جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

زندگی مشترک ما ۴۰ ساله شد


زندگی مشترک ما ۴۰ ساله شد

پای حرف های داوود رشیدی و احترام برومند

دشواری! دشواری مثل یک تپه می‌ماند، گاهی یک تپه بزرگ، گاهی یک تپه کوچک. بعضی‌ها به این تپه که می‌رسند راه خودشان را کج می‌کنند و برمی‌گردند، بعضی‌ها پای تپه می‌نشینند و زار زار گریه می‌کنند، بعضی‌ها سعی می‌کنند از آن تپه بالا بروند. ببینم تو وقتی به این تپه‌ها می‌رسی چه می‌کنی؟! راه‌ات را کج می‌کنی و برمی‌گردی یا می‌نشینی و زار زار گریه می‌کنی یا از تپه بالا می‌روی؟ ...

احترام برومند گوینده قدیمی و پیشکسوت، همسر داود رشیدی و مادر لیلی و فرهاد رشیدی می‌گوید: «زندگی پر است از این تپه‌ها و دشواری‌ها، هیچ زندگی را هم پیدا نمی‌کنی که بدون سختی و دشواری باشد.»‌

مثل زندگی خانم برومند و داود رشیدی که اسفند امسال که از راه برسد، ۴۱ سال از آن می‌گذرد. در آستانه روز خانواده بد ندیدیم سری به این خانواده هنرمند بزنیم و سرکی بکشیم به گوشه‌ای از اتفاق‌هایی که در خانه آنها طی سال‌ها زندگی مشترک افتاده که می‌خوانید. در ضمن اگر می‌بینید لیلی رشیدی و پسرش هم در این مصاحبه سهم دارند به این دلیل است که آنها همسایه دیوار به دیوار خانه پدری هستند.

هوا کمی سرد شده، سرد که نه، بگوییم کمی خنک شده بهتر است. حیاط خانه پر است از گل‌های رنگارنگ، قرمز، صورتی، زرد، نارنجی، برگ‌های درخت میان حیاط هم همه زرد شده و یک دانه برگ سبز هم بر تن درخت باقی نمانده. هوای خانه اما گرم است، روی میز پر از تنقلات خوش‌مزه است. خانم برومند می‌گوید: «داود تازه تبریز بوده و این همه شیرینی‌های جور واجور سوغات تبریز است.» روی دیوارهای خانه پر است از تابلوهای نقاشی، در میان تابلوها می‌توانی طرحی از داود رشیدی کار اردشیر محصص و دو تابلوی نقاشی از ایران درودی هم پیدا کنی. روی میزگردی در میانه اتاق عکس‌های خانوادگی را می‌بینی از لیلی رشیدی، پرفسور فرهاد رشیدی، سینا نوه خانواده و دیگرانی که نمی‌شناسی!

● زندگی با یک بازیگر سخت است؟

«زندگی با یک بازیگر سخت است؟» خانم برومند می‌گوید: «این سوال تکراری را خیلی‌ها از ما می‌پرسند اما واقعیت این است که همه زندگی‌ها دشواری‌های خاص خودشان را دارند؛ نمی‌توان گفت زندگی با یک کارمند آسان و با یک دکتر راحت و با یک مهندس خیلی خوب و با یک بازیگر خیلی سخت است! وقتی دو نفر هر شغلی و هر جایگاهی هم که داشته باشند با هم به تفاهم برسند مشکلات‌شان کمتر و کمتر می‌شود و وقتی هم که مشکلی پیش بیاید با همدیگر حل‌اش می‌کنند. مثلا سختی زندگی با هنرمندها، منظورم آنهایی که در عرصه نمایش، فعالیت می‌کنند در بی‌نظمی است که خواسته و ناخواسته بر زندگی‌شان حکم‌فرما است. مثلا یک بازیگر یا کارگردان یا همه عوامل دیگر مثل بقیه شغل‌ها ساعت و زمان دقیق و منظمی ندارند. مثلا تو از شوهرت یا همسرت نمی‌توانی توقع داشته باشی که حتما در مراسم عروسی خواهرت شرکت داشته باشد یا از نظر مادی، یک هنرمند عرصه نمایش شغل و درآمد مشخصی ندارد بنابراین نمی‌توان برنامه‌ریزی خیلی دقیقی برای آینده داشت و اینها مشکلاتی هستند که وجود دارند، بعضی‌ها آنها را تحمل می‌کنند، بعضی‌ها نه!

زن‌های فوق‌العادهصدای گربه می‌آید، سر که برمی‌گردانیم پشت در خانه که به حیاط می‌رسد یک گربه حسابی تپل نشسته و زل زده به ما! خانم برومند می‌گوید: «این گربه سینا است.» سینا پسر لیلی رشیدی که این روزها سخت مشغول تئاتر است.

خانم برومند می‌گوید: «زن‌های امروز واقعا باعث غرور و افتخارند. بیشتر آنها در عین حال که کار بیرون انجام می‌دهند به خوبی از عهده کارهای خانه هم برمی‌آیند. به نظر من آنها فوق‌العاده‌اند چون نمی‌خواهند تنها سهم‌شان از زندگی فقط پول خرج کردن باشد من هم با اینکه کار بیرون خانه انجام نمی‌دهم و از نظر اقتصادی کمک حالی برای خانواده نیستم اما سهم خودم را هم به گونه‌ای ادا می‌کنم. مثلا تا جایی که در توانم باشد کارهای خانه را به کسی نمی‌سپارم. مثلا تا حالا برای سینا سرویس مدرسه نگرفته‌ایم چون من سینا را تا مدرسه می‌برم و می‌آورم! اما با این حال باز هم کمبودی را در خودم از این لحاظ احساس می‌کنم و این حسی است که شاید اکثر زنان خانه‌دار داشته باشند. به همین خاطر است که رو می‌آورند به کارهای خوبی چون نقاشی، ساز و یا در طبقه‌ای دیگر زنانی را می‌بینی که شیرینی خانگی می‌پزند، ترشی درست می‌کنند، سبزی پاک می‌کنند و می‌خواهند کمک حال زندگی باشند. البته خیلی‌ها را هم سراغ دارم که به هیچ‌وجه نیاز مادی به پول ندارند اما کار می‌کنند چون نمی‌خواهند احساس بیهودگی داشته باشند.»

آقای رشیدی و کار خانه!توی حیاط میز پلاستیکی کوچکی است. بیشتر وقت‌ها آقای رشیدی آنجا نشسته و کتاب می‌خواند، ترجمه می‌کند، می‌نویسد، اما کار خانه هم می‌کند؟ خانم برومند می‌گوید: «نه! هیچ‌وقت نیازی نبود که در کارهای خانه کمک کند. مثلا ظرف بشوید یا آشپزی کند، مگر اینکه من خانه نبوده‌ام! اما حالا در اطرافم مردهای زیادی را می‌بینم که مثل مردهای گذشته نیستند و در کارهای خانه خیلی مشارکت دارند. مثلا پسرم فرهاد با اینکه کار تمام‌وقت در بیرون خانه دارد، دانشگاه می‌رود، درس می‌دهد اما غروب که به خانه برمی‌گردد حتما به خانم‌اش که او هم بیرون از خانه شاغل است کمک می‌کند و پا به پای او غذا می‌پزد، ظرف می‌شوید و...»

● اول فکر، بعد ازدواج

آقای رشیدی عاشق فوتبال است، البته تماشای فوتبال وقتی هم که شروع می‌کند به دیدن فوتبال و غرق مصاحبه می‌شود خانم برومند از اتاق تلویزیون دور می‌شود و خودش را سرگرم کتاب یا آشپزخانه و کارهای دیگر می‌کند. آقای رشیدی کم‌حرف است. زیاد اهل مهمانی رفتن نیست. از اول هم همین جور بوده! اینها را خانم برومند می‌گوید که قبل از ازدواج حدود ۶، ۷ ماهی با شوهر آینده‌اش معاشرت کرده تا اخلاق او را خوب بداند!

آنها معتقدند اگر زمان شروع زندگی کمی، فقط کمی فکر کنیم و احساسات را کمی فقط کمی کنار بگذاریم، می‌توانیم برای آینده درست تصمیم بگیریم و دایره مشکلات را کوچک‌تر و کوچک‌تر کنیم! به نظر آنها می‌توان هر مشکلی را حل کرد. از بسیاری از خواسته‌ها گذشت تا جایی که طرف مقابل ارزش‌های اخلاقی را رعایت کند و با انحراف اخلاقی خانواده را به کوچه بن‌بست نکشاند چون در این صورت اگر زندگی در ظاهر ادامه هم پیدا کند یک طرف مدام در خودش احساس سرخوردگی و شکست دارد و یا اگر در ظاهر ادعا کند که آن موضوع را فراموش کرده به محض کوچک‌ترین اتفاقی، طرف مقابل را مورد سرزنش قرار می‌دهد.

● مهریه خانوادگی

اسفند سال ۱۳۸۸ که بیاید ۴۱ سال از اسفندماه سال ۱۳۴۷ یعنی زمانی که آقای رشیدی و خانم برومند زندگی مشترک را در کنار هم شروع کردند، می‌گذرد. شاید برایتان جالب باشد که بدانید مهریه خانم برومند یک جلد قرآن است. او می‌گوید: «پدرم به هیچ وجه با مهریه‌ای که در توان مرد نباشد موافق نبود. او حتی مهریه بالاتر از وسع مرد را خلاف شرع می‌دانست.» این رسم مهریه در خانواده رشیدی به پدر و مادر خانواده ختم نشده بلکه فرهاد و لیلی همین رسم را ادامه داده‌اند. خانم برومند می‌‌گوید: «همسر فرهاد دختر بسیار شایسته، تحصیل‌کرده و با کمالاتی بود. او هم تنها ۱۴ سکه مهر داشت. لیلی هم همین حدود مهریه داشت!»

این خانواده معتقدند مهریه‌های سنگین تنها نتیجه چشم و هم‌چشمی‌های سخیف است و به هیچ‌وجه نمی‌تواند ضامن بقای زندگی باشد چون اگر دو نفر نتوانند با هم زندگی کنند آن چنان عرصه را به هم دیگر تنگ می‌کنند که جای ماندن در کنار همدیگر را باقی نمی‌گذارند، چه با یک سکه، چه با یک میلیون سکه.

دوستت دارم!دوستت دارم! از خانم برومند می‌پرسم اگر همین الان به آقای رشیدی بگویید دوستت دارم چه عکس‌العملی از خودش نشان می‌دهد؟ خانم برومند خنده‌اش می‌گیرد و می‌‌گوید: «به نظرم من نیاز به گفتن این جمله تنها در دوران جوانی زن و شوهرها وجود دارد! چون نیازی به گفتن این جمله نیست وقتی که من احساس خودم را به داود خارج از کلمه‌ها نشان می‌دهم! وقتی که او از در خانه وارد می‌شود به استقبال‌اش می روم، برای‌اش چای می‌آورم. از حال‌اش می‌پرسم. از طرف او هم همین حالت وجود دارد. وقتی می‌بینم داود همه تلاش‌اش را برای زندگی مشترک گذاشته و چه مادی و چه معنوی دریغی از خانواده ندارد، چه نیازی به جمله «دوستت دارم!» دارم. حتی داود بیش از اینها با رفتارش احساسات‌اش را نشان می‌دهد. مخصوصا وقتی که به محض یک خبر کوچک شادی بخش سریعا شده با یک تلفن من را خوشحال می‌کند اما خبرهای بد و اتفاق‌های ناگوار را نمی‌گوید و ما از دیگران می‌شنویم و وقتی به او می‌گوییم چرا چیزی نگفتی جواب می‌دهد چرا تو را ناراحت می‌کردم. هیچ چیز پنهانی در این خانه که بوی تاریخ می‌دهد وجود ندارد؛ می‌گویم بوی تاریخ چون درون همه‌چیز یک اصالت پنهان مخفی است، درون میز چوبی قدیمی اتاق که روی‌اش شیرینی‌های تبریزی است تا شمعدان کنار آینه، تا نقاشی‌های به جا مانده از خانه پدری داود رشیدی تا سینی چای و دستمال درون آن با نقش بته و جقه. در این خانه هیچ‌چیز پنهانی از اعضای خانواده وجود ندارد جز خبرهای ناراحت‌کننده‌ای که از همدیگر پنهان می‌کنند تا چروکی بر پیشانی نبینند!»

● تنهایی سخت است

«تنهایی سخت است.» خانم برومند می‌گوید و ادامه می‌دهد: «زن و مرد با زندگی مشترک در کنار هم کامل می‌شوند. در کنار همه مشکلاتی که وجود دارد.» آقای رشیدی هم می‌گوید: «زندگی مشترک خوب است اما تامین مخارج زندگی امروزه آن را مشکل کرده است. جوان‌ها با دو سه نوبت کار هم حتی نمی‌توانند از دست مخارج بربیایند، کم حوصله می‌شوند و همین‌ها باعث پرخاشگری نسبت به همدیگر می‌شود و از هم پاشیدن یک زندگی!»

ساعت نزدیک دو بعدازظهر است. خانم برومند حاضر می‌شود تا سراغ سینا برود. گربه تپل خانه پشت در اتاق منتظر سینا و غذا است.

● میز غذای خانواده رشیدی

- خانم برومند می‌گوید: «من نسبت به غذا وسواسی نیستم.»

- آقای رشیدی می‌گوید: «من گوشت مرغ و ماهی دوست ندارم.»

- خانم برومند می‌گوید: «اما در عوض گوشت قرمز دوست دارد و بادمجان!»

- آقای رشیدی می‌گوید: «اما اوضاع من خوب است با اینکه گوشت قرمز می‌خورم اوره و چربی ندارم و همه چیز تحت کنترل است.»

- خانم برومند می‌گوید: «من عاشق برنج هستم، کره هم خیلی وقت است نمی‌خورم چون یک مقدار چربی و فشار خون پیدا کرده بودم. اهل شیرینی و تنقلات هم نیستم.»

- آقای رشیدی می‌گوید: «من هیچ وقت پرخوری نمی‌کنم.»

- خانم برومند می‌گوید: « داود همیشه تعادل در غذا خوردن را رعایت می‌کرد حتی از دوران جوانی هیچ‌وقت ندیدم پرخوری کند.»

- آقای رشیدی می‌گوید: «من شام می‌خورم.»

- خانم برومند می‌گوید: «من شام نمی‌خورم اما به جای شام نان تست با ماست یا شیر می‌خورم. دیشب هم شام نرگسی داشتیم.»

● میز غذای لیلی و سینا

لیلی و سینا هم دو عاشق سبزی‌ هستند. خانم برومند می‌گوید: «لیلی، سینا را عادت داده به خوردن سبزی، طوری که سینا وقتی گرسنه است باید دنبال سبزی‌ برای‌اش بگردیم. سینا عاشق فلفل دلمه‌ای آب‌پز با لیمو و روغن زیتون است!

● ورزشکارترین عضو خانواده

سینا نوه خانواده از همه ورزشکارتر است، کلاس تنیس می‌رود، بسکتبال بازی می‌کند، اهل فوتبال است، رتبه دوم ورزشکاری را لیلی رشیدی دارد که اهل پیاده‌روی است و اگر تمرین‌های بدن تئاتر را به حساب بیاوریم هر روز ورزش می‌کند. رتبه بعدی مال خانم برومند است که اهل شنا بوده اما چند سالی است که شنا از برنامه ثابت‌اش خارج شده و البته نفر آخر آقای رشیدی است که گهگاهی پیاده‌روی می‌کند.

● فرهاد، پسر خانواده رشیدی و پروفسور جهانی

پرفسور فرهاد رشیدی ـ پسر داود رشیدی ـ استاد دانشگاه پلی‌تکنیک لوزان سوئیس (EPFL)، برنده مدال بولندل فرانسه است؛ مدالی که هر سال از طرف انجمن برق و الکترونیک، تکنولوژی اطلاعات و مخابرات فرانسه به افراد شاخص در این زمینه‌ها اهدا می‌شود.

فرهاد رشیدی این مدال را به خاطر تحقیقات‌اش در تعیین خواص الکترو مغناطیسی رعد و برق و ارایه مدل‌هایی برای دشارژ ابرها دریافت کرده است.

مدل‌های ارایه شده توسط وی با استقبال جامعه علمی مواجه گردیده و مورد استفاده بسیار زیادی قرار گرفته است. پسر خانواده رشیدی همچنین در سال ۲۰۰۵ جایزه دستاوردهای تکنیکی IEEE را دریافت کرد. اگر یادتان باشد ایشان همان پسر خانواده هستند که به گفته احترام برومند در کارهای خانه کمک‌حال همسرش است.

سارا جمال‌آبادی