دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

آرزوهایی كه حرام شد


آرزوهایی كه حرام شد

جادوگری كه روی درخت انجیر زندگی می كند
به لستر گفت یه آرزو كن تا برآورده كنم
لستر هم با زرنگی آرزو كرد
دوتا آرزوی دیگر هم داشته باشد
بعد با هر كدام از این سه آرزو
سه آرزوی دیگر …

جادوگری كه روی درخت انجیر زندگی می كند

به لستر گفت یه آرزو كن تا برآورده كنم

لستر هم با زرنگی آرزو كرد

دوتا آرزوی دیگر هم داشته باشد

بعد با هر كدام از این سه آرزو

سه آرزوی دیگر آرزو كرد

آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی

بعد با هر كدام از این دوازده آرزو

سه آرزوی دیگر خواست

كه تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ تا ؟!

به هر حال،از هر آرزویش استفاده كرد

برای خواستن یك آرزوی دیگر

تا وقتی كه تعداد آرزوهایش رسید به

۵میلیارد و ۷میلیون و ۱۸هزار و ۳۴ آرزو

بعد آرزوهایش را پهن كرد روی زمین

و شروع كرد به كف زدن و رقصیدن

جست و خیز كردن و آواز خواندن

و آرزو كردن برای داشتن آرزوهای بیشتر

بیشتر و بیشتر و بیشتر

در حالی كه دیگران می خندیدند و گریه می كردند

عشق می ورزیدند و محبت می كردند

لستر وسط آرزوهایش نشست

آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یك تپه طلا

و نشست به شمردنشان تا... پیر شد

و بعد، یك شب او را پیدا كردند

در حالی كه مرده بود و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند

آرزوهایش را شمردند

حتی یكی از آنها هم گم نشده بود

همه شان نو بودند و برق می زدند - بفرمایید چند تا بردارید

به یاد لستر هم باشید

كه در دنیای سیب ها و بوسه ها و كفش ها

همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر، حرام كرد

شعر از: شل سیلور استاین