جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مروری بر ۲۸ سال قوم گرایی در ایران


مروری بر ۲۸ سال قوم گرایی در ایران

در ۲۸ سال گذشته, قوم گرایی نفی و انكار شد تا مردان حكومت , مجبور به مواجهه با این پدیده ی خاص دنیای مدرن نباشند, اگرچه فراهم آوردن زمینه ی مشاركت سیاسی برای نخبگان قوم گرا می توانست در تخفیف شعله های برخاسته از قوم گرایی و جلوگیری از سیاسی شدن اختلافات زبانی و مذهبی نقشی اساسی ایفا كند

در سال‌های پس از انقلاب، ناسیونالیسم و ملی‌گرایی اگرچه می‌توانست همچون پایه‌های تثبیت دولتی انقلابی عمل‌كند اما ایدئولوژی جدید، میانه‌ای با ناسیونالیسم نیافت؛ چه آن‌كه ملی‌گرایانی كه در دولت موقت حضور داشتند نیز متفاوت از ایدئولوژی مسلط می‌اندیشیدند و اگرچه ساختار حكومت جدید بر پایه‌ی تمركز‌گرایی برقرار شد، اما نام‌بردن از ملی‌گرایی و حتی گفتن و شنیدن از "مصدق" به‌عنوان نماد ملی‌گرایی، به جرمی نانوشته تبدیل شد. از این‌رو بود كه ملی‌گرایی وطنی و ناسیونالیسم قومی از یك‌جنس شناخته شد و مقوله‌ای در مقابل ایدئولوژی حاكم. در ۲۸ سال گذشته، اسلامیت و ایرانیت همراه با یكدیگر همیشه حاضر بودند اما اگرچه اسلامیت اجازه یافت تا هراز چند‌گاهی مرزهای ایرانیت را نیز كنار زند، ایرانیت در جمهوری اسلامی نمی‌بایست و نتوانست عرصه‌ی عرض اندامی جدا از اسلامیت بیابد. اگرچه سمبل‌های ملی‌گرایی دیگر چندسالی است كه به ابزاری برای جلب توجه نخبگان و افكار عمومی تبدیل شده است.

با تورق كتاب قطور قومیت در ایران، به‌دست می‌آید كه در ۲۸ سال گذشته، هیچ‌گاه مواجهه‌ی منطقی با مسأله‌ی قومیت‌ها به عنوان اولویتی برنامه‌ای تعریف نشده است. صدای قوم‌گرایی اما در پس سایه‌ی سنگین "امنیت"، نه‌تنها خاموش نشد كه بازتولید سمبل‌ها و سنن را برای جذب بیش‌تر نخبگان موجب شد. در ۲۸ سال گذشته، قوم‌گرایی نفی و انكار شد تا مردان حكومت‌، مجبور به مواجهه با این پدیده‌ی خاص دنیای مدرن نباشند، اگرچه فراهم‌آوردن زمینه‌ی مشاركت سیاسی برای نخبگان قوم‌گرا می‌‌توانست در تخفیف شعله‌های برخاسته از قوم‌گرایی و‌جلوگیری از سیاسی‌شدن اختلافات زبانی و مذهبی نقشی اساسی ایفا كند. فراهم آوردن این فضا نه غیرممكن بود و نه غیر‌منطقی، اما به‌راستی چرا هم غیر‌ممكن پنداشته شد و هم غیر‌منطقی؟ باید در "تمركزگرایی" نظام برآمده از انقلاب اسلامی چرخی زد و این اندیشه را به تحلیل گذاشت، تا شاید نیمه‌ی تاریك داستان هویدا گردد.

انقلاب ۵۷ در ایران، انقلابی اسلامی بود. انقلابی اسلامی كه البته صبغه‌های سوسیالیستی در متن حركت آن همچون اكثر انقلاب‌های قرن، پررنگ‌تر جلوه‌كرد. سودای عدالت و برابری، عامل خیزش شرق و غرب تا شمال و جنوب ایران شد و این‌چنین بود كه انقلاب ۵۷ به‌ثمر نشست و از ره‌آورد آن، مطالبات مدفون‌شده‌ی ایرانیان مجالی برای تحقق یافت. اما از همان فردای انقلاب و در روزهایی كه انقلابیون مسلط پایه‌های حكومتی متمركز براساس ایدئولوژی رسمی را محكم می‌كردند، این گروه‌های قومی بودند كه ناراضی از نادیده‌انگاشتن حقوق خود توسط نودولتیان، هرچه اوراق قانون‌اساسی جدید را ورق‌زدند، نشانی از خواسته‌های اعلام‌شده‌ی خویش ندیدند؛ چه آن‌كه دولت اسلامی انقلابی نیز در حكومت متمركز، محملی برای طرح مستقل مسایل گروه‌های قومی كُرد یا بلوچ و آذری فراهم نكرده و بدین‌ترتیب زنگ محدودیت را نواخته بود. اما در اصل نوزدهم قانون اساسی تازه، كه ضمن اشاره به برابری تمام شهروندان كشور آمده بود:" تمام مردمان ایران از هر قوم و قبیله كه باشند از حقوق مساوی برخوردارند." اكنون با مرور این دو اصل قانون‌اساسی درمی‌یابیم كه نه خواسته‌های قومی، خواسته‌هایی شگرف و ساختارشكن هستند و نه احقاق آن‌ها خارج از ظرفیت قوانین حكومتی ایران است. هرچه هست اما در طول ۸۰ سالی كه از طرح "مسأله‌ی قومیت" در ادبیات سیاسی ایران می‌گذرد، نه‌تنها گشایشی در باب بسته‌ی مطالبات قومی حاصل نشده كه هر روز بر پیچ و خم این گره نیز افزوده شده است؛ گرهی كه روزی گروه‌های قومی و دیگر روز حكومت‌گران مركزی آن‌را پیچیده‌تر ساختند. آیا نباید صفحات این داستان پیچیده اما به‌واقع ساده‌ی قومیت و قوم‌گرایی در ۲۸ سال گذشته ایران را ورق زد؟

اگرچه آذری‌ها اصلی‌ترین قومیتی بودند كه در روند انقلاب ایفای نقش كردند، اما انقلاب اسلامی كه البته كردها نیز در آن مشتاقانه شركت‌كردند، فرصت تازه‌ای به رهبران برخی گروه‌های سیاسی كُرد داد تا از خودمختاری سخن بگویند؛ اما رهبران انقلاب چنین درخواست‌هایی را منطبق با ایدئولوژی اسلامی حكومت نمی‌دانستند و از همین‌روی آیت‌الله خمینی پس از طرح چنین مباحثی مكرراً و در موارد گوناگون بر برابری قومیت‌ها در ایران تأكید می‌كرد:"من مكرراً اعلام‌كرده‌ام كه در اسلام نژاد و زبان، قومیت و ناحیه مطرح نیست. تمام مسلمین چه اهل سنت و چه شیعی برادر، برابر و هم‌برخوردار از مزایا و حقوق اسلامی هستند...." اما اِعمال فشار گروه‌های سیاسی كُرد همچون حزب دموكرات كردستان و گروه كومله، بار دیگر نیز بیان چنین سخنانی را از جانب رهبر انقلاب موجب شد كه "بعضی از همین‌هایی كه با اسلام مخالف هستند... دست و پا می‌زنند كه جدا كنند گروه‌ها را از گروه، پخش كنند بین مردم كه كردها علیحده‌اند، عرب‌ها علیحده‌اند، فارس‌ها علیحده‌اند، ترك‌ها علیحده‌اند، بلوچ‌ها علیحده‌اند و این‌ها را گروه‌گروه كنند؛ درصورتی‌كه اسلام برای هیچ‌كس امتیازی قایل نیست، اِلا برای آن كه به طریق اسلام رفتاركند و متقی باشد." اما گروه‌های كُرد پس از درخواست خودمختاری برای كردستان، منتظر پاسخ دولت نماندند و درصدد برآمدند تا كردستان را در كنترل خود بگیرند. به‌این‌ترتیب بود كه در اسفندماه ۵۷ و درست یك‌ماه پس از پیروزی انقلاب، این گروه‌ها در كردستان شورش‌هایی را به‌راه انداختند. آیت‌الله خمینی در ۱۶ اسفند برای مردم كُرد پیامی فرستاد و طی آن پیام اعلام‌كرد كسانی كه به پادگان‌های ارتش حمله می‌كنند، نه مسلمان كه عوامل خارجی هستند. در این گیرودار بود كه مهدی بازرگان هیاتی را به ریاست داریوش فروهر، وزیر كاری كه خود نیز "كُرد" بود برای مذاكره باگروه‌های كُرد به كردستان اعزام‌كرد. گروه‌های كُرد در این مذاكره با ارایه‌ی برنامه‌ای هشت ماده‌ای خواستار شناسایی رسمی خودمختاری كردستان در قانون‌اساسی جدید شده بودند. در این برنامه همچنین تأكید شده بود كه علاوه بر كردستان سه استان ایلام، كرمانشاه و آذربایجان غربی نیز باید بخشی از كردستان خودمختار باشند. در طرح مذكور بر شناسایی زبان كُردی به‌عنوان زبان رسمی كردستان نیز تأكید شده بود. اما حوادث بعدی در كردستان این مذاكرات را بی‌نتیجه گذاشت. وقتی در فروردین ۵۸، سنندج به تصرف شورشیان كُرد درآمد و در خرداد ۵۸ گروه‌های كنترل‌كننده‌ی شهر، شورای موقت انقلابی تشكیل دادند. گسترش شورش به دیگر شهرها و توسل سریع گروه‌های سیاسی مسلح كُرد به اقدامات خشونت‌آمیز در همان روزهای اولیه انقلاب، باعث ایجاد ترس و هراس و عدم حمایت از خواسته‌های این گروه‌ها در كشور شد. به‌این‌ترتیب مردادماه ۵۸ و پس از دستور رهبرانقلاب به ارتش، شهرهای تحت‌كنترل گروه‌های مسلح كُرد به تصرف ارتش درآمد و ازآن‌پس بود كه مناطق كردنشین به‌عنوان منطقه‌ی خطر برای حكومت مركزی شناخته شد. آغاز جنگ ایران و عراق اما بار دیگر مناطق كردنشین را در كانون توجه قرارداد؛ وقتی تعدادی از گروه‌های كُرد به رهبری قاسملو از عراق حمایت‌كردند. اگرچه در مقابل نیز گروه‌های كُرد عراقی نظیر حزب دموكرات كردستان عراق و اتحادیه‌ی میهنی كردستان عراق از ایران حمایت‌كرده و حتی در جنگ با گروه‌های كُرد ایرانی به دولت یاری رساندند. با پایان‌یافتن جنگ ایران و عراق، حزب دموكرات كردستان ایران با میانجی‌گری اتحادیه‌ی میهنی كرستان عراق، پیشنهادهایی را به جمهوری اسلامی برای رسیدن به یك راه‌حل مسالمت‌آمیز درباره‌ی كردستان ارایه داد. اما در ۲۲ تیرماه ۶۸ و در جریان دومین دور این مذاكرات در شهر وین، قاسملو و پنج تن دیگر از مذاكره كنندگان كُرد در یك اقدام تروریستی به قتل رسیدند. صادق شرفكندی، جانشین قاسملو نیز در سال ۱۳۷۰ و در برلین مورد سوءقصد قرارگرفت و ترور شد. رهبر جدید حزب دموكرات یعنی كاك مصطفی در سال ۷۱ و در گفت‌وگویی مطبوعاتی از جدایی منطقه‌ی كردستان از ایران سخن‌گفت و به‌این‌ترتیب است كه ازآن‌پس تاكنون مسؤولان حكومتی همواره با عینك امنیتی به تحولات این منطقه می‌نگرند.

تحركات گروه‌های قومی در بلوچستان اما رویه‌ای متفاوت از كردستان داشته است. اگر "زبان كردی" عاملی برای برانگیختن مردم و ابزار گروه‌های سیاسی كُرد بود، اما مذهب در تحولات قومی بلوچستان نقش اول را ایفا كرده و می‌كند. وقوع انقلاب اسلامی كه اقتدار دولتی را موقتاً تضعیف‌كرد، منجر به ظهور چند سازمان سیاسی بلوچ شد. در این میان حزب "اتحاد مسلمین" تحت رهبری مولوی عبدالعزیز ملازاده، بیش‌تر نماینده‌ی بلوچ‌های اهل سنت در ایران بود تا بیان‌گر گرایش‌های سیاسی و محلی منطقه‌ی بلوچستان. مولوی عبدالعزیز كه بر كرسی نمایندگی مردم بلوچستان در مجلس خبرگان قانون‌اساسی اسلامی تكیه زده بود به پیروان خود دستور داد تا در فروردین ۵۸ به استقرار جمهوری اسلامی ایران رأی دهند اما در رفراندوم مربوط به قانون‌اساسی جمهوری اسلامی در آذرماه ۵۸ شركت نكرد؛ چرا كه در آن، تشیع به‌عنوان مذهب رسمی كشور اعلام شده بود. حزب اتحاد مسلمین در آغاز به جمهوری اسلامی خوش‌بین بود و مولوی عبدالعزیز برخلاف همتایان كُرد خود از گروه‌های مخالف ضد رژیم در بلوچستان حمایت نكرد. او در فروردین ۵۸ با آیت‌الله خمینی ملاقات‌كرد و پس از آن دیدار به بلوچ‌ها ندا داد كه "همه‌ی خواسته‌های شما پذیرفته شده است." مولوی از بلوچ‌ها خواست كه در انتخابات ریاست‌جمهوری دی‌ماه ۵۹ شركت‌كنند. به‌این‌ترتیب این حزب به‌رغم برخی اختلاف نظرها با مركز، از اتخاذ موضعی رادیكال در قبال دولت مركزی اجتناب می‌كرد. به‌هر‌حال گرایش‌های سیاسی بلوچ‌ها در ایران هرگز قابل‌مقایسه با تحولات كردستان نبوده است. به‌علاوه صبغه‌ی مذهبی مردم منطقه همچون مانعی در مقابل رشد گروه‌های چپ‌گرای غیرمحلی ایفای نقش كرده است.

مریم شبانی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.