یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

سینما و تلویزیون چه خاطراتی را به ما هدیه داده اند


سینما و تلویزیون چه خاطراتی را به ما هدیه داده اند

پرده عریض سینما همواره یادآورخاطراتی روشن برای من است بر روی آن فیلم هایی را دیدم که تلخی و شادی را به یک اندازه برایم به وجود آورد

پرده عریض سینما همواره یادآورخاطراتی روشن برای من است. بر روی آن فیلم‌هایی را دیدم که تلخی و شادی را به یک اندازه برایم به وجود آورد. فیلم‌هایی دیدم که ایثار و گذشت یک کودک را درعین نیاز فریاد می‌زد. با آن عروسک قرمزکلاهی را درخاطرم ثبت کردم که ازهمان ابتدا با حرکت‌های دوست داشتنی‌اش محبوب قلوب شد. دزدعروسک‌های شهرهم به یادم می‌آید؛ همان گنجوی بدجنسی که هنرمندی تمام عیار بازیگرش را به من نشان داد و ازهمان جا بود که اکبرعبدی به عنصری ویژه در پیوند من و سینمای ایران تبدیل شد. آدم‌های اجاره نشین مهرجویی هم به بخشی ازخاطرات پررنگ من از سینمای کمدی بدل شدند. دعواها، قهر و آشتی، آن فضای دورهمی ناب و مرام و معرفت ایرانی از درون این اثر به اعماق وجودم نفوذ کرد تا هنوزهم بعد از گذشت دو و نیم دهه از تولیدش، آن را در لیست منتخبانم قرار دهم. شاید تصور نمی‌شد سینمای افتخار آفرینی که عطر حضور مادر در زندگی را درلوای یک نماد ازایجاد همدلی میان آدم‌ها نشان می‌داد و دغدغه‌های درونی یک روشنفکر را از طریق آشفتگی و پریشان احوالی حمید در فیلم‌هامون عرضه می‌کرد درعرض دو دهه با این بی مهری‌ها روبرو شود اما حقیقت تلخ بی مهری آدم‌هایی که فرهنگ و هنر را از دریچه تنگ نگاه خود می‌نگرند کار را به جایی رساند که با گذشت چند ماه از سال ۱۳۹۱ تمام آن خاطرات روشن به صورت یک توده محو در ذهنم باقی ماند و این همه رفتارهای غیرفرهنگی ضد سینما که از بد حادثه از سوی نیروهای منتسب به جناح ارزشی صورت گرفت، فضایی یاس آور و دردناک را در وجودم شکل داد. متن حاضر تنها ادای دینی کوچک به سینمایی است که بخشی از مهم ترین خاطرات زندگی هر یک از ایرانی‌های دوستدار فرهنگ و هنر را به ارمغان آورده است.

● تماشای دزد عروسک‌ها در سینما هجرت

نقطه آغازین پیوندم با سینما، تماشای دزد عروسک‌ها در سینمای قدیمی شهر کرج(هجرت) بود. روز خاطره انگیزی بود وهنوزسکانس آواز گنجو به عنوان یک عنصر مشخص درهم پیوندی سینما و موسیقی و تاثیراتشان برخاطره سازی درذهنم جاندار است. نمونه‌هایی چون گربه آوازه خوان و الو الومن جوجوام نیز به همین دلیل درحافظه سینمایی کودکان دیروزماندگار شده‌اند.

● مادری برای تمام دوران‌ها

اثرشاعرانه زنده یاد علی حاتمی، ترکیبی ازهمه موارد دوست داشتنی را در خود جای داده است. یک نمادسازی دقیق از جایگاه بنیانی مادر در مهرآفرینی و ایجاد جامعه‌ای یکپارچه که در قالب مناسبات خواهران و برادران، قبل و بعد ازحضور مادر درخانه ملموس است. فیلم ازبازی درخشان محمدعلی کشاورز و حضور خاطره ساز اکبرعبدی و نیز دیالوگ‌های شاخصش بیشترین بهره را برد تا همچنان به عنوان فیلمی نمونه‌ای در الگوی سینمای ملی مطرح باشد.

● این زن سهم منه،حق منه،عشق منه

فیلم کالت‌هامون به چند دلیل درلیست خاطره سازها دارای ارج و منزلت بالایی است. فیلم مهرجویی توانست تا تصویری روشن ازمشکلات فردی و اجتماعی یک روشنفکر متفاوت از دیگر افراد جامعه را که در یک جهان فکری دیگر سیر می‌کند به خوبی و در پس روایت تودرتوی فلسفی اش بازتاب دهد. خسرو شکیبایی با این فیلم به سوپر استارجاودانه سینمای ایران بدل شد و نوعی از بازی مولفانه را به عنوان یک سبک منحصر به خود عرضه کرد. در این شیوه اجرایی، روح نقش و جان گیری کاراکتر در مماس با نگاه بازیگرش قرار دارد و برداشت غریزی شکیبایی از فضاهای پیرامونی متاثر از حضور این کاراکتر در فیلم به اجرای یک شاه نقش منجر شد که مهم ترین کاراکتر سینمای پس از انقلاب به انتخاب منتقدان است.

● ما دلشدگانیم

شاید سینمای ایران بی علی حاتمی چیزهایی را که الان دارد هم نداشت. شهرک سینمایی غزالی یادگار اوست و فیلم‌های شاعرانه اش هنوز هم با دیالوگ‌های شعرگونه اش به یاد می‌آیند. دل شدگان حاتمی بی شک موسیقایی ترین اثر سینمای پس از انقلاب است که جهان بینی کارگردانش درک نشد و حرف مهم حسی آن در پس معارضه ایجاد شده با موسیقی جدی گرفته نشد. اکبر عبدی بازهم با هدایت درست علی حاتمی، نقش یک شاگرد آشپز علاقه مند به موسیقی را با مهارت ایفا کرد. نکته مهم فیلم نیز درهمین نقش آفرینی نهفته است، چرا که دقت نظر بالای عبدی در رعایت جزیی ترین نکات حسی یک تنبک نواز همچنان خیره کننده است.

● حکایت تلخ مهاجران

آدم برفی شرحی از وضعیت انسان‌های دل بریده از وطن است که شرایط سرزمین مادری را برنمی‌تابند و به قصد مهاجرت به آمریکا چند صباحی را درترکیه می‌گذرانند. زن پوشی اکبرعبدی و بازی درخشانش در دو فرآیند حسی مردانگی و زنانگی، بازی‌های خوب داریوش ارجمند، پرویز پرستویی و زنده یاد مهدی فتحی، به همراه پایان مناسب آن که آدم‌ها را به هویت گمگشته خود متوجه می‌سازد از وجوه اهمیت آدم برفی است.

● و مدیری از راه می‌رسد

نوآوری همواره عنصری جذاب برای جلب نظر است و اگر آن را با چاشنی خلاقیت و کمی هم دوری از محافظه کاری و جسارت ترکیب کنیم می‌توان به نتیجه کار امیدوار بود. ترکیب عناصری چون جذابیت، خلاقیت، نوآوری و جسارت به خلق ساعت خوش انجامید. مجموعه‌ای آیتمی که اوایل دهه هفتاد پنجشنبه‌ها به مدت ۷۵ دقیقه از شبکه دو سیما پخش می‌شد و آیتم‌های جذابی را به مخاطبان عرضه می‌کرد که شاید بسیاری از آنها خط شکن به حساب می‌آمدند. بینش درست در شوخی با آنونس‌های تبلیغی فیلم‌های سینمایی که مدیری آن را انجام داد، آیتم کارآگاه درک با قدرت خلاقه رضا شفیعی جم در تیپ سازی، گزارش ورزشی که با نکته بینی‌های مدیری جذابیت داشت، آیتم خان دایی و سعید و همچنین آیتم جذاب مسابقه هفته با اجرای شاخص و طنازانه مدیری که سعی درارائه تیپی مشابه با زنده یاد منوچهر نوذری داشت بخشی از مهمترین خاطرات جاودانه زندگی هر ایرانی عاشق سینما و تلویزیون را شکل داد.

● من حقیقت را پاره پاره برخاک دیدم

هنوزهم روز واقعه بهترین نمونه برای مصداق آوری از واقعه عاشورا در قاب سینماست. نمادپردازی منحصر به فرد و سناریوی درخشان بهرام بیضایی که روایت سوم شخص مفرد از حوادث کربلا را به مخاطبان عرضه کرد با آن دیالوگ گویی تلخ عبدالله نصرانی به یاد می‌آید. من حقیقت را بر زنجیر دیدم، من حقیقت را پاره پاره بر خاک دیدم، من حقیقت را بر سر نیزه‌ها دیدم.

● ارتباط صمیمانه با خدا

یکی از نکات مثبت لیلی با من است نوع ارتباط گیری صادق مشکینی با خداست. ارتباطی که بسیار ساده و بی پیرایه شکل می‌گیرد و از ریاکاری در آن خبری نیست. تمنیات ساده یک بنده از خالقش چنان در بازی درخشان پرویز پرستویی جای گرفت که هنوزهم با تماشای آن اثر از لحظه‌های گفت‌وگوی صادق با خدا لذت می‌برم.

● گریه و خنده سینمای کمدی

کمدی شاخص هنرپیشه با چنین جمله‌ای بر تیتراژ آغازین جهت گیری مفهومی‌خود را برای بیننده مشخص می‌سازد وهنوزهم گریه‌های تلخ اکبرعبدی و فریاد ویران کننده اش دربزرگراه که ازمصیبت‌های زندگی اش می‌گوید قابی ماندگار در بازیگری سینمای ایران است.

● رنگ روح زندگی سبز است، سبز و همیشه سبز

یادش به خیر، هرچهارشنبه در سال‌های میانی دهه هفتاد صدای مسحور کننده شکیبایی بر تیتراژ آغازین خانه سبز، ما را به تماشای مجموعه‌ای راغب می‌کرد که جنس اصیل یک زندگی ایرانی و مناسبات با هویت یک خانواده ایرانی را برایمان نمایش می‌داد.عاطفه گفتن‌های بغض آلود رضا صباحی و ترکیب جادویی مناسبات آدم‌های خانه سبز، پرسونایی از شکیبایی و دیگر بازیگران این مجموعه ارائه کرد که همچنان در قلب هر ایرانی نشسته‌اند.

● تصویرهای درخشان از ضد قهرمان‌های تاریخ اسلام

شاید ارائه تصویری ناب از آدم‌هایی که بارها از منابر اوصافشان را شنیده بودیم یا در کتاب‌های تاریخی از ویژگی‌هایشان آگاه شده بودیم تنها یکی از وجوه اهمیت مجموعه‌ای باشد که دوشنبه شب‌های هر ایرانی در اواخر دهه هفتاد را معطر به حضور امیرمومنان علی (ع) کرد. شمایل قهرمانان و ضد قهرمانان این مجموعه به قدری ازلحاظ شخصیت پردازی و انتخاب بازیگر برای ایفای آن نقش، درست چیده شده بودند که برکارنامه بازیگرانشان تاثیرداشتند وهنوزهم پرسونای داریوش ارجمند، محمدرضا شریفی نیا، زنده یاد مهدی فتحی، ویشکا آسایش و بهزاد فراهانی با نقش‌های مهم مالک اشتر، ولید، عمروعاص، قطام ومعاویه در یادها نشسته است. مجموعه برای شخص من یادآورحسرتی گران است و درقالب آن، اسوه تنهایی را دیدم که ۲۵سال خانه نشین بود و دردوره حکومت پنج ساله‌اش نیز غریب و مظلوم بود و سکانس شهادتش درمحراب کوفه همچنان غمی جان فزا را برقلب هر شیعه‌ای می‌نشاند.

● آقای راننده یالا بزن تو دنده

شاهکارمثال زدنی ژانر کودک در سینمای ایران هنوزهم با آن صف‌های کیلومتری در ذهن ایرانیان نشسته است. ثبت رکورد خارق العاده ۰۰۰/۴۴۴/۲ بیننده در سال ۱۳۷۳که تاکنون باقیمانده است تنها یکی از دلایل جاودانگی فیلم سینمایی کلاه قرمزی و پسرخاله است.

● پزشک احمدی میادا

درآن دوره‌ای که پزشک احمدی درقالب مجموعه کارآگاه علوی به یک موجود مخوف برای کودکان بدل شده بود و آمپول هوای مرگبارش، وی را به سان یک دراکولا درذهن بچه‌های کم سن وسالی که از سرجبریا شایدهم بدشانسی مجبوربه تماشای این مجموعه می‌شدند شکل داده بود، خوب به یاد می‌آورم که یکی از تکیه کلام‌های آشنایی که برای هشداربه کودکان بازیگوش به کار می‌بردند عبارت «پزشک احمدی میادا» بود.

● سمفونی اشک واضطراب

مرحوم ایرج قادری با ساخت می‌خواهم زنده بمانم ملودرامی را درسینمای ایران به یادگارگذارد که با چند فصل نفس گیر ازجمله دفاعیات پرحرارت قریبیان در سکانس‌های دادگاه یا آن فضای جهنمی سکانس اعدام فرنگیس مجتهدی همچنان روز جمعه‌ای که به همراه خانواده به تماشای آن در سینمای تازه تاسیس آن موقع گوهردشت (ساویز)- که حالا جایگاهی تثبیت شده در میان سینماروهای این منطقه از استان البرزدارد- رفتم را در ذهنم روشن نگه داشته است.

● یه چیزی درونم می گه من لایق این خوشبختی نیستم

دیالوگ رامین به مریم درشب ازدواج چنان خاضعانه گفته شد که شاید هیچیک ازبینندگان پایان تلخ این زندگی را همانگونه که در مجموعه در پناه تو نمایش داده شد تصور نمی‌کردند. این مجموعه اولین عاشقانه جوانانه درسیمای جمهوری اسلامی بود و به همین دلیل درذهن هریک ازجوانان دهه شصتی عاشق سینما دارای جایگاهی مشخص است؛ جایگاهی که با تماشای مجدد، میلی وافر و شوقی درونی را در هر یک از جوانان نسل سومی فعال می‌کند.

● ضیافتی جوانانه

هنوزهم فیلم ضیافت به عنوان نمونه‌ای جذاب از تصویر جوان ایرانی با همه شور و آرمان‌ها و فریاد و اعتراضاتش در ذهن من نشسته است. سکانس دیداررفقا دررستوران ماطاووس پس از۲۰ سال از قول و قرارشان همچنان جذابیت خود را حفظ کرده است و آن دیالوگ گویی با استیل فریبرزعرب‌نیا که اغراقی خواستنی در آن نهفته بود، برگ برنده‌ای در فیلم است.

● تصویر جاندار یک بازیگر درجه یک

اعتراض و فصل گلریزان ابتدایی اش هنوزهم یادآور بزرگی یک بازیگر منحصر به فرد است که به حقش در سینما نرسید. زنده یاد مهدی فتحی با مهارت والایش در بیان و همگام سازی زبان بدن با حس و حال لحظات ابتدایی اعتراض، آرمان گرایی خاص کیمیایی در آن دوران را فریاد می‌زند. دیالوگ گلریزان آنچنان معروف شد که بازیگرش را در ذهن سینماروهای حرفه‌ای جاودانه ساخت.

● می‌دونی دسته بره خط نفر برگرده یعنی چی

آژانس شیشه‌ای هنوزهم یکی از برترین آثار سینمایی پس از انقلاب است. آرمان گرایی جذاب حاتمی‌کیا و شجاعت در بیان کاستی‌های فرهنگی و اجتماعی که منجر به فراموشی آدم‌های ناب جنگ شد، چنان در آن سکانس‌های گفتگو میان حاج کاظم و سلحشور و نظاره گری گروگان‌ها و عباس بازتاب روشنی داشت که هنوز هم با تماشای مجدد فیلم از بغض حاج کاظم و عروج عباس دل تنگ می‌شوم.

● مصایب حفاظت از یک مومیایی

حالات کارآگاه گجتی پرویز پرستویی و استادی تمامش در ایفای نقش سروان قربانی به تصویری ماندگار در سینمای کمدی ایران بدل شد. فیلم مومیایی ۳ علاوه بر پرویز پرستویی سرحالش، با برخی کنایه‌های آشکار سیاسی که در تیتراژ ابتدایی فیلم و نمایش تیتر روزنامه‌ها مشخص بود به یک سند تصویری از دوران اصلاحات و کارنامه فرهنگی و سیاسی آن در نگاهی ابتدایی شباهت دارد و رویکرد فانتزی محمدرضا هنرمند نیز درجذابیت مضاعف آن بی تاثیر نبوده است.

● پیوند مغز با چاشنی فانتزی و کمدی

سوژه‌ای که دستمایه قرار دادنش در ساغر به یک شکست در گیشه منجر شد، با تغییر رویکرد از بعدی دراماتیک و تراژگونه به سوی خلق یک کمدی موقعیت چند وجهی حساب شده، یکی از آثارماندگار سینمای کمدی را رقم زد. بازی درخشان پرویز پرستویی، حضور غافلگیر کننده افسانه بایگان، گروه بازیگری قدرتمند، فیلمنامه حساب شده و شوخی‌های فکورانه با برخی از تابوهای رسمی و نقش آفرینی حوزه هنری در مقام تهیه کننده اثر به خلق یکی از پرفروشترین فیلم‌های سال ۱۳۷۷ انجامید.

● دید زدن زندگی از پشت عینک دودی

دردورانی که ایرج طهماسب با خلق چند سناریوی حساب شده کمیک و بازی‌های خوبش به وزنه‌ای مناسب درمعادلات گیشه بدل شده بود، فیلم عینک دودی توانست با بهره‌گیری از فکرخلاق این هنرمند توانا و بازی درخشانش، لحظاتی مفرح را برای بینندگان ایجاد کند. لحظه تعقیب و گریز حسن شکوهی و ایرج طهماسب و فرم اجرای طهماسب در سراسر فیلم، به وضوح نشان از حضور تاثیرگذار وی داشت.

● به رنگ قرمز

درام روان کاوانه و نسبتا جنایی جیرانی که دو ستاره را به سینمای ایران معرفی کرد در تب تند سینمای انتقادی برآمده از موج دوم خرداد توانست تا نام کارگردانش را دوباره بر سر زبان‌ها اندازد. کارگردانی که پس از شکست فیلم اولش، به مدت ۱۶ سال از کارگردانی دور ماند و با قرمز بازگشت باشکوهی را برای خود رقم زد.

● اگه دختر ایرونی اینه نخواستم همون آلمانیشو می‌گیرم

بازهم سناریویی خوب از ایرج طهماسب به محمد حسین لطیفی سپرده شد تا از پرتو همکاری دوباره این دو نفر، یکی از کمدی‌های آبرومند ایرانی درحافظه مخاطب به یادگار بماند. فیلم تصویر جدیدی از امین حیایی نشان داد و مهارت هدیه تهرانی در ایفای نقش‌های کمیک را فریاد می‌زد.

● پایان تلخ عشق در روشنایی‌های شب‌های مهتابی

عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت؛ شاید این جمله بهترین شرح حال باشد بر سرنوشت غمبار استاد جوان فیلم شب‌های روشن. استاد تنها و از درون غم زده ادبیاتی که با حضور دختری به نام رویا در کنار خود، با مفهوم عشق آشنا گشت و البته رویای زیبایش را در آخرین لحظات روز واپسین از دست داد. شب‌های روشن بی شک از برترین نمونه‌های سینمای اقتباسی ایران است.

● استارت اسکاری شدن فرهادی از تلویزیون

روزگار جوانی هنوزهم مجموعه‌ای دل پذیراست. بخشی از این دل پذیری به توانایی سناریست جوانی باز می‌گردد که از همان ابتدا در مسیر افتخارات بزرگ قدم می‌زد. اصغر فرهادی از همان زمان در قامت یک پدیده خود را مطرح کرد و غم و شادی ملموس در نوشته‌هایش سبب تولید مجموعه‌ها و فیلم‌های استانداردی شد که مهمترین عنصرشان شخصیت پردازی دقیق بود.

● این قطارابدی است

مجموعه آیتمی قطار ابدی خاطره ساعت خوش را زنده کرد. تنها تفاوت آن با ساعت خوش این بود که در آن ازمهران مدیری خبری نبود و رضا عطاران آن را کارگردانی می‌کرد وگرنه چه دربحث سوژه پردازی و چه در بحث تیپ سازی، شاهد مجموعه‌ای بکر بودیم که هنوزهم قسمت‌های مربوط به رابین هود، نرون و حسن کچل آن در اذهان نشسته است.

● تولد یک ملت

این تیتر یکی از روزنامه‌ها در زمان توفیق غیرمنتظره پاورچین بود. فامیلی شخصیت‌های عجیب و غریبی که مهران مدیری و جواد رضویان آن‌ها را بازی می‌کردند، ناخودآگاه به خلق سرزمینی منجر شد و شاهکار کمدی‌های تلویزیونی را رقم زد. آدم‌هایی که کپی برابراصل جامعه خودمان بودند وغیرقابل پیش بینی بودن ایرانی جماعت به خوبی درشان حلول یافته بود.

● پدرخوانده به روایت تهمینه میلانی

واکنش پنجم شاید در وهله اول اثر چندان شاخصی در نظر نیاید اما بی شک در کارنامه جمشید‌هاشم پور فیلم مهمی است. بازی خوب این بازیگر در نقش حاج صفدر و کل کل‌های جالب وی با لشکر زنان فیلم( نیکی کریمی، مریلا زارعی، آهوخردمند، آفرین عبیسی و نگین صدق گویا) به ویژه سکانس گفتگویش با زارعی در جاده از یاد نرفتنی است.

● موزیکالی درخشان در سینمای ایران

فیلم مکس تجربه‌ای غریب در سینمای‌ایران است. شاید سیاسی ترین کمدی پس از انقلاب که حتی در مسیر خط شکنی چندین پله بالاتراز مارمولک قرار می‌گیرد. دز بالای شوخی‌های سیاسی فیلم با نمادهای رفتاری و شخصیتی و دست گذاشتن بر سوژه‌ای با قابلیت برداشت‌های متغیر، اثری را به یادگار گذارد که هنوزهم با آن سکانس درخشان کنسرت در گوشه ذهنم جای یافته است.

● انفجار سالن در پی رویت مارمولک

هنوزهم به یاد آن خنده‌ها و قهقهه‌های بلند مردم می‌افتم که با تکه کلام‌های پرستویی به وجد می آمدند. فقط کافی بود پرستویی بالای منبر از سینمای تارانتینو بگوید یا ازروش‌های ارتباط گیری زن و مرد مسلمان فضانورد در سفینه فضایی صحبت کند تا موج جدید خنده فرا رسد. “مارمولک” و آن خنده‌های سیری ناپذیر که همچنان با دیدارهای مجدد تداعی گر خاطره آن روز سرد زمستانی است برایم ماندگار است.

● شب‌هایی که یادمان آمد ایرانی بودن چگونه است

شب‌های برره یک نوع قوم نگاری تصویری است. صفات مثبت و منفی جامعه ایرانی به خوبی در آن بررسی شده است و سیر تحول تاریخی زندگی مردم این سرزمین و پیشینه فرهنگی و اجتماعی بسیاری از آداب و رسوم در این کمدی ماندگار جلوه‌ای بایسته یافته است.

● روایت خانه به دوشی و خداباوری

شاید اگر بگوییم خانه به دوش جزء سه اثر برتر مجموعه‌های رمضانی است سخنی به گزاف نباشد. سادگی اجرا و مهارت سناریست در خلق موقعیت‌های کمیک و بحث رعایت جذابیت و غافلگیری در مسیر روایت، مجموعه‌ای را به یادگار گذاشت که نمونه‌ای مطلوب از یک کمدی مناسبتی با رگه‌های مشخص از اعتقادات زیبای انسانی است.

● ترش و شیرین زندگی

بازهم عطاران با آن جزئی نگری‌های منحصر به فردش و از دل یک قصه ساده و جمع وجورتوانست مجموعه‌ای بیافریند که برگ برنده نوروز ۱۳۸۶ بود. بازی خوب مریم امیرجلالی، استفاده درست از احمد پورمخبری که درآن روزها هنوزکلیشه نشده بود و درخشش عطاران درنقش ناصرمروت هنوز هم تماشایی است ودر دیدارهای مجدد طراوت خود را حفظ کرده است.

● بزنگاهی که رابطه عطاران و تلویزیون را شکراب کرد

و بالاخره ایستگاه آخر همکاری عطاران با تلویزیون فرا رسید.بزنگاه با نگاه خاصی که به آدم‌هایش داشت -ازجمله شخصیت نادر که فردی معتاد بود- پارادوکسی را در ذهن مدیران فرهنگی شکل داد و پس از انتقاد حسین مظفر نسبت به آنچه توهین به حریم خانواده و بزرگترها دانست از مسیر اصلی اش دور شد و یکی از بزرگترین عناصر خلق جذابیت در تلویزیون(عطاران) به همین سادگی کنارگذاشته شد.

● بازی با میوه عشق

میوه ممنوعه مجموعه با اهمیتی است اما اگر تنها یکی از وجوه اهمیت آن را هم در نظر آوریم(بازی درخشان علی نصیریان در نقش حاج یونس فتوحی) دلایل اصلی ماندگاریش شکلی حساب شده تر در ذهن مخاطب می‌یابد. بازی با نگاه‌های علی نصیریان و عشق پیرانه سری حاج یونس به هستی چنان در نحوه اجرای استاد مسلم بازیگری دارای ریزنگره‌های حسی فکورانه شد که اگر آن را به عنوان نمونه‌ای مثال زدنی از بازیگری در تلویزیون یاد کنیم بیراه نباشد.

● زیر تیغ یک ملودرام دوست داشتنی

استاندارد بودن مجموعه زیر تیغ که از همان قسمت اول به درستی از عنصر جذابیت غافل نشد، یکی از دلایل توجه جشنواره معتبر امی به آن بود. بازی‌های شاخص و موسیقی متن دل نواز حسین علیزاده شب‌هایی تراژیک را برای مخاطب ایرانی رقم زد.

● روزی که‌هامون پر کشید

روز تلخ ۲۸ تیر ۱۳۸۷ تداعی گر ایستایی قلب تپنده سینماست؛ آقای بازیگری سینمای ایران با عروج خود بخشی از مهمترین خاطرات سینمایی را مجدد در ذهن نگارنده بازسازی کرد. دیالوگ غمگنانه حمید‌هامون دردادگاه، کل کل‌های مراد بیگ با خاله لیلا، بازی درونی و حساب شده اش درکیمیا، رضا صباحی عاشق پیشه و آن عاطفه گفتن‌هایش یا سربه سر گذاشتن‌هایش با جد بزرگ، مهابت حد میثاق در حکم، تلخی عمو رحیم در اتوبوس شب، طنازی رندانه اش دردل شکسته و اندوه بزرگش در ستاره بود تنها بخش اندکی از یادگارهای عمو خسرو است که هنوز رفتنش را باور نکرده ام.

● حلقه‌ای که تونل شد

جشنواره بیست وهفتم فیلم فجربا دو اثر به یاد ماندنی«درباره الی» و«بی پولی» درذهنم ماندگارشد.«درباره الی» شاهکار اصغرفرهادی با دوسکانس بیشترین تاثیررا برتماشاگران داشت. پس از اتمام فیلم ناخودآگاه درخلال صحبت‌های چند جوان شنیدم که راجع به همان دو سکانس صحبت می کنند. سکانس اول حلقه ای بود که درون صندوق صدقات انداخته شد و سپس آن تصویر تیره ای که هرلحظه بر ابعادش افزوده شد و به یک تونل بدل گشت. این چند جوان مفهوم صحنه را رهایی و آزادی الی ارزیابی کردند که جهان جدیدی را به روی خود گشوده بود. سکانس دوم نیز لحظه تلخ غرق شدن الی بود که یکی از همین جوانان آن را بهترین تصویر سینمایی زندگیش دانست. اما قصه «بی پولی» هم جالب بود. با این جوانان درباره «بی پولی» همکلام شدم و آنها از صحنه ای گفتند که سیامک انصاری در یک بی قیدی خنده دار درخصوص مناسبات اجتماعی سخن می گفت و ناگاه با یک جمله آن صحبت‌های پیشینش را وجه جدیدی می بخشید.«زن پلاستیکیش خوبه، نه خرج داره و نه حرف می زنه، هرموقع لازمش داری بادش می کنی وهرموقع نیازی بهش نداری بادش راخالی می کنی».

● من اشتباهیم

مسعود شصت چی از ماندگارترین کاراکترهای مجموعه‌های کمدی است. دلایل این ماندگاری نیز به غیر از بازی درخشان مهران مدیری در تاملات روان شناختی این کاراکتر نهفته است. تکه کلام‌های دوست داشتنی مسعود و سادگی و صداقت حاکم بر روحیه اش سبب به یادگار ماندن کاراکتری شد که نوع مناسباتش و مسیر زندگی وی یادآور اسطوره سینمایی حمید‌هامون بود و اگر وی را‌هامون کمدی‌های ایران برشماریم بیراه نگفته‌ایم.

● حساس نشو

تکه کلام معروف ارسطو به برگ برنده پایتخت تبدیل شد و خیلی زود در ادبیات شفاهی مردم جایی ثابت برای خود یافت. فیلمنامه منحصر به فرد، کارگردانی خوب و بازی‌های شاخص، شب‌های نوروزی ایرانی‌ها را سرشار از شادی کرد و بازتاب حقیقت زندگی امروز جامعه ما در این مجموعه، منجر به ارتباط گیری وسیع با آن شد.

● شوق تماشای مختارنامه

به مدت هشت ماه شب‌های جمعه مان رنگ و بویی کربلایی یافته بود و مشتاقانه به نظاره مجموعه‌ای می‌نشستیم که به دلیل قرابت مفهومی‌ایده مرکزیش یعنی قیام مختار با واقعه کربلا بسیار جذاب و خواستنی شده بود. هرجا که می‌نشستیم صحبت از قهرمانی دینی بود که تا قبل ازپخش مجموعه نمی‌شناختیمش و همصدا با تاریخ، او را درقالب همان اتهاماتی ارزیابی می‌کردیم که ساحر و کذاب می‌خواندنش و چه سخت است رویارویی دراماتیک با فردی که در خوشبینانه ترین حالت شمایلی خاکستری داشت اما امروز محبوب قلوب جامعه ایران است و اکنون می‌دانیم مختار که بود، چه کرد و چرا تا این حد خود را با او نزدیک می‌بینیم.

● افتخار یک جدایی

ساخته اسکاری اصغر فرهادی تقریبا تمامی جوایزمهم سینمایی را دریافت کرد. خرس طلای برلین، جایزه آسیا پاسیفیک، گلدن گلاب، اسکار، جایزه سزار، اسکار سینمای ایتالیا و....، بخشی از بااهمیت ترین جوایز تاریخ سینمای ایران در حوزه سناریو، کارگردانی و بازیگری است که تنها مجموعه‌ای از افتخارات سینمایی این فیلم استاندارد به شمار می‌آید که تاریخ ساز شد و وجهه‌ای بین المللی به سینمای رنجور این روزها بخشید.

● ساختمانی پراز پزشکان عجیب و غریب

سناریوی پیمان قاسم خانی و خلق شخصیت‌های عجیب و غریب ساختمان پزشکان، پس از مدت‌ها مخاطب ایرانی دلزده از برنامه‌های خنثی صدا و سیما را پای گیرنده‌ها نشاند و لحظاتی شاد را برایشان رقم زد. بازی درخشان بهنام تشکر و شقایق دهقان از جمله دلایل اقبال مخاطب نسبت به این مجموعه بود که هنوز هم با تماشای مجدد آشفتگی‌های ذهنی پرستو شیرزاد به وجد می‌آیند و در این نکته که شقایق دهقان بهترین بانوی کمدین ایرانی است در خود شکی به راه نمی‌دهند.

● بازگشت کمدی عطارانی

نقطه سرخط پس ازمدت‌ها باعث آشتی نگارنده با تلویزیون شد. دغدغه ملموس سعید آقاخانی در بررسی زندگی آقا صمد که با بازنشستگی اش دچار مشکلات عدیده‌ای در زندگی می‌شود و اشاره درستی که به یکی از معضلات مغفول مانده جامعه کنونی یعنی وضعیت سخت بازنشستگان دارد سبب شد تا این مجموعه در ذهنم ماندگار شود. البته پخش آن در آخرین روزهای سال که حتی این شائبه را ایجاد کرد که انگار تمایل مدیران سیما بر این بوده که این مجموعه انتقادی خوش ساخت کمتر دیده شود بر تعداد مخاطبان آن تاثیر داشت.

● گفتم یا نگفتم

کلاه قرمزی ۹۱ با اضافه کردن آقای همساده و الاغی به نام جیگر بازهم برگ برنده تلویزیون در ایام نوروز بود. خلاقیت ستودنی ایرج طهماسب و هنربازیگری وی در صحنه‌های رویارویی با هرکدام از عروسک‌ها و واکنش‌های طبیعی وی در قبال رفتارها و گفتارهای آنها بخشی با اهمیت از ماندگاری سری مجموعه‌ها و فیلم‌های کلاه قرمزی به شمار می‌آید. تکه کلام معروف گفتم یا نگفتم که از زبان جیگر بیان می‌شد و نیز تاثیرات تربیتی این مجموعه آموزشی برنسل نونهال و نوجوان همچنان این تیم سازنده را به عنوان یک گروه طلایی در تلویزیون و سینما جلوه گر می‌کند.

نویسنده : نیما بهدادی مهر