یکشنبه, ۱۷ تیر, ۱۴۰۳ / 7 July, 2024
مجله ویستا

موسیقی, مساله فرعی


موسیقی, مساله فرعی

نگاهی به چند و چون ساخت تیتراژ سریال های تلویزیونی

حکایت وضعیت «ترانه‌های تیتراژ» در صداوسیما- خصوصا در تلویزیون و تیتراژ سریال‌ها و تاکشوهای پربیننده – از کلیت ماجرای وضعیت موسیقی در این مجموعه رسانه‌ای عریض و طویل، جدا نیست؛ اگرچه تبصره‌هایی باعث می‌شود که این زیرمجموعه مهم (ترانه تیتراژ) با ذره‌بین‌های دقیق‌تری رصد شود... و البته به این تبصره‌ها هم خواهیم پرداخت.

● ترانه تیتراژ؛ چرا و چگونه؟

اگر قرار باشد اختصاصا روی ترانه‌های تیتراژ زوم کنیم، خواهیم دید که یک پرسش اساسی، مدت‌هاست بی‌پاسخ مانده است؛ «اساسا هدف از تولید و پخش یک ترانه در آغاز یا پایان یک برنامه پرمخاطب رادیویی یا تلویزیونی چیست؟» پاسخ‌دادن به چنین سوالی در یک فضای مجرد، چندان سخت نیست ولی وقتی به سراغ مصداق‌ها می‌رویم، در اغلب موارد به بی‌پاسخی می‌رسیم. مثلا بگذارید بپرسیم که ترانه‌های تیتراژ سریال «خروس» که در شب‌های رمضان امسال از شبکه۲ پخش شد تا چه حد می‌توانستند از خود به عنوان پاره‌ای از یک کلیت دفاع کنند؟ در تیتراژ آغازین این سریال که با حال‌وهوایی فانتزی و در فضای موسیقی سنتی ساخته شده تلاش شده که اولا عریضه خالی نماند و اسم عوامل، در سکوت روی صفحه نیاید، دوم اینکه فضا با استفاده از سازوضرب، «شاد» شود و سوم اینکه نام سریال هم به‌گونه‌ای در تیتراژ تکرار شود تا مخاطب باور کند که این تیتراژ با قصه ارتباط دارد. تیتراژ پایانی سریال هم که اساسا از هفت‌دولت آزاد است و اگر مثلا جای آن با ترانه آغازین برنامه «ماه عسل» یا تیتراژ سریال «مادرانه» عوض می‌شد هم هیچ اتفاقی نمی‌افتاد. نکته قابل ذکر اینکه «خروس» در این سریال تنها یک ماجرای فرعی است؛ یک عروسک که دلبستگی یکی از کاراکترها و هم‌ذات‌پنداری‌اش با آن، نه‌تنها درنیامده بلکه در خط اصلی قصه هم‌ پایه‌ای ندارد و حتی به شکل نمادین هم نمی‌توان آن را خوانش کرد چراکه به هر حال نه نشانه‌ای از بیدارگری در آن شخصیت هست و نه هوشیاری. این کاراکتر در این سریال فقط آمده که نوعی جذابیت مبتذل شبه‌کمدی برای مخاطب منفعل ایجاد کند و همان‌قدر اتفاقی انتخاب شده که در قصه سریال، نام «خروس» برای فیلم «اسماعیل‌کیا» برگزیده می‌شود. ماجرا وقتی قشنگ‌تر شده که تهیه‌کننده اثر که «ابراهیمی دلیجانی» است تصمیم گرفته شعر تیتراژ نخست سریال به گویش ولایتش نوشته شود؛ گویش دوست‌داشتنی‌ای که اصالتا پهلوی است و در نواری از مناطق استان‌های یزد و اصفهان و مرکزی، با تفاوت‌هایی، باقی مانده و گروهی از هموطنان ما به آن سخن می‌گویند. چنین تصمیمی به‌ذاته بسیار مبارک است ولی هر تصمیم مبارکی در هرموقعیتی به‌تنهایی جواب نمی‌دهد و باید متوجه موقعیت و نحوه اجرای تصمیم هم بود.

من مخاطب هیچ نسبتی بین فضای سریال و گویش ترانه مذکور نیافتم؛ حتی نسبت مضمونی مشخصی نیز در بین نیست. ظاهرا سرایش کلام این تیتراژ تنها با این پیش‌زمینه شکل گرفته که نام آن «خروس» است؛ نتیجه هم شده نوشته‌شدن چند سطر درباره خروس (تازه اگر این چند سطر برای سریال سروده شده باشد، جای شکر دارد؛ وضعیت بغرنج‌تر این است که این چند بیت قبل از این حرف‌ها سروده شده باشد)؛ کلیاتی درباره اینکه نباید تا نیمروز خوابید و آدم دل‌پاکیزه... و حرف‌های قشنگ و کلی دیگری که هیچ ربطی به موضوع سریال ندارد و البته توجه داشته باشیم که ظاهرا خواننده و سراینده کلام هم هر دو «ابراهیمی دلیجانی» هستند. همه اینها را درباره این مثال گفتم تا به این نتیجه برسم که تیتراژ سریالی که هر شب تعداد زیادی بیننده دارد و تعداد شنیده‌شدن‌هایش در طول مدت پخش می‌تواند به یک‌میلیاردنفر بار نزدیک شود (متوسط حدود بیش از ۳۰میلیون بیننده در ۳۰شب؛ بدون احتساب تکرارها) تنها حاصل سلیقه غیرکارشناسانه تهیه‌کننده‌ای است که به هر ترتیب توانسته این تریبون را به دست بیاورد و مال خود کند؛ تریبونی که در مواردی شنیده می‌شود برخی تهیه‌کنندگان برای واگذاری آن به افراد جویای نام مبالغ قابل‌توجهی مطالبه می‌کنند. بگذارید همین‌جا بحث ضرورت وجود تیتراژ را جمع کنم و فقط از مسوولان صداوسیما بپرسم که آنچه در یک برنامه فراگیر تلویزیونی با این ابعاد شنیده می‌شود باید حاصل سفارش مشتری باشد یا فروشنده؟ قطعا و متاسفانه این تیتراژ حاصل سفارش من بیننده نیست و بدبختانه حاصل سفارش مسوولان صداوسیما هم نیست؛ نتیجه هم شده اینکه تهیه‌کننده به خودش حق داده از من بها و اجرت بگیرد تا کالا و شبه‌خدمتی که خودش دوست دارد را به من عرضه کند. همین مثال کافی است تا به این نتیجه برسیم که هنوز سیاستگذاری درست و دقیقی در زمینه ضرورت ساخت ترانه تیتراژ برای برنامه‌های صداوسیما صورت نگرفته است.

● قدغن‌ها

یکی از موارد قابل‌توجه درباره تیتراژهای تلویزیونی امسال این بود که درصد قابل‌توجهی از ترانه‌ها بدون ذکر نام سراینده پخش شد و این موضوع در وهله اول، یعنی نقض حقوق معنوی یک هنرمند؛ به هر دلیلی که صورت گرفته باشد. دلیل این سکوت را هم همه می‌دانند و نیازی به سکوت و ملاحظه درباره آن نیست. بنا بر قواعد نانوشته و نامشخصی، کسانی از هنرمندان فعال در حوزه ترانه، ممنوع‌الفعالیت می‌شوند اما بنا بر تبصره‌ها و روش‌های نانوشته دیگری تعدادی از تهیه‌کنندگان (چه در ارشاد و چه در صداوسیما) می‌توانند از آثار برخی از آنان استفاده کنند؛ پیامد کاملا روشن این نانوشتگی هم نوشته‌نشدن نام برخی عوامل در شناسنامه آثار است. تقریبا همه حرفه‌ای‌های این حوزه با قدغن‌شدن نا‌م‌ها مخالفند؛ اگر کسی در خلق یا ارایه اثری خبطی خلاف قانون یا عرف کرده، باید تنها در زمینه همان مورد پاسخگو باشد و نتیجه ایجاد محدودیت‌های ضربتی تنها همین می‌تواند باشد که امسال چهار تیتراژ از مهم‌ترین تیتراژهای ماه رمضان به قلم یکی از همین نام‌ها نوشته و شنیده شده است و این یعنی شکست سیاست‌های نادرست موجود.

● از چاله به چاه

یکی از موارد دیگری که حتما باید به آن اشاره کنم، موضوع واژگان قدغن است. بنا بر یکی دیگر از همان قواعد نانوشته، تعدادی از واژه‌ها نباید در متن ترانه‌ها به کار برده شود. ظاهرا استدلال قاعده‌گذاران هم کاملا عرفی- اخلاقی است اما این ماجرا متاسفانه پیامدهای مبارکی نداشته است. اینکه مخاطب غیرحرفه‌ای (خصوصا جوان‌ترها که بخش اصلی مخاطبان هستند) به این نتیجه برسد که برخی واژه‌ها از اساس بد هستند، بسیار بد است چون اطلاق منفی می‌آفریند. مثلا بنا بر یکی از این اصول «آغوش» ذاتا بد است چون ممکن است این آغوش حلال نباشد؛ ممکن است! نتیجه می‌شود اینکه ما وجه مثبت یک وضعیت عاطفی را از ذهن مخاطب به مرور پاک می‌کنیم. نتیجه بعدی اینکه هنرمند مجبور می‌شود از عینیت احتمالا بی‌اشکال به سمت ذهنیتی حرکت کند که متاسفانه قطعا سرشار از مشکل است.

● پیشنهاد

اگر تحلیل و انتقاد را بخشی از وظایف نقد بدانیم، قطعا ارایه راهکار و پیشنهاد را هم نباید فراموش کنیم. پس خیلی راحت و صریح به مسوولان و کارشناسان دولتی مراکز ذی‌ربط عرض می‌کنم که بزرگ‌ترین نیاز فعلی مراکز دست‌اندرکار موسیقی، برگزاری جلسات نقد تخصصی توسط حرفه‌ای‌ها با موضوعات مشخص و نه کلی‌ است.‌ ای‌کاش مسوولان صداوسیما چنین نیاز روشنی را بپذیرند و به سمت برآورده‌شدنش حرکت کنند.

ابراهیم اسماعیلی‌ارضی