز دیو انگشتر/ هاشمی الحذر ز صحنه شعر/ که در آنجا بریزد عنقا پر/ یامیا در مصاف استادان/ یا بپرداز شعر از این بهتر/ روحش شاد و یادش همواره جاویدان باد:

«کجاست مرگ که ما را ز زندگی برهاند

به وصل اگر نرسم شهریار از غم هجران»

نویسنده : حمیدخوش آیند دولت آباد



همچنین مشاهده کنید