یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
ترجمه تکرار تفاوت است
«شکسپیر» در نمایشنامه خود با عنوان «هملت» از زبان همین شخصیت خود میگوید: «The time is out of joint» این عبارت در کتابهای متفاوت به زبان فارسی به گونههایی متفاوت ترجمه شدهاست. در ترجمه م. به آذین آمدهاست: «زمانه از مدار خود بدر گشتهاست»(۱)، در ترجمه شمسالدین ادیب سلطانی آمده است: «زمانه از سامان خود گسسته است»(۲) و در ترجمه مسعود فرزاد: «روزگار خراب است»(۳). بهعلاوه، از خود همین عبارت شکسپیر دو ترجمه دیگر به زبان فارسی نیز در دست است که از کتابی نوشته ژیل دلوز ترجمه شدهاست(۴)؛ دلوز این جمله را از متن شکسپیر وام میگیرد. در یکی از این ترجمهها، کار اصغر واعظی، آمدهاست: «زمان بدون لولاست»(۵)، در ترجمه دیگر، مهدی پارسا نوشتهاست: «زمان مفصل ندارد»(۶). حال نقد ترجمه چگونه میتواند با این ترجمههای گوناگون مواجه شود و آنها را ارزیابی کند؟
مثلا میتوان این ترجمههای متفاوت را در چارچوب زبانشناسی، از منظر دستورزبانی تحلیل کرد و جمله را واحد تحلیل قرار داد. اما همانگونه که پیداست، بهنظر نمیرسد که تحلیل دستورزبانی در اینجا چندان کارآمد باشد. البته شاید بیانصافی باشد اگر بگوییم تحلیل دستوری کاملا و همواره ناکارآمد است. برای مثال، در مورد ترجمههایی از این دست تحلیل دستوری به کار میآید: «il peut être repeté»(۷)، عبارتی از دیرینهشناسی دانش نوشته میشل فوکو به معنای «گزاره تکرارپذیر است» که در ترجمه انگلیسی آلن شریدن اینچنین آمدهاست: «it cannot be repeated»(۸) به معنای «گزاره تکرارپذیر نیست.» همانطور که میبینیم در اینجا تحلیل دستوری کمک میکند، چون جملهای مثبت در زبان فرانسوی به جملهای منفی در زبان انگلیسی ترجمه شدهاست. شاید بد نباشد در همین جا یادآور شویم که آلن شریدن مترجم مشهور آثار میشل فوکو و ژاک لاکان است؛ و ازهمینرو شاید باید شک کرد به برداشت و فهم خوانندگان انگلیسیزبان از این دو متفکر و به کار مترجمانی که برمبنای ترجمه انگلیسی متون آنها ترجمه کردهاند؛ و درعینحال امید بست که شاید مثالهایی از این دست اندکی این باور معمول را قلقلک دهد که تصور میکند: «اندیشه و دانش نزد غربیان است و بس». بااینحال، همچنان نمیتوان رویکرد زبانشناختی را کارآمد دانست، چون تحلیل دستورزبانی صرفا جملههایی منفرد و مجزا را تحلیل و ارزیابی میکند و در مورد کل کار الکن است، مگر آنکه ارزیابی و تحلیلهای جملات را کنار هم بگذارد و جمع جبری کند و یک ارزیابی ارایه دهد که بیشک چندان راهگشا نیست. خوب میدانیم که نقدهای ترجمه و ارزیابیهایی که بسیار هم متداول است، اغلب همین روش را بهکار میگیرد و بیشتر به درد معلمان انشا میخورد و لاغیر. چنین رویکردی ترجمه را تا حد برگردان جملات و معادلگذاری فرو میکاهد و هرچند به روابط میان جملات نیز توجه دارد، اما این روابط را صرفا دستور زبانی میفهمد. یا حتی ممکن است چنین رویکردی از تحلیل گفتمان بهره گیرد، اما بااینحال همچنان جمله را واحد تحلیل گفتمان قرار میدهد.
رویهمرفته میتوان گفت که ترجمه، بنابر سنت و بهطور معمول، برگردان جملات متن اصلی به زبان مقصد تعریف میشود. نحلههای گوناگون، از ساختارگرایی تا پساساختارگرایی، گاهی واحد ترجمه را معنا دانستهاند و وظیفه خواننده/مترجم را کاوش در متن و استخراج معنا از آن و درنتیجه رمزگشایی از نیت مولف برشمردهاند (ساختارگرایی)؛ و گاهی از پویایی معنا و تفسیرپذیری متن و معنا سخن گفتهاند و معنا را نه منحصرا در متن، بلکه در خواننده نیز یافتنی دیدهاند و ازسویدیگر متن را در نوعی رابطه بینامتنی در نظر گرفتهاند که مولف را نه دیگر به آفریننده متن، بلکه به واسطهای در سلسله متون بدل میکند (پساساختارگرایی)؛ نحله دیگری متفاوت با نحلههای پیشین نیز هست که ترجمه را نوعی درگیری با دیگری (درگیری با اندیشه مثلا یک فیلسوف) و در نتیجه تفکر همراه با دیگری میداند و ترجمه را نوعی ایجاد شکاف یا مازاد در وضعیت میشمارد و به این ترتیب ترجمه را به امر سیاسی پیوند میزند.
بااینحال، چه رشتهای این نحلههای تا بدین اندازه متفاوت را به یکدیگر پیوند میدهد و چگونه میتوان از این زنجیره خلاص شد؟ آیا میتوان رویکرد دیگری را پیشنهاد کرد که نگاهمان را نسبت به کل فرآیند ترجمه و درکل نسبت به زبان تغییر دهد؟
بهنظر میرسد ترجمه بیش از آنکه با جمله (به منزله واحدی زبانشناختی) یا حتی با قضیه (بهمنزله واحد منطق) سروکار داشتهباشد، با گزاره (بهمنزله واحدی دیرینهشناختی) سروکار دارد. اما گزاره چه تمایزی با جمله یا قضیه دارد که به گزاره چنین جایگاهی محوری در ترجمه میدهد. در واقع برخلاف جمله یا قضیه، گزارهای آزاد و مستقل و خنثی وجود ندارد؛ بلکه گزاره همواره بخشی از یک سلسله یا یک مجموعه است و همواره نقشی را در میان گزارههای دیگر بازی میکند، بر گزارههای دیگر اتکا میکند و درعینحال از آنها متمایز است؛ در واقع گزاره همواره در یک بازی گزارهای ادغام میشود و گزاره در این بازی سهم دارد، حتی اگر این سهم اندک و جزیی باشد. به دیگر سخن، گزارهای وجود ندارد که گزارههای دیگری را پیشفرض نداشتهباشد و پیرامون خود یک حوزه همزیستیها، اثرهای توالی و توزیع کارکردها و نقشها را نداشتهباشد. وانگهی آنچه میتواند یک جمله یا قضیه را به گزاره بدل کند، آن است که این جمله یا قضیه در نقطهای معین و با جایگاهی معین، در یک بازی گزارهای وارد شود؛ و این بازی بسی فراتر از بازی دستور زبانی و منطقی است. هیچ گزارهای منفرد و مجزا نیست، هرچند گزارهها کمیاباند. هر گزاره قواعد تولید گزارههای دیگر و قاعده همزیستی و بازی با گزارههای دیگر را با خود همراه دارد. به این ترتیب، وقتی تحلیل را به سطح دیرینهشناختی میبرید با منظومهای از گزارهها، همزیستیشان و قواعد تولید و توزیعشان مواجه میشوید. در کل میتوان گفت که زنجیرهای از عناصر زبانشناختی فقط در صورتی یک گزاره است که بهمنزله عنصری تکین در حوزهای گزارهای وارد شود. حوزه همبستهای که یک جمله یا سلسلهای از نشانهها را به یک گزاره بدل میکند، پیش از هر چیز، متشکل است از سلسلهای از سایر صورتبندیها که گزاره در درونشان جا میگیرد؛ این حوزه همچنین متشکل است از مجموعهای از صورتبندیهایی که گزاره بهطور ضمنی یا صراحتا به آنها ارجاع میدهد، خواه با تکرار آنها، خواه با تغییر یا سازگارکردنشان، خواه با مخالفت با آنها، یا سخنگفتن از آنها به نوبه خود؛ بهعلاوه، این حوزه متشکل است از مجموعهای از صورتبندیهایی که گزاره امکان آتیشان را مدیریت میکند و این صورتبندیها پس از آن گزاره، میتوانند بهمنزله نتیجهاش، یا دنباله طبیعیاش، یا پاسخاش بیایند؛ سرانجام این حوزه همبسته متشکل است از مجموعهای از صورتبندیهایی که گزاره مورد نظر در منزلتشان سهیم است؛ درواقع، یک گزاره تفکیکناپذیر است از منزلتی که میتواند بهمنزله ادبیات یا بهمنزله یک گفته بیاهمیتِ فراموششدنی، یا یک حقیقت علمی و یا... دریافت کند. پس کارکرد گزاره صرفا برساختن عناصر از پیش موجود نیست و نمیتواند بر یک جمله یا یک قضیه مجزا اِعمال شود. برای آنکه یک گزاره وجود داشتهباشد، گفتنِ یک جمله یا حتی قراردادن این جمله در نسبتی معین با حوزهای از ابژهها یا در نسبتی معین با یک سوژه کافی نیست، بلکه باید این جمله را در نسبت با کلِ حوزه همجوار قرار دهیم، یعنی باید یک فضای جانبی در کار باشد. یک گزاره همواره حاشیههایی آکنده از گزارههای دیگر دارد و این حواشی متمایزند از «بافت» (بافت واقعی یا کلامی)، یعنی مجموعهای از عناصر انضمامی یا زبانی که یک صورتبندی را موجب میشوند و معنای آن را تعیین میکنند. نسبت بافتی میان یک جمله و جملات پس و پیشاش در یک رمان یا یک رساله فیزیک، در یک مکالمه یا در شرح یک تجربه و در کل، حواشی این متون و جملاتِ متفاوت یکسان نیستند؛ بیشک این حواشی گستردهترند از محیط روانشناختی، چون بسته به اینکه جمله در حوزه ادبیات باشد یا در یک گفته معمولی، بخشی از یک حکایت باشد یا یک استدلال، وجه حضور گزارههای دیگر در خودآگاه سوژه یکسان نیست: نه سطح یکسان و نه شکل یکسان تجربه زبانشناختی، یا حافظه کلامی. پس برای آنکه سلسلهای از نشانهها به گزاره بدل شود باید «چیز دیگری» داشته باشد، نسبتی خاص که به خود سلسله مربوط است و نه بههیچرو به علت آن (سوژه سخنگو، مولف یا...) یا به عناصرش. بنابراین، سطح گزارهای را نمیتوان نه با یک تحلیل صوری توصیف کرد، نه با یک بررسی معناشناختی و نه با یک تحلیل منطقی یا حقیقتآزمایی، بلکه باید نسبتهای میان گزاره و مکانهای تفاوتگذاری را تحلیل کرد.
وانگهی میتوان به وجوه دیگر تمایز گزاره از جمله یا قضیه اشاره کرد و نخست اینکه گزاره با سوژه نسبتی معین برقرار میکند، نسبتی که باید ماهیتاش را تدقیق کرد؛ ازسویدیگر، گزاره نمیتواند بدون وجود عرصهای همبسته کارکردی داشتهباشد و به این ترتیب، گزاره بدل میشود به چیزی بیش از مجموعه محض نشانهها؛ و سرانجام برای آنکه بتوانیم زنجیرهای از عناصر زبانشناختی را بهمنزله گزاره تحلیل کنیم، این زنجیره باید شرط چهارمی را نیز برآورده کند، یعنی باید یک وجود مادی داشتهباشد، چگونه میتوانیم از گزاره صحبت کنیم، اگر صدایی آن را بیان نکردهباشد، سطحی نشانههایش را حمل نکردهباشد، در یک عنصر ملموس تجسم نیافتهباشد، یا رد و اثری در یک حافظه یا در یک فضا (حتی برای لحظهای) به جا نگذاشتهباشد؟ شاید بتوان گویاترین مثال برای نشاندادن تمایز گزاره از جمله یا قضیه را در کتابچههای راهنمای تایپ فارسی یافت. رویکردهای متفاوت زبانشناسی یا منطق در برابر گزارههایی نظیر «مان تان شان میم سیم شیم» که تمرین تایپ دست چپ و راست روی ردیف وسط صفحه کلید است یا در برابر گزارههایی از این دست «ماشین ما یشمی است. مسلمانی مسلک تکامل است. مسلمان سمبل متانت است. مکان سینما مناسب نیست. کتاب شما امسال آسان است. ایشان آشنای آسیابان است. کت شما آبی است...»(۹) چه تحلیلی ارایه میکنند؟ آیا اگر بگوییم که این رویکردها در برابر گزارههایی از این دست الکناند، گزافه گفتهایم؟ درواقع، آنچه این حروف یا کلماتِ بیارتباط منطقی یا زبانشناختی یا معنایی را کنار هم گرد میآورد، آنچه این حروف و کلمات بیمعنا را برایمان مهم و رسا میکند، قاعده گزارهایشان است: بسامد تکرار حروف در زبان فارسی و فاصله انگشتان دست روی صفحه کلید.
به این ترتیب میتوان گفت که ترجمه رویدادی است در عرصه دیرینهشناسی، چون ترجمه نه برگردان جملات یا قضایا در یک بافت دستورزبانی معین، بلکه ترجمه گزارهها بههمراه حوزه همبسته گفتمانیشان است؛ نباید گزاره را رویدادی در یک زمان و یک مکان معین بدانیم، رویدادی که بتوان به یاد آورد و دورادور ارج نهاد؛ ازسویدیگر، گزاره یک شکل مثالی (ideal) هم نیست که بتوان آن را در هر هیاتی، در هر مجموعهای و تحت هر شرایط مادیای فعلیت بخشید. گزاره بسی تکرارپذیرتر از آن است که کاملا همبسته مختصات مکانی-زمانی تولدش باشد و بسی وابستهتر به محیط و پایهاش است که همچون یک شکلِ ناب، آزاد باشد؛ درواقع گزاره دارای نوعی سنگینی تغییرپذیر است، دارای وزنی متناسب با حوزهای که در آن،جا گرفتهاست و دارای ثباتی که امکان کاربردهای گوناگون را میدهد. یک گزارهپردازی را میتوان تکرار کرد یا دوباره بهیاد آورد؛ یک شکل زبانشناختی یا منطقی را میتوان از نو فعلیت بخشید؛ اما تکرار گزاره در شرایطی دقیق و اکید و خاص خود گزاره امکانپذیر است. ازیکسو، اگر بخواهیم ساختار دستورزبانی یک گزاره، پیکربندی بلاغیاش یا معانی ضمنیاش را درنظر بگیریم، نمیتوانیم آن گزاره را در زبان مبداء و در ترجمهاش، گزارهای یکسان بدانیم. ازسویدیگر، اگر از زاویه قواعد تولید و توزیع گزارههای دیگر که در آن گزاره مندرج است، بنگریم، آنگاه متن و ترجمه یک مجموعه یکسان گزارهای را شکل میدهند. پس ترجمه تکرار است، ولی نه تکرار همان، بلکه تکرار تفاوت و ازهمینرو پیشبینیناپذیر است. درواقع ترجمه قرار نیست همان متن را تکرار کند، بلکه باید تفاوت و امکان تفاوت را خلق کند و این نکته کاملا متفاوت است از بدفهمی در نگاه هرمنوتیک. بحث بر سر بدفهمی نیست، بلکه بر سر فهمی دیگر (فهمی متفاوت) و اتصال به یک موقعیت انضمامی دیگر است. جنبه سیاسی کار نیز در همین است، در پیشبینیناپذیری و خلق تفاوت و نه آنگونه که بدیو پیشنهاد میکند و مراد فرهادپور در متن تاملبرانگیزش در نشریه پل فیروزه(۱۰) میگوید، در وفاداری به رویداد حقیقت و خطرپذیری و عدمقطعیت در حقیقتآزمایی رویداد؛ چه همچنان دالِ اعظمِِ رویدادِ حقیقتْ راهنمای سوژه و کنش است.
وانگهی نقطه پیوند ترجمه و اندیشیدن، ترجمه و کنش خلاق نیز در همینجاست. اما بهنظر میرسد چنین برداشتی از ترجمه در چارچوب دیرینهشناسی گویی پیشنهاد و پروژهای با خود بههمراه دارد: ضرورت «آشنایی» مترجمان با رویکرد دیرینهشناسی، یا حتی فراتر از آن، تاکید بر ضرورت گنجاندن یک دوره چندواحدی درس دیرینهشناسی در دروس آموزش رشته مترجمی زبان. اما بهزحمت میتوان دربرابر چنین پیشنهاد و درخواستی جلوی خنده خود را گرفت. آموزش دیرینهشناسی (البته اگر چنین چیزی ممکن باشد) و اساسا آموزشهایی از ایندست (مثل آموزش ترجمه) صرفا به کار تولید متخصصان و کارشناسانی بیخلاقیت و اخته میآید. درواقع، کسب دانشی پیشینی (حتا در صورت امکانپذیری) مد نظر نیست؛ بلکه مواجهه با گزارهها در خلال ترجمه است که مترجم را وامیدارد (خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه) رویکردی دیرینهشناسانه را (با هر کم و کیفی) درپیش بگیرد. از این منظر، حتی میتوان نقد ترجمه را نیز بهگونهای دیرینهشناختی پیش برد و پرسید که آیا متن ترجمه توانستهاست حوزهای گزارهای را به مانند متن مرجع در زبان خود پدید آورد یا نه و آیا توانستهاست امکانهایی را برای اندیشیدن و حتی دگرگونه اندیشیدن در زبان خود فراهم آورد یا نه؛ و البته شکی نیست که این بهمعنای همان حوزه گفتمانی و همان امکانهای متن مرجع نیست؛ و البته باید تاکید کرد که چنین نقدی بهطور قطع بهمعنای ارزیابی معرفتشناسانه درستی یا نادرستی معادلها یا عبارتهای متن ترجمه با توجه به متن مرجع نیست؛ بیشک چنین نقدی نه از زاویه معرفتشناسانه و تعیین درستی یا نادرستی ترجمه (روشی معمول در نقدهای مطبوعاتی)، بلکه از دریچه امکانهایی است که این متن جدید برای این موقعیت انضمامی، برای اندیشیدن، برای خلاقیت و برای خلقِ تفاوت در این موقعیت فراهم میآورد.
پیشتر پرسیدیم که چه رشتهای این نحلههای گوناگون و گاه متضاد را از ساختارگرایی تا پساساختارگرایی به یکدیگر پیوند میدهد و چگونه میتوان از این زنجیره خلاص شد؟ شاید بتوان گفت که رشته پیونددهنده این نحلههای گوناگون (از ساختارگرایی تا پساساختارگرایی) «نظم دال» است. فوکو در نظم گفتمان از سه نحله فکری سخن میگوید که بهنظر میرسد شاکله گفتمانی دیدگاههای متفاوتمان در باب زبان، اندیشه و اندیشیدن (و بالطبع، ترجمه و متن) و سیاست و امر سیاسی است. نخست، فلسفه سوژه بنیانگذار، یا بهعبارتی، پدیدهشناسی یا «من سخن میگوید»؛ دوم فلسفه تجربه آغازین، یا بهعبارتی هرمنوتیک یا «جهان سخن میگوید»؛ و سوم فلسفه وساطت جهانشمول، یا بهعبارتی پیوندزدن هگل و فروید بهمدد لاکان یا «آن سخن میگوید»؛ بهتعبیر فوکو در هر سه نحله، «چیزی بیش از یک بازی در کار نیست، در اولی بازی نوشتن، در دومی بازی خواندن و در سومی بازی مبادله؛ و این مبادله، این خواندن و این نوشتن صرفا نشانهها را بهکار میگیرد و به این ترتیب، واقعیت گفتمان با قرارگرفتن در نظم دال، نابود میشود»(۱۱). بهنظر میرسد خلاصی از نظم دال همان تلاشی است که امروز پیش روی ماست.
افشین جهاندیده
منابع:
- Michel Foucault, L’archéologie du savoir, Gallimard, ۱۹۶۹ ;
- Michel Foucault, L’ordre du discours, Gallimard, ۱۹۷۱;
- ژیل دلوز، فوکو، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، نشر نی، چاپ اول ۱۳۸۶؛
- فرزانه فرحزاد، سخن سردبیر، فصلنامه علمی-پژوهشی مطالعات ترجمه، سال سوم، شماره یازدهم، پاییز ۱۳۸۴؛
- فرزانه فرحزاد، «زبانشناسی و ترجمه»، بخارا، شماره ۶۳، مهر و آبان ۱۳۸۶.
- مراد فرهادپور، عقل افسرده، انتشارات طرح نو، چاپ اول ۱۳۷۸، پیشگفتار؛
- مراد فرهادپور، «ترجمه/ تفکر»، پل فیروزه، شماره پانزدهم، ۱۳۸۴؛
پینوشتها:
۱- شکسپیر، هملت، ترجمه م. بهآذین، نشر دوران، چاپ چهارم سال ۱۳۶۰، ص ۶۷.
۲- شکسپیر، هملت، ترجمه شمسالدین ادیبسلطانی، انتشارات نگاه، ص ۹۰.
۳- شکسپیر، هملت، ترجمه مسعود فرزاد، شرکت انتشارات علمی- فرهنگی، چاپ ششم، سال ۶۲.
۴-Gille deleuze, Critique et clinique, Editions de Minuit, p. ۴۰-۵۰.
۵- اصغر واعظی، فلسفه نقادی کانت، رابطه قوا، نشر نی، چاپ اول ۱۳۸۶، ص ۱۳.
۶- مهدی پارسا، فلسفه نقادی کانت، گام نو، چاپ اول ۱۳۸۶، ص ۷.
۷-Michel Foucault, L’archéologie du sayoir, Gallimard, ۱۹۶۹, p. ۱۳۴.
۸-The Archaeology of Knowledge, translated by A. m. Sheridan Smith, Routledge, ۲۰۰۲, p. ۱۱۴.
۹- حمید خسروی، کلید تایپ دهانگشتی، تهران کلید آموزش ۱۳۸۷، ص ۲۶.
۱۰- مراد فرهادپور، «تفکر/ ترجمه»، پل فیروزه، شماره پانزدهم، ۱۳۸۴.
۱۱-Michel Foucault, L’ordre du discours, Gallimard, ۱۹۷۲, p. ۵۱.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست