پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

زمان زدگی یا سوارشدن بر زمان


زمان زدگی یا سوارشدن بر زمان

در تاریخ ۲۴ شهریور ۱۳۸۵, مراسمی در مسجد حجت اصفهان به مناسبت بیست و هفتمین سالگشت رحلت آیت الله طالقانی برگزار شد در این مراسم مهندس میثمی باعنوان قرآن و زمان از دیدگاه آیت الله طالقانی به سخنرانی پرداخت كه در پایان, از سوی برخی از حاضران, جلسه پرسش و پاسخ درباره موضوع سخنرانی درخواست شد و جلسه ای دیگر در اصفهان برگزار شد

در تاریخ ۲۴ شهریور ۱۳۸۵، مراسمی در مسجد حجت اصفهان به مناسبت بیست و هفتمین سالگشت رحلت ‌آیت‌الله طالقانی برگزار شد. در این مراسم مهندس میثمی باعنوان "قرآن و زمان از دیدگاه آیت‌الله طالقانی" به سخنرانی پرداخت؛ كه در پایان، از سوی برخی از حاضران، جلسه پرسش و پاسخ درباره موضوع سخنرانی درخواست شد و جلسه‌ای دیگر در اصفهان برگزار شد. آنچه می‌خوانید تقریرشده سخنرانی و پرسش و پاسخ‌های مربوط به جلسه هفتم مهرماه ۱۳۸۵ است. گرچه برخی از گزاره‌ها و فرازهای این بحث در شماره‌های ۳۷، ۴۰ و ۴۱ نشریه آمده و به‌ ظاهر تكراری است، ولی از آنجا كه درباره این بحث پرسش‌هایی جدی‌ مطرح شده، برای حفظ انسجام كلی مطلب، طرح مجدد و كلی آنها را سودمند دیدیم. امیدواریم خوانندگان عزیز به‌طور جدی با این بحث برخورد فعال كنند.

"و قل رب ‌ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنك سلطاناً نصیراً."(اسرا:۸۰)

بحث امروز ما طرح مسئله‌ای است كه تاكنون در مرحله اظهارنظر صاحبنظران باقی‌مانده است. این بحث با مباحثی كه در این سا‌ل‌ها مطرح شده متفاوت است، بحثی برون دینی نیست، درون‌دینی است و درون پارادایم قرآنی مطرح می‌شود.

نقطه شروع این بحث برای خود من، بن‌بستی است كه در سال ۱۳۵۲ با آن روبه‌رو شدیم و به انحرافی كه در سازمان مجاهدین به‌وقوع پیوست انجامید و به گفته مهندس سحابی ۱۲۰۰ سال جنبش اسلامی را به تأخیر انداخت.

مجاهدین جوانانی مخلص و عاشق و گل سرسبد جامعه بودند كه به تأیید بزرگانی، ازجمله آقایان آیت‌الله طالقانی، مهندس بازرگان، دكتر سحابی، آیت‌الله منتظری، آیت‌الله بهشتی، دكتر باهنر، دكتر گل‌زاده غفوری، آیت‌الله قاضی، علامه جعفری تبریزی، آیت‌الله مطهری و اعضای موتلفه و حجت‌الاسلام سید هادی خسروشاهی رسیده بودند، تا جایی‌كه حتی وقتی یك ساواكی، مجاهدی را می‌دید می‌گفت آرزو می‌كنم بچه‌هایم مثل شما باشند، چرا كه اهل هیچ خلافی نیستید و فقط كمی افراطی هستید. یعنی ویژگی‌های اخلاقی آنها روی ساواكی‌ها هم اثر گذاشته بود و حتی یك پرستار ساواك برای سلامتی مراد نانكلی گوسفند نذر می‌كند.(۱)

حركت نواندیشی دینی، از ملاصدرا، سیدجمال‌الدین اسدآبادی، اقبال، عبده، آیت‌الله طالقانی و... شروع شد و ادامه یافت، البته وقتی انجمن‌های اسلامی دانشجویان تشكیل شد، صحبتی از امام خمینی نبود. مزیت انجمن‌های اسلامی در این بود كه نخست، قرآن‌مدار بود، درحالی‌كه در آموزش‌های حوزه‌های علمیه، قرآن مهجور بود و درس رسمی نبود. دوم، گفته می‌شد آیا هدف از قرآن تنها بیان احكام نماز و روزه است؟ می‌گفتند خیر، این در رساله‌ها آمده است. هدف، احكام اجتماعی قرآن است و این، دومین مزیت نسبی انجمن‌های اسلامی بر حوزه‌های علمیه بود. احكام اجتماعی قرآن مواردی چون باب تعقل، شناخت، تحلیل، سازماندهی، حكومت و... بود. ماركسیست‌ها براساس مبانی خود تحلیل داشتند. ما می‌خواستیم ببینیم تحلیل اسلامی چیست؟ یا باب شناخت و سازماندهی مطرح می‌شد، این پرسش طرح می‌شد كه آیا ما علمی به نام دانش سازماندهی یا استراتژی داریم؟ در سال ۱۳۵۴ كه سازمان ضربه خورد، آقای مطهری در ۱۰ نوار شناخت خود گفتند كه موضوع شناخت، تنها حدود ۲۰۰ سالی است در دنیای اسلام باب شده است. در آن زمان ما معتقد بودیم بمب شناخت از بمب فیزیكی مهم‌تر است و مطرح می‌كردیم كه شناخت در اسلام چه جایگاهی دارد؟ اینها مسائل جدیدی بود. در این نهضتِ قرآن‌مداری و اولویت احكام اجتماعی قرآن بر احكام فردی بود كه انجمن‌های اسلامی ظهور كرد. در آغاز تأسیس نهضت آزادی هم توقع این بود كه نهضت این‌گونه باشد، اما نهضت‌آزادی این ویژگی را نداشت، البته نه این‌كه این‌گونه نباشد، یعنی تمام نیروهایش این‌گونه فكر نمی‌كردند. پس از سال ۱۳۴۲ بنیانگذاران سازمان مجاهدین به فكر اسلام روش‌مند افتادند و رویكردی به "پرتوی از قرآن" داشتند و الهامی از آن گرفتند و با توجه به دنیای روز، باب‌های "شناخت"، "تكامل" و "سازماندهی" را دنبال كردند، یا اقتصاد اسلامی مطرح شد كه درنهایت به نگارش كتابی به‌نام "اقتصاد به زبان ساده" انجامید. كتاب‌هایی چون "راه‌انبیا ـ راه‌بشر"، "شناخت"، "تكامل" و "تفسیرهای سوره محمد، انفال و توبه" نوشته شد.

این مراحل بسیار مثبت بود و مورد تأیید بسیاری از علمای نواندیش قرار داشت. در سال ۱۳۵۱ شهادت یاران اتفاق افتاد. در سال ۱۳۵۲، پس از آزادی من از زندان، بهرام آرام داستان سازمان را برایم تعریف می‌كرد. او می‌گفت در شهریور ۱۳۵۲ همه در كرج كنگره‌ای تشكیل دادیم. در آن كنگره بهرام آرام، علیرضا سپاسی، وحید افراخته، تقی شهرام، مجید شریف‌واقفی و ناصر جوهری هم حضور داشتند. آنها به این نتیجه می‌رسند كه ما كار قرآنی را آغاز كرده‌ایم و كتاب آموزشی ما قرآن بود. فرهنگ قرآنی را هم به جامعه دادیم و توقعی هم به‌وجود آمده بود، ولی خود ما در آن مانده بودیم؛ "كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكل‌ها." مشكل این بود كه در ابتدای ورود به قرآن با یك‌سری مسائلی روبه‌رو می‌شویم. برای نمونه می‌گوییم آیا دیالكتیك به‌عنوان روش تعقل برای ما كافی است؟ مرحوم علامه طباطبایی، منطق ارسطو را به‌عنوان روش تعقل پذیرفته بود، اما ما به‌دنبال آن بودیم كه خود قرآن چه روش تعقلی دارد. برای نمونه مرحوم سنگلجی كتاب "كلید فهم قرآن" را نوشته بود، به‌نام "محكم و متشابه". خود قرآن هم ادعا دارد كه محكم و متشابه كلید فهم و روش تعقل است. امام رضا(ع) می‌گوید باید در روایت‌های ما درایت كرد، روایت‌ها هم محكم و متشابه دارند. حتی اگر بخواهیم قرآن را با روایت تفسیر كنیم، در روایت‌ها هم محكم و متشابه وجود دارد. خود قرآن هم به‌ظاهر مدعی است كه در آن، آیات محكم و متشابه وجود دارد. تفسیر‌ها هم به این رسیده‌اند تا زمانی‌كه متشابه‌ها را به محكم‌ها ارجاع ندهیم، نمی‌توانیم به قطعیت برسیم. بنابراین باید بررسی می‌شد كه محكم و متشابه چیست؟ اینجا بود كه بچه‌ها در آن ماندند. در آن زمان مرحوم لاهوتی هم عضو سازمان بود و به بهرام آرام گفته بود ۷۰درصد آیات قرآن متشابه هستند كه باید كنار گذاشته شود و تنها ۳۰درصد آن محكم است. او بود كه برای نخستین‌بار "درصد" را در این زمینه مطرح كرد. تفسیر‌های موجود آن زمان را بچه‌‌ها همه خوانده بودند، بخصوص تفسیر "المیزان" علامه طباطبایی و "فی ظلال‌القرآن" سیدقطب خوانده شده بود. ثمره همه تفسیرها المیزان بود. در آنجا هم با نظر خود علامه، در محكمات قرآن، درمجموع هفده نظر بنیادین متفاوت وجود دارد. بچه‌ها گفته بودند اگر بنا باشد قرآن كتاب آموزش و راهنمای عمل باشد، چه باید كرد؟ چرا كه ۷۰درصد آیات متشابه هستند. علاوه بر نظر آقای لاهوتی، علامه هم در المیزان گفته بود باید به آیات متشابه ایمان داشت، ولی به آنها عمل نكرد. در نظر علامه، آیات محكم آنهایی هستند كه فقها در آنها شكی نداشته باشند و اجماع روی آنها وجود داشته باشد مثل نماز كه در مورد آن درنهایت، فرد احكام رساله‌ها را محكم تلقی می‌كند. چون همه فقها در اصل نماز شكی ندارند، بنابراین محكم است. حال باید دید آیات مربوط به قیامت، توحید، تعقل و تدبر چه می‌شود؛ یعنی نقض غرض بود. هویت ما این بود كه روی احكام اجتماعی كار شود، اما بعد دیدیم محكم، احكام فردی و فرعی تلقی می‌شود.

قرآن به ما می‌گفت: "...لم تقولون ما لاتفعلون كبر مقتاً عندالله ان تقولوا مالاتفعلون."(صف:۳ـ۲) گفته می‌شود بزرگ‌ترین گناه این است كه چیزی بگویید، ولی به آن عمل نكنید. ما به ۷۰درصد آیات اعتقاد داشته باشیم و با صوت بلند بخوانیم، اما به آن عمل نكنیم؟! این هم یك بحران بود. بنابراین بچه‌ها در سال ۱۳۵۲ به این نتیجه رسیدند كه اگر وضع بر این روال باشد كه هفده برداشت از محكمات قرآن وارد سازمان شود ـ سازمانی با مشی مسلحانه و زیر فشار صهیونیسم، امپریالیسم و ساواك ـ هفده انشعاب با بار مسلحانه از درون آن نتیجه می‌شود كه به جان هم می‌افتند. بهرام می‌گفت: بهتر است این كتاب را با احترام خاصی كه برای آن قائلیم، كنار بگذاریم و از آموزش‌ها حذف كنیم و به سراغ علم برویم. دست‌كم علم از نیوتن تا اینشتین، ۴۰۰ سال ثبات داشت و از اینشتین تا پلانك هم حدود ۳۰ سال ثبات داشت. اگر هم تبصره‌ای خورده، مشخص است. منظور از علم هم علم كلاسیك بود.

بحران دیگر، شیوه برخورد با آیات ناسخ و منسوخ بود. مطرح می‌شد كه آیات منسوخه دیگر كاربردی ندارد. باید به نظریات آن زمان توجه شود. گفته می‌شد منسوخ یعنی آیه بعدی آمده و جای این آیه را گرفته، بنابراین كل قرآن آیاتی دارد كه كاربرد ندارد، پس نتیجه گرفته شد كه چرا وقتمان را صرف مسائلی كنیم كه كاربردی ندارد. اگر بخواهیم ناسخ‌ها را هم دنبال كنیم، می‌بینیم مرز مشخصی وجود ندارد كه واقعاً چه چیزی ناسخ و چه چیزی منسوخ است. آیا آیات نهایی مدینه پس از ۲۳ سال باید آیه نهایی جامعه‌ای باشد كه تازه به اسلام روی می‌آورد؟ یا این‌كه هر جامعه‌ای باید مراحلی چون تحریم كم‌رنگ، تحریم پررنگ و تحریم مطلق را طی كند؟ و یا این‌كه برعكس، آیه نهایی تحریم شراب باید در آغاز هر جامعه‌ای كه می‌خواهد یك گام در جهت اسلام بردارد اجرا شود؟ ثمره انقلاب الجزایر هم مقابل ما بود كه تمام درخت‌های انگور را بریدند و گفتند شراب حرام است. وقتی هم كه گندم به جای آن كاشتند، بازده نداشت؛ درنتیجه اقتصاد خراب شد و ناچار شدند از كشور اشغالگر قرض بگیرند.

مجموعه این بحران‌ها موجب شد كه بچه‌ها هویت قرآنی خود را از دست دادند و آن را از آموزش‌ها حذف كردند. راه علم را هم كه رفتند، دیدند علم همه مسائل را حل نمی‌كند. كاخ علم هم به گفته پلانك چندین بار فروریخته است. در همین راستا بود كه بچه‌ها فلسفه علمی را دنبال كردند و آثار ماركس مورد توجه آنها قرار گرفت. وقتی انسان هویت قرآنی ـ دینی را از دست بدهد، محیط‌زده می‌شود، می‌خواهد ببیند در بیرون چه خبر است. در بین مكتب‌های موجود، مكتبی كه عصیانگری داشت و مبارزه می‌كرد و از سویی زیر شكنجه مقاومت می‌كرد و در دنیا صدا كرده بود، ماركسیسم بود. این مكتب در شوروی، چین، ویتنام و كوبا پیروز شده بود. چه‌گوارا و هوشی‌مینه نمادی برای جوانان و حتی مورد تأیید دكترشریعتی بودند. در شاخ آفریقا جنبش‌های ماركسیستی فعال بودند.

به هر حال ساده‌گزینی شد و ما با بحران‌هایی كه پیش از آن در ایران دیده نمی‌شد، روبه‌رو شدیم. در سال ۱۳۵۴، به‌دنبال بیانیه تغییر ایدئولوژی و آن برادركشی‌های جانگداز، بحث نجس و پاكی و جدایی‌ها رخ داد، به‌طوری‌كه سربازجوی ساواك، رسولی، گفته بود خط‌مشی ساواك سه مرحله دارد: نخست این‌كه ماركسیست‌ها را از مسلمانان جدا كنیم، دیگر این‌كه در ماركسیست‌ها اختلاف بیندازیم و درنهایت بین مسلمان‌‌ها اختلاف بیندازیم. حال ببینید كه آیا پس از انقلاب، مسلمانان نیز یكدیگر را حذف نكردند؟ اوایل انقلاب جدایی‌ها كامل بود. در بین ماركسیست‌ها هم خیلی اختلاف پیش آمد، یعنی تا درصد زیادی خط ساواك تحقق پیدا كرد.

همان‌طور كه گفته شد، این زاویه ورود ما به این بحث و انگیزه من از مطرح‌كردن آن بود. در سال ۱۳۵۱ در زندان روی موضوع محكم و متشابه كار شد. مسعود رجوی هم در زندان قصر جزوه‌ای نوشت ـ البته كار جمعی بود، اما به قلم مسعود رجوی ـ باعنوان "دینامیزم قرآن". در آن مطرح شده بود كه محكم زیربناست و متشابه روبنا، یعنی تا این حد از انسجام پیش رفته بود. در این انسجام دیالكتیك تاریخ و دیدگاه‌های ماركس نقش داشت. خود ماركس هم معتقد است گاهی زیربنا و گاهی روبنا اصل است و رابطه متقابل زیربنا و روبنا و حتی تقدم و تأخر آن را می‌پذیرد. در مورد محكم و متشابه نمی‌شد اینها را مطرح كرد. وقتی من آن را به زندان شیراز بردم، مهندس سحابی آن را خوانده بود و مطرح شد كه بحث جسورانه‌ای است و جرأت می‌خواهد كه انسان آن را مطرح كند. ضمن این‌كه ظاهر آن را پذیرفت، ولی‌گفت این دیدگاه تاریخی را نمی‌شود حاكم بر قرآن كرد. در سال‌های ۵۵ـ۱۳۵۱ در زندان شیراز هم روی این موضوع بحث می‌كردیم.

در زمستان ۱۳۵۲ كه مخفی شدم، به نقل از بهرام آرام با چنین بحرانی آشنا شدم. من مدت كمی بیرون بودم و فرصتی برای كار روی آن نداشتم. پس از بازداشت مجدد در سال ۱۳۵۳ و گذراندن دوران انفرادی، در سال ۱۳۵۵ در زندان عمومی قصر، بچه‌ها به‌طور جمعی روی آن كار ‌كردند. پس از پیروزی انقلاب در اصفهان شش جلسه عمومی درباره محكم و متشابه برگزار كردیم كه در جلسه ششم موضوع بحث "محكم و متشابه در جنگ" بود و به‌دنبال آن بچه‌ها به جبهه رفتند و این بحث موقتاً متوقف شد. پس از تعطیلی "راه مجاهد" در سال ۱۳۷۲، حدود ۲۰نفری بودیم كه دوباره به‌مدت دوسال روی آن كار كردیم و در این زمینه با منبع جدیدی كه همان "پرتوی از قرآن" بود آشنا شدیم. آقای طالقانی در زندان اوین با بچه‌هایی كه تغییر ایدئولوژی داده بودند صحبت كرده بود و با علم به نیازهای آن زمان، توشه‌گیری از آل‌عمران را در زندان اوین به رشته تحریر درآورده بود كه پس از انقلاب چاپ شد. جزوه‌ای باعنوان "محكمِ متشابه و متشابهِ محكم" در ۷۰ نسخه برای نظرخواهی تكثیر كردیم. در دور دوم نیز ۱۰۰ نسخه برای نظرخواهی دادیم. حركتی در بستر زمان شد تا درنهایت در سال ۱۳۸۳ مجدداً نشستی پنج‌نفره داشتیم كه حاصل آن كتابی بود باعنوان "زمان در متن دین".

لطف‌الله میثمی

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ در آن فضا یكی از دلایل غرور تشكیلاتی، همین تأییدها بود.

۲ـ نزل علیك الكتاب بالحق مصدقاً لما بین یدیه و انزل التورات والانجیل من قبل هدی للناس و انزل الفرقان... این كتاب را در حالی‌كه موید آنچه [از كتاب‌های آسمانی] پیش از خود می‌باشد، به‌حق [و به‌تدریج] بر تو نازل كرد و تورات و انجیل را... پیش از آن برای رهنمود مردم فرو فرستاد و فرقان [= جداكننده حق از باطل] را نازل كرد.

۳ـ و مصدقاً لما بین یدی من التورات و لاحل لكم بعض الذی حرم علیكم و جئتكم بایه من ربكم فاتقواالله و اطیعون. و [می‌گوید: "آمده‌ام تا] تورات را كه پیش از من [نازل شده] است تصدیق‌كننده باشم و تا چاره‌ای از آنچه را كه بر شما حرام گردیده، برای شما حلال كنم و از جانب پروردگارتان برای شما نشانه‌ای آورده‌ام. پس، از خدا پروا دارید و مرا اطاعت كنید."


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.