سه شنبه, ۱۲ تیر, ۱۴۰۳ / 2 July, 2024
مجله ویستا

چرا آمریکا حزب سوم ندارد


چرا آمریکا حزب سوم ندارد

بررسی تنگناهای انتخاباتی احزاب در آمریکا

عموماً در ادبیات سیاسی مربوط به مباحث آمریکا عبارتی تحت عنوان معضل نبود حزب سوم به بحث گذاشته می شود، در حالی که به نظر می رسد این عبارت کمی نیاز به اصلاح و ابهام زدایی دارد. ابهام مذکور از آنجا ناشی می شود که مسئله اصلی نبود حزب سوم نیست. چه بسا احزاب سوم زیادی در ایالات متحده وجود داشته و دارند و برخی از آن ها در برهه هایی از تاریخ هم توانسته اند آرای قابل توجهی را به سمت خود جلب کنند. مسئله اصلی از آنجا ناشی می شود که این احزاب هیچ گاه نتوانسته اند در انتخابات ریاست جمهوری به موفقیتی دست پیدا کنند ودرعرصه انتخابات ایالتی وکنگره هم تنها به موفقیتی بسیار محدود دست یافته اند. به بیان دیگر، بحث بر سر عدم موفقیت این احزاب است و نه بود یا نبود آن ها. بنابراین در این نوشتار به این موضوع پرداخته می شود که چرا و به کدام دلیل این احزاب در آمریکا موفق نیستند و ریشه های این عدم موفقیت به بحث گذاشته می شود.

قبل از اینکه به موانع موفقیت احزاب سوم در آمریکا پرداخته شود، لازم است تعریفی دقیق از این مفهوم ارائه گردد تا در ادامه مقاله، مفاهیم مورد بحث با تعریفی خاص و از پیش ارائه شده پیگیری گردند. احزاب سوم یا احزاب مستقل در آمریکا به حزب خاصی اطلاق نمی گردد. از آنجایی که در آمریکا ۲ حزب اصلی و بزرگ وجود دارد، کلیه احزاب موجود در آمریکا غیر از ۲ حزب دموکرات و جمهوری خواه حزب سوم نامیده می شوند و اطلاق حزب سوم به این معنا نیست که آن حزب، سومین حزب آمریکا (به لحاظ قدمت، بزرگی و...) است. این واژه صرفا

ً بیان کننده این مفهوم است که حزب مذکور در پی دستیابی به اهدافی است غیر از آنچه ۲ حزب دموکرات و جمهوری خواه در پی آن هستند.

● موانع موفقیت احزاب سوم در ایالات متحده

۱. دسترسی نداشتن کاندیداهای مستقل به رسانه ها

جوزف نای، در اولین صفحه از کتاب معروف خود به نام «قدرت نرم افزارهای موفقیت در سیاست بین الملل»، به نقل از ماکیاولی، بیان می دارد: اینکه مردم از شما بترسند مهم تر است از اینکه شما را دوست بدارند. او در ادامه در بیان نظر خود می گوید: اما در دنیای امروز بهتر است که به هر ۲ مورد توجه کنیم. دوست داشته شدن از طرف مردم و غلبه بر قلب ها و در نهایت انتخاب شدن از سوی آن ها در تاریخ کشور آمریکا همواره مهم بوده، اما اهمیت آن در عصر اطلاعات و رسانه دوچندان شده است.

نکته ای بسیار مهم در این گفته نهفته است و آن اینکه آنچه در عصر اطلاعات باعث اهمیت یافتن «غلبه بر قلب ها» شده است ظهور تکنولوژی رسانه ای و اطلاعاتی و انتقال اطلاعات در مدت زمان کوتاهی در سراسر جهان می باشد. در واقع جوزف نای، با ذکر این جمله کلیدی در آغاز کتاب خود، ما را به این نکته مهم رهنمون می سازد که «تأثیرگذاری و قدرت» بدون رسانه و تکنولوژی اطلاعاتی امری نامفهوم است و در صورت وجود، حتی از محدوده جغرافیایی یک شهر نیز فراتر نمی رود.

به عبارت دیگر، صرف نظر از اینکه ارزش های یک نامزد انتخابات ریاست جمهوری چقدر خوب و گیرا هستند، مادامی که سایرین چیزی درباره آن ها ندانند، هیچ پیامی منتقل نخواهد شد و یک کاندیدا نمی تواند شعارهای انتخاباتی خود را به گوش رأی دهندگان برساند. لذا مهم ترین مسئله در رقابت های انتخاباتی، اشاعه آگاهی راجع به ارزش ها و نوع تفکر یک نامزد می باشد. از این منظر می توان ادعا کرد که کسب کرسی ریاست جمهوری در آمریکا عمیقاً ریشه در ارتباطات و تبادل ارتباطی و در اختیار داشتن کانال های رسانه ای دارد.

بر اساس آخرین نظرسنجی انجام شده توسط مؤسسه گالوپ، حدوداً نیمی از مردم آمریکا اعتقاد به حضور و نقش آفرینی حزب سوم در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا دارند. این عقیده در بین رأی دهندگان مستقل، که در واقع حیاتی ترین و مهم ترین بخش جمعیت رأی دهنده در انتخابات آمریکا محسوب می شوند، تا ۷۴ درصد نیز می رسد و نشان از آن دارد، در صورتی که نامزدهای احزاب سوم بتوانند با در اختیار داشتن رسانه، خود را به رأی دهندگان آمریکایی و خصوصاً رأی دهندگان مستقل معرفی کنند، از شانس بیشتری برای بر هم زدن معادلات انتخابی برخودار هستند، ولی همان طور که در همان نظرسنجی نشان داده شده است، در مجموع تنها ۳ درصد از مردم آمریکا به نامزدهای احزاب مستقل شرکت کننده رأی خواهند داد.

در این نظرسنجی ، نامزدهای احزاب سبز، طرفدار آزادی فردی و قانون اساسی هر کدام تنها یک درصد آرا را به خود اختصاص دادند هر حزب تنها یک درصد. تفسیر این آمار و نمودار به این صورت خواهد بود که هرچند نیمی از مردم آمریکا اعتقاد به حضور حزب سوم در آمریکا دارند، ولی احزاب سوم شرکت کننده در رقابت های انتخاباتی آمریکا آن چنان ناشناخته هستند که مردم با وجود اعتقاد به لزوم حضور حزب سوم، به نامزد این حزب رأی نمی دهند.

به بیان دیگر، همان طور که گفته شد، به علت اینکه بخش اعظم رسانه های ایالات متحده در اختیار ۲ حزب دموکرات و جمهوری خواه می باشد و نامزدهای حزب سوم از امکانات رسانه ای کافی برخوردار نیستند، در تحلیل نهایی و زیر حجم انبوه تبلیغات ۲ حزب بزرگ، نهایتاً مردم و خصوصاً رأی دهندگان مستقل به یکی از این ۲ حزب رأی می دهند. در تحلیل نهایی از این بخش می توان گفت که با توجه به فراهم نبودن امکانات رسانه ای برای احزاب سوم، پیام آنان انتقال داده نمی شود و حضور آن ها در انتخابات تنها به یک تیتر خبری ساده تبدیل خواهد شد.

۲. قوانین دسترسی به صندوق های رأی

یکی از سخت ترین موانع و چالش های پیش روی احزاب سوم در آمریکا وجود قانونی موسوم به «قانون دسترسی به صندوق رأی» است. در حالی که هر ۲ حزب دموکرات و جمهوری خواه اغلب بدون هیچ مشکلی در تمام ۵۰ ایالت حائز شرایط دسترسی به صندوق های رأی می گردند، احزاب سوم به سختی می توانند به صندوق های رأی دسترسی پیدا کنند و نام خود را به عنوان کاندیدای انتخاب شونده در هر ایالت ثبت کنند.

مفهوم این قانون بدین صورت است که در مجموع باید شرایطی فراهم گردد تا یک نامزد حزب سوم نامش در فهرست انتخاب شوندگان در هر ایالت قرار گیرد. این شرایط شامل مواردی مانند حق ثبت نام ( registration fees ) است که باید از طرف هر حزب یا نامزد مستقل پرداخت گردد و در بسیاری از موارد این هزینه ها آن چنان سنگین است که بسیاری از نامزدهای مستقل قادر به تأمین آن نیستند. در سال های اخیر، راس پرو، نامزد حزب رفرم، با تکیه بر ثروت افسانه ای خود، ۶۰ میلیون دلار هزینه ثبت نام اولیه را به تنهایی پرداخت نمود تا بتواند نامش را در فهرست نامزدهای انتخاب شونده در هر ۵۰ ایالت به ثبت برساند.

واضح است که اغلب نامزدهای احزاب سوم از این توانایی مالی بالا برخوردار نیستند؛ به طوری که به عنوان مثال، نامزد حزب سبز در انتخابات سال ۲۰۰۰ تنها در ۴۴ ایالت توانست نام خود را در فهرست نهایی ثبت نماید.

این رویه و محدودیت ناعادلانه در انتخابات سال ۲۰۰۴ برای نامزد حزب سبز شرایط بدتری را رقم زد؛ به طوری که این حزب تنها در ۲۷ ایالت توانست نام کاندیدای خود را در فهرست قرار دهد. چنین شرایط مشابهی برای «رالف نیدر»، که به عنوان یک نامزد مستقل در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال های ۲۰۰۴ و ۲۰۰۸ شرکت کرده بود، نیز به وجود آمد. نیدر در انتخابات سال ۲۰۰۴ توانسته بود تنها در ۳۴ ایالت و در سال ۲۰۰۸ در ۴۵ ایالت نام خود را در فهرست نهایی انتخاب شوندگان بگنجاند.

حزب قانون اساسی آمریکا نیز در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ تنها در ۴۲ ایالت توانست در فهرست نهایی قرار بگیرد. از آنجایی که قانون دسترسی به صندوق های رأی به طور مستقیم ریشه در توانایی مالی یک کاندیدای مستقل دارد، می توان ادعا کرد که این قانون یکی از ناعادلانه ترین قوانینی است که در نظام انتخاباتی ایالات متحده وجود دارد.

از دیگر شرایط دسترسی به صندوق های رأی می توان به تأیید صلاحیت نامزد حزب سوم توسط برگزیدگان و نخبگان آن ایالت اشاره نمود؛ به طوری که کاندیدای مستقل باید تعداد مشخصی امضا از بزرگان هر ایالت جمع آوری نماید تا بتواند در فهرست اولیه نامزدها قرار بگیرد. بدیهی است با توجه به اینکه عموماً بزرگان هر ایالت وابسته به یکی از ۲ حزب بزرگ هستند، امکان جمع آوری امضا و اخذ تأییدیه از آن ها همواره با مشکلاتی روبه رو خواهد بود.

۳. قوانین مناظره های انتخاباتی

مناظره های انتخاباتی یکی از مظاهر بارز و نمودی آشکار از ناعادلانه بودن رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا می باشد. این مناظره ها برای اولین بار در سال ۱۹۶۰ بین ۲ نامزد حزب دموکرات و جمهوری خواه برگزار گردید. پس از آن، بین سال های ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۲ به مدت ۳ دوره این مناظره ها برگزار نگردید تا اینکه در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۷۶ برگزاری این نوع از مناظره ها از سر گرفته شد که تا کنون نیز ادامه دارد.

از سال۱۹۶۰، که اولین مناظره انتخاباتی بین نامزدهای ۲ حزب دموکرات و جمهوری خواه برگزار شد، تا سال ۱۹۸۴ برگزاری این مناظره ها متولی خاصی نداشت و فقط به ابتکار یکی از شبکه های تلویزیونی برگزار می شد که صد البته مشخص است که اهداف و منافع مدیران این گونه شبکه ها در اولویت قرار می گرفت. با توجه به تأثیر و اهمیتی که برگزاری این گونه مناظره ها بر روی رأی دهندگان به جا می گذاشت و با توجه به قدرت شگرف و عظیم رسانه ها در شکل دهی به این تصمیمات، نخبگان حزبی تصمیم گرفتند تا خودشان این مناظره ها را برگزار نمایند. در راستای اجرایی کردن این مسئله، رهبران ۲ حزب دموکرات و جمهوری خواه به طور مشترک کمیسیونی را تحت عنوان «کمیسیون مناظرات انتخاباتی» در سال ۱۹۸۷ تأسیس کردند. این کمیسیون یک نهاد غیردولتی و خصوصی است که این مناطره ها را در راستای منافع ۲ حزب بزرگ سامان دهی و برگزار می کند.

نکته قابل توجه و در عین حال عجیب و صدالبته ناعادلانه در مورد عملکرد این گونه مناظره ها این است که از زمان برگزاری آنها در سال ۱۹۶۰ تا کنون، تنها در ۲ دوره نمایندگان احزاب سوم در این مناظره ها حضور داشته اند. در سال ۱۹۹۲ «راس پرو» نامزد مستقل حزب رفرم توانست در مناظره ی انتخاباتی با جورج بوش پدر و بیل کلینتون شرکت نماید. شرکت و حضور در این مناظره ها چنان به وی کمک نمود که بر اساس نظرسنجی های انجام گرفته میزان حمایت از پرو، که قبل از برگزاری مناظره تنها ۷ درصد بود، به بیش از ۱۹ درصد در روز انتخابات رسیدو وی با خلق یک شگفتی بزرگ، به میزان قابل ملاحظه ای توانست آرای بخش بزرگی از افراد مستقل را به خود جلب نماید و موجبات شکست جورج بوش پدر را فراهم آورد.

این پیروزی آن چنان بر ۲ حزب دموکرات و جمهوری خواه گران آمد که در انتخابات بعدی، یعنی انتخابات سال ۱۹۹۶، به راس پرو اجازه شرکت در مناظره های انتخاباتی را ندادند. از آنجایی که کمیسیون فوق یک نهاد خصوصی و غیردولتی است، به راحتی اجازه حضور یا عدم حضور یک نامزد مستقل را صادر می کرد و از لحاظ قانونی و حقوقی نیز نامزد دعوت نشده به مناظره قادر به انجام هیچ اقدامی علیه این کمیسیون نیست.

موضوع فوق، که به شدت ناعادلانه و غیرمنصفانه بود، با اعتراض نامزدهای مستقل مواجه شد. البته آن ها هیچ محمل قانونی برای ایفای حق خود نداشتند. با توجه به اینکه این موضوع مورد اعتراض شدید افکار عمومی و نامزدهای مستقل قرار گرفت، این کمیسیون در جهت تلطیف قانون مذکور، قانونی موسوم به قانون ۱۵ درصد را وضع کرد.

بر اساس این قانون، نامزدی می تواند در مناظره های انتخاباتی شرکت کند که قبل از شروع مناظره ها حداقل ۱۵درصد آرای مردمی را در نظرسنجی ها به دست آورده باشد که با توجه به تجربه انتخابات و مراجعه به آمار و ارقام و نظرسنجی ها، تقریباً در اکثر دوره ها، کاندیداهای مستقل همیشه کمتر از ۱۵ درصد آرا را به خود اختصاص داده اند و وضع این قانون به معنای حذف یک باره تمام کاندیداهای احزاب سوم می باشد. با توجه به این واقعیات و همچنین اهمیت یافتن این مناظره ها و پخش زنده آن از طریق تلویزیون، می توان ادعا کرد ناعادلانه ترین فضا علیه نامزدهای احزاب سوم و مستقل شکل گرفته و عرصه برای حضور نامزد حزب سوم در انتخابات به شدت تنگ شده است.

۴. جذب یا به حاشیه راندن احزاب سوم

در برهه هایی از زمان و بنا بر شرایط خاص تاریخی در آن مقطع، کاندیداهای حزب سوم توانستند آرای بسیار بالایی را کسب نمایند و به عنوان یک خطر جدی برای هر ۲ حزب مطرح گردند. در چنین مواردی راهکار احزاب بزرگ، جذب و پیگیری ایده حزب سوم است، به طوری که با پیگیری آن ایده توسط هر یک از ۲ حزب دموکرات و جمهوری خواه و تحقق آرمان های آن، به طور خودکار طرفداران آن ایده نیز به سمت ۲ حزب بزرگ جذب می شوند.

شاخص ترین نمونه عینی این تاکتیک، جذب آرای «حزب مستقل آمریکایی» به رهبری جرج والاس توسط حزب جمهوری خواه بود. جرج والاس، که فرماندار دموکرات ایالت آلاباما بود و از او می توان به عنوان تأثیرگذارترین بازنده در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در قرن بیستم نام برد، در دهه ۱۹۶۰ و در پی سیاست های «جامعه بزرگ» جانسون، به تدریج از حزب دمکرات فاصله گرفت. در نهایت او و همکاران محافظه کار وی، که همگی از حزب دموکرات بودند، در مخالفت با ایده های جانسون، که برای تحقق اصلاحات در زمینه حقوق فردی و عدم جدایی بین سیاهان و سفیدپوستان تلاش می کردند، دست به انشقاق از حزب دموکرات زدند و کار به جایی رسید که حتی در کنگره علیه رئیس جمهور هم حزبی خود رأی دادند.

بدین ترتیب جرج والاس به طور کامل از حزب دموکرات جدا شد و در سال ۱۹۶۸ به عنوان یک کاندیدای مستقل در انتخابات رئیس جمهوری آمریکا شرکت کرد. وی در این دوره از انتخابات توانست حدود ۱۴ درصد آرا را به دست آورد. پس از انتخابات سال ۱۹۶۸ و در زمان ریاست جمهوری ریچارد نیکسون، حزب جمهوری خواه با پذیرش ایده های حزب مستقل آمریکایی، این حزب نیرومند را جذب خود کرد.

نمونه عینی و عملی دیگر این تاکتیک جذب اعضای «حزب پاپیولیست» توسط حزب دموکرات در ابتدای قرن بیستم بود. حزب پاپیولیست، که در سال ۱۸۷۳ و در پی بحران اقتصادی به وجود آمده بود، خواهان برقراری ایده های یک دولت رفاه بود. برخی از برنامه های این حزب عبارت بود از: اصلاحات اجتماعی، تعیین حداکثر ۸ ساعت کار در شبانه روز، ملی شدن راه آهن و دیگر تسهیلات زیربنایی اصلاح سیستم مالیاتی، بانکی و پولی.

از آنجایی که اهداف و خواسته های این حزب بسیار مشابه آن چیزی بود که حزب دموکرات نیز به دنبال آن بود، با گذشت زمان و پذیرفته شدن بسیاری از خواسته های مطرح شده از سوی این حزب توسط حزب دموکرات، این حزب انسجام خود را از دست داد و با تحقق بسیاری از خواسته های این حزب توسط حزب دموکرات به تدریج جذب این حزب گردید.

۵. نبود حمایت های مالی

می توان گفت تمام موارد فوق، که به عنوان موانعی بر سر راه موفقیت احزاب سوم محسوب می شوند، یک عامل و فاکتور مشترک وجود دارد و این فاکتور مشترک دسترسی به منابع مالی است. از قوانین دسترسی به صندوق های رأی گرفته تا عدم دسترسی کاندیداهای مستقل به رسانه ها، همگی ریشه در مسائل مالی دارند و این موضوع ثابت می کند در رقابت های انتخاباتی ایالات متحده، پول عامل اصلی و تعیین کننده می باشد.

با توجه به خصوصی بودن رسانه های گروهی در آمریکا و هزینه های سرسام آور تبلیغات، نامزدی می تواند در مبارزات انتخاباتی به پیروزی دست یابد که از پشتوانه مالی تقریباً نامحدودی برخوردار باشد و حامیانش بتوانند میلیون ها دلار در این راه هزینه نمایند. جمهوری خواهان، با توجه به حامیان ثروتمند خود، همواره بیشتر از دموکرات ها در انتخابات پول خرج می کنند.

اگرچه در آمریکا پول شرط لازم برای پیروزی در هر انتخاباتی است، لیکن ضرورتاً شرط کافی به شمار نمی آید، چرا که بارها دیده شده است که یک حزب یا یک فرد با هزینه کمتری به پیروزی دست یافته اند، ولی آنچه مسلم است این که با توجه به هزینه های سرسام آور انتخابات، کاندیداهای مستقل از شانس بسیار کمتری در رقابت با ۲ حزب دیگر برخوردار هستند.

با توجه به تاریخ رقابت های انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده، شاهد این واقعیت هستیم که نامزدی که پول بیشتری داشته باشد بخت بیشتری برای رفتن به کاخ سفید خواهد داشت. داستان ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا، قبل از آنکه با اعلام برنامه های عملیاتی گره خورده باشد، با پول گره خورده است. در آمریکا نامزدهای ریاست جمهوری صدها میلیون دلار برای یک مبارزه انتخاباتی، در کشوری که دارای بیش از ۱۰۰ میلیون رأی دهنده است، هزینه می کنند.

۶. سیستم همه یا هیچ

سیستم انتخاباتی آمریکا، که برگرفته از قانون اساسی این کشور است، به گونه ای طراحی شده که در آن یک فرد یا یک حزب به صورت مطلق برنده یا بازنده خواهد بود و امکان تشکیل هیچ ائتلاف یا اتحادی با فرد یا حزب سوم وجود ندارد. در این سیستم، که به کالج انتخاباتی مشهور است، هر شخص یا حزبی حتی اگر با یک اختلاف بسیار اندک برنده آرای عمومی در یک ایالت باشد، کل آرای الکترال آن ایالت را تصاحب خواهد کرد و نمایندگان کالج انتخاباتی، که در نهایت رئیس جمهور را تعیین می کنند، نیز بر اساس همین آرای الکترال انتخاب خواهند شد.

از سویی دیگر، با توجه به نظام انتخاباتی آمریکا، این رویه به گونه ای دیگر در انتخابات کنگره مجال بروز پیدا خواهد کرد. در آمریکا، بر اساس قانون انتخابات، هر ایالت به مناطق و نواحی مختلف تقسیم می گردد. مبنای این تقسیم بندی جمعیت ساکن در آن ناحیه است، به طوری که به ازای هر ۶۰۰ هزار نفر، یک نماینده پیش بینی شده است و آن ناحیه تنها می تواند یک نماینده را روانه مجلس نمایندگان کند. بنابراین مشخص است هر نماینده ای که بیشترین آرا را تصاحب نماید به عنوان نماینده آن ناحیه به کنگره راه می یابد.

● نتیجه گیری

محور و کانون نارضایتی آمریکایی ها از قانون انتخابات آمریکا، حاکم بودن شرایطی است که منجر به ناکامی احزاب سوم می شود. از میان شرایطی که منجر به نارضایتی آمریکایی ها می شود، برخی از آن ها مانند قانون «همه یا هیچ»ریشه در قانون اساسی ایالات متحده دارد و اعتراض چندانی را در بین مردم آمریکا موجب نمی شود، ولی برخی از آن ها حاصل تمامیت خواهی دو حزب دموکرات و جمهوری خواه است که مورد اعتراض مردم قرار گرفته است؛ به طوری که در کلیه نظرسنجی های انجام شده طی ۱۰ سال گذشته، همواره حدود نیمی از مردم آمریکا صحبت از حضور حزب سوم کرده اند و اعتقاد به این دارند که نظام انتخاباتی فعلی آمریکا علی رغم حضور احزاب سوم ناعادلانه است.