جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

خاورمیانه گذر از تروریسم


خاورمیانه گذر از تروریسم

از آنجا که تعریف از واژه «تروریسم» ارتباط تنگاتنگی با قدرت دارد, کشورهای مختلف در ارتباط با این مسئله وحدت نظر ندارند و همین موضوع باعث می شود که واژه فوق را در ذیل مفاهیم سیاسی و نه حقوقی بگنجانیم

از آنجا که تعریف از واژه «تروریسم» ارتباط تنگاتنگی با قدرت دارد، کشورهای مختلف در ارتباط با این مسئله وحدت نظر ندارند و همین موضوع باعث می شود که واژه فوق را در ذیل مفاهیم سیاسی (و نه حقوقی) بگنجانیم.

با توجه به اینکه گفتمان مسلط کنونی در ارتباط با تروریسم یک گفتمان آمریکایی است، نویسنده در اینجا تروریسم را معادل «کشتار شهروندان معمولی برای رسیدن به اهداف سیاسی» گرفته است.

از نگاه نویسنده، تروریسم بدعت تازه ای در جهان اسلام است و آمریکا با لشکرکشی به خاورمیانه در سال ۲۰۰۱، این پدیده شوم را نیز با خود آورده است.

اما، خوشبختانه چیزی را که اکنون در جهان اسلام شاهدش هستیم، بی توجهی مردم به تاکتیک تروریست ها (طالبان، القاعده، وهابیون) برای رسیدن به اهداف سیاسی است؛ مردم در خیابان ها راه می افتند، شعار سرمی دهند و اگر اعتراضات شان به خشونت کشیده می شود، مقصر آنها نیستند. این رویکرد می تواند نشانه خوبی برای گذر از تروریسم در ممالک اسلامی باشد.

اما، این آینده خوش یک شرط مهم دارد؛ جایگاه آمریکا و رژیم های محافظه کار عرب در منطقه متزلزل شود. اگر این شرط تحقق نیابد، نباید نسبت به آینده چندان خوشبین بود.

از جمله پدیده های نوظهوری که ما در کشورهای اسلامی خصوصا عراق و پاکستان شاهدش هستیم و تقریبا تبدیل به امری روزمره شده، چیزی است که ما آن را تحت عنوان «تروریسم» می شناسیم.

هر چند تروریسم تعریف های مختلف و حتی متضادی دارد، ولی این ابهام برای بحث ما هیچ مشکلی ایجاد نمی کند، چون تقریبا برای همه مخاطبان روشن است که منظور ما در اینجا از تروریسم چیست؛ افرادی به شیوه انتحاری و یا غیرانتحاری افراد بی گناه و غیرنظامی دیگر را نوعا با مواد منفجره و یا سلاح های گرم هدف قرار می دهند. این عملیات حالت غافلگیرکننده دارد و در عیان توسط ارتش های رسمی صورت نمی گیرد و البته از نگاه ما ایرانی ها و مردم کشورهای اشغال شده، حملات تروریستی شامل حملاتی نمی شود که طی آنها، نیروهای اشغالگر هدف قرار می گیرند.

تروریسم در تاریخ جوامع بشری همیشه بوده، اما چیزی که آن را مرگبارتر کرده، تولید سلاح های مدرن است و بدین خاطر ما آن را یک پدیده نوظهور در جوامع اسلامی می نامیم که متأسفانه تبدیل به یک فرهنگ اعتقادی در میان قشری ترین افراد شده است و به همین دلیل، هم ابعاد گسترده و بی سابقه ای یافته است و هم مردم بی گناه غیرنظامی و دور از صحنه نبرد را هدف می گیرد.

همه این ویژگی هایی که برشمردیم، دقیقا از زمانی عارض خاورمیانه شده است که ایالات متحده آمریکا پس از واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به منطقه لشکرکشی کرده است. البته، همان طور که تحولات جاری عراق نشان می دهد و در جای خود بدان خواهیم پرداخت، تا مدتی پس از خروج آمریکا از منطقه نیز این میراث شوم همچنان باقی می ماند.

اکنون شرایط به گونه ای است که همه مردم خود را در معرض آسیب می بینند و به همین خاطر، به طور غریزی کنجکاو شده اند که پدیده تروریسم چرا این قدر گسترده شده است و چطور بعضی ها برای کشتار بی گناهان، جان خود را هم فدا می کنند؟ اینها کیستند و آرمان و اعتقادشان چیست؟

درهر سه کشور افغانستان و پاکستان و عراق حملات انتحاری و استشهادی علیه اشغالگران زیاد بوده است، که البته پدیده تازه ای نیست؛ درجنگ ژاپنی ها و ویتنامی ها علیه آمریکا و حتی در انقلاب ها، از جمله انقلاب کوبا و چین موارد زیادی داشته ایم، اما این افراد انتحاری علیه مردم بی گناه کشور خودشان دست به عملیات وحمله نمی زدند. ولی بدعتی که پس از هجوم آمریکا به افغانستان (۲۰۰۱) و عراق (۲۰۰۳)، رخ داده است و ما دراین دو کشور و پاکستان و سایر مناطق شاهدش هستیم، کشتار غیرنظامیان توسط افراد انتحاری است؛ پدیده ای که درگذشته به ندرت اتفاق می افتاده است.

● استراتژی کارآمد

همان طور که ذکر شد، عملیات و حملات اگر علیه متجاوزان و اشغالگران صورت گیرد و افراد بی گناه هدف قرار نگیرند، اقدام وی «تروریستی» نیست. خصوصا اگر برای مردم تحت اشغال، هیچ راه و چاره دیگری باقی نمانده باشد.

این نوع اقدام درجهان اسلام ( وحتی سایر ملل) از زمان انقلاب اسلامی ایران درسال ۱۳۵۷ تبدیل به یک فرهنگ اعتقادی شده و به ویژه درجنگ تحمیلی عراق علیه ایران (۶۷- ۱۳۵۹) از جمله استراتژی های کارآمد جنگی رزمندگان بوده است؛ رفتن روی مین ها برای بازکردن معابر، حملات بی بازگشت به صفوف دشمنان و کوبیدن هواپیمای جنگی به یک هدف در بغداد که اوایل جنگ رخ داد و مانع از برگزاری اجلاس جنبش عدم تعهد دراین شهر شده بود، حملاتی بود که به شیوه شهادت طلبانه انجام می گرفت.

سپس، این فرهنگ مبارزاتی به لبنان منتقل شد و رزمندگان حزب الله بسیاری از حملاتشان را به شیوه استشهادی انجام می دادند و صهیونیست های اشغالگر را مجبور کردند که درسال ۲۰۰۰ از جنوب لبنان عقب نشینی کنند.

همزمان با حزب الله لبنان دیگر جنبش های اسلامی ضد صهیونیست نیز که در فلسطین اشغالی فعال بودند، همچون «جنبش جهاد اسلامی فلسطین»، و «جنبش مقاومت اسلامی فلسطین» (حماس) به عملیات استشهادی روی آوردند.

چیزی که این دوره را از قبل متمایز می کند، گستردگی حملات استشهادی از این دوره به بعد است. به عبارت دیگر، قبلاً چنین عملیاتی در فلسطین اشغالی، لبنان و یا هرجای دیگر انجام می شد، موردی و استثناء بود نه قاعده؛ ولی از آن پس، یک تحول بزرگ و معنادار درنوع عملیات رخ داد.

رژیم صهیونیستی که به پیشتیبانی آمریکا و اروپا دلگرم بود، تا اوایل دهه ۱۹۸۰ دست برتر را داشت.این رژیم قبلاً شکست های سنگینی را بر اعراب تحمیل کرده بود و به خاطر سلاح های مرگبار و قساوتی که در استفاده از آنها به کار می برد، تبدیل به یک اسطوره شکست ناپذیر شده بود.

عملیات استشهادی به راحتی این اسطوره را شکست. چرا که در این عملیات بمب های هوشمندی معادل هوش یک انسان به کار گرفته می شد واین بمب قدرت مانور بسیار بیشتری از بمب های هوشمندی داشت که اسرائیل از غربی ها گرفته بود. این بمب به راحتی می توانست به شهرهای دشمن، حتی «تل آویو» و «نتانیا» نفوذ کند و در وقت مناسب منفجر شود.

عملیات استشهادی در فلسطین اشغالی این فرق را با عملیات مشابه در لبنان داشت که مبارزان فلسطینی از سر اجبار و در واکنش به کشتار غیرنظامیان توسط ارتش صهیونیستی، دست به مقابله به مثل می زدند و شهرک نشینان صهیونیست را نیز علاوه بر نظامیان، از اهداف مشروع خود می دانستند.

● انحراف بزرگ

در دهه ۱۹۹۰ علاوه بر لبنان و فلسطین، حملات مشابه دیگری نیز در سایر مناطق مشاهده می شد که بعدها مشخص شد، ریشه در افغانستان دهه ۱۹۸۰ دارد.

در افغانستان دهه ۱۹۸۰ عملیات استشهادی مشابهی نیز علیه اشغالگران شوروی صورت می گرفت که آن هم بی تأثیر از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ نبود.

اما در دهه۱۹۹۰ و جدای از حملاتی که در لبنان و فلسطین علیه صهیونیست ها صورت می گرفت، علیه منافع آمریکایی ها و مراکز وابسته به آنها نیز حمله شد و برخی از آنها به شیوه انتحاری بوده مثل انفجار در مرکز تجارت جهانی نیویورک، انفجار بزرگ در پایگاه «الخبر» آمریکایی ها در عربستان، حمله به ناوچه آمریکایی «کول» در سواحل «عدن» (یمن) و حمله به دو سفارتخانه آمریکایی در کشورهای قاره آفریقا.

در سال های پایانی قرن بیستم و آغازین قرن بیست و یکم کم کم نام «شبکه القاعده» رسانه ای شد؛ آمریکایی ها خودشان اقرار کردند که این شبکه و رهبر آنها «اسامه بن لادن» در دهه۸۰ سال ها زیر چتر آموزشی، مالی و تسلیحاتی «پنتاگون» قرار داشتند.

کتاب «جنگ های نامقدس» نوشته «جان کی کولی» یکی از ده ها اثری است که طی همین مدت اندک پس از ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ در ارتباط با پیوند میان القاعده و دولت آمریکا نوشته شده است. نویسنده در این کتاب می خواهد ثابت کند که بخش اعظم اقدامات تروریستی که از سال ۱۹۹۰ تاکنون در جهان رخ داده، توسط افرادی صورت گرفته است که دولت آمریکا طی سال های ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۹ به آنها کمک تسلیحاتی می کرده است تا علیه اشغالگران روس در افغانستان بجنگند. البته این نویسنده غربی مقامات آمریکایی را سرزنش می کند که چطور نتوانستند پس از پایان جنگ روسیه در افغانستان، بر عناصر القاعده و طالبان درست مدیریت کنند و آنها را تحت کنترل درآورند.

حملات عوامل بن لادن و طالبان به همان اندازه که غربی ها و آمریکایی ها را هدف قرار می داد ، دل توده های سرخورده عرب را به همان میزان شاد می نمود.

جوانان عرب این حملات را می دیدند و تحسین می کردند. اما این ذهنیت مثبت دیری نپایید؛ در پی لشکرکشی آمریکا به خاورمیانه در سال ۲۰۰۱، عملیات عناصر القاعده و شبه نظامیان طالبان دچار یک تحول کیفی شد؛ آنها در کنار حملات خود علیه اشغالگران، غیرنظامیان و شهروندان معمولی را هم در پاکستان و افغانستان هدف قرار می دادند و هرچه زمان می گذشت، این حملات غیرانسانی نیز گسترده تر می شد. این تحول کیفی، همان چیزی است که ما آن را فرآیند استحاله حملات علیه اشغالگران به عملیات تروریستی (چه انتحاری و چه غیرانتحاری) می نامیم.

البته قبل از سال ۲۰۰۱ نیز حملات مشابه وجود داشت؛ این حملات یا در غرب رخ می دادند و شهروندان معمولی آمریکایی و اروپایی (که از نظر بن لادن به خاطر پرداخت مالیات به دولت های جنایتکار خود، مقصر شناخته می شدند) هدف قرار می گرفتند، و یا علیه شیعیان در پاکستان انجام می شد. ولی هم حمله به شهروندان غربی و هم ترور شیعیان تا سال ۲۰۰۱ به عنوان یک بحران در جهان اسلام شناخته نمی شد (به پاکستان در جای خود اشاره می شود).

به این ترتیب؛ آنچه را که غربی ها «تروریسم» می گویند، از نظر ما به دو شق کاملا مجزا قابل تفکیک است؛ نخست شقی که به کشتار غیرنظامیان (چه مسلمان و چه غیرمسلمان) مربوط می شود. این نوع حملات، کاملا مذموم و غیرقابل قبول است. مگر اینکه یک ملت تحت ستم (مثل فلسطینیان) کشتار می شود و فقط می تواند دست به مقابله به مثل بزند. جدای از این، هیچ کس و گروه و یا مکتبی نمی تواند کشتار غیرنظامیان را به خاطر اهدافی که دارد توجیه کند، مثل دولت ایالات متحده که در سال ۱۹۴۵ پس از بمباران اتمی دو شهر «هیروشیما» و «ناکازاکی» در ژاپن، تبلیغات زیادی به راه انداخت که این بمب ها را به خاطر پایان دادن جنگ جهانی دوم، انداخت. این توجیه را هیچ وجدان آزادی نمی پذیرد.

دوم، شقی که حملات علیه اشغالگران و متجاوزان را دربرمی گیرد. این شق در بسیاری از شرایط، تنها ابزاری است که ملت های تحت ستم علیه اشغالگران در دست دارند. این دیگر «تروریسم» نیست.

تحولات سه دهه اخیر نشان می دهد که عملیات استشهادی علیه اشغالگران (به ویژه علیه صهیونیست ها) بسیار کارآمد بوده است. این سلاح در عرصه مبارزه به قدری برنده و تأثیرگذار است که حتی نظم یکجانبه آمریکایی را در جهان پس از جنگ سرد دچار چالش جدی کرده است: دولت های اروپایی و آمریکایی و شرکت های چندملیتی به شدت از این استراتژی واهمه دارند و به همین خاطر است که واژه «تروریسم» را برای آن به کار می برند و از این طریق می خواهند آن را نزد افکار عمومی بی اعتبار کنند.

غربی ها حتی از راه های دیگر هم وارد شده اند؛ شماری از کارشناسان و اسلام شناسان نزدیک به محافل قدرت و شرکت های نفتی حتی کتاب هایی را با تکیه بر قرآن و احادیث در مذمت خودکشی نگاشته اند. «برنارد لوئیس» یکی از این نویسندگان است؛ او در کتاب خود «بحران در اسلام» تمام تلاشش را به کار می گیرد که تا فرق میان اسلام و تروریسم را (البته، آن نوعی که ما آن را تروریسم نمی دانیم )نشان دهد. نویسنده خودکشی در اسلام را بسیار مذموم می داند و با همین استدلال، علیه عملیات استشهادی موضع می گیرد. لوئیس البته، همه جریانات اسلامی موجود را زیرنام «تروریست» یک کاسه می کند و در مقابل نیز، وجهه امپریالیستی آمریکا و جنایات رژیم اسرائیل را کمرنگ جلوه می دهد.

● تروریسم در پاکستان

تروریست های فعال در پاکستان را از وجهی می توان به دو دسته قدیم و جدید تقسیم کرد؛ تروریست های قدیمی مأموریت داشتند (و هنوز هم دارند) که شیعیان و حتی دیپلمات های ایرانی را هدف قرار دهند. آنها بیش از سه دهه است که دست به ترور می زنند. «سپاه صحابه» و «لشکر جهنگوی» از گروه های شاخص این طیف به شمار می روند. این گروه ها در شهرهای بزرگ و مناطق مرکزی و جنوبی پاکستان بیشتر فعال هستند. سپاه صحابه هرچند از دل مدارس دیوبندیه پاکستان بیرون آمد، ولی با وهابی های عربستان همسو هستند. طالبان افغانستان و پاکستان هم از درون مدارس دیوبندیه برخاسته اند، اما نسبت شان با وهابی ها ضعیف است.

تروریست های جدید طالبان محلی نام دارند و مرکز اصلی فعالیت آنها، نوار قبایلی شمال غرب پاکستان است. این گروه به ویژه از سال ۲۰۰۱ بسیار فعال شده است و اگرچه با نیروهای دولتی می جنگد، ولی مردم عادی و بی گناه را نیز هدف قرار می دهد. شهر «پیشاور» جولانگاه اصلی آنهاست. آنها برخلاف تروریست های قدیمی، تقریبا همه مردم پاکستان را از اهداف مشروع حملات خود می دانند؛ شهروندان اهل سنت به خاطر سکوت شان مقابل دولت وابسته و اشغالگران آمریکایی، گناهکار محسوب می شوند.

شیعیان و پیروان فرقه «احمدیه» و سایر فرقه های تصوف نیز از نگاه بنیادگرایان طالبان، رافضی و یا منحرف دانسته می شوند و لذا، ریخته شدن خون آنها از نگاه طالبان مباح است.

طالبان محلی در شیوه عملیات تروریستی خود این فرق را با تروریست های قدیمی دارد که معمولا حملات خود را به شیوه انتحاری انجام می دهد و در این حملات، بیشتر از زنان و کودکان استفاده می کند. اما، عوامل سپاه صحابه معمولا با استفاده از موتور، افراد (رهبران و شخصیت های شیعه) را هدف گلوله قرار می دهند و ترور می کنند.

در مجموع، مدارس مذهبی دیوبندی و وهابی، منبع اصلی پرورش و انتشار تروریسم در پاکستان بوده و هست. طالبان محلی، عناصر بومی القاعده، سپاه صحابه، لشکر جهنگوی و... همه پرورش یافته این مدارس یا وابسته به دیگر مراکز مذهبی تندرو هستند. به علاوه، همه تروریست های فعال در پاکستان (و افغانستان و عراق) سنی هستند. آمریکا، اسراییل و عربستان عوامل زیادی در پاکستان دارند که بیشتر آنها متعلق به همین نحله های دینی تندرو هستند و به صورت غیرمستقیم مدیریت می شوند و دست به عملیات می زنند. شماری از عوامل تروریستی این کشورهای خارجی نیزکاملا حرفه ای و آموزش دیده هستند.

● عراق

آن نوع روند سیاسی که هم اکنون در عراق تجربه می شود، اگر به نتیجه برسد و ثبات سیاسی و رونق اقتصادی را نیز به دنبال داشته باشد، برای رژیم های محافظه کار عرب، خصوصا عربستان، یک خطر محسوب می شود.

اوایل ماه جاری، منابع عراقی و عربستانی به نقل از «عبدالله بن عبدالعزیز» شاه عربستان گزارش کردند که ریاض با همه توان خود، جلوی روند سیاسی فعلی در عراق را می گیرد و دراین مسیر، ده ها میلیارد دلار هزینه خواهدکرد. یکی از ابزارهای مهمی که دولت ریاض در عراق در دست دارد، ترور است.

عراق کشوری است که عوامل اصلی و عوامل میدانی تروریسم آشکارا عمل می کنند. هم اکنون شش نفر از عوامل میدانی که منتظرند تا حکم اعدام آنها به اجرا درآید، اهل عربستان و سه نفر آنها حتی از خانواده سعودی هستند.

در عراق نوعی تقسیم کار اعلام نشده بر فعالیت های تروریستی حاکم است؛ عوامل سازمان جاسوسی اسراییل (موساد) دوگروه هستند؛ بخشی در شمال و مناطق کردنشین عراق مستقر هستند و بیشتر مأموریت های برون مرزی (در ایران و ترکیه) انجام می دهند؛ بخش دیگر نیز در شهرهای بزرگ، به ویژه بغداد فعالیت می کنند و هدف اصلی آنها حذف دانشمندان و نخبگان علمی است.

این گروه از سال ۲۰۰۳ تاکنون، با کمک اشغالگران آمریکایی توانستند هزاران استاد، پزشک و اندیشمند سیاسی را ترور کنند.

عوامل رژیم سعودی نیز دو گروه هستند، گروه بومی و گروه اعزامی؛ گروه بومی شامل افراد قبایل، بعثی های سرخورده و سلفی های تندرو هستند که با حمایت مالی و تسلیحاتی عوامل سعودی، سازماندهی می شوند و دست به عملیات می زنند.

افراد گروه دوم نیز شامل سلفی ها و وهابیون ساکن عربستان، اردن و سایر کشورهای عربی هستند. این افراد ازطریق مرزها به داخل عراق نفوذ می کنند و درشرایط مناسب دست به عملیات تروریستی می زنند.

هدف همبستگی عوامل رژیم سعودی، جوامع و زیارتگاه های شیعیان عراق هستند. البته، عربستان از بعثی ها برای حمله به مراکز دولتی و حتی شهروندان اهل تسنن نیز استفاده می کند. این حملات معمولا پس از عملیات خونین علیه شیعیان، صورت می گیرد تا به همه چنین القاء شود که شیعیان در واکنش به حملات علیه خود، چنین کرده اند. مثل انفجارهای مقارن ایام اربعین در دی ماه گذشته که ابتدا، جمعیت های عزادار شیعی در بغداد و مسیرهای منتهی به کربلا هدف قرار گرفت و سپس، مراکز اهل سنت در استان سنی نشین الانبار در غرب عراق مورد حمله تروریستی قرار گرفت.

کردها مثل شیعیان در هیچ فعالیت تروریستی مشارکت ندارند و البته، انگیزه ای هم برای این کار ندارند. اما آنها نسبت به حضور صهیونیست ها در مناطق کردنشین شمال عراق و شهرهایی مثل کرکوک، سلیمانیه و اربیل حساسیت زیادی از خود نشان نمی دهند و همین باعث می شود که هم به مردم عراق و هم به همسایگان این کشور آسیب زیادی وارد شود.

مشکل دیگری که در عراق وجود دارد، نفوذ تروریست ها به درون دولت و حتی نهادهای حساس امنیتی و سیاسی این کشور است.

هم اکنون «طارق الهاشمی»، معاون رئیس جمهوری عراق به اتهام فعالیت های تروریستی، تحت تعقیب دستگاه قضایی بغداد قرار دارد. الهاشمی متهم است که در ماجرای انفجار بمب پائیز گذشته مقابل پارلمان عراق دست داشته است و با این عملیات، می خواسته «نوری مالکی» نخست وزیر را هدف قرار دهد.

الهاشمی نفر دوم «فهرست العراقیه» است. این فهرست تحت رهبری « ایادی علاوی» شمار زیادی نماینده در مجلس و ۹ وزیر در کابینه دارد. عربستان از این فهرست که گرایش های قومیتی دارد و می خواهد میان شیعیان و سنی ها تفاوت قائل شود، حمایت می کند.

به هر حال، تروریسم عارضه ای نیست که دولت عراق بتواند به سادگی خود را از آن خلاص کند.

دولت عراق به دو شکل می تواند تروریسم را به طور بنیادی ریشه کن کند: اول، از طریق تقویت ارزش های ملی و ایجاد تفاهم میان سنی ها، شیعیان و کردها، بر گرایش های قومی فائق آید؛ و دوم، نفوذ دولت های خارجی و قدرت ها را قطع کند.

اگر جایگاه آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه ضعیف شود و اگر دولت های محافظه کار عرب با قیام های مردمی مواجه شوند، تروریسم در عراق نیز کمرنگ خواهد شد. ولی اگر جایگاه آمریکا در منطقه تقویت شود، شرایط برای دولت بغداد نیز خودبه خود مشکل تر می شود.

دولت عربستان برای مقابله با محور مقاومت ضدصهیونیستی و ممانعت از رسیدن شیعیان به جایگاه شایسته خود، از هر ابزاری استفاده می کند. در بحرین از نیروهای نظامی بهره می گیرد، در سوریه به دسته های مسلح کمک می کند و در عراق نیز از گروه های تروریستی حمایت می کند. به نظر می رسد که در صورت پیروزی عربستان و دولت های محافظه کار عرب در سوریه و بحرین، شرایط برای دولت عراق سخت تر می شود.

● گذر از تروریسم

آمریکا و دولت های اروپایی روی دو شکاف در دنیای اسلام حساب باز کرده اند: شکاف میان جریان های مذهبی و غیرمذهبی در درون کشورها و شکاف میان شیعه و سنی در کل جهان اسلام.

البته، در مورد شکاف نخست باید گفت که در کشورهای اسلامی کمتر افرادی وجود دارند که خود را مطلقا غیرمذهبی بدانند، تا چه رسد که تحت این نام بخواهند فعالیت سیاسی بکنند. هدف رسانه های غربی این است که مثلا در ایران میان نهاد دانشگاه و حوزه علمیه، دانشجو و روحانی، دانشمند و عالم دینی، طبقات متوسط جدید و سنتی و... فاصله بیندازد.

به غیر از مورد مجاهدین خلق (منافقین) در ایران، ما به کمتر موردی در جهان اسلام بر می خوریم که جریان های روشنفکری علیه جریان های مذهبی، به تروریسم متوسل شده باشند. ولی از جمله اهداف استراتژیک محافل سیاسی و رسانه ای غرب این است که این دو جریان عملاً باهم درگیر شوند تا هرگونه انرژی انقلابی و وحدت بخش در درون این جوامع از بین برود و مراحلی مثل توسعه سیاسی و اقتصادی اصلاً زمینه ای برای عرض اندام پیدا نکنند.

اما، شکاف دیگری که مورد توجه غربی هاست و دولت عربستان نیز به شدت درهمین مسیر گام برمی دارد، شکاف میان شیعیان و اهل سنت است؛ «توماس فریدمن» روزنامه نگار آمریکایی، در جایی خطاب به مقامات کشورش می گوید که از آینده دنیای اسلام نهراسید، چون مسلمانان با راه اندازی جنگ میان خود (شیعه و سنی)، رو به ضعف و نابودی خواهند رفت.

اتفاقاً، برخلاف شکاف نوع نخست که شرح آن رفت، در این شکاف نوع دوم، تروریسم داد می کند و تقریباً بخش اعظم توضیحاتی که تاکنون درمورد تروریسم گفته شد، به این شکاف مربوط است. جریان های تند روی اهل سنت تحت عناوین مختلفی چون سپاه صحابه، جهنگوی، ریگی، طالبان، وهابی، سلفی، التکفیر و... شیعیان را هدف قرار می دهند. البته، باید یک بار دیگر تأکید کنیم که جریان های تند روی اهل سنت دست به چنین اقداماتی می زنند، و الا مردم سنی مذهب در کشورهای اسلامی شیعیان را برادران دینی خود می دانند و ارتباط های نزدیک میان جنبش های جهاد اسلامی فلسطین و حماس با جمهوری اسلامی ایران و حزب الله لبنان در این مورد مثال زدنی است.

در سال های اخیر با افزایش حملات هدفمند عناصر القاعده، طالبان، وهابی ها و سلفی ها علیه شیعیان، ابرهای تیره ای در آسمان جهان اسلام قابل مشاهده بود و این نگرانی در میان زعماء و مردم هر دو مذهب وجود داشت که با افزایش این ترورها، شکاف میان شیعه و سنی هر روز بیشتر شود.

اما، با شعله ور شدن قیام ها طی یک سال اخیر در جهان عرب عمدتاً سنی و شعارهایی که آنها برای حفظ وحدت میان شیعه و سنی سرمی دهند، به نظر می رسد که دنیای اسلام درحال گذر از تروریسم است. جوامع اهل سنت با راه افتادن در خیابان ها و برگزاری تظاهرات و اعتراضات مسالمت آمیز، عملاً به خط و مشی مسلحانه گروه هایی مثل القاعده و طالبان پشت کرده اند و این گروه ها از جایگاه پیشگامی در مبارزه علیه غرب، به حاشیه رانده شده اند. ما با مشاهده این تحول بزرگ، باید بپذیریم که تروریسم (مورد توجه طالبان و القاعده و دیگر بنیادگرایان تندرو) مورد بی اقبالی و بی توجهی جوانان عرب بوده و جهان اسلام این پدیده وارداتی شوم را دور زده است.

هرچند آمریکا می خواهد با بازگرداندن طالبان به ساختار قدرت در افغانستان، این فتنه را با تنفس مصنوعی زنده نگه دارد (هم اکنون مذاکرات میان فرستادگان طالبان و نمایندگان دولت آمریکا در قطر و دیگر کشورها جریان دارد.)

● جمع بندی

«تروریسم» به عنوان یک مفهوم رایج در محافل سیاسی و رسانه ای جهان، یک گفتمان آمریکایی است. به عبارتی دیگر، آمریکایی ها این مفهوم را برای بی حیثیت کردن مخالفان خود به کار می برند و از این طریق، زمینه را برای اقدامات بعدی علیه به اصطلاح دولت ها و ملت های تروریست عملی می کنند.

اگر تروریسم همانی باشد که آمریکایی ها آنرا تعریف می کنند، در این صورت هر فرد، گروه و یا کشوری که پس از ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ درمورد تروریسم سخنی گفته، مقاله ای نوشته، کنفرانس و یا سمیناری برگزار کرده، پیمانی را به امضاء رسانده و یا موضعی گرفته است، در واقع آب به آسیاب آمریکا ریخته و در دام سیاست خارجی این کشور گرفتار شده است.

ولی، تروریسم معنی دیگری نیز دارد و این همان تعریفی است که ما در ابتدای بحث آورده ایم: «کشتار غیرنظامیان برای رسیدن به اهداف سیاسی» تروریسم در این معنا، عارضه ای است که به مدت یک دهه کشورهای عراق و پاکستان و برخی مناطق دیگر را فراگرفته است و نوعاً در این ترورها، شیعیان در عراق و شیعیان، فرقه های تصوف و سنی ها در پاکستان هدف قرار می گیرند.

مردم کشورهای عربی با قیام های جاری خود، عملاً نشان داده اند که استراتژی ترور را نمی پذیرند و به علاوه، خواستار وحدت میان شیعه و سنی هستند. از آنجا که وحدت، قدرت می آفریند، لذا برخلاف فریدمن، نسبت به آینده جهان اسلام باید خوشبین بود.

ترور چه منشاء آمریکایی داشته باشد، چه گرایش های بنیادگرایانه، علت آن باشد، خوشبختانه قرائن و شواهد نشان می دهد که جهان اسلام به سلامت از این بحران عبور خواهد کرد.

گذر از تروریسم، تلاش مضاعفی را از جانب بزرگان و اندیشمندان دو مذهب اصلی شیعه و سنی را می طلبد. اکنون شرایط به گونه ای است که مفتی های وهابی عربستان نمی توانند در این روند وحدت آفرین اختلال ایجاد کنند. آنها به دلیل حمایت از رژیم ظالم عربستان و خانواده فاسد سعودی، در معرض اتهام هستند و لااقل جریان اصلی و تحول خواه جهان عرب از آنها حرف شنوی ندارند و این شرایط، بستر را برای اجرای راهکارهای وحدت بخش فراهم کرده است.

اکنون شرایط برای بازخوانی جریانی که ۱۵۰ سال قبل «سیدجمال الدین اسدآبادی» آغاز کرده و این جریان از ایران تا مصر را در برگرفته بود، فراهم است. بهتر این است که بگوییم مسلمانان چاره ای جز این ندارند. چون دشمن (غرب) هم قدرتمند است و سرشاخه های اقتصاد و سیاست و قدرت و ارتش و رسانه را در دست دارد و هم انگیزه کافی برای به انفعال کشیدن و نابودی ما را دارد.

آمریکا می خواهد که ما هم مثل سرخپوستان ایالات متحده مطیع، سربراه و حاشیه ای باشیم. احتمالاً این گفته معروف آمریکائیان را شنیده اید که یک سرخپوست خوب، سرخپوست مرده است. آنها همین تز را نیز در مورد مسلمانان دارند: مسلمان خوب، کسی است که اجازه دهد آمریکا منابع نفت و گاز او را به قیمت ارزان ببرد. این فرد مسلمان نباید در حوزه های مختلف زندگی بشری هیچ ادعایی داشته باشد و باید تقسیم کار بین المللی را هرچقدر هم تحمیلی باشد، بپذیرد و در برابر صهیونیست های قاتل، کاملاً منفعل باشد.

تروریسم اگر از جامعه پاکستان حذف شود، بیش از ۸۰ درصد مشکلات این کشور خودبخود حل می شود. دولت عراق اگر بر تروریسم فائق آید، تقریباً همه مشکلات سیاسی و امنیتی از این کشور رخت برمی بندد.

ترور در حال حاضر نردبانی نیست که بتواند کسی را به مسند قدرت و حکومت برساند. نمونه بارز آن، طارق الهاشمی است؛ وی به جای اینکه بتواند مالکی را حذف کند و جای او را بگیرد، هم اکنون در شمال عراق سرگردان است. ترور فقط می تواند یک کشور را بی ثبات نگه دارد. «بی ثباتی» پدیده ای است که فقط قدرت ها و دولت های خارجی آنرا برای ملت های مستقل می خواهند و تروریسم، این خواسته آنها را برآورده می کند.

اما، از آنجا که ترور آرامش ذهنی شهروندان را بر هم می زند، این احتمال نیز وجود دارد که ترور مردم را آماده کند برای دسترسی به امنیت، بسیاری از آرمان های خود را رها کنند و به حاکمیت های ناکارآمد و حتی حکومت افراد مستبد تن بدهند.

بی ثباتی، بازگشت به استبداد و یا حفظ حکومت های مستبد موجود، سه خواسته اصلی آمریکا برای کشورهای اسلامی است و ترور می تواند برای رسیدن به این هدف، نقش محوری را بازی کند.

سبحان محقق