چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

دنیا آینه ای در برابر ما


انسان یا زنده و زنده تر می شود یا بیش از پیش به مرگ تن می دهد با داروی انرژی زا و تزریق خونِ تازه كاری از پیش نمی رود

انسان وقتی تازه می شود كه سر تا پایش را عوض كند، باید دلش را عوض كند كه یك یك سلول های زنده بدن را تغییر می دهد. هر كاری كمتر از خانه تكانی دل قطعاً فاجعه به بار می آورد. و این دلیلی است بر این كه چرا زمانه همواره بد بوده است. چرا كه اگر دل عوض نشود هیچ عملی به میل و اراده انسان نخواهد بود. شاید میل و اراده ای هم در كار باشد و با تلاش هایی فراوان همراه شود (مثل جنگ و انقلاب و غیره)، اما زمانه را تغییر نخواهد داد. در واقع بیشتر احتمال دارد كه اوضاع بدتر شود. در طول قرن های بی شمار فقط تعداد انگشت شماری انسان ظاهر شده اند كه به گمان من واقعاً فهمیده اند كه چرا زمانه همواره بد است. آنها با زندگی منحصر به فرد خود ثابت كرده اند كه این «واقعیت» غم انگیز جزء توهمات انسان است. اما ظاهراً هیچ كس آنها را درك نمی كند. و درست این است كه این طور باشد. اگر می خواهیم زندگی خلاقانه ای داشته باشیم، مسئولیت سرنوشت مان باید بر عهده خودمان باشد و این كاملاً عادلانه است. توقع این كه دیگران كاری را بكنند كه خود قادر به انجام آن نیستیم مانند باور داشتن به معجزه هایی است كه هیچ مسیحایی خواب انجام شان را هم نمی بیند. كل طرح سیاسی اجتماعی دنیا سرتاپا جنون آمیز است، چرا كه بر شالوده زندگی عاریتی بنا شده است.انسان واقعی به دولت و قانون و اخلاقیات نیازی ندارد، رزمناو و باتون و بمب افكن و مانند اینها كه دیگر هیچ. البته انسان واقعی به سختی یافت می شود، اما فقط حرف زدن از این انسان است كه ارزش دارد. چرا وقت خود را با حرف زدن از آشغال ها تلف كنیم؟ كل بشریت و توده مردم است كه این زمانه همیشه بد را سبب می شود. دنیا فقط آینه ای است كه در برابرمان گذاشته اند. اگر حال تان را به هم می زند، خب بالا بیاورید، دوستان دارید به پك و پوز خود نگاه می كنید نه چیز دیگر!

گاهی به نظر می رسد نویسنده از یافتن ایراد زمانه و نشان دادن كژی ها لذتی حیوانی و آزارنده می برد. شاید هنرمند چیزی نیست جز نمونه و تجسم این ناسازگاری و عدم توازنِ همه گیر. شاید این امر دلیلی باشد بر این كه چرا در كشورهای بی طرف (مانند هلند و سوئیس) هنر حضوری چنین اندك دارد، یا چرا در كشورهایی كه در معرض تحولات سیاسی و اجتماعی بزرگ اند (روسیه، آلمان، ایتالیا) دستاوردهای هنری ارزشی اندك و قابل چشم پوشی دارند.

اما دستاوردهای هنری چه كم باشند و چه بی ارزش، نباید فراموش كرد كه هنر فقط چاره ای موقتی و جانشین آن چیز واقعی است. فقط یك هنر است كه اگر امتحانش كنیم آن چیزی را كه «هنر» خوانده می شود نابود خواهد كرد. من با هر سطری كه می نویسم «هنرمند» درون خود را می كشم. با هر سطر یا مرتكب قتل می شوم یا خودكشی. نمی خواهم به دیگران امیدی بدهم یا منبع الهام شان باشم. اگر معنای الهام گرفتن را می دانستیم هرگز منبع الهام كسی نمی شدیم. آن گاه به بودن بسنده می كردیم. در شرایط حاضر نه به كسی الهام می بخشیم و نه به یكدیگر كمك می كنیم: فقط با عدالتی بی روح و عینی سروكار داریم. من كه به نوبه خود چیزی از این عدالت كثیف را نمی خواهم؛ یا بلندنظری همدلانه می خواهم یا نادیده گرفته شدن مطلق. صادقانه بگویم، چیزی كه من می خواهم بسیار بیشتر از آن چیزی است كه انسان ها بتوانند به من بدهند. من همه چیز را می خواهم. همه را می خواهم- یا هیچ. این جنون آمیز است، می دانم، اما منظور من نیز همین است. آیا در فرانسه بودن خوب است؟ عالی است. حرف ندارد. برای من عالی است، چون تنها جای دنیاست كه می دانم می توانم به كار قتل و خودكشی ادامه دهم- تا وقتی كه به قلمروی دیگر پا بگذارم. شاید اینجا برای یك نویسنده فرانسوی بد باشد، اما من كه فرانسوی نیستم. متنفرم از این كه نویسنده فرانسوی، آلمانی، روس، یا آمریكایی باشم. اصلاً چنگی به دل نمی زند. من نویسنده كیهانی ام، و دهانم را كه باز می كنم یك باره تمامی جهان را مورد خطاب قرار می دهم. این طور كه من زندگی می كنم، كاملاً مستعد از دست دادن سرم هستم. اما خلق و خوی من این است، و با آن خواهم ایستاد یا به زانو درخواهم آمد. می دانم كه نهایتاً حتی زحمت نویسنده كیهانی بودن را هم به خود نخواهم داد: آن گاه فقط انسان خواهم بود. اما تا آن موقع كلی قتل و كشتار در پیش دارم.