شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

مرثیه ای بر یک نسل تکرار نشدنی


مرثیه ای بر یک نسل تکرار نشدنی

در حاشیه درگذشت بیوک جدیکار, بازیکن بزرگ دهه ۳۰ فوتبال ایران

در عصری که فوتبال سیستم‌های پیچیده امروزی را نداشت و روش‌ها به ۳ـ۳ـ۴ و ۲ـ۴ـ۴ ختم می‌شد و خبری از ۱ـ۳ـ۲ـ۴، ۱ـ۲ـ۳ـ۴ و حتی ۲ـ۵ـ۳ نبود و واژه‌ها این‌قدر مدرن و مبهم نبودند، فقط یک بک راست داشتیم و یک بک چپ، دو سنتر هافبک (واژه‌ای که به غلط برای مدافعان وسط استفاده می‌شد)، یک هافبک راست، یک هافبک وسط، یک هافبک چپ، یک گوش راست (یا به قول آن روزی‌ها بغل راست)، یک نوک حمله و یک گوش چپ (یا بغل چپ) که آخری به بازیکنی اطلاق می‌شد که آن جلو‌ها، لب خط سمت چپ زمین می‌ایستاد و حملات تیمش را از آن نقطه پایه‌گذاری می‌کرد و به هیچ کار دیگری کار نداشت و آن زمان در فوتبال ایران گوش چپ بهتر از بیوک جدیکار نداشتیم.

مردی که سال‌ها پیش از آن که روبرتو کارلوس بیاید و سمت چپ برزیل و رئال مادرید را بیمه کند و او را به لحاظ توان چشمگیر پای چپش پا اتمی بنامند، با پای چپش چنان ضرباتی می‌زد که هم رقبا و هم خودی‌ها با تحسین و البته ترس از آن صحبت می‌کردند. گوش چپ‌ها بتدریج و به آرامی در فوتبال ما مطرح می‌شدند، اما بیوک چیز دیگری بود. او اولین و به روایتی قدرتمندترین گوش چپی بود که فوتبال ایران تا به حال به خود دیده است.

شاید به لحاظ فنی مردانی آمده باشند که از جدیکار بهتر بوده‌اند، اما از نقطه نظر توان جسمانی و نیرویی که جدیکار پشت توپ‌هایش می‌گذاشت و شلیک‌های جانانه‌ای که می‌نواخت، نسل‌های بعدی هم به دشواری با او برابری یافتند. به این ترتیب بعد از بیوک گوش چپ‌های دیگری آمدند و هریک جلوه‌گری‌های خود را داشتند، اما هیچ‌یک به لحاظ قدرت به بیوک نرسیدند.

این نام‌ها در سال‌ها و دهه‌های بعدی گوش چپ‌های شاخص فوتبال ما ‌شدند: اکبر افتخاری (که بر اثر نیاز مالی راننده تاکسی شد!)، داریوش مصطفوی (که بعد رئیس فدراسیون فوتبال شد)، اصغر شرفی که کمک مربی تیم ملی و سرمربی برق شیراز و مس سرچشمه شد)، محمدرضا عادلخانی (که چند سال در لیگ آلمان بازی کرد)، ایرج دانایی‌فرد (که از گوش چپ شروع کرد و سپس‌ هافبک چپ شد) و حمید علیدوستی (که سال‌ها بعد سرمربی سایپا، پیکان و تیم ملی جوانان شد.)

از وقتی وارد دهه ۱۹۸۰ شدیم، با اعمال تغییرات و نوآوری‌هایی در سیستم‌های فوتبال بتدریج معانی بک چپ (مدافع چپ)، هافبک چپ و گوش چپ هم تغییر یافت و این پست‌ها ابتدا بسیط‌تر و سپس در روش‌های فوق مدرن دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ با یکدیگر ادغام شدند و از درون این جمع‌بندی یک یا دو پست تازه زاده شدند. براساس این تغییرات و نگرش‌های تازه یک نفر در سمت چپ دیگر فقط دفاع نمی‌کرد (کاری که سال‌ها رضا وطن‌خواه، اکبر کارگرجم، عزت جانملکی و مهدی دینورزاده انجام می‌دادند) و یک نفر دیگر فقط در سمت چپ خط میانی حرکت نمی‌کرد (کاری که کارو حق‌وردیان، ایرج سلیمانی، ابراهیم‌ قاسمپور و حمید درخشان انجام می‌دادند) و فقط یک نفر در گوش چپ حملات را از این سمت طراحی و اجرا نمی‌کرد. (شما را به نام تمام افرادی که پیشتر در ارتباط با این پست آمده بود، ارجاع می‌دهیم).

با ادغام این پست‌ها و آدم‌ها و پوشش‌دهنده‌های سمت چپ زمین بتدریج به بازیکنانی رسیدیم که نام پیستون چپ و بال چپ به آنها اطلاق شد. به این ترتیب و در بدو این دگردیسی برخی بازیکنان با استقرار در همین منطقه (چپ) همه کارها را انجام می‌دادند؛ هم مدافع بودند و هم مهاجم و از همان نقطه اولیه جناح چپ به حرکت درمی‌آمدند و تا گوش چپ جلو می‌رفتند و سپس برمی‌گشتند و این کار را طی مسابقه بارها انجام می‌دادند. از این طریق، پیستون چپ‌هایی تازه در فوتبال ما متولد شدند و میناوندها، شاهرودی‌ها، منافی‌ها، ورمزیارها، نیکبخت‌ها و البته محرمی‌ها و همچنین در گذشته بسیار نزدیک‌تر و به واقع در همین پنج شش سال اخیر، امثال پولادی و بیک‌زاده در فوتبال ملی ما مطرح شدند و حاج‌صفی سر برآورد، اما هرگز سایه‌ای بر توانایی‌های فراوان گوش‌چپ‌های ۴۰، ۵۰ سال پیش فوتبال ما نیفتاد و توانمندی‌هایشان پنهان نماند. به همین سبب بود که با گذشت تدریجی زمان به ترتیب ارزش‌های بیوک جدیکار و همچنین شرفی با آن شوت‌های مهلک‌شان و عادلخانی و مصطفوی و علیدوستی با آن تکنیک نابشان بیشتر مشخص شد و نوستالژی‌ها به وجود آمد و قدیمی‌ترها از جدیکار و افتخاری و شرفی گفتند و بحق هم گفتند تا به نسل امروز رسیدیم.

براساس همه این نکات است که از دست دادن بیوک جدیکار عزیز که اواسط هفته پیش و در هشتاد و چهار سالگی روی داد، دل‌ها را خراش می‌دهد زیرا او با رفتنش بخشی گرامی و دلچسب و تماشایی از فوتبال پایان یافته ایران و البته جهان را هم با خود می‌برد و از خاتمه نسل و سننی می‌گوید که جایش اینک خالی است و تکرارش بسیار سخت می‌‌نماید. از یکسو دیگر فوتبال بازیکنی را برنمی‌تابد که فقط گوش‌چپ باشد و در سمت چپ زمین در یک‌سوم انتهایی آن بماند و فقط در همان طیف کوتاه‌ توپ‌ها را روی دروازه‌ بریزد یا خود به کارهای انفرادی و شوتزنی اقدام کند و فوتبال مدرن کسی را می‌خواهد که حاج صفی‌وار در تمام لب خط سمت چپ، از دفاع تا حمله و از اطراف دروازه خودی تا اطراف دروازه رقیب توپ را جلو ببرد و در تدوین بازی تیمش سهمی زیاد و حساس داشته باشد. یعنی هم دفاع و هم حمله کند و شوت‌های از راه دور و در حال حرکت هم مثل پولادی بزند و به قول امروزی‌ها یک پیستون چپ باشد.

جدیکار که بسیار دور از چنین نسلی و با وظایفی متفاوت به فوتبال آمد و ابتدا (۱۳۲۳)‌ در «تهرانجوان» یکی از غول‌های آن زمان فوتبال ما عضویت یافت و سپس پیراهن تاج سابق (استقلال کنونی)‌ را به تن کرد و بهترین سال‌های عمر ورزشی‌اش را از ۱۳۳۰ تا زمان بازنشستگی‌اش (۱۳۴۴)‌ طی کرد و به یکی از ستاره‌های تیم ملی تبدیل شد، هم به سبب خصوصیات ذاتی‌اش و هم به جبر عصر و زمانه بازی‌اش، به نسل بسیار آرام‌تر و کم‌‌حاشیه‌تر فوتبال ما تعلق داشت و اینک با درگذشت خود این غم و افسوس و سوال را هم بردل‌ها می‌نشاند که چرا زمانه این‌قدر عوض شده و چرا فوتبال مثل گذشته دوست‌داشتنی نیست. وقتی شما از یک بازیکن می‌خواهید هم بک چپ باشد، هم هافبک چپ و هم‌ گوش چپ، خواه‌ناخواه بخشی از قابلیت‌های تخصصی او را در تک‌نقطه‌ای که در آن کارآمدتر است، می‌گیرید و او را صاحب توانی تقسیم شده و به تبع آن کاهش یافته در تمام طول آن منطقه می‌کنید، نیکبخت و میناوند و پیش از آنها محرمی البته در سمت چپ عالی بودند، ولی جدیکار نبودند.

از جدیکار نمی‌خواستند عقب بنشیند و مدافع چپ هم باشد، زیرا وطنخواه‌ها و جان‌ملکی‌ها و دینورزاده‌ها مدافعان چپ همان تیم‌ها بودند و کارگر جم نیز هرگاه از دفاع وسط به دفاع چپ برده می‌شد آنجا هم یک ستون نشان می‌داد. بنابراین جدیکار اجازه داشت که فقط گوش چپ باشد و فقط به تهاجم بیندیشد و بتازد و مثل یک گلوله در سمت چپ شلیک شود و بنیان حریفان را بر باد بدهد. افتخاری و شرفی نیز از همان قماش و با همان شرح وظایف بودند و چون فوتبال عوض شد و اتفاقاتی در آن افتاد که از آن یاد کردیم دیگر ۴۰ سال است که مثل جدیکار نداریم. بله، او چیز دیگری بود؛ مردی از تبار آنها که فوتبال و رسوم کنونی آن متاسفانه دیگر اجازه تکرارشان را نمی‌دهد و این موضوع، فوت وی را غم‌انگیزتر و جایش را خالی‌تر جلوه می‌دهد.

وصال روحانی