چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مجله ویستا

انسان به مثابه ابزار جنگ


انسان به مثابه ابزار جنگ

براساس آموزه های صلح طلبی, جنگ افروزی ملازم نگرش ابزاری به انسان هاست

برآیندنگران مدعی می‌شود که فرهنگ‌ها و کشورهایی که اقدام به جنگیدن می‌کنند، تا حد زیادی متمایل به توسعه‌خواهی و نظامیگری هستند. این ادعا تبعات منفی درازمدت سیستم‌های نظامی و اجتماعی را در نظر دارد که متعهد به نظامیگری هستند. یکی از این تبعات منفی ایجاد عقده به اصطلاح «نظامی ـ صنعتی» است که طی آن سرمایه اجتماعی به زیرساخت‌های نظامی تخصیص یافته و دیگر طرح‌های اجتماعی را بی‌نصیب می‌گذارد.

دیگر نتیجه نامطلوب نظامیگری این است که دولت موردنظر به سمت پنهان‌کاری، تمرکزگرایی و امپریالیسم سوق پیدا می‌کند. نقدی که به توسعه‌خواهی نظامی وارد کردیم، با انتقادهایی که به تبعات منفی قدرت‌های امپریال وارد می‌کنند، بی‌ارتباط نیست. یکی از این نتایج نامطلوب را می‌توان در تمایلات غیرلیبرال قدرت‌های نظامی به نظاره نشست. دیگر نتیجه منفی در احتمال واکنش و طغیان ملت‌هایی نهفته است که تحت سلطه دولت استعمارگر قرار گرفته‌اند. از بین دیگر نتایج منفی هم می‌توان به خطر شکل‌گیری تنازعات مسلحانه و به هدر رفتن منابع مالی اختصاص داده‌شده به پروسه آماده‌سازی جنگ اشاره کرد.

برای این‌که مشخص کنیم آیا این اعتقاد صلح‌طلبان که معتقدند «نظام جنگ» مسبب به‌وجود آمدن این تبعات منفی سیاسی است یا خیر، نیازمند ترتیب دادن تحقیقات تجربی هستیم. به علاوه داوری پیرامون صحت و سقم این حقایق تجربی بسته به تفاوت‌های تاریخی، منطقه‌ای و سیاسی متفاوت خواهد بود.

دیگر بحث برآیندنگران مربوط به نوع «صلح‌طلبی جنگ عادلانه» است که در اواخر قرن بیستم شکل گرفت. دغدغه اصلی صلح‌طلبی جنگ‌محور آن است که جنگ‌های مدرن امروزی که در آنها از تسلیحات کشتار جمعی سود برده می‌شود، هرگز توجیه‌پذیر نیست. آنچه در این قسم از صلح‌طلبی ملاحظه می‌شود، نگرانی‌های اخلاق‌مدارانه از کشتار غیرنظامیان است. البته در این میان هستند برآیندنگرانی که آنها هم به تسلیحات کشتار جمعی به دیده تردید می‌نگرند. انرژی هسته‌ای بازدارنده در نظر دارد مخالفان را زیر چتر نظارتی خود قرار دهد. در حقیقت کل مفهوم انرژی هسته‌ای بازدارنده قصد دارد نتایج منفی جنگ را آنچنان در نظر دشمن هولناک جلوه دهد که وی هیچ‌گاه نسبت به دستیابی به آن رغبت نکند، اما اگر این تهدید جامه عمل پوشیده و نتایج جنگ حقیقتا اسفبار باشد، آن‌گاه برآیندنگران نیز از دلایل قانع‌کننده برای مخالفت با جنگ برخوردار خواهند شد. همین نگرانی درطول جنگ‌سرد در قالب «زمستان هسته‌ای» بروز یافت. این اصطلاح به معنی تخریب هولناک کره زمین و شرایط زیست‌محیطی آن است که چنانچه یک جنگ هسته‌ای تمام‌عیار رخ می‌داد، وقوع آن به هیچ وجه دور از انتظار نبود. حتی کشمکش‌های محدودتری که بین دولت‌های دارای تسلیحات کشتار‌جمعی درمی‌گیرد نیز می‌تواند نتایج بسیار بدی بدنبال داشته باشد.

صلح‌طلبان جنگ عادلانه، عموما ادعا دارند آنچه جنگ‌افروزی را توجیه‌ناپذیر می‌کند، به بار آمدن تبعات منفی جنگ‌های مدرن است. صلح‌طلبی جنگ عادلانه در اصل نگاه دقیق‌تری به عدم رعایت اخلاق در جنگ‌های هسته‌ای و راهبردهای بازدارنده این‌گونه جنگ‌ها مبذول می‌دارد. البته برخی از همان‌هایی که جنگ‌ هسته‌ای را مردود می‌شمارند، ممکن است همچنان به جنگ‌های بشردوستانه یا دفاع از میهن، به شرط رعایت اصول جنگ عادلانه معتقد باشند. در مجموع، مهم‌ترین نتیجه‌ای که صلح‌طلبی جنگ عادلانه به‌آن اشاره می‌کند آن است که وظیفه توجیه جنگ بر عهده طرفداران آن است؛ یعنی جنگ‌افروزی اشتباه است، مگر آن‌که خلاف آن ثابت شود.

● عدم‌خشونت‌ورزی فعال

یکی از مباحث مربوط به استدلال‌های برآیندنگرانه علیه جنگ، استدلال برآیندنگر مثبت پیرامون قدرت مثبت عدم‌خشونت‌ورزی به مثابه یک نیروی اجتماعی است. این‌عقیده، ریشه در بحث‌های برآیندنگری دارد که می‌گویند عدم‌خشونت‌ورزی فعال قادر است نتایج اجتماعی مطلوبی (همچون احترام به حقوق بشر، صلح و آشتی) را رقم بزند.

خالقان نظریه و راهبرد عدم خشونت‌ورزی فعال کسانی مثل گاندی، مارتین لوتر کینگ، سزار چاوز، جین شارپ و... هستند که در اعتراضات اجتماعی قرن بیستم نقش پُررنگی ایفا نمودند. البته با این‌که با اندکی دقت ریشه‌های این رویکرد را می‌توان در پس برگه‌های کتاب قطور تاریخ صلح‌طلبی ـ از عیسی مسیح به بعدـ ملاحظه نمود، اما رویکرد گاندی ـ کینگ نیز در تبیین اصول اولیه عدم‌خشونت‌ورزی و تلفیق این اصول با تلاش مردم هند و نهضت‌های حقوق مدنی مردم آمریکا نقش اساسی داشت. یکی از مهم‌ترین ایده‌هایی که این رویکرد، قائم به آن است، مربوط به این مفهوم می‌شود که میان هدف و وسیله باید هماهنگی و انطباق کامل وجود داشته باشد؛ وسیله صلح‌آمیز باید در خدمت دستیابی به هدف صلح و عدالت قرار گیرد.

شرط مثمرثمر واقع شدن ابزار صلح‌آمیز تغییر اجتماعی این است که این ابزار، هماهنگ و سازمان‌یافته باشد. گاندی و کینگ هر دو بر این حقیقت واقف بودند که قدرت عدم‌خشونت‌ورزی به توانایی خلق‌ انگیزه در گروه‌های مردمی ارتباط دارد. صلح‌طلبی به عنوان یک موضع فردی نمی‌تواند چنین تغییرات عمده اجتماعی را رقم بزند، بلکه به این منظور نیازمند انجام تلاش‌های هماهنگ اجتماعی است.

نکته: صلح‌طلبی اخلاق‌مدار، رابطه تنگاتنگی با صلح‌طلبی مطلق دارد. اخلاق‌مداری بنا دارد اصول اخلاق را در نظریه وظایف و حقوق نهادینه سازد. یکی از ایده‌های کلی این مفهوم آن است که دستورات الهی و قوانین طبیعی از دیرباز علیه کشتار قدعلم کرده است

حامیان ایده عدم‌خشونت‌ورزی فعال مدعی‌اند که عدم‌خشونت‌ورزی هماهنگ حتی با وجود خصومت و دشمنی نیز موفق عمل خواهد کرد. آنها در توجیه موضع خود، ضمن خاطرنشان نمودن موفقیت‌های گاندی و کینگ، به «انقلاب‌های مخملی» اروپای شرقی در اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ اشاره می‌کنند. مثال عینی دیگر آنها، انقلاب غیرمسلحانه مردم لیتوانی در سال‌های ۹۱ـ۱۹۹۰ است که منجر به عقب راندن نیروهای شوروی گردید. طرفداران اقدامات غیرخشونت‌آمیز عنوان می‌دارند که چنانچه مردم جامعه منابع خود را صرف آموزش شهروندان جهت مقاومت‌های غیرخشونت‌آمیز و اقدامات غیرخشونت‌آمیز هماهنگ نمایند، میزان موفقیت‌های آنها دوچندان خواهد شد. ایده‌ای که در اینجا وجود دارد، نوعی «ارتش» غیرخشن است که به هدف دفاع ملی و به طریقی مشابه آموزش‌های نظامی، آماده می‌شود. برای آن‌که صلح‌طلبی سودمند افتد، لازم است منابع اجتماعی (اعم از پول، فناوری، نیروی کار و قدرت خلاقه) که پیش از این در بخش آموزش نظامی هزینه می‌شده‌اند، وارد سازوکارهای غیرخشونت‌آمیز شوند. نظیر این ایده را می‌توان در «هم‌ارز اخلاقی جنگ» جیمز و «ارتش غیرخشن» گاندی جستجو کرد.

● صلح‌طلبی اخلاق‌مدار

صلح‌طلبی اخلاق‌مدار رابطه تنگاتنگی با صلح‌طلبی مطلق دارد. اخلاق‌مداری بنا دارد اصول اخلاقی را در نظریه وظایف و حقوق نهادینه سازد. یکی از ایده‌های کلیدی این‌مفهوم آن است که دستورات الهی و قوانین طبیعی از دیرباز علیه کشتار قد علم کرده است.

شهیرترین نظریه اخلاق‌مداری متعلق به کانت است. وی می‌گوید: «همواره مبتنی بر اصلی عمل کنید که اگر تصمیم‌تان به قانونی اجتماعی مبدل گشت، موجب سرافکندگی‌تان نشود.» دشوار بتوان به‌واسطه این دستور کانت، جنگ‌افروزی را مردود شمرد. در واقع او حامی آن‌نسخه از صلح‌طلبی است که از نظریه جنگ عادلانه، جانبداری می‌کند. شاهد این مدعا این اعتقاد کانت است که می‌گوید دولت‌ها موظفند از شهروندان خود دفاع کنند. البته با این‌که کانت خود در دسته صلح‌طلبان جای نمی‌گیرد، اما شاید بتوان ردپایی از نوعی صلح‌طلبی را در نسخه جایگزین او از قوانین اخلاقی مشاهده کرد: «به‌گونه‌ای عمل کنید که گویی با انسانیت ـ خواه شخص خود، خواه دیگران ـ مواجهید و اخلاق را همواره به‌عنوان هدف و نه‌وسیله مدنظر داشته باشید.» برخی صلح‌طلبان از دستور کانت بهره گرفته و از این موضع خود دفاع می‌کنند که جنگ، انسان‌ها را به مثابه «وسیله» در نظر گرفته و حقوق آنها را به‌عنوان «هدف» محترم نمی‌شمرد. بتازگی نسخه مشابهی از این ایده توسط سوران ریدر مطرح شده است که می‌گوید فرضیه‌های بنیادین «شرایط اخلاقی افراد» به صلح‌طلبی منجر می‌شود. ریدر با این‌که معتقد است از هر دو رویکرد برآیندنگر و رویکرد کانت می‌توان به این نقطه‌نظر رسید، اما احترام به حقوق افراد را به‌عنوان یک هدف ذاتی، مستلزم عدم کشتار آنها می‌داند. می‌توان از این اصل اخلاق‌مدارانه برای بیان این نسخه حداکثری از صلح‌طلبی نیز استفاده کرد که ممنوعیت کشتار انسان می‌تواند گسترش یافته و ممنوعیت کشتار غیرانسان را نیز شامل گردد. البته این‌برداشت تحلیلی جداگانه از چیستی «انسان بودن» را طلب می‌کند.

جنگ علاوه بر کشتار انسان‌ها، از اصل شرایط اخلاقی افراد نیز تخطی می‌کند. نمود این امر را می‌توان مثلا در سربازان جنگی مشاهده کرد؛ سربازان را چرخ‌دنده‌های ماشین جنگ لقب می‌دهند که با فرسودگی یکی، دیگری بسرعت جایگزین آن می‌شود. در اینجاست که می‌توان «ذهنیت گله‌پندار» نظامیگری را به بوته نقد کشانید. آلبرت آینشتاین نیز ضمن «نفرت انگیز» توصیف کردن میهن‌پرستی نظامیگرانه توده‌ها، مخالفت خود را با این‌ذهنیت ابراز داشته است. خود مفهوم اعزام نیرو به منزله بی‌حرمتی به شخصیت افراد است. صلح‌طلبان نیز تلاش سربازان را برای انطباق با فضایل نظامی (مثل اطاعت از مافوق) بی‌احترامی به آنها می‌دانند. از بین دیگر افرادی که او هم استدلال‌هایی در همین خصوص ارائه داده است، می‌توان به توریو اشاره کرد. او خدمت سربازی را نظامی می‌داند و می‌گوید: «توده‌های مردم طی آن به کشور خود خدمت می‌کنند و این خدمت نه فقط انسانی و فیزیکی است، بلکه حالت ماشینی نیز به خود گرفته است.»

یکی دیگر از انتقادهایی که به جنگ و از بین رفتن شرف‌انسانی در آن وارد شده است را می‌توان به انتقاد صلح‌طلبان از کشتار انسان‌ها در جنگ نسبت داد. صلح‌طلبان معتقدند که جنگ به معنی نقض حقوق بشر است؛ به این معنا که تمام انسان‌ها حق حیات دارند و فرآیند کشتار این حق را از آنان سلب می‌کند.

البته افرادی مثل آنسکوم، ناروسون و دیگر متفکران ضمن مخالفت با این ایده ابراز می‌دارند که تحقق شرف انسانی و حقوق بشر مستلزم استفاده از ابزار خشونت‌آمیز در دفاع از این حقوق است. مخالفت‌هایی از این جنس، مردود انگاشتن کاربرد خشونت در دفاع از حقوق بشر توسط صلح‌طلبان را امری غیراخلاقی نام می‌نهند. دیوید لوبان می‌گوید: «ارزش این حقوق آنقدر بالاست که ارزش جنگیدن دارد؛ جنگیدنی نه فقط توسط آنهایی که حقشان ضایع شده، بلکه توسط مایی است که نسبت به آن احساس تعهد می‌کنیم.» یکی از پاسخ‌هایی که صلح‌طلبان به این اعتراض داده‌اند، تاکید بر تفاوت بین عدم‌خشونت‌ورزی شخصی و جنگ است. صلح‌طلبان دفاع از نفس را می‌پذیرند؛ آنها بر کاربرد خشونت در دفاع از فرد بی‌گناه در تنازعات فردی نیز مُهر تائید می‌زنند. (البته صلح‌طلبان مطلق قائل به عدم مقاومت بوده و تحت هیچ شرایطی زیر بار پذیرش این‌نوع خشونت‌ها نمی‌روند).

دایرة‌المعارف فلسفی استنفورد

مترجم: محمدهادی کرامتی