یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
به فیلمنامه نویس شلیک کن
فیلمنامه در سینمای ایران بیشتر به مثابه فرصت توقفی است میان مرحله مجذوب یک ایده دوخطی شدن تا مرحله تلاش برای تصویری کردن ایدههایی که هیچ وقت مجال پرورده شدن را نیافتهاند. طبق اصلی نانوشته در سینمای ایران هیچ قاعده و مرامی قابل پذیرش نیست تا در قالب آن نقش فیلمنامهنویس به عنوان پایهگذار ساختمان یک اثر تحت عنوانی مستقل و احیانا به دور از تاثیرات حذفی عناوینی مثل کارگردان یا تهیهکننده قابل تعریف باشد. فیلمنامهنویس در سینمای ایران بیشتر به مثابه میرزا بنویسی تعبیر میشود که در بهترین حالت وظیفه به متن تبدیل کردن منویات فکری تهیهکننده یا کارگردان یا فردی که این دو وظیفه را توامان برعهده دارد بر دوش میکشد؛ بدبختانه. این مساله چه از بعد مالی و چه از بعد معنایی در اکثر فیلمهایی که از پیش از انقلاب تا این سالها در حال تماشایشان هستیم قابل ردگیری است. با همین رویکرد هم بود که وقتی «اصغر فرهادی» به دلیل فیلمنامه «جدایی نادر از سیمین» در اسکار نامزد. دریافت جایزه شد همگان دهان حیرت گشودند.
کافی است به نمونههای پرفروش و موفق سینمای ایران یا آثار ماندگار دو، سه دهه اخیر بپردازیم تا اهمیت فیلمنامه به عنوان رمز بقای یک اثر عیان شود. وجه مشخصه آثار بیضایی، مرحوم حاتمی، مهرجویی، تقوایی، کیمیایی، فرمانآرا یا حتی میرکریمی، درویش، حاتمیکیا، تبریزی، فرهادی، شهبازی و... چه بوده است؟ مگر جز این است که هنوز هم برای یادآوری این آثار از دیالوگها و موقعیتهای داستانی آن سخن به میان میآید؟ سینمای ایران خودآگاه یا ناخودآگاه (جز در مواردی معدود) هیچ گاه فیلمنامهنویسی را به عنوان یکی از ارکان اساسی فیلمسازی نپذیرفته است و همیشه جریان ستارهمحوری و بداههگویی یا کارگردان و تهیهکنندهمحوری بوده که جریان غالب سینما را شکل داده است. اصولا طبق یک اصل نانوشته و واپسگرا در سینمای ایران فیلمنامهنویسها در درجه چندم اهمیت قرار دارند. این مساله تبعات مخربی برای سینمای ایران داشته است. از سوی دیگر کارگردانانی که با سطح پایین فیلمنوشتهای غالب آثار روبهرو میشوند خیال فیلمنامهنویسی به سرشان میزند و از شهوت فیلمنامهنویسی برای ساختههای خودشان لبریز و دست به کار نوشتن فیلمنامههای متوسط و حتی نازل میشوند. مهمترین آفت این گروه از کارگردانان و فیلمنامههایی که مینویسند ذوب شدن در جذابیت ایده اولیه فیلمنامه و غافل شدن از پرداخت درست این ایده برای تبدیل شدن به فیلمنامه و دور شدن از ایده خام اولیه است.
نتیجه ثانویه آن سخت شدن پذیرش همکاری فیلمنامهنویسهای خوب با کارگردانان صاحبنام است چرا که هر دو داعیه فیلمساز بودن دارند با تکیه بر اینکه فیلمنامهنویسی به تنهایی منزلتی ندارد! در این میان بیمهری به فیلمنامه و نقش اساسی آن برای شکلگیری یک اثر سینمایی شاخص از سوی تهیهکنندهها هم تشدید و تکمیل میشود. جمع اکثریت تهیهکنندههای سینمایی نیز با در نظر گرفتن حداقل میزان دستمزد برای فیلمنامهنویس عملا انگیزه تلاش برای نوشتن فیلمنامهای جانانه و قابل دفاع را از معدود فیلمنامهنویسان صاحب سبک از میان میبرند. این سکه روی دیگری نیز دارد. بدیهی است که سینما اصالتا از دل ادبیات سر برآورده است. تصویری کردن دنیایی که در قالب کلمات خلق شده بودند باعث ساخت بزرگترین آثار سینمایی از همان ابتدای تاریخ سینما شدند. این رویه تا همین امروز هم برقرار است و بزرگترین آثار سینمای جهان بر مبنای اقتباسی از یک رمان، داستان، نمایشنامه یا حتی یک واقعیت تاریخی به رشته تحریر درآمده است.
این رویه نتیجه عملی فرهنگ ادبی حاکم بر دنیای غرب و تمایل مردم به مطالعه و همزیستی با ادبیات بوده است. سنت بیمهری به کتاب و ادبیات در بخش عمده جامعه ایرانی مجال اقتباس از آثار ادبی برای نوشتن فیلمنامههای استخواندار را از سینما سلب میکند. این مساله اما از سوی دیگر هم قابل بررسی است. از زاویهای دیگر اینطور به نظر میرسد عدم رشدیافتگی مقوله فرهنگ و هنر در جامعه ایرانی زاییده در حال توسعه بودنمان در جمیع جهات بوده است. به بیان دیگر سینما زمانی به فرهنگ ایرانی اضافه شده است که مواد پیشنیاز برای تبدیل شدن سینما به هنری بومی را به همراه خود نیاورده است. همانطور که در بالا گفته شد سینما زاییده پیوند ادبیات و صنعت تصویرسازی بود با هدف تصویری کردن رویاهایی که بیشتر از حدود کلمات مجال بروز نیافته بودند. روبهرو شدن جامعه ایرانی با سینما به مثابه امری مدرن پیش از آنکه سنت دوستی با کتاب و ادبیات رونق چشمگیری داشته باشد منجر به آن شد تا باردیگر امری مدرن پس از ورود به ایران قلب شده و تبدیل به ماکتی از نمونه اصلی آن شود؛ سینمایی که از ادبیات و به بیان مستقیمتر فیلمنامه اصیل خالی بود و حداقل چندان قرابت معناداری با ادبیات نداشت. سینمای ایران از دیرباز حضور فیلمنامهنویس در سینما را امری تجملی تصور میکرده است.
ولی به نظر میآید فروش ناامیدکننده خیل گسترده فیلمهایی که در سالجاری اکران شدهاند و اقبال گسترده به معدود آثاری که ایدههای تازه و فیلمنامههای استانداردی داشتهاند، پیام به شدت روشنی دارد و آن اینکه سینما بدون فیلمنامه و قصه درست و سرراست که هوای تازهای برای مخاطب تداعی کند راه به جایی نمیبرد و تنها راه چاره برای زنده نگه داشتن سینما متوسل شدن به ادبیات، اقتباس و رعایت قواعد اساسی فیلمنامهنویسی است چرا که در دوره حاضر و در شرایطی که بهترین آثار سینمای جهان به راحتی در دسترس مخاطبان داخلی است دیگر نمیتوان با دستکم گرفتن میزان درک سینمایی مخاطب و با کمک کلیشهها و داستانهای پوسیده و نخنماشده تماشاگر را به سالن سینما کشاند.
محمدرضا مقدسیان
عنوان مطلب برگرفته از اثری به نام «به پیانیست شلیک کن» ساخته فرانسوا تروفو
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
مجلس شورای اسلامی ایران مجلس مجلس دوازدهم انتخابات انتخابات مجلس انتخابات مجلس دوازدهم انتخابات مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم ستاد انتخابات کشور رهبر انقلاب رئیس جمهور
تهران هواشناسی شهرداری تهران زلزله فضای مجازی سیل سازمان هواشناسی وزارت بهداشت آتش سوزی پلیس قتل بارش باران
قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا خودرو گاز حقوق بازنشستگان بازار خودرو بورس بانک مرکزی نمایشگاه نفت ایران خودرو مالیات
نمایشگاه کتاب کتاب نمایشگاه کتاب تهران رضا عطاران کیانوش عیاری تلویزیون سینمای ایران نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران دفاع مقدس سینما سریال کتابخانه
فناوری
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین جنگ غزه آمریکا روسیه حماس سازمان ملل افغانستان رفح اوکراین
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر هوادار رئال مادرید باشگاه پرسپولیس سپاهان لیگ برتر فوتبال ایران لیگ برتر ایران بازی باشگاه استقلال
هوش مصنوعی همراه اول خورشید شفق قطبی ناسا ایالات متحده ایلان ماسک اپل نوآوری گوگل عیسی زارع پور وزیر ارتباطات
سرطان درمان و آموزش پزشکی تغذیه آلزایمر رژیم غذایی فشار خون قهوه زیبایی بارداری توت فرنگی