شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

از خود كاستن و به جهان افزودن


از خود كاستن و به جهان افزودن

علی مؤذنی فعالیت هنری و ادبی جدی اش را از سال ۵۸ بعد از ورود به دانشكده هنرهای دراماتیك آغاز كرد حاصل این بیست و چند سال تعدادی داستان كوتاه, داستان بلند و رمان است

علی مؤذنی فعالیت هنری و ادبی جدی اش را از سال ۵۸ بعد از ورود به دانشكده هنرهای دراماتیك آغاز كرد. حاصل این بیست و چند سال تعدادی داستان كوتاه، داستان بلند و رمان است. علاوه بر آن به جهت این كه رشته تخصصی اش نمایشنامه نویسی بود، چندین نمایشنامه نیز در كارنامه دارد. در ده سال گذشته بیشتر به كار فیلمسازی رو آورده و علاوه بر نوشتن تعدادی فیلمنامه و سریال، تا به حال سه فیلم هم ساخته است. «شعر به انتظار تو» عنوان كتابی است دربرگیرنده داستان های كوتاه علی مؤذنی كه پیش از این در مجموعه هایی جداگانه با نام های «كلاهی از گیسوی من» سال ،۶۸ «دل آویزتر از سبز» ،۷۱ «قاصدك»۷۲ و «حضور» ۷۶ منتشر شده بود. به بهانه انتشار «شعر به انتظار تو» با او درباره داستان هایش به گفت وگو پرداخته ایم.

در پی پاسخ دادن به سؤال های ازلی- ابدی بوده ام كه برای هر انسانی در طول زندگی اش مطرح می شود و با آنها درگیر است؛ اینكه از كجا آمده ام، به كجا می روم، كی هستم و چرا هستم؟

ورود به این سوال ها در داستان، تلاش برای رسیدن به كیستی و چیستی بوده و هست. اما اینكه به طور مشخص چرا فرضاً شخصیتی مثل حضرت خضر را به زمان حال می آورم یا چرا در داستان «هفتادوسومین تن» شخصیت زمان حال را به گذشته می برم، باید عرض كنم در این داستان ها می خواسته ام بگویم انسان های كامل، برای همیشه انسان پاسخگو هستند

* چه لزومی داشت داستان های كوتاه شما همه در یك كتاب مستقلاً چاپ شود؟

- نمی توانم دلیل خاصی ارائه كنم جز این كه سال ها بود ضرورت چاپ مجدد مجموعه داستان هایم را احساس می كردم، اما فرصت نمی كردم، چون كار فیلمسازی تقریبا همه وقت مرا به خود اختصاص داده بود. از طرفی سفارش دوستان و اطرافیان هم بود كه مدام می گفتند چرا در جمع آوری داستان هایت این قدر تعلل می كنی؟ راستش، توی این یكی دو سال فرصتی پیش آمد تا به وضع كتاب هایم سر و سامانی بدهم. سه داستان بلند كشتی به روایت توفان و دوستی و بشارت و نیز رمان سفر ششم را كه به چهار پیامبر اولوالعزم می پردازند، در یك مجلد به نام چهار فصل گرد آوردم و بعد نوبت به مجموعه داستان هایم رسید كه حاصلش همین مجموعه داستان شعر به انتظار توست.

* آیا این مجموعه، همه داستان های شما را در برمی گیرد؟

- نه همه داستان هایم را. تعدادی داستان كوتاه دارم كه بعید می دانم حالا حالاها امكان چاپ پیدا كنند. داستان هایی كه در شعر به انتظار تو جمع آمده، به جز داستان غلامحسین ساعدی، قبلاً مكرر چاپ شده اند.

*به نظر من اغلب داستان های شما به گونه ای نمایشی اند. وقتی صحبت از نمایشی بودن می كنیم گاهی زاویه دید نمایشی را در نظر داریم و گاه عناصری از نمایشنامه در داستان حضور دارند كه مورد توجه قرار می گیرند. نخست به این بپردازیم كه در نظر شما نمایشی بودن یعنی چه؟

- زاویه دید نمایشی در كنار زوایای دیگر داستانی برای خودش دارای هویت ویژه ای است و حكم دوربینی را دارد كه كاشته می شود تا ما از دید او به شخصیت های داستان و نیز جغرافیای اثر چشم بدوزیم و در فضایی كه ساخته و پرداخته می شود، قرار بگیریم. به تعبیر دیگر زاویه دید نمایشی از این خاصیت برخوردار است كه مخاطب را در برابر صحنه نمایشی بنشاند كه شخصیت ها در میزانسن آن قرار می گیرند تا زندگی كنند و مخاطب از دیدن و حس كردن رفتار و گفتار آنها وارد دنیای درونی آنها نیز بشود و چه بسا نیاتی را كه آنها رندانه به زبان نمی آورند، درك كند و مقاصد آنها را حدس بزند و...

* در واقع مخاطب از ذهنیات شخصیت ها خبر ندارد.

- معمولاً این طور است، چون هیچ كس نمی آید نیات و اهداف خود را برای هر كسی و در هر جایی به صراحت رو كند. ما معمولا حدس می زنیم و از طریق تحلیل و تفسیر به نیات آدم های دوروبر خود پی می بریم. بنابراین كار داستان نویس با انتخاب این زاویه دید بسیار سخت می شود، از این نظر كه باید طوری از عناصر داستانی استفاده كند و لوازم صحنه را طوری به كار گیرد كه بتوانند متجلی كننده درون شخصیت ها باشند. این كار نیاز به تجربه و ممارست زیاد دارد، چرا كه داستان نویس مجبور است شرح و توضیح را از كار حذف كند و اجازه ندارد خارج از خصوصیات و مختصات این زاویه دید عمل كند، در نتیجه زاویه دید نمایشی در صورت درست آن زاویه دیدی نیست كه به راحتی فراچنگ آید.

* البته این زاویه دید منافات ذاتی با توصیف نخواهد داشت.

- خیر، توصیف در این گونه زاویه دید در حد آن چیزی است كه دوربین می بیند. دوربین هم فقط ظاهر را می بیند. شما می توانید مو به مو لباس یك شخصیت و نیز ظاهرش را از نظر شكل توصیف كنید، اما قطعا از دید دوربین نمی توانید بفهمید كه او به چه چیزی دارد فكر می كند. در این جا همان طور كه عرض كردم، استفاده درست از عناصر و لوازمی كه در صحنه وجود دارند، می توانند منعكس كننده درون یا بخشی از درونیات شخصیت ها باشند. اینها هست به اضافه حالات و رفتار و گفتار شخصیت ها كه به ساخته شدن درون شخصیت ها كمك می كند و البته در این زاویه دید دیالوگ كار كردی ویژه و جایگاهی خاص در میان عناصر داستان پیدا می كند، چرا كه باید هم داستان را پیش ببرد، هم افشای اسرار بكند، هم شخصیت را بشناساند و هم... اما یك نكته اساسی این كه قرار نیست ما با استفاده از زاویه دید نمایشی خود را وامدار سینما یا تئاتر نشان بدهیم، بلكه ما از امكانات سینما یا تئاتر استفاده می كنیم برای این كه داستان خودمان را بنویسیم بی آن كه حسرت سینما را داشته باشیم.

* اگر بخواهیم مصداقی تر در مورد داستان های شما صحبت كنیم، در بعضی داستان ها، مشخصا مثل «سزاوارترین» به نظر می رسد این استفاده از عناصر نمایشی تحت تاثیر عوامل دیگری بوده است. مثلاً وقتی داستان سزاوارترین را می خواندم فكر می كردم شاید قرار بوده این داستان به صورت نمایشنامه نوشته و بعدها اجرا شود و به خاطر ضرورتی كه اجرای نمایشی دارد و قاعدتا كارگردان و نویسنده هم نمی تواند معصوم، در این جا حضرت علی را به تصویر بكشد، نویسنده از شگرد دیگری استفاده كرده و داستان را به عنوان واسطه به كار گرفته است. آیا این صرفاً برداشت بنده است یا می توانیم چنین عاملی را هم در انتخاب این زاویه دید دخیل بدانیم؟

- این صرفاً برداشت شماست وگرنه من موقع نوشتن داستان به تنها چیزی كه فكر نكرده ام، همین است. ببینید، من موقع نوشتن داستان فقط مسئول داستانی هستم كه می نویسم. وظیفه من این است كه داستان خودم را بنویسم بی اینكه مشكلاتی از این دست را كه اشاره كردید، مد نظر قرار دهم. درست است، ما نمی توانیم معصوم را نشان دهیم، اما این مشكلی است كه در سینما و تلویزیون و تئاتر وجود دارد نه در داستان یا رمان. چون هیأت معصوم حتی اگر با شرح و توصیف ظاهر همراه باشد، ساخته شدنش به عهده تخیل خواننده است كه معمولا بهترین ظاهر را برای این گونه افرادی كه بهشان ارادت می ورزد، قائل می شود. امام حسین(ع) یا حضرت عباس یا حضرت علی را در خوش سیماترین شكل ممكن فرض می كند. بنابراین من دغدغه های فوق را موقع نوشتن یا طراحی این داستان نداشتم، ضمن این كه اگر می خواستم نمایشنامه ای از این موضوع بنویسم، حتما نمایشنامه را با رویكرد نمایشنامه می نوشتم، چون نمایشنامه مختصات خود را دارد كه در صورت رعایت آنهاست كه یك متن این امكان را می یابد كه به آن نمایشنامه اطلاق شود. همان طور كه در پاسخ به سؤال قبل عرض كردم، تصور حضرتعالی ناشی از نوع زاویه دید نمایشی است كه داستان را به مرحله دیدن می رساند. یعنی واداشتن چشم درون به دیدن آن چه در داستان اتفاق می افتد. بنابراین قویا عرض می كنم داستان سزاوارترین یك داستان است نه یك درام، حتی اگر بارها آن را به اشتباه و بدون اجازه من به روی صحنه برده باشند.

* غیر از داستانی كه اشاره شد، بعضی از داستان های دیگر شما الزاما با زاویه دید نمایشی نوشته نشده اند اما فوق العاده تصویری اند. یعنی استفاده از تصویر در آنها كاملا محسوس است داستان هایی نظیر «آموزخوار» و «نوبت». این استفاده از تصویر چه كمكی به شما می كند؟

- تصویری نوشتن بیشتر به مخاطب كمك می كند تا به من. هر چند من جز این گونه نوشتن از نوشتن لذت نمی برم. همه تلاش من این است كه آنچه را قرار است بیان شود، به جای شرح دادن تصویر كنم تا به تخیل مخاطب در درك مطلب كمك كرده باشم. همان قدر كه شرح و توضیح داستان را از نفس می اندازد، تصویری نوشتن به داستان قوت می بخشد و آن را زنده و پرتحرك و پویا می كند و خواننده را هم به هیجان می آورد و او را در این كه با مهندسی ذهن خود به معنای داستان دست یابد و از آن لذت ببرد، كمك می كند.

* زاویه دید نمایشی به بی طرفی نویسنده كمك می كند و اغلب داستان های شما هم با بی طرفی خاصی نوشته شده تا آنجا كه به هر حال برای ذهنیت خواننده احترام و اختیار باقی می ماند و باعث سفیدخوانی می شود. اما داستان هایی هم هستند كه در آنها موضع نویسنده به نظرم كاملا مشخص است. داستان هایی مثل «مریم ها»، «عقب گرد» و «دختری به اسم كاوه». فكر می كنم در این داستان ها قلم نویسنده پشت سر شخصیت یا واقعه ای كه خودش تعلق خاطری به آنها دارد حركت می كند. چه چیزی موضع گیری مشخص نویسنده را در این داستان ها باعث می شود؟

- چه در داستان هایی با زاویه دید نمایشی چه غیر از آن، نویسنده ممكن است حضور مستقیم نداشته باشد اما قطعاً دیدگاه دارد و دیدگاهش را در داستان عرضه می كند، حالا نه در بیانی مستقیم كه بیشتر در هیأت تفكری كه از برآیند داستان برمی آید. یعنی در تجزیه و تحلیل داستان به این نتیجه می رسیم كه منظور نویسنده چه بوده و چه قصد و هدفی را از طریق كدام شخصیت یا كدام شخصیت ها دنبال می كرده، اما در داستانی مثل «مریم ها» كه زاویه دید اول شخص است، ممكن است این تصور به وجود آید كه موضع داستان نویس موضع همان راوی اول شخص است، در صورتی كه می تواند این طور هم نباشد، یعنی ممكن است راوی داستان اول شخص باشد، اما شخصیت دیدگاه داستان نویس شخصیت دیگر داستان باشد. شما بهتر از من می دانید كه شخصیت دیدگاه شخصیتی است كه اهداف نویسنده، جهان بینی، دیدگاه های اجتماعی، مقوله های روان شناختی و آنچه را كه مورد علاقه داستان نویس است، ارائه می دهد. در داستان هایی كه اسم بردید، من به عنوان داستان نویس همچنان در موضع بی طرفی هستم. موضع گیری ای كه شما احساس می كنید، ناشی از احساسی است كه داستان گو یا همان راوی یا همان زاویه دید اول شخص در مخاطب ایجاد می كند كه لزوماً می تواند دیدگاه داستان نویس نباشد، بلكه نظر كسی باشد كه روایت را به عهده گرفته است، یعنی راوی....

* اما داستان می تواند اول شخص باشد و نویسنده بی طرف باقی بماند. اگر من حسن می كنم مثلاً در داستان «مریم ها»، نویسنده مدافع راوی است، جدا از ادراك راوی و صحبت هایی است كه می كند. فكر می كنم نوعی جانب داری داستانی هم وجود دارد یعنی داستان از راوی جانب داری می كند.

- زاویه دید اول شخص معمولاً مخاطب را با خودش بهتر از دیگر زوایای دید همراه می كند...

محسن حكیم معانی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.