چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
مجله ویستا

دولت و مداخلات مضر


دولت و مداخلات مضر

مقاله حاضر ترجمه سومین سخنرانی میزس از مجموعه سخنرانی های کتاب سیاست اقتصادی, اندیشه هایی برای امروز وفردا است

مقاله حاضر ترجمه سومین سخنرانی میزس از مجموعه سخنرانی‌های کتاب "سیاست اقتصادی، اندیشه‌هایی برای امروز وفردا" است. میزس در این مقاله با زبانی بسیار ساده به بررسی دلایل و نتایج دخالت دولت در اقتصاد می‌پردازد. او علاوه بر مباحث‌ تئوریک، شواهد متعددی را نیز از تاریخ ذکر می‌کند. مطالعه این مقاله بدلیل شباهت‌های فراوان موجود میان مثالهای تاریخی آن و وضعیت کنونی کشور ما، بسیار جالب خواهد بود.

جمله‌ای معروف، که بسیار شنیده می‌شود می‌گوید: « بهترین دولت، دولتی است که حوزه تحت مسئولیت و کنترل او حداقل باشد.» من اعتقاد ندارم که این توصیف، توصیف درستی از کارکرد یک دولت ایده‌آل باشد. دولت باید تمام وظایفی را که مورد نیاز است و به خاطر آنها ایجاد شده انجام دهد. دولت باید از شهروندان خود در مقابل تجاوز اشرار داخلی، و همچنین از کشور در مقابل حملات دشمنان خارجی دفاع کند. اینها کارکردهای دولت در داخل یک نظام آزاد ، نظام اقتصاد بازار، هستند.

در نظام سوسیالیستی دولت دیکتاتور است، و هیچ چیز خارج از قلمرو قدرت او وجود ندارد. ولی در نظام اقتصاد بازار وظیفه اصلی دولت دفاع از کارکرد روان بازار در مقابل کلاهبردران و اشرار داخلی و خارجی است.

افرادی که با این تعریف از کارکردهای دولت موافق نیستند، ممکن است بگویند: « این مرد از دولت متنفر است.» هیچ چیز بیش از این نمی‌تواند از واقعیت دور باشد. اگر بگویم که بنزین برای بسیاری از اهداف مفید است ولی با این وجود من آن را نخواهم نوشید چون فکر می کنم برای نوشیدن مناسب نیست، من نه دشمن بنزین هستم و نه متنفراز آن. من فقط گفتم که بنزین برای بعضی از اهداف مناسب است و برای برخی مناسب نیست. اگر می گویم که وظیفه دولت دستگیری قاتلان و جنایتکاران است و نه راه‌اندازی راه آهن و هزینه کردن پول در موارد بی مصرف، من با بیان این مطلب که دولت برای اهدافی مناسب است و برای اهداف دیگری نه، از دولت متنفر نیستم.

عده‌ای گفته‌اند که در شرایط حاضر ما دیگر اقتصاد بازار آزاد نداریم. ما در شرایط کنونی با یک «اقتصاد مختلط»[۱] روبرو هستیم. دلیل آن نیز بنگاههای اقتصادی است که مالکیت و اداره آن با دولت است. مردم می‌گویند که اقتصاد مختلط است چون در بسیاری از کشورها مالکیت و اداره مؤسسات خاصی مثل شرکت‌های تلفن و راه‌آهن بر عهده دولت است.

اینکه برخی از شرکت‌ها و مؤسسات توسط دولت اداره می شوند درست است. ولی این حقیقت به تنهایی باعث تغییر ماهیت نظام اقتصادی نمی شود. این به معنی آن نیست که حتی اندکی سوسیالیسم در نظام‌های بازار آزاد وجود دارد. زیرا دولت برای اداره این بنگاهها مجبور به تبعیت از بازار ومصرف‌کنندگان است. دولت برای اداره بنگاههایی مثل پست و راه‌آهن باید مردم را استخدام کند تا در آنها کار کنند. همچنین باید مواداولیه و سایر مواردی را که برای اداره آنها احتیاج دارد تهیه کند. از طرف دیگر دولت کالاها و خدمات تولیدی این بنگاهها را به مردم می‌فروشد.

با این وجود، حتی اگر دولت این مؤسسات را با استفاده ازروشهای نظام بازار آزاد اداره کند، نتیجه کار معمولاً زیان خواهد بود. هرچند دولت در جایگاهی است که می تواند این زیان‌ها را جبران کند یا حداقل برخی از اعضای دولت و بخش‌ قانون‌گذاری چنین اعتقادی دارند.

این ضرر نتایج کاملاً متفاوتی برای یک فرد{بخش خصوصی} به دنبال دارد. توان هر فرد برای اداره یک بنگاه ضررده بسیار محدود است. اگر این ضرر به سرعت از بین نرفته و بنگاه سودده نشود (یا حداقل ضرردهی بنگاه متوقف نشود)، فرد ورشکست خواهد شد و بنگاه او تعطیل می‌شود.

ولی شرایط دولت کاملاً متفاوت است. دولت می تواند با وجود ضرر همچنان به کار خود ادامه دهد، چون دولت می‌تواند از مردم مالیات بگیرد. و اگر مالیات دهندگان آماده پرداخت مالیات بیشتر باشند تا اداره یک بنگاه ضررده برای دولت ممکن باشد، و اگر مردم این ضرر را بپذیرند، آنگاه بنگاه به کار خود ادامه خواهد داد.

دولت‌ها در سالهای اخیر تعداد بنگاهها و مؤسسات ملی را در کشورهای مختلف آنقدر افزایش داده‌اند که کسری بودجه آنهادیگر از طریق اخذ مالیات{ که از شهروندان جمع آوری می‌شود}، قابل جبران نیست.

اینکه در این صورت چه اتفاقی {در اقتصاد} خواهد افتاد موضوع این سخنرانی نیست. نتیجه تعداد زیاد شرکت های دولتی تورم است. من به این نکته اشاره کردم فقط بدلیل آنکه « اقتصاد مختلط» نباید با «دخالت دولت در اقتصاد» اشتباه گرفته شود.

دخالت دولت در اقتصاد به چه معناست؟ دخالت دولت به معنای آن است که دولت فعالیت‌های خود را محدود به حفاظت از نظم جامعه، و آن طور که مردم صد ها سال پیش می‌گفتند، «تولید امنیت» نکند و به دنبال انجام فعالیت‌های دیگری نیز باشد. اینکه دولت بخواهدا در بازار دخالت کند.

اگر کسی اعتراض کند و بگوید دولت نباید در کارها دخالت کند، مردم اغلب پاسخ خواهند داد: "دخالت دولت اغلب الزامی است. وجود پلیس در خیابان به معنای آن است که دولت دخالت می‌کند. وقتی او دزد مغازه‌ای را می‌گیرد و یا مانع سرقت خودرویی می‌شود، او در امور دخالت کرده است." از دولت و پلیس انتظار می‌رود تا از شهروندان خود در مقابل تجاوزات داخلی و خارجی حفاظت کند. این حفاظت دخالت نیست و تولید امنیت تنها وظیفه دولت است. ولی وقتی ما از دخالت دولت صحبت می‌کنیم منظور ما دخالت دولت در بازار است.

وقتی که از دخالت دولت صحبت می‌کنیم منظور ما این است که او می‌خواهد علاوه بر مبارزه با متجاوزان، در امور دیگری نیز وارد شود. دخالت دولت به این معناست که او نه تنها از روانی فعالیت نظام بازار حفاظت نمی‌کند، بلکه در تعیین متغیرهای بازار مثل قیمتها، دستمزدها، نرخ بهره و سودها دخالت می‌کند. دولت به دنبال آن است که فروشندگان را مجبور کند تا امور خود را در مسیری غیر از خواست مشتریانشان هدایت کنند. پس هرچه دولت بیشتر دخالت کند، حاکمیت مصرف‌کنندگان را محدودتر خواهد کرد و بخشی از قدرتی را که در بازار آزاد در اختیار آنهاست، از آنها خواهد گرفت.

مثالی را در این ارتباط بررسی می کنیم. مداخله‌ای بسیار مشهور که بارها و بارها توسط بسیاری از دولتها، خصوصاً در زمان تورم، انجام می شود: «کنترل قیمت»است. دولتهاعموماً زمانی اقدام به کنترل قیمت می‌کنند که قیمتها در نتیجه افزایش بیش از حد حجم پول توسط خود دولت بالا رفته و سبب اعتراض مردم شده است. مثالهای تاریخی بسیار مشهوری در این ارتباط وجود دارد که همگی به شکست انجامیده است. من به دو مورد از آنها اشاره خواهم کرد که در هر دو مورد دولتها بسیار کوشیده‌اند تا کنترل خود را اعمال کنند.

اولین مثال مربوط به دوره امپراطوری دیوکلتین[۲] در روم باستان است. کسی که در تاریخ به دلیل آزار مسیحیان بسیار مشهور است. این امپراطور روم در نیمه دوم قرن سوم، و پیش از اختراع پول کاغذی، تنها روش تأمین مالی که در اختیار داشت ضرب سکه، خصوصاً سکه های نقره بود. دولت برای ضرب سکه بیشتر مجبور بود تا مس بیشتری را با نقره مخلوط کند که نتیجه آن تغییر رنگ سکه‌ها و کاهش قابل ملاحظه وزن آنها بود. در نتیجه ضرب این سکه ها و افزایش حجم پول قیمتها افزایش پیدا کرد و بهمین دلیل فرمان کنترل قیمتها از سوی امپراطور صادر شد. او در اجرای فرامین خود چندان نرمش نشان نمی داد و مرگ مجازات کسانی بود که قیمتهای بالاتر درخواست می‌کردند. این فرمان اجرا شد ولی او نتوانست کشور خود را حفظ کند و در نتیجه روم تجزیه شد.

۱۵۰۰ سال بعد و در زمان انقلاب فرانسه، افزایش حجم پول دوباره اتفاق افتاد ولی این بار بدلیل رشد تکنولوژی دیگر سکه ضرب نشد بلکه آنها اقدام به چاپ اسکناس کردند. نتیجه این کار نیز افزایش پیش بینی نشده قیمتها بود. اما در زمان انقلاب فرانسه قانون حداکثر قیمت با همان شیوه تنبیه امپراطور روم اعمال نشد. شیوه کشتن انسانها هم در این دوره پیشرفت کرده بود. همه شما دکتر جی.آی.گیوتین[۳] (۱۸۱۴-۱۷۳۸)، کسی که از استفاده از گیوتین دفاع کرد را می‌شناسید. حتی با وجود گیوتین هم فرانسوی‌ها نتوانستند قیمتها را کنترل کنند.

من خواستم این مثال‌ها را یادآوری کنم چون مردم اغلب می‌گویند: «تنها کمی بیرحمی و زور بیشتر لازم است تا کنترل قیمتها مؤثر واقع شود.» قطعاً دیوکلتین و انقلاب فرانسه بسیار بیرحم بودند ولی با این وجود کنترل قیمتها در هر دو دوره با شکست مواجه شد.

حال بیایید دلایل این شکست را بررسی کنیم. دولت با اعتراض مردم مواجه می‌شود که قیمت شیر بالا رفته است. شیر هم ماده غذایی بسیار مهمی است. خصوصاً برای کودکان که در سن رشد هستند. در نتیجه دولت یک سقف قیمت برای شیر اعلام می‌کند که پایین تر از قیمت بازار است. حال دولت اعلام خواهد کرد: « ما هرآنچه را که لازم بود انجام دادیم تا والدین فقیر بتوانند برای تغذیه کودکان خود شیر تهیه کنند.»

مترجم:سید صدرا امیری مقدم

۱) Mixed Economy

۲) Diocletian

۳) J.I.Guillotin

۴) Hinderburg Plan

۵) Chancellor Brüning

۶) Betriebsführer

۷) führers

۸) Goering

۹) Gauführer

۱۰) Werner Sombart

۱۱) Juan Perón


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.