سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

تابلوهای جا به جا شده


تابلوهای جا به جا شده

سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» را به استعمار پیر, انگلیس نسبت داده اند اما حقیقت آن است که این سیاست ریشه دارتر از رژیم انگلیس است و به «سیاست اموی» برمی گردد

سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» را به استعمار پیر، انگلیس نسبت داده اند اما حقیقت آن است که این سیاست ریشه دارتر از رژیم انگلیس است و به «سیاست اموی» برمی گردد. امیرمؤمنان علی علیه السلام در یکی از مکاتبات با معاویه، وی را ملامت کرد که تو در ماجرای قتل خلیفه سوم، آنجا که او به کمک تو نیاز داشت و از تو یاری خواست به یاری وی نشتافتی اما آنجا که اقتضای فرصت طلبی بود و کار از کار گذشته بود مدعی حمایت و یاری از خلیفه مقتول شدی. براساس همین سیاست اموی بود که پس از قتل خلیفه سوم، فصل تازه ای در تاریخ آغاز شد، فصلی که در آن اختلاف میان امت اسلامی حرف اول را می زد. تحریک اصحاب جمل برای پیمان شکنی و شورش علیه امیرمؤمنان و پس از آن تدارک کارزار صفین میان اهل قبله و سرانجام به سر نیزه کردن قرآن و ایجاد دو دستگی و فشلی در میان سپاه امام، همه از یک خاستگاه سرچشمه می گرفت و آن سیاست «تفرقه بینداز و نابود کن» بود.

معاویه منت دار عمر و عاص بود که بارها شیوه نیرنگ و فریب و تفرقه افکنی را به وی آموخت. اما همین معاویه یکجا عمرو را لعنت کرد. ماجرا به روزگار پس از صلح با امام حسن(ع) برمی گردد آنجا که عمرو به همراه ولید بن عقبه، عتبه بن ابی سفیان و مغیره بن شعبه، معاویه را تحریک کردند حالا که غلبه کرده و حاکم شده، حسن بن علی(ع) را بخواند تا دسته جمعی آن حضرت را سرزنش کنند و ناسزا بگویند. تاریخ به تفصیل این ماجرا و پاسخ های کوبنده و روشنگر امام حسن(ع) را روایت کرده است که چگونه به رسوایی معاویه و اطرافیان وی منجر شد تا بدانجا که معاویه به عمرو و آن ۳ نفر دیگر گفت: «خدا شما را خیر ندهد که مرا به ارتکاب این خطا واداشتید. من هشدار داده بودم که شما را یارای معارضه با پسر علی نیست. به خدا سوگند که او از جای خود برنخاست مگر که تاریکی، اینجا را فرا گرفت. دور شوید از من که خدا خوار و رسوایتان کند.»

امام حسن(ع) در آن مجلس یکایک این چهار نفر را معرفی کرد و در اوصاف عمرو عاص، وی را پوینده راه فتنه و اختلاف خواند: «ای پسر نابغه! پنج نفر از مردان قریش ادعای پدری تو را دارند و در آن میان آن که نسبش از همه پست تر و فرومایه تر بود، بر دیگران پیروز شد، همان (عاص) که با رسول خدا(ص) دشمنی کرد و او را ابتر خواند تا آیه نازل شد که ان شانئک هو الابتر. تو در تمام جنگ ها رویاروی رسول خدا(ص) جنگیده ای، او را آزرده ای، سخنان زشت گفته و نیرنگ زده ای... تو همانی که برای بازگرداندن جعفر طیار به حبشه رفتی... تو همان کسی هستی که برای عثمان در این دنیا آتشی برافروختی و خود به فلسطین گریختی. پس چون خبر کشته شدن او به تو رسید، گفتی من ابوعبدالله هستم که چون زخمی را بیابم، با انگشتم آن را می شکافم و می خراشم و به خون می آورم. سپس به معاویه پیوستی و دینت را به دنیایت فروختی... تو نه عثمان را از روی دوستی یاری کرده ای و نه هنگامی که مظلومانه کشته شد به خاطر او خشمگین شدی.»

تاریخ ۰۳ ساله پس از انقلاب ما با وجود برخی تفاوت ها، از این جهات شباهت بسیاری به تاریخ ۰۳ ساله صدر اسلام دارد. جبهه ضدانقلاب خارجی و داخلی همانند صدر اسلام، وقتی پیروزی جبهه ایمان را دید و از جنگ های رویارو طرفی نبست، به همان ترفند اموی اقتدا کرد. یافتن یا درست کردن زخم اختلاف و سپس شکافتن و عمق دادن به آن تا جایی که خون بیفتد. دشمن در ۰۳ سال گذشته به دفعات تلاش کرد منازعه را به داخل زمین انقلاب بکشاند و خود انقلاب و ارز ش ها و دستاوردها و یاران آن را «محل نزاع» کند. از نگاه دشمن، در این پروژه نه مردم معاف بودند و نه رجال صاحب نام و حلقه اطرافیان آنها. قومیت ها، اقشار مختلف، گرایش های مذهبی گوناگون، احزاب و طیف های سیاسی رقیب و... هیچ یک از این طمع و دست درازی دشمن مصون نبوده اند. در این پروژه ۲ کار همزمان انجام شد.

۱) برجسته کردن نقاط اختلاف و افتراق در جبهه انقلاب

۲) کم رنگ کردن مرزها و تضادهای بنیادین میان دو جبهه انقلاب و ضدانقلاب.

دشمن کوشید از یک سو جهت فلش تابلوهای راه نما و تابلوهای هشداردهنده را عوض کند واز سوی دیگر تابلوهای انحرافی را دست عوامل خود بدهد. بنابراین بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، گروهک های لیبرال وابسته به آمریکا و سلطنت طلب و ملی گرایان حامی رژیم طاغوت، یکجا مدعی جمهوریت و آزادی و دموکراسی و حقوق بشر شدند و به جای اینکه این مطالبات را از دولت مستکبر و ستمگر آمریکا و متحدان انگلیس- صهیونیست آن و یا از حامیان داخلی رژیم مستبد و خودکامه پهلوی مطالبه کنند، از جمهوری اسلامی طلبکار شدند. به جای اینکه گروهک تروریستی منافقین را به خاطر جنایات وحشیانه ۶ و ۷ تیر، ۸ شهریور- و ده ها از این نوع- محکوم کنند به جمهوری اسلامی اعتراض کردند که چرا با گروهک های محارب برخورد می کند. به جای آن که نهضت آزادی و ابراهیم یزدی و عباس امیر انتظام را سرزنش کنند که چرا به استخدام لانه جاسوسی شیطان بزرگ درآمده اند، نظام و دانشجویان انقلابی را آماج اتهام و ترور شخصیت قرار دادند که چرا اسناد را منتشر کرده و به برخی جاسوسان سخت گرفته است. به جای سرزنش عوامل کودتا و غائله های مرزی یا تشنجات خیابانی، جمهوری اسلامی را متهم به سرکوب و اختناق کردند.

از جنایت های باند تروریستی مهدی هاشمی و شب نامه نویسی و اختلاف افکنی این باند بین سران و مسئولان نظام، اغماض کردند و به انقلاب حمله کردند که فرزند! خود را می خورد و رأفت به خرج نمی دهد. به زعم این گروهک حقوق ملت ستم کشیده و مصالح و امنیت آنها آن قدر بی ارج و قدر بود که به سادگی می شد از آن گذشت یا بر سرش معامله کرد. در این میان آنچه عجیب می نمود این بود که شماری از اعضای جبهه خودی در این وارونگی دفاع از نقض کنندگان حقوق عمومی- به جای دفاع از حقوق عمومی- به جانب منافقین و مستکبران میل کردند تا آنجا که به کتمان حق و حق نمایی باطل مدد رساندند تا بازار فتنه و فریب رونق گیرد. اما هر بازارگرمی و رونق بخشیدنی از این دست، مستلزم خدشه و لطمه به دستاوردها و ارزش ها و سرمایه های جبهه خودی بود. تاریخ با شگفتی نظاره کرد که دوباره چگونه منافقین و کفار اموی (مروان ها و ولیدهای روزگار) با صحابی نامدار جبهه اسلام هم پیمان شده و یک جبهه در برابر جبهه واحد تشکیل داده اند. کفار از سر اضطرار مسلمان شده را با صحابی پرسابقه ای که با همین مشرکان و معاندان جنگیده بودند چه معامله؟ چگونه هم پیمان شده بودند؟ پیمان بر سر چه؟ «فبما نقضهم میثاقهم لعناهم وجعلنا قلوبهم قاسیه » .... پس به خاطر نقض پیمان، آنها را لعنت و دل هایشان را پر از قساوت کردیم. کلمات خداوند را از جایگاه خود تحریف می کنند و بهره خود از آنچه به آنها یادآوری شده، فراموش کرده اند. و دائم از خیانت آنها مطلع می شوی مگر اندکی از آنها» (آیه ۳۱ سوره مائده)

پیداست که تشخیص در چنین آوردگاهی بس دشوار می شود اما نه اینکه ناممکن شود. اگر در روزگار مشروطه، استعمار حامی استبداد توانست میان سران نهضت عدالتخواهی اختلاف بیفکند و آنها را به دو گروه جعلی طرفداران مشروطه و مخالفان آنها تجزیه کند که دست به گریبان هم باشند و سرانجام هم سیطره خود را اعاده کند، امروز این ترفند، به دلایل گوناگون کارآمدی ندارد. یکی به اعتبار تجربه اندوزی از تاریخ سده اخیر و تاریخ صدر اسلام و شناسایی کامل ترفند «اموی- انگلیسی»، دوم به اعتبار نعمت بزرگ ولایت و پیوند وثیق امت و امام . امروز ملت ایران، هم به اعتبار میراث تاریخی و تجارب غنی سیاسی راه را در غبار و طوفان هم می شناسد و با واژگون و منحرف کردن تابلوها راه را گم نمی کند و هم قدر قطب نما و میزان و فرقان ولایت و رهبری را می داند.

البته شاید برای ملت ما سنگین آید که کسانی از میان خانواده خودی، ریزش کنند و به اردوگاه دشمنان دیرپای ایران و اسلام بپیوندند اما خداوند به رسول خویش می فرماید: «ای پیامبر تو را غمگین نکند شتاب و سرعت آنها که با زبان گفتند ایمان آوردیم و دلهایشان ایمان نیاورد... و هر کس که خداوند آزمایش و گمراهی او را اراده کند، هرگز تو آنها را از قهر الهی نتوانی رهانید. آنها کسانی هستند که خداوند هرگز نخواسته قلب هایشان را پاک کند. در دنیا برای آنها خواری و رسوایی، و در آخرت عذابی بزرگ است» (مائده، آیه ۱۴)

محمد ایمانی