یکشنبه, ۳۱ تیر, ۱۴۰۳ / 21 July, 2024
مجله ویستا

در ستایش امپریالیسم فرهنگی تأثیر جهانی شدن بر فرهنگ


در ستایش امپریالیسم فرهنگی تأثیر جهانی شدن بر فرهنگ

دروازه های جهان در حال بسته شدن هستند از روی بالکنهای مرمرین تئاترها تا بر روی امواج, رهبران عوام فریب تخریب فرهنگهای باستانی و ارزشهای سنتی را محکوم می کنند ماهواره ها, اینترنت و جامبوجتها می توانند تأثیر مخرب داشته باشند

برای بسیاری از مردم «بیگانه»[۱] مترادف با ‍«خطر»[۲] شده است. البته، این اولین باری نیست که آوای ملی گرایی به گوش می رسد. امِا روند روزافزون ملی گرایی در جهان امروز، منحصر به فرد است. این غوغای ملی گرایی عکس العملی است به یک جانشین جهانی که سعی بر خنثی ‌سازی فرهنگها دارد و البته این امر چیزی فراتر از رؤیای یک انسان خیالباف است. همچنین برای اولین‌ بار در تاریخ، تمام افراد در هر طبقه ای از اجتماع که باشند، می توانند از نفوذ این تغییرات با خبر شده، حتی در رسانه های گروهی، آن را ببینند و بشنوند . برای کسانی که از این تغییرات وحشت دارند، رشد یکپارچگی جهانی کار، تهدید‌کننده و باور‌نشدنی است که در دههٔ آینده اتفاق خواهد افتاد و تقریباً دو میلیارد کارگر را از بازارهایی که در حال شکل گیری است، جذب می کند و اخیراً فقط در همان بازارها، نزدیک به یک میلیارد افراد بیکاری که هنوز استخدام قطعی نشده اند را شامل می شود. این افراد، تنها جزئی از درآمدی را که دیگر همتاهایشان در کشورهای پیشرفته به دست می آورند، کسب خواهند کرد؛ همچنین در آینده در حاشیه قرار گرفته و کمتر مثمر ثمرخواهند بود. بنابراین، ممکن است شما کسی باشید که یا از این تغییرات سود می برید و یا متضرر می شوید، اما تصور این که گروه خاصی بتواند از این تغییرات آسیب نبیند غیر ممکن است . آسیب نبیند، غیر ممکن است.

«جهانی شدن» مبانی اقتصادی و سیاسی دارد؛ ولی، بشدت نیز بر قدرت فرهنگی در محیط‌ جهانی متمرکز شده است. قدرتی که نقش بسزایی در به هم پیوستن یا از هم گسیختن ملل، ایفا می کند. تأثیر جهانی شدن در فرهنگ و نقش فرهنگ در جهانی شدن بسیار جای بحث دارد. البته، یکنواخت سازی که از جهانی شدن حاصل می شود، به حقیقت تأثیر مثبت دارد؛ هر چند اغلب، ملی گرایان جدید و آرمانگرایان فرهنگی آن را محکوم می کنند. همچنین جهانی شدن وحدت را تقویت کرده نه تنها موانع فرهنگی را برطرف می سازد بلکه بسیاری از ابعاد منفی فرهنگ را نیز از بین می برد. جهانی شدن گام مهمی به سمت جهانی با ثبات تر با انسانهایی مرفه می باشد. البته، این موضوعات عوارضی جدی برای سیاست خارجی آمریکا دربردارد. برای ایالات متحده، باید هدف اصلی سیاست خارجی عصر اطلاعات[۳] پیروزی در نبرد با جریانهای اطلاعاتی جهان باشد و نیز باید به همان صورتی که روزی بریتانیای کبیر بر دریاها حکومت می کرد، بر امواج اطلاعاتی مسلط گردد.

فرهنگ و تعارض[۴]

فرهنگ یک پدیدهٔ ایستا نیست ؛ وقتی که جامعه بطور نظام مندی برای آداب و رسوم انتخابی حرمت قایل می شود، بتحقیق فرهنگ نیز رشد پیدا می کند. البته، سومین لغتنامهٔ بین المللی و بستر [۵]فرهنگ را این گونه معنا می کند: "الگوی کلی رفتار انسان که اثرات آن در گفتار، رفتار و مصنوعات هویدا است و این الگو بستگی به استعداد یادگیری انسان و انتقال دانش به نسلهای آینده دارد." زبان، مذهب، سیستمهای قانونی و سیاسی، آداب و رسوم اجتماعی در واقع در میدان برخورد افکار مختلف شکل گرفته اند و یا حتی ممکن است آنها در طول سالیان دراز با روندهای تلقینی، مقبولیت عامه پسند پیدا کرده و یا با پیروی کورکورانه از شیوه های قدیمی به وجود آمده باشند. فرهنگ به وسیلهٔ سازمان دهندگان جامعه ـ سیاستمداران، تئوری پردازان، محققین و خانواده ها ـ برای نظم دادن به آن مواردی که به فراخور نیاز، تغییر پیدا می کنند ، به کار می رود. فرهنگ کمتر به عنوان وسیله ای برای توجیه ظلم و جنگ، پذیرفته می شود. با وجود این، حتی یک مطالعهٔ تصادفی و گذرا در تاریخ تعارضات، می تواند بخوبی مشخص سازد که چرا «ساموئل‌ هانتینگتون»[۶] در نظریه ای که به عنوان «برخورد تمدنها»[۷] ارائه کرده است، تعارض را عامل جدا کنندهٔ فرهنگها می داند . تعارضات و اختلافات فرهنگی، چه از بعد معنوی و چه از بعد تاریخی، اغلب با ارتباط دادن آنها به ریشه های معنوی فرهنگ، رنگ تقدس و پاکی به خود می گیرند. بنابراین، تعرض به فرهنگ هر شخص، به منزلهٔ تعرض به خدا یا به نیاکان و بطور کلی تعرض به هویت آن شخص تلقی می شود. این روند وحشتناک برای توجیه‌ بسیاری از بدترین اعمال غیر انسانی به کار می رود.

تعارضات فرهنگی در سه مقولهٔ کلی اتفاق می افتند: جنگ مذهبی[۸]، تعارض‌نژادی[۹] و تعارض بین «پسرعموهای فرهنگی»[۱۰]؛ این تعارضات، نمایانگر دشمنی تاریخی بین فرهنگهایی است که علاوه بر داشتن اختلافات عمده، اهداف مشترکی نیز دارند. البته، این تعارضات دربارهٔ موضوعاتی فراتر از مسایل همسایگی مثل نزاع بر سر منافع می باشد .

"تعارضات مذهبی" مانند اختلافات بین مسلمانان و مسیحیان، یهودیان و مسیحیان، مسلمانان و یهودیان، هندوها و مسلمانان، صوفیان و سنیان، پروتستانها و کاتولیکها و غیره در زمینه مذهب می باشد . «تعارضات فرهنگی» ناشی از اختلافات قومی (در بعضی موارد مذهبی) بین چینیها و ویتنامیها، چینی ها و ژاپنی ها، چینی ها و مالزیایی ها، نورمنها و ساکسونها ، اسلاوها و ترکها، ارمنی ها و آذربایجانی ها، ارمنی ها و ترکها، ترکها و یونانی ها، روسها و چچنی ها، صربها و بوسنیایی ها، سیاهان و آفریقایی ها، سیاهان و سفیدپوستان، پارسیان و اعراب و می باشند و تعارضات بین «پسر عموهای فرهنگی» اختلافی است که بر سر منابع یا قلمرو سرزمین بین بریتانیا و فرانسه، فرانسه و آلمان، لیبی و مصر و بسیاری دیگر از کشورها اتفاق افتاده است.

مقولهٔ دیگری که ممکن است در این طبقه بندی قرار گیرد، تعارض شبه فرهنگی[۱۱] می باشد و این تعارض معمولاً مربوط به ایدئولوژی است که ریشهٔ عمیقی برای جای گیری در قالب معانی استاندارد فرهنگ، ندارد. ولیکن این تعارض تا حدود زیادی ویژگیهای تعارضات فرهنگی را از خود نشان می دهد. بهترین مثال در این مورد « جنگ سرد»[۱۲] می باشد که تعارضی بین فرهنگهای سیاسی به وسیلهٔ حامیانش با اصطلاحات فرهنگی واضحتری بیان شده است و مانند "کمونیستهای ضدخدا"[۱۳] در مقابل «سرمایه‌داران هرزه»[۱۴]. در این میان، اختلافات مربوط به نقش فرد در حکومت و نیز با تقسیم درآمد، «برخورد تمدنها» را به وجود آورد که دارای منشأ نسبتاً جدیدی بود.

سرانجام، برای آگاهی از میزان خسارتها و تلفاتی که چنین تعارضاتی در پی داشته اند، کافی است به نسل‌کشی قرن بیستم توجه شود. در هر مورد، رهبران از فرهنگ برای ایجاد تحرک در بین سربازان و دیگر مزدورانشان و همچنین برای توصیه اعمال خود در بین مردم، بهره گرفته اند. یک میلیون آمریکایی، «دهها میلیون روسی» ده میلیون یهودی، کولی و همجنس باز، سه میلیون کامبوجی، و صدها هزار بوسنیایی، روآندایی و تیموری، همگی قربانیان «فرهنگ» بوده اند، اعم از این که تعارض بوسیلهٔ اختلافات نژادی، مذهبی، ایدئولوژیکی، قبیله‌ای یا ملی گرایی به وجود آمده باشند. همچنین این رهبران برای اطمینان، علل این جنایتها را عوامل دیگری عنوان می کنند. اما عناصر محرک فرهنگی این عوامل را همراهی می کنند. همان گونه که «جوزف گوبلز»[۱۵] «هیتلر»[۱۶] را همراهی می کرد و شاید نیز، بزرگترین شریک جرمش بود. البته، ممکن است تاریخ شناسان بتوانند نمونه هایی را در آمریکای غربی، در بین قبایل محلی آمریکا و آفریقا، در طول تفتیش عقاید و نیز در طول توسعهٔ فراگیر امپراتوری ها، به دست آورند که در آنها فرهنگهای برتر، رقبای پست‌تر خود را از بین می بردند.

ماهواره ها به عنوان ستارگان مرگ فرهنگی[۱۷]


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.