پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

معانی نفس از دیدگاه فلاسفه


معانی نفس از دیدگاه فلاسفه

مسأله نفس یکی از مسائل مهم فلسفی است که از زمان های قدیم مورد توجه فلاسفه قرار گرفته و در مورد ماهیت و وجود آن در طول تاریخ فلسفه اظهار نظرهای گوناگونی ابراز شده است

نفس در اصطلاح فلاسفه جوهری است که ذاتا مستقلّ و در فعل، نیاز به مادّه دارد و متعلّق به اجساد و اجسام است یعنی جوهری است مستقلّ و قائم به ذات خویش که تعلّق تدبیری با بدن دارد و در تصرّف و تدبیر به جوهر روحانی دیگری دارد که روحانیّت آن از نفس کمتر است و آن واسطه، روح حیوانی است که آنهم واسطه دارد که قلب است۱.

مسأله نفس یکی از مسائل مهم فلسفی است که از زمان‏های قدیم مورد توجه فلاسفه قرار گرفته و در مورد ماهیت و وجود آن در طول تاریخ فلسفه اظهار نظرهای گوناگونی ابراز شده است که برخی از آن اقوال در مورد ماهیّت نفس از این قرار است:

۱) اجزاء لا یتجزّی است و آنچه از این اجزاء لا یتجزّی دارای صورت کروی است همان نفس است زیرا که این نوع اشکال می‏تواند بیشتر از همه چیز در خلال اتمام اشیاء نفوذ یابد و مادام که خود در حرکت باشد، ماسوای خود را نیز به حرکت درآورد۲.

۲) نار است، برای برخی از فیلسوفان، این عقیده حاصل شده است که نفس، آتش است زیرا که آتش لطیف‏ترین و مجردترین عناصر است و به علاوه آتش است که ابتداء خود متحرک است و اشیاء دیگر را به حرکت درمی‏آورد۳.

ارسطو در کتاب خود «درباره نفس» ص ۱۴ می‏نویسد:

«دموکریتوس» معتقد بود که نفس، نوعی از آتش و گرما است.

۳) هوا است چنانکه برخی از فلاسفه از قبیل «دیوگنس و آناکسیمنس» و آناگساگورس» و «ارگلائورس» از فلاسفه یونان قدیم معتقد بودند که نفس، هوا است زیرا که آنان هوا را لطیف‏تر از همه اجسام می‏دانستند و همین را دلیل بر آن می‏شمردند که نفس ادراک می‏کند و به حرکت در می‏آورد، هوا از این جهت که اول است و هرچه غیر از آن است، از آن ناشی می‏شود ادراک می‏کند و از این حیث که لطیف‏ترین اجسام است محرک است»۴.

۴) ارض است.

۵) آب است چنانکه از دانشمندان غربی «هیپون» به آن معتقد است که نفس، آب است. عقیده او گویا ناشی از این مطلب باشد که نطفه در تمام حیوانات مربوط است۵ زیرا که هیپون ادعای کسانی را که می‏گویند نفس خون است رد می‏کند و می‏گوید که نفس اولیه، نطفه است و نطفه از خون نیست»۶.

۶) جسم بخاری است چنانکه «هراکلیتوس» از دانشمندان یونان قدیم نفس را اصل می‏شمارد زیرا که نفس به نظر وی بخاری است که سایر اشیاء از آن تشکیل یافته است۷.

۷) عدد است چنانکه این نظریه به افلاطون نسبت داده شده است، مؤلّف کتاب «طیماوس»ج۳، به بعد چنین می‏نویسد:

«نفس از عناصر ساخته می‏شود زیرا که اشیاء از اصول ساخته شده است و در نظر او هر چیزی با چیزی که شبیه آن است، شناخته می‏شود. منظور از عناصر، عناصر تشکیل دهنده اعداد مثالی و نفس است و منظور از اصول، اشیاء دیگر یا به عبارت دیگر همان مثل یا اعداد است»۸.

۸) مرکّب از عناصر است چنانکه «آمپدُکلس» دانمشند غربی می‏گوید:

«نفس مرکب از عناصر است یعنی عناصر چهارگانه یا اصول دوگانه «مهر و کین» که آنها نیز مادی است و هر یک از این عناصر نیز خود یک نفس است و ارسطو چنین نتیجه می‏گیرد که هرگاه عناصر چهارگانه در ترکیب نفس وارد باشد، در نتیجه خود نیز هرکدام باید نفس باشد۹.

۹) نفس حرارت غریزی است.

۱۰) نفس برودت و سرما است، از فلاسفه کسانی هستند که قائل به اصول متضاد بوده، جملگی می‏گویند که نفس نیز از اضداد ساخته شده است برعکس کسانی که یکی از دو ضد یا دیگری را مثلاً گرم یا سرد یا صفتی دیگر از این قبیل را اصل می‏گیرند، نفس را به یکی از دو ضدّ مؤول دارند۱۰.

۱۱) نفس همان خون است چنانکه برخی از دانشمندان یونان قدیم از قبیل «کریتیاس» برآن رفته‏اند که نفس، خون است از این نظر که اخصّ صفات نفس، احساس است و این خاصیّت ناشی از طبیعت خون است»۱۱.

۱۲) نفس مزاج است(درباره آن توضیحی در کتاب «درباره نفس» ص ۴۸ و ۴۷ ذکر شده است) مراجعه کنید.

۱۳) نفس نسبت میان عناصر است، طرفداران این رأی می‏گویند که نفس نوعی از ایتلاف است زیرا که در نظر ایشان، ایتلاف، امتزاج و ترکّب اضداد است و بدن هم مرکب است از اضداد لکن ایتلاف عبارت است از نسبتی معیّن یا ترکیبی از اشیاء ممزوج است۱۲.

این معانی و تعبیرات از دیدگاه فلاسفه و دانشمندان از زمانهای بسیار قبل و در قرون گذشته را مرحوم ملا صدرا(در ج۱، و ج۴، ص ۵۹ و ۶۳) ذکر می‏کند و هریک از آنها را در مورد معنای نفس توجیه و آن را حمل بر معنای خاصّی نموده و خودش در مقام بیان ماهیت معنای نفس چنین می‏گوید:

«خداوند متعال، موجوات را به ترتیب و نظام احسن از اشرف به اخسّ آفریده است و عنایت او ایجاب می‏کند که همواره به موجودات، فیض بخشد و فیض او دائم باشد و موجودات به واسطه استفاضه از ذات مُفیض همواره در تکامل و سیر به سوی کمال باشند و این فیض به ترتیب از اشرف به اخسّ نزول و افاضه می‏شود و واسطه ایصال فیض، فیض به اجسام و صور طبیعیه، اجرام فلکی می‏باشند که به واسطه تأثیر اشعه کواکب و گردش افلاک بر موارد طبیعیه فیض می‏دهد و آنها را همواره مستعدّ و برای قبول صور کمالات و فعلیات آماده می‏کند و آنها را به مرتبتی می‏رساند که مستعدّ قبول حیات می‏شوند و اول امری که از آثار حیات در موجودات طبیعیه ظاهر می‏شود، حیات تغذیه و نشو و نما است و بعد حیات حسّ و حرکت است و بعد حیات علم و تمیز است و هر یک از این مرتبت را صورت کمالی است که به واسطه آن صورت کمالیه، آثار حیات مخصوص به آن، فَیَضان می‏کند بر آن و به عبارت دیگری هر یک از این نوع را صورت خاصی است که واسطه ایصال فیض و آثار حیات مخصوص آن مرتبت است بر موادّ به واسطه قوائی که در آن موادّ بوده و در خدمت آن صورند، آن صورت را «نفس» گویند و سه مرتبت دارد:

۱) نفس نباتی.

۲) نفس حیوانی.

۳) نفس ناطقه.

و حدّ جامع آن سه، همان کمالی است که برای جسم وجود دارد۱۳.

و در توضیح آن چنین گفته می‏شود که ما اجسامی را در این عالم مشاهده می‏کنیم که منشأ صدور آثار خاصی می‏باشند و آن آثار، یکسان و بر یک سنخ نمی‏باشند مانند تغذیه و رشد و نموّ و تولید و بالاخره حسّ و حرکت.

قطعا مبدأ این آثار، ماده اولی نیست زیرا آن ماده، قابلیت محض است و می‏دانیم که مبدأ آن‏ها صورت جسمیّه نیز نیست زیرا آن، معنای مشترک مابین تمام اجسام است و اجسام در آثار، یکسان نمی‏باشند ناچار باید در اجسام مبادی دیگری باشد که در هر یک، منشأ آثار خاصّ به آن است و آن مبادی نمی‏توانند جسم باشند پس حتما قوّه‏ای متعلّق به اجسام موجود است و قطعا هر قوّه‏ای که مبدأ آثار باشد، که بر یک سنخ عمل نمی‏کند«نفس» نامیده می‏شود و کلمه «نفس» نام برای آن قوّه است نه از جهت ذات بسیط آن، بلکه از جهت مبدأ و منشأ بودن او برای آثار و افعال موجود و این نفس را حیثیت‏های گوناگون است که بر حسب آن حیثیّتها به اسامی مختلفی نامیده می‏شوند مانند قوّه، کمال، صورت و غیر اینها.

از این‏رو نفس را به کمال تعریف نموده‏اند پس نفس، کمال است برای جسم لکن کمال اوّل و آن چیزی است که نوع(منطقی) به واسطه آن نوع می‏شود مانند شکل برای شمشیر و دیگر کمال دوم و آن چیزی است و آن آثار و افعالی است که تابع نوعیّت چیزی است مانند برندگی برای شمشیر و حالت تمیز و حرکت ارادی برای انسان و...

از این آثار در فلسفه به نام «کمالات ثانوی» نام برده‏اند پس نفس، کمال است برای جسم طبیعی۱۴.

از اینجا ملاّ صدرا(ره) معتقد است که نفوس، حدوث جسمانی داشته و بقاء آن‏ها روحانی است یعنی نفوس ناطقه انسانی از ابتدا، موجود مجرّد نبوده‏اند و در اسفار(ج۴، ص ۱۰۲) برای نفس سه نشأت قائل شده، آنها را چنین توضیح می‏دهد:

اوّل نشأت صور حسّیه طبیعیّه و مظهر آن حواس پنجگانه ظاهری است که دنیا هم گویند.

دوّم نشأت اشباح و صور غائب از حواس ظاهری پنجگانه و مظهر آن حواسّ باطنه است که عالم غیب و آخرت نیز گویند.

سوم نشأت عقلی که مرتبه مقربّین و مرتبه عقل و معقول است و مظهر آن قوّه عاقله انسانی است پس نشأت اول مرتبه قوه و استعداد و نشأت دوم و سوم مرتبه فعلیت می‏باشد».

چنانکه در قرآن چنین وارد است «وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ» «هر آینه شما انسانها را آفریدیدم سپس صورت دادیم»۱۵.

مطابق نظر ملاّ صدرا نفس، در ابتدای خلقت از علوم تصوّری و تصدیقی خالی است.

مرحوم ملاّ صدرا از نشأت سه‏گانه بالا تعبیرات مختلفی آورده است از جمله نشأت حسّی، خیالی، و عقلی است۱۶.

ملاّ صدرا نفس را به تقسیم اولیه به سه قسمت کرده است:

۱) نباتی و در تعریف آن می‏گوید:

«هی کمال اوّل جسم طبیعی آلی من جههٔ ما یتولد و یربوا و یتغذّی».

«نفس نباتی کمال است برای جسم طبیعی آلی از جهت پیدایش و پرورش و تغذیه».

۲) نفس حیوانی و در تعریف آن می‏گوید:

«و هی کمال اول جسم طبیعی آلیّ من جههٔ ما یدرک الجزئیات و یتحرّک بالإرادهٔ».

«نفس حیوانی کمال اول است برای جسم طبیعی آلی از جهت ادراک جزئیات و حرکات ارادی».

۳) نفس انسانی و در تعریف آن می‏گوید:

«و هی کمال اوّل جسم طبیعی آلیّ من جههٔ ما یدرک الأمور الکلیّهٔ و یفعل الأفاعیل الکائنهٔ بالإختیار الفکری و الإستنباط بالرأی»۱۷.

«نفس انسانی کمال اول است برای جسم طبیعی آلی از جهت ادراک او امور کلی را و انجام افعالی که با اختیار فکری و استنباط رأی و عقل واقع می‏شود».

و همین معنا را مرحوم شیخ‏الرئیس در کتاب «النجات»۱۸ در مقام تعریف و توضیح معنای نفس متذکّر می‏گردد مراجعه کنید.

«بابا افضل» در تعریف و توضیح نفس چنین می‏گوید: «بدان که نفس، جوهری است زنده به ذات خود، کننده به طبع، داننده به قوت»۱۹.

«ناصرخسرو» در بیان تبیین معنای نفس می‏گوید: «نفس، جوهری است بسیط و روحانی و زنده به ذات و دانا است به قوت و فاعل به طبع و او صورتی است از صورت‏های عقل فعّال»۲۰.

«ابن رشد» می‏گوید: «حد و تعریف نفس ناممکن است»۲۱.

نفس در اصطلاح صوفیان: «تورّع دل است به مطالب غیوب که نازل است از حضرت محبوب و عبارت از ترویج قلوب است به لطایف غیوب و صاحب انفاس ارقّ و اصفی است از صاحب احوال و صاحب وقت مبتدی است و صاحب انفاس منتهی»۲۲.

پاورقیها:

۱) اسفار، ج۴، ص ۵۵ - شرح حکمهٔ‏الإشراق، ص ۳۸۲.

۱۰) درباره نفس، ص ۲۰.

۱۱) درباره نفس، ص ۲۴.

۱۲) کتاب «درباره نفس» ص ۴۵ - زادالمسافرین، ص ۶۰ - اسفار ملاّ صدرا، ج۱، ص ۶۳ و ج ۴ ص ۵۹.

۱۳) مصطلحات فلسفی صدرالدین شیرازی، ص ۲۲۷ - فرهنگ معارف اسلامی ، ج۴، ص ۴۶۸ هر دو از تألیفات دکتر سید جعفر سجادی، ناشر: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، چاپ اول سال ۱۳۶۳ش.

۱۴) اسفار ملا صدرا، ج۴، ص ۱ - ۳.

۱۵) اسفار، ج۴، ص ۱۰۲.

۱۶) اسفار، ج۴، ص ۵۷ و ۸۴و ج۲، ص ۸۵ و ص ۲۹۴ - مشاعر، ص ۶۹ ۳۱.

۱۷) اسفار، ج۴، ص ۱۱.

۱۸) ص ۲۶۵ و ۲۶۷.

۱۹) مصنّفات، ج۱، رساله ۲ ، ص ۲۶.

۲۰) جامع الحکمتین، ص ۸۹ - شفا، ج۱، ص ۲۷۸ - ۲۷۹ - ص ۲۸۹ ، ۲۸۰ به نقل از فرهگ معارف اسلامی، ج۴، ص ۴۶۹ - ۴۷۰.

۲۱) تهافت التهافت، ص ۵۶۶.

۲۲) فرهنگ مصطلحات عرفا، ص ۳۹۷ - کشّاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص ۱۴۰۴.

۲) درباره نفس اثر ارسطو - ترجمه و تحشیه ع.م. چاپ دوم، سال ۱۳۶۶ هجری شمسی صفر سال ۱۴۰۸ هـ،ق، ناشر: انتشارات حکمت، ص ۱۴ - در این مورد به کتاب مابعد الطبیعه کتاب اول، ص ۹۸۷ مراجعه شود.

۳) درباره نفس، ص ۲۱.

۴) درباره نفس، ص ۱۵ و ۲۳.

۵) مابعدالطبیعهٔ، ص ۹۸۳، باب ۲۲.

۶) درباره نفس، ص ۲۴.

۷) درباره نفس، ص ۲۳.

۸) درباره نفس، ص ۱۸.

۹) درباره نفس، ص ۱۸ - به کتاب «مابعدالطبیعهٔ، کتاب الف، ص ۹۸۷ مراجعه شود.