جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
همه احتیاج داریم بیاموزیم
جامعه از اقشار تحصیلکرده و به خصوص پزشکان، انتظاراتی دارد که از عامه مردم با تحصیلات پایینتر متفاوت و فراتر است. برآوردن این انتظارات، نیازمند مهارتهایی است که از سایر گروهها انتظار نمیرود. این توقع عمومی، حتی تا درون خانواده هم امتداد مییابد و فردی که همسر پزشک دارد، از او انتظار بیشتری نسبت به سایرین دارد و متوقع است که همسرش فرهیختهتر و عاقلتر از بقیه رفتار کند. در روابط اجتماعی نیز، عموما و در بیشتر حوزهها جامعه تواناییهایی فراتر و عملکردی متفاوت از سایرین را از پزشکان طلب میکند. تلقی عمومی این است که یک پزشک در ترافیک نباید همچون دیگران بیقراری کند، بوق بزند و یا جنجال به پا کند و در شرایط پرتنش و مشکلساز انتظار و فریاد کشیدن و ناسزا گفتن از او نمیرود و جامعه همواره به وی این پیام را میدهد و میگوید: «شما پزشک هستید، از شما بعید است.»
این توقعات بالاتر از استانداردهای معمولی جامعه از پزشکان، به دلیل همان عمومیتی که دارد، موضوعی کم و بیش آشنا برای همه است اما در سوی دیگر ماجرا لازم است بدانیم که مدیریت این انتظارات جامعه، نیازمند برآورده شدن پیشنیازهایی است. اما این پیشنیازها کداماند؟
● دانش، بینش، مهارت
اگر از زاویه مدیریتی به این موضوع نگاه کنیم، درمییابیم که بخشی از آن به دانش و بخشی دیگر به بینش بازمیگردد و قسمت عمدهای از آن را هم مهارت تشکیل میدهد. بنابراین مهارتهای ارتباطی و روندی که فردی از کودکی با گذر از آن به جرگه پزشکان وارد میشود، موضوعی مهم و قابل بررسی است.
در دوره ابتدایی و دبستان افراد پزشک و غیرپزشک، از نظر آموزش مهارتها تفاوت عمدهای وجود ندارد، جز اینکه افراد با توان هوشی و استعداد بیشتر به تدریج از سایرین جدا میشوند. تفاوتها از اواسط دوره راهنمایی شروع میشود و اوج آن در دوران دبیرستان است که افراد مشغول به تحصیل و جهتگیریهای تحصیلی آینده هستند. در این زمان، خانوادهها برای بچههای خود به ویژه آنهایی که از استعداد تحصیلی بالاتری برخوردار بودند، برنامهریزی میکنند.
به عبارت بهتر، اوقات فرزندان خود را با برنامههای منسجم، به سمت انتظارات خود پیش میبرند و با کلاسهای تقویتی، معلم خصوصی و کلاسهای جانبی، به فرزندان خود مهارتهایی را میآموزند و یا اینکه خود بچهها با وقت بیشتری که برای درس خواندن اختصاص میدهند، سعی در فراگیری مهارتهایی که از آنها انتظار میرود، دارند. به این ترتیب، مهارتهای ورود به دانشگاه را به آنها میآموزیم. اما بد نیست که با هم دوباره به این دوره نگاه و این مسیر را از منظر مهارتهای مورد نیاز برای برآورده ساختن استانداردهای جامعه و پیشنیازهای آن بررسی کنیم. این دوره که همزمان با نوجوانی فرد است، حد فاصل دو دوره کودکی و بزرگسالی است.
به عبارت بهتر، در این دوره است که کودک فرصت به دست آوردن ابزار و وسایل بزرگسالی را دارد و عمدهترین این ابزار و وسایل، همان مهارتهاست. بخشی از این مهارتها، مهارتهای ذهنی است، مانند اینکه فرد بیاموزد تفکر نقادانه و اصلاحی داشته باشد، خلاقیت را تجربه کند و درگیر مساله شود و مهارتهای حل مساله را گام به گام بیاموزد. بخش دیگر مهارتهای ارتباطی است، مانند ارتباط با انسانهای دیگر و اینکه چگونه با دیگران تعامل کند و بخش دیگر این مهارتها هم در ارتباط با خود فرد است، مانند اینکه بفهمد ارزشمند است و یا اینکه خصوصیات کار ارزشی و فرد ارزشمند در چیست؟
● فرصتهای طلایی سوخته
همانطور که پیداست، هر سه این مهارتها در تعامل با دیگران و در دل اجتماع به دست میآید و تنها آگاهی از آنها به وسیله خواندن برای به کار بردن این مهارتها کافی نیست و به تمرین و ممارست در دل تعاملات انسانی در اجتماع نیاز دارد. اما به طور کلی، متأسفانه از افرادی که در رشتههای برتر و به خصوص پزشکی قبول میشوند، این فرصت طلایی تعامل با دیگران سلب میشود، زیرا در این افراد با استعداد، تنها بر مهارتهای ورود به دانشگاه تمرکز کردهایم. چند سال پیش، وزارت علوم از دانشجویان تازه وارد، آزمونی برای اندازهگیری مهارتهای ارتباطی گرفت.
متاسفانه در گزارش اولی که از این تحقیق و نتایج آزمون منتشر شد، مشکلدارترین دانشجویان ورودی، دانشآموختگان مدارس تیزهوشان و شاهد بودند. یعنی در روند اجتماعیشدن افراد برتر مدارس تراز اول، اختلال وجود داشت و این افراد دارای نقص در مهارتهای ارتباطی بودند. این بچهها به طور عمده در گروه آزمایشی علوم تجربی وارد شده، جذب گروه پزشکی و به طور خاص جذب رشته پزشکی میشوند. این در حالی است که زمان مناسب و طلایی برای فراگیری این مهارتها از سوی فرد، خانواده و نظام آموزش از دست رفته است.
اما با کمال تأسف، در ادامه مسیر هم این ماجرا ادامه دارد. یعنی در دوره دانشگاه نیز به لحاظ محتوای درسها و مسوولیت و آزمونهای متعدد، افراد با تنشهای زیادی طی دوره روبهرو هستند و در این زمان جامعه، خانواده و خود فرد، از وی تنها بهتر درس خواندن را انتظار دارند. این روند همان اتفاقی است که در دوره نوجوانی شروع شده و همچنان ادامه مییابد. نتیجه اینکه پزشکی از دانشگاه فارغالتحصیل میشود که به لحاظ دانش نظری و مهارتهای تکنیکال و حرفهای، چیزهایی را آموخته است که تمامی اینها در بهترین حالت تنها برای تشخیص و درمان بیماریها به کار خواهد آمد ولی مهارتهایی که برای زندگی و تعامل با آن لازم است، نیاموخته است. از سوی دیگر، در این زمان جامعه و خانواده بدون توجه به این پیشنیازهای بر زمین مانده، توقعاتی فراتر از حد معمول را بر این گروه اعمال میکند و عملکردی بهتر و بالاتر را از آنها میطلبد، به گونهای که حتی فرزندان این پزشکان به علت اینکه فرزند دکتر هستند و در مدرسه زیر فشار بیشتری برای برآورده ساختن استانداردهای بالاتر قرار میگیرند.
این در حالی است که او مهارت فرزندپروری را کمتر از دختری که پزشک نیست، دارد. یعنی برای مثال، این احتمال که یک دختر غیردانشجوی پزشکی چند ساعت بچه خواهرش را نگهداری کرده باشد، بسیار بیشتر از این است که یک دختر دانشجوی پزشکی این کار را انجام داده باشد و خانواده از یک دانشجوی پزشکی چنین انتظاری را ندارد. حال چه طور است که این فرد به محض فارغالتحصیل شدن و گرفتن عنوان دکتر، باید استانداردهایی فراتر از معمول را پاسخگو باشد؟
● تناقضهای اقتصادی پزشکان
همین تناقض در شرایط مالی و اقتصادی نیز حاکم است. یک پزشک به لحاظ بهرهمندی از مواهب مادی انتظاراتی از جامعه و خودش دارد که به هیچ وجه با واقعیت همسو نیست، به خصوص برای پزشکان عمومی که گاهی حتی از نظر گذران زندگی و معیشت در تنگنا هستند. حال در این شرایط گاهی خانوادهها حمایت مالی میکنند که خود سبب آسیب میشود و وابستگی ایجاد میکند که این وابستگی به دشوارتر شدن شرایط کمک میکند.
در این شرایط چون آموزش پزشکی به چگونگی ارتباط موثر با بیمار نیز به طور عمیق و عملی نپرداخته است، فرد در مسایل شغلی و حرفهای نیز خود را از آن انتظاری که جامعه و خودش از زندگی و آغاز این رشته در سر داشته بسیار دور میبیند. در این شرایط، فرد کاملا برای خشم، غم، افسردگی و اضطراب آمادگی مییابد و این شرایط قسمتی از زمینههای ابتلا به مشکلات جدیتر را محقق میکند. حال چه باید کرد؟
اولین نکتهای که به نظر میرسد، این است که پزشکان ما باید قسمتی از این مهارتها را در دوره دانشجویی بیاموزند، اما بخش عمدهای از این جامعه فارغالتحصیل و از سیستم آموزشی جدا شده و حال به عنوان پزشک هستند. درباره این گروه نکته مهم این است که در نگرش افراد این نکته ایجاد شود که اینها مهارتهایی است که باید بیاموزم، همه مشکلاتی دارند و اشکالی هم ندارد، از سنم هم نگذشته و مهمتر از همه اینکه میتوانم بیاموزم.
در پایان نباید فراموش کرد که پرداختن رسانهها و به ویژه نشریاتی که مخاطب خاص جامعه پزشکی دارند، در این مسیر بسیار مهم و تأثیر گذار است. این کار میتواند نگرش جدیدی را ایجاد کند و اینکه همه احتیاج داریم بیاموزیم.
دکتر فرشته موتابی
روانشناس و عضو پژوهشکده مطالعات خانواده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست