دوشنبه, ۱۱ تیر, ۱۴۰۳ / 1 July, 2024
مجله ویستا

انتقادگری و انتقادپذیری در حكومت علوی


در این مقاله موضوع «نقد و انتقاد از دولتمردان» از دیدگاه امام علی علیه السلام بررسی می شود

مقدمه

امروزه، یكی از جدّی ترین مسایل فلسفه سیاسی، نقش مردم در تعیین نوع و هدایت سمت و سوی حكومت است. حضور مردم در صحنه سیاسی، نمادهای گوناگون دارد كه از مهمترین آنها، حضور نقادانه و جست و جوگرانه مردم در نوع رفتار و منش مسؤولان حكومتی است. بشرِ جایزالخطاء اگر به حال خود واگذارده شود، آن چنان در تهاجمِ انواعِ عواملِ فساد، خودباخته می شود كه گاهی بی آن كه خود بفهمد، در كمند شیطان گرفتار آمده و در عین حال، در پندار خود، خویشتن را راه یافته می یابد. خطر این گونه مردمان، اگر در پستهای حكومتی قرار گیرند، صد چندان است. به گفته امیر مؤمنان علیه السلام: «فلیست تصلح الرعیّة الّا بصلاح الولاة»؛[۱] صلاح و فساد امت، به صلاح و فساد حاكمان منوط است. هر چه دستگاههای كنترل كننده فساد قدرت، زیادتر باشد، ضریب امنیت معنوی و صلاح والیان بیشتر خواهد بود و شاید بر پایه همین فلسفه است كه خداوند، با این كه خود، برای ثبت اعمال بندگان، كافی است و نیازی به مراقبی دیگر نیست، فرشتگان و جوارح را نیز مراقب رفتار آنها قرار داده است. در دعای كمیل آمده است: «و كُلُّ سیّئةٍ أمرْتَ بإثباتها الكرام الكاتبین الذین وكّلتهم بحفظ ما یكون منّی و جعلتهم شهوداً علیّ مع جوارحی و كنتَ أنْتَ الرّقیب علیّ من ورائهم ...؛[۲] پروردگارا! ببخش از من، هر گناهی را كه به فرشتگان نویسنده خودت، دستور ثبت آن را دادی؛ همانها كه به حفاظت از اعمال من گمارده ای و آنان را شاهدان بر من، همراه با جوارحم قرار دادی و خود، از ورای آنان، بر من مراقبی.»

حضور مستمر مؤمنان در صحنه و نقد و ارزیابی دایمی نسبت به هم، بویژه از اركان و عاملان حكومت، نیك فطرتان و پاك نهادانِ پندپذیر را، همواره، در حال صلاح نگه داشته و سست نهادان فرعونْ منش را، یا ساقط و یا كنترل و یا بی اعتبار خواهد ساخت و بر عكس، بی تفاوتی آنان، میدان را برای عناصر بدخواه دین و دنیای مردم و پیروان خط شیطان، خالی نگاه خواهد داشت. با توجه به مطلب بالا، شایسته است كه موضوع «نقد و انتقاد از دولتمردان» از دیدگاه امام علی علیه السلام بررسی شود. از آن جا كه دامنه بررسی همه جانبه این موضوع، نوشته ای مبسوط را می طلبد، در این جا، تنها، به برخی از عنوانهای اساسی این موضوع می پردازیم.

مفهوم انتقاد

جوهری، در صحاح می گوید: انتقد الدراهم: «أخرج منها الزیف ... ناقَدَهُ: ناقَشَهُ فی الأمر؛ درهمهای ناخالص را از مجموعه آن جدا كردن، انتقادِ درهمهاست و نقد كسی، به معنای مناقشه كردن با او در باره چیزی است.[۳]

فیروزآبادی می گوید: «ناقده: ناقشه»[۴] و طریحی می نویسد: «انتقدت الدّراهم: إذا أخرجت منها الزّیف»[۵]. این، همان سخن جوهری است.

در «منجد» آمده است:

«نقد نقداً و تنقاداً الدّراهم و غیرها: میّزها و نظرها لِیعرفَ جیّدها من ردیئها. و [نَقَدَ الكلامَ: أظهر ما به من العیوب و المحاسن ... و ناقده مناقدةً: ناقشه فی الأمر ...،

نقد درهم، به این است كه آنها را از هم جدا كرده و به دقت نگریسته تا خوب و پست آن از هم شناخته شوند. و نقد سخن، اظهار كردن عیبها و محاسن آن است ... .[۶]

از مجموع كلمات لغویان، استفاده می شود كه انتقاد، حركتی است اصلاح گرانه، با قصد پالایش و زنگارزدایی و نجات حقیقت چیزی از نفوذ باطل در حریم آن و برگرداندن طبیعت شخص و یا امری از آمیختگی به ناخالصی و غش، به سوی خلوص و فطرت ناب آن.

عیب جویی و انتقاد

در روایات بسیاری، از عیب جویی و سرزنش مؤمن، به شدت نهی شده است.[۷]

امیر مؤمنان علیه السلام می گوید:

... و مَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بغیر نَفْسِهِ، تَحَیَّر فی الظلمات و ارْتبكَ فی الهلكات، و مدّت به شیاطینُه فی طغیانه و زَیَّنَتْ له سیّ ءَ اعماله؛

هر كس، خود را به غیر خویش، مشغول كند، خود را در تاریكیها، سرگردان، و در مهلكه ها، گرفتار كرده و شیاطین، او را به تجاوز كشیده و زشتیهایش را، در نظرش، نیكو می نمایند[۸].

عیب جویی و انتقاد، هر دو، در ردّیابی عیوب و ابراز آن به صاحب عیب، مشابه و یكسانند، و تفاوت، تنها، در دو امر است:

۱ـ منشأ عیب جویی، حسادت و انتقام جویی و خودخواهی و خباثت نفس است، ولی خاستگاه انتقاد، نوع دوستی و عواطف انسانی و تعهّد ایمانی است. (انگیزه فاعلی)

۲ـ هدفی كه عیب جو از این كار خود تعقیب می كند، آزاردهی و تخریب شخصیت و در هم شكستن طرف مقابل خویش است، در حالی كه غرضِ انتقادگر، اصلاح و زدودن عیوب و رو به كمال بردن شخص مورد انتقاد است. (انگیزه غایی)

نهی از منكر و انتقاد

از اموری كه تشابه و تجانس بسیار زیادی با انتقاد دارد، نهی از منكر است كه از اهمّ واجبات اسلام شمرده می شود، ولی در عین حال، فرقهایی با هم دارند. از مهم ترین آن فرقها، این است كه هر نهی از منكری، خود، نوعی انتقاد هم هست، ولی ممكن است در جایی، انتقاد صورت پذیرد، ولی نهی از منكر بر آن منطبق نباشد. برای مثال، چنانچه از كسی، كاری صادر شود كه این عمل، او را، در دید مردم، كوچك و خوار جلوه دهد و از موقعیت اجتماعی او بكاهد و یا كسی، دارای صفتی باشد كه با وجود آن، در موفقیت او، خللی وارد سازد، تذكّر از روی اصلاح و دلسوزی، و نقد عملكرد شخصی، در هر زمینه ای كه مایه رشد او شود، در عنوان «انتقاد»، داخل است، ولی عنوان نهی از منكر ندارد. بر این اساس، نقد و ارزیابیِ عملكرد مسؤولان و حاكمان، گرچه نهی از منكر نباشد، تحت عنوان انتقاد خواهد بود.

از دیگر موارد جدایی نهی از منكر و انتقاد، یكی این است كه نهی از منكر، با پشتوانه حجت شرعی عمل می كند و كسی كه از كاری، بر اساس آن، نهی شده است، در قبال تكلیف و وظیفه شرعی خود قرار می گیرد. ولی در مورد انتقادِ به معنای خاص، كار به این صورت نیست؛ چون، در این موارد، منتقد، نه بر اساس حكم شرعی روشن، بلكه بر پایه تشخیص و فهم خود، در موضوعاتی كه چه بسا هیچ دستوری از شرع، در آن باره نباشد، اعلام نظر می كند، لذا، بحث از پشتوانه ارزشی انتقاد و این كه نظر منتقد، تا چه میزان، تعهدآور است، اهمیتی ویژه دارد. به نظر می رسد پشتوانه اصلی انتقاد، حكم عقل است؛ چون،محصول خِرد ناب انسانی، در مواردی كه حجت شرعیِ ظاهری نیست، خود یكی از منابع دستورهای شرع است.

ولی در بسیاری از موارد، حكم آن، بویژه در امور مهم، در اثر برخی عوامل غفلت زا، پوشیده می ماند و تشخیص آن، بسیار دشوار می شود. در این دست مسایل، از تك روی و خودرأیی و اتكّای زیاد به یافته های فكری خود، به شدت نهی شده و بهره مندی از عقل جمعی، سفارش شده است.[۹] در این باره، در روایات، از دو مقوله سخن رفته است: نخست، از مشورت[۱۰] كه اقدامی است از سوی عامل، پیش از شروع به كاری خاص، برای كسب آرای خردورزان خیراندیش، و دیگری، از انتقاد[۱۱] كه این، باز حركتی است از سوی ناظران. اهل اطّلاع و هوشمندان دلسوز و مصلحت نگر، در جهت تصحیحِ كار ارائه شده و پیرایش آن از نقصها و عیوب. در هر دو مقام، هر چه اظهارنظركنندگان، از عقل و بینش و دلسوزی و خیرخواهی بیشتری برخوردار باشند، آن موضوع را، به حكم خرد، نزدیك تر كرده و تعهدآفرینی آن، فزونی خواهد یافت. پس معیار در نقدگری و نقدپذیری، تبعیت از حكم عقل است كه از این طریق به دست می آید و خود، موضوعیّت ندارد و لذا اگر برای كسی، قطعی شد كه منتقد یا مشاور خود، به خطا می روند، پیروی از آن، الزامی نداشته و تعهدی در این جهت پدید نمی آید.

فلسفه انتقاد

حبّ ذات، امری است كه خداوند متعال، آن را برای صیانت نفس، در هر موجود زنده ای قرار داده است، ولی در مورد انسان، این صفت، گاهی، منشأ انحراف در نگرش او نسبت به زشتیهای اخلاقی و رفتاری است، به گونه ای كه ممكن است در كسی، عیبی باشد، ولی بدان توجّه نكند و از آن غافل باشد، در حالی كه همان عیب را، در دیگری، دیده و روی آن داوری كند. بر این اساس است كه در روایات، از یك سو، به مؤمنان، توصیه شده است تا عیوبی كه از هم سراغ دارند، تنها، به صاحب آن بازگو كنند و گرنه به او، خیانت ورزیده اند، و از سوی دیگر به پندپذیری و گوش دادن به انتقادها، سفارش شده است.

حضرت صادق علیه السلام گفته اند:

مَنْ رأی أخاه علی أمر یكرهُهُ، فلم یردّه عنه و هو یقدر علیه، فقد خانه؛

هر كس برادر مؤمن خود را، بر حالی كه ناخوشایندِ اوست، ببیند و او را با این كه می تواند، از آن باز ندارد، به او خیانت كرده است[۱۲].


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.