جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

فرانسیسكو گویا


فرانسیسكو گویا

گویا هنرمندی بود كه توانست انتقادات اجتماعی خود را با هنر نقاشی اش ادغام كند, زیرا در زمان نا آرامی های سیاسی و نابرابری های شدید اجتماعی در اسپانیا با قدرت و توسط رئالیسمی تلخ و طنزآلود و نگاهی عمیق, آنچه را كه در پیرامون خود می دید, به تصویر كشید

"گویا" هنرمندی بود كه توانست انتقادات اجتماعی خود را با هنر نقاشی اش ادغام كند، زیرا در زمان نا آرامی های سیاسی و نابرابری های شدید اجتماعی در اسپانیا با قدرت و توسط رئالیسمی تلخ و طنزآلود و نگاهی عمیق، آنچه را كه در پیرامون خود می دید، به تصویر كشید. "چهره هایی كه او از درباریان و ملازمان عالی مقام آنها كشید و آثار چاپی ای كه از زندگی مردم، گاوبازی و وحشت جنگ تهیه كرد همگی نگرشی آنی و تكان دهنده و وحشتناك و مسخره از دنیا را بیان می داشت".

بسیاری از آثار "فرانسیسكو گویا" در زمان ترسیم به نمایش درنیامد، بخصوص آثاری كه حماقت طبقه اشراف را نمایان می كرد.

"فرانسیسكو گویا" در سی ام مارس ۱۷۴۶ در دهكده "فوئندوتودوس" ایالت "ساراگوسا" در خانواده ای فقیر به دنیا آمد. پدرش از راه طلاكاری روزگار می گذراند و مادرش قطعه زمین كوچكی در آن دهكده داشت.

زندگی طولانی و پیچیده "گویا" طی سالیان دراز با افسانه های بسیاری آمیخته شده و حتی امروزه نیز تمامی جزییات زندگی او روشن نیست، اما به هر حال آن چه مسلم است "گویا" در شرایطی زندگی می كرد كه در قرن هجدهم میلادی اسپانیا شرایط رایج اقلیمی و اجتماعی بود؛ زمینهای خشك و مردم فقیر و از آن طرف زندگی پر زرق و برق دربار.

"گویا" تا سن ۱۴ سالگی در دهكده زادگاهش زندگی می كرد و پس از آن در سال ۱۷۶۰ همراه با خانواده اش به ساراگوسا رفت و تا ۱۷۶۴ در مدرسه مذهبی "پیادل پا دره خواكین" تحصیل كرد و در آن هنگام طراحی را از یك نقاش متوسط به نام "خوزه لوزان" فرا گرفت.

"گویا" در سال ۱۷۷۰ به ایتالیا رفت و یك سال بعد در مسابقه ورودی آكادمی "دی بل آرتی" در پارما شركت كرد و رتبه دوم را بدست آورد. در تاریخچه آن مدرسه آمده كه: "اگر به دقت به موضوع توجه می كرد و رنگها را طبیعی تر به كار می گرفت، می توانست مقام اول را بدست آورد" كه این نكته نمایانگر آن است كه گر چه "گویا" در آن زمان نقاشی گمنام به شمار می رفت، ولی خو وغریزه ای سركش داشت.

سه سال بعد "گویا" به مادرید می رود و توسط "منگس" اولین سفارش بزرگ نقاشی خود را می گیرد: نقاشی هایی كه برای كارخانه پرده بافی سلطنتی داده می شود. این زمان فرصت بسیار مناسبی بود تا گویا وارد جرگه نقاشان دربار شود و از طرف دیگر او این مجال را یافت كه با آزادی بیشتری به انتخاب موضوع و تكنیك مورد نظر خود بپردازد و شاهكارهایی را به وجود آورد. آثاری چون: "پیك نیك در ساحل رود مانزاناره"، "چتر آفتابی"، "بازار مكاره مادرید"، "چینی فروشی" و طرحهایی دیگر كه قدرت او را به رخ می كشید.

"گویا" از جمله نقاشانی بود كه یا توسط معاصرانش نادیده گرفته می شد و یا این كه از طرف آنان تحسین می گردید. او شخصیتی قاطع داشت و تأثیری شدید بر مردم و جامعه خود گذاشت، گاهی باعث وجد آنان و زمانی باعث عصبانیت و یا حسادت آنها می شد. هر چند كه معاصرانش نظریه های انتقادی زیادی درباره او ابراز نداشته اند، شاید تنها "بودلر" بود كه در ۱۸۵۷ در مقاله ای با نام "كاریكاتورهای عجیب و غریب در له پره زنت" نوشت: "ما در او عشقی توصیف ناپذیر می بینیم و برای وحشتی كه گریبانگیر همه شده است و چهره هایی كه زندگی را به صورت حیواناتی غیر طبیعی درآورده است، در وی احساسی شدید مشاهده می كنیم. قدرت عظیم گویا در خلق موجودات عجیبش نهفته است. موجودات عجیب او زنده هستند و ما را به یاد چیزی می اندازند. هیچكس به اندازه او جرأت نكرده محال را ممكن سازد، تمام اشكال عجیبش و چهره های جانورخوی و دیو صفتش سرشار از انسانیت او هستند. با آن وقتی كه موجودات وی خلق شده اند مشكل بتوان از نقطه نظر تاریخ طبیعی برای آنها ایرادی وارد آورد. به طور خلاصه، خط مستقیم یعنی لبه تیغ بین تخیل و واقعیت كه در آثار او از آشكار شدن طفره می رود. مرز میان آنها به قدری مبهم و ناشناخته است كه حتی دقیق ترین تحلیلگران هم نمی توانند آنها را از هم باز شناسند. هنر "گویا" در باره اینكه این قدر طبیعی به نظر می رسد، بر همه تعاریف رجحان دارد".

"فرانسیسكو گویا" در ۱۶ آوریل سال ۱۸۱۸ درگذشت.