جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

برزخی به نام انتظار برای قصاص


برزخی به نام انتظار برای قصاص

نکاتی درباره فیلم «دهلیز»

اولین فیلم بلند سینمایی «بهروز شعیبی» حاصل تجربه‌اندوزی او در کنار فیلمسازان حرفه‌ای سینمای ایران و البته نگاه خاصش به آدم‌هایی است که در موقعیت اضطرار قرار دارند.

فیلم «دهلیز» با فیلمنامه‌ای از علی اصغری که بر اساس طرح اولیه شعیبی به نگارش درآمده به موقعیت بحرانی دو خانواده می‌پردازد که این موقعیت متاثر از یک اتفاق در گذشته است. دعوای دو مرد بر سر جای پارک که منجر به مرگ یکی از آنها و محکومیت و زندانی‌شدن دیگری برای قتل غیرعمد شده که پنج‌سال انتظار برای اجرای حکم قصاص یا گرفتن رضایت را در پی داشته است.

این خلاصه دوخطی قصه جدیدی در سینما و حتی تلویزیون ایران نیست و تاکنون از زوایای مختلف به آدم‌های درگیر بحران‌های اینچنینی پرداخته شده است. اما آنچه این طرح قصه تکراری را تازه و واجد امتیاز می‌کند نوع نگاه نویسنده و کارگردان به این موقعیت و زاویه دیدی است که برای ورود به چنین قصه و بحرانی انتخاب کرده‌اند.

«دهلیز» با دنبال کردن سرگشتگی‌های زنی به نام شیوا شروع می‌شود که با پسر پرتلاطم خود به نام امیرعلی زندگی می‌کند و سرپرست خانوار است. در فیلم تلاش شده ابتدا موقعیت شیوا به‌عنوان زنی تنها تثبیت شود؛ زنی که باید گرفتاری‌های کار و زندگی و یک پسربچه بیش‌فعال را سروسامان بدهد و در این میان کدهایی از نقاط ناپیدای زندگی او ارایه می‌شود که به‌تدریج موقعیت شیوا را خاص‌تر می‌کند.

با این چینش ابتدایی است که وقتی در پایان ربع اولیه فیلم، گزینه زن سرپرست خانوار با ظرافت به زن یک محکوم به قصاص تغییر پیدا می‌کند، مخاطب احساس نمی‌کند شاهد قصه‌ای آشنا و تکراری از مصایب مشابه صفحه حوادث روزنامه‌های کثیرالانتشار است.

درواقع این نوع نگاه به قصه و آدم‌ها و انتخاب زاویه‌ای خاص برای پهن کردن تدریجی تور قصه باعث شده حتی وقتی فیلم به عرصه کشمکش‌های آشنا و معمول بین شیوا و اولیای‌دم برای گرفتن رضایت می‌افتد، دافعه نداشته باشد چون ابتدا وجه دیگری از قصه بسط پیدا کرده که قلاب اولیه را به مخاطب انداخته و همراهی او را واجد مختصاتی تازه کرده است.

همین زاویه نگاه برای طرح و بسط قصه است که به‌تدریج خلاصه دوخطی اولیه را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد و در این میان قصه پدر (بهزاد) و پسری (امیرعلی) برجسته می‌شود که پس از پنج‌سال همدیگر را بازمی‌یابند؛ پسر تازه متوجه می‌شود پدرش نمرده و در همه این سال‌ها در زندان بوده و پدر هم امید به ادامه راه پیدا می‌کند. هرچند ابتدا امیرعلی فکر می‌کند پدر به‌خاطر کار در زندان است ولی در پایان پی به خطاکار بودن او می‌برد و به روش خودش برای نجات او تلاش می‌کند.

نکته مهم اینجاست که این دو قصه به‌گونه‌ای با ظرافت در دل یکدیگر گنجانیده شده‌اند که یکدیگر را نقض نمی‌کنند بلکه اتفاقا حال و هوای یکدیگر را تغییر و تحت‌تاثیر قرار می‌دهند. این تغییر به‌گونه‌ای است که هرچند فضای احساسی این موقعیت - که در بطن خود احساسات‌برانگیز است- تشدید می‌شود چرا که با پسر و پدری روبه‌رو هستیم که تازه یکدیگر را یافته‌اند، اما این ویژگی را هم دارد که تلخی موقعیت با تمرکز بر حس و حال بین آنها تلطیف شده و روح امید بر این موقعیت برزخی دمیده می‌شود.

وجه دیگری که با هوشمندی در پرداخت فیلمنامه و خرده‌داستان‌های فرعی وارد شده، طراحی مولفه‌ها و موقعیت‌هایی است که کارکرد دوگانه پیدا می‌کنند. به این مفهوم که در عین امکانی که برای بروز و نمود رفتاری شخصیت‌پردازانه از کاراکترها ایجاد می‌کنند، در موقعیت‌های تعیین‌کننده کارکرد پیدا می‌کنند.

از این مولفه‌ها می‌توان به اسب‌چوبی‌ای اشاره کرد که بهزاد در زندان برای امیرعلی درست می‌کند و به اصرار او برای همکلاسی‌اش هم می‌سازد. همین اسب در سکانس فینال و رویارویی دو پسربچه کارکرد ثانویه خود را پیدا می‌کند چرا که سفیر اولیه آشتی احتمالی دو خانواده و بخشیده‌شدن بهزاد می‌شود و این مفهوم درونی را به‌همراه دارد که دست‌های بهزاد هنر ساختن هم دارند و به کاری جز قتل هم می‌آیند.

همین تحلیل را می‌توان به یک موقعیت به‌ظاهر ساده اما تعیین‌کننده دیگر تعمیم داد. موقعیتی که پدر از امیرعلی می‌خواهد از همسایه برای شکستن شیشه عذرخواهی کند و امیرعلی با سادگی کودکانه‌اش می‌پرسد (اگه اینجوری بگم، می‌بخشه؟). این جمله وقتی کارکرد خود را پیدا می‌کند که بهزاد به خطای خود نزد پسرش اعتراف می‌کند و امیرعلی از او می‌خواهد معذرت‌خواهی کند تا او را ببخشند.

درواقع امتیاز اصلی فیلم «دهلیز» این است که هرچند از دریچه نگاه آدم‌بزرگ‌ها نگاهی تلخ، واقعگرا و احساسات‌برانگیز به این موقعیت درام دارد اما به‌تدریج با دنیای ساده و معصومانه کودک فیلم همراه می‌شود. جایی که پنج‌سال تلاش آدم‌بزرگ‌ها برای گرفتن رضایت به نتیجه نرسیده، سرانجام کار به کودکان واگذار می‌شود تا با تکیه بر همان کدهایی که از دنیای بزرگ‌ترها وام گرفته‌اند مشکل را حل کنند.

وقتی به خروج افراد درگیر این پرونده قصاص از برزخی پنج‌ساله نگاه کنیم، آن هم به‌مدد حاکمیت ذهنیت کودکان؛ از شیوا و بهروز تا مادر و خواهران و شوهرخواهران مقتول و حتی رییس زندان و خانم مددکار و... آنچه بیش از پیش خودنمایی می‌کند ارزش و احترامی است که نویسنده و کارگردان «دهلیز» برای دنیای کودکان قایل هستند و اعتقادی که به این جمله دارند «کودکان مهم‌ترین آدم‌های جهان هستند».

سحر عصر آزاد

نقل به مضمون از گفته‌های بهروز شعیبی

کارگردان فیلم «دهلیز»