دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

منشأ تحولات فرهنگی و دینی در سینما


منشأ تحولات فرهنگی و دینی در سینما

تکنولوژی ارتباطات اکنون کره زمین را به یک دهکده بزرگ تبدیل کرده است انتخاب لفظ «دهکده» و نه شهر و یا کشور, خود به خود با نوعی مبالغه در این تعبیر همراه است چرا که در یک دهکده همه یکدیگر را می شناسند و از حال و روز هم باخبرند

تکنولوژی ارتباطات اکنون کره زمین را به یک دهکده بزرگ تبدیل کرده است. انتخاب لفظ «دهکده» و نه شهر و یا کشور، ‌خود به خود با نوعی مبالغه در این تعبیر همراه است چرا که در یک دهکده همه یکدیگر را می شناسند و از حال و روز هم باخبرند. تصور دهکده واحد جهانی خود به خود با قبول یک فرهنگ واحد برای مردم سراسر کره زمین ملازم است و هر فرهنگ آن چنان که در علم ارتباطات می گویند نسبت به جهان آفرینش دارای نگرش و تبیین خاصی است و لذا تعبیر دهکده جهانی لامحاله بدین معناست که ساکنین این دهکده واحد،‌ شریعت واحدی را نیز پذیرفته اند. هنر یکی از ابزارهایی است که با ریخته شدن در ظرف ابزارها و روشهای پیشرفته و تکنولوژی به روز دنیا در خدمت بشر قرار گرفته تا او را به سر منزل مقصود برساند،‌ سرمنزلی که برای

عده ای خیر و سعادت را پیش رو دارد و عده ای دیگر را تا درجه اسفل السافلین می کشاند. از آمیختگی هنر و تکنولوژی موالید بسیاری پا به عرصه ظهور نهادند که یکی از آنان هنر «فیلم و سینما» است. در این مختصر نگاهی به این موضوع داریم که هنر چیست؟‌ هنر اسلامی چگونه هنری است؟‌ آیا تحقق سینمای دینی امکان پذیر است؟ برخی از شرایطی که برای تحقق سینمای دینی مورد نیاز است از دیدگاه مقام معظم رهبری (مدظله العالی) چیست؟

● هنر چیست و هنرمند کیست؟‌

این سئوال بیشتر از آن کلی است که بتوان در اینجا به آن پاسخ داد. در یک جمله،‌ هنر شیداییِ حقیقت است همراه با قدرت بیان آن شیدایی،‌ و هنرمند کسی است که علاوه بر شیدایی حق قدرت بیان آن را نیز از خداوند متعال گرفته است. هریک از این دو (شیداییِ‌ حق و قدرت بیان) اگر نقص داشته باشد اثر هنری خلق نمی شود؛‌ اگر حنجره بلبل بیمار شود، شیدایی او در درونش حبس می شود و فرصت تجلی پیدا

نمی کند هرچند که شیدایی در درونش وجود دارد،‌ اما قدرت بیان آن نیست و اگر شیدایی نباشد از حنجره سالم صدایی بر نمی آید،‌ اصل لازم،‌ شیدایی حق است و قدرت بیان شرط کافی است،‌ امروزه مفهوم هنر چیز دیگری است. هنر غربی حدیث نفس است نه حدیث شیدایی حق،‌ هنر غرب بیان خودپرستی انسان امروز است،‌ هنر شیطانی است،‌ حال آنکه هنر حقیقی حدیث شیداییِ‌ حقیقت است. اگر به تصور برخی از روشنفکران غرب زده مقصد و رسالت هنر لذت حاصل از آن باشد،‌ پس باید منظور از غذا و ارزش آن را در لذت ناشی از تناول آن پنداشت چنان که آنانی که در پست ترین مرحله تکامل اخلاقی قرار دارند (وحشیان)‌ این چنین می پندارند.

برای اینکه هنر را دقیقاً‌ تعریف کنیم،‌ پیش از همه لازم است که بدان همچون یک وسیله کسب لذت ننگریم و آن را به مثابه ابزاری برای تفنن و سرگرمی به شمار نیاوریم،‌ بلکه هنر را یکی از شرایط و لوازم حیات بشری بشناسیم. هنر آن گاه آغاز می گردد که انسانی با قصد انتقال احساسی که خود آن را تجربه کرده است به دیگران و به یاری علائم معروف و شناخته شده ظاهری (بر حسب قالبی که انتخاب کرده برای بروز و ظهور این هنر، ‌مثلاً ممکن است قالب شعر و سرود،‌موسیقی ویا نقاشی ورُمان نویسی ویا قالب فیلم و نمایش و...)‌ دست به کار شود،‌ هنرمند باید از آسمانیان بگیرد و به زمینیان ببخشد پس سینه اش باید قابلیت نزول ملائکه ای را داشته باشد که واسطه الهام هستند. اما سینه تنگ کوردلان کجا و آسمان بی کران کجا؟!

برای هنرمند زیستن عین هنرمندی و هنرمندی عین زیستن است،‌ هنرمند باید نفح روح در فیلم خود داشته باشد؛ چون در سکانس های مختلف خود را محاکات می کند،‌ هنر در زیر نقاب خفه می شود و آنچه باقی می ماند ریاکاری است، یک ریاکاری موجه.

سینما یکی از ابزارهای کارآمد و به روزی است که هنرمند می تواند تمام قدرت و ظرافت خود را در آن به منصه‌ ظهور برساند. سینما تصویر متحرکی است که در خدمت بیان داستان در آمده است. ذات داستان خالی از دو حال نیست «غفلت» و «عبرت» غفلتی که رنج «خودآگاهی» را در وجود انسان موقتاً‌ تسکین می دهد در داستان گذشته و حال و آینده به گونه ای درهم طنیده شده و مبهم و رازآلود نیستند و در مجموعه ای واحد پیش چشم انسان و انسانی که نمی تواند زندگی خود را در مجموع، همچون واقعیتی واحد اما ممتد بنگرد رو به داستان می آورد.

ناظر داستان از مبدأ تا معاد را در نظر دارد و این می تواند عبرت آموز باشد و انسان نیز نیازمند عبرت آموزی. داستانی که یک فیلمساز برای فیلم خود در نظر گرفته است به تنهایی فیلم را نمی سازد بلکه تمامی عواملی که در یک فیلم دخیل هستند مثل انتخاب بازیگر،‌ نوع گریم،‌ صحنه آرایی،‌ فیلمبرداری،‌ موزیک،‌ صدا و هزارو یک عامل دیگر دست به دست یکدیگر می دهند تا ثمره کارِ کارگردان و فیلمنامه نویس پا به عرصه گیتی بگذارد و اثر هنری تازه ای خلق گردد. یکی از عوامل بسیار مهم در فیلم عوامل انسانی آن است اعم از فیلمنامه نویس و کارگردان و بازیگران و گریمورها و فیلمبرداران و ... .

روحیّات و خلقیات،‌ نگرش و جهان بینی تک تک عوامل در ثمربخشی نهایی فیلم تأثیر گذار است اما آنکه بیش از همه تأثیر می گذارد روحیّات کارگردان و فیلمنامه نویس است؛‌ چرا که از کوزه همان برون تراود که در اوست. نمی توان از فیلمنامه نویس غرب زده انتظار داشت که اثری خلق کند که فضای جامعه را آکنده از عِطر معنویت و رنگ و بوی خدا کند. لذا هرگاه این گونه افراد قلم به دست گیرند و فیلمنامه ای را تنظیم کنند آنچه نباید در عرصه هنر رخ دهد،‌ رخ می دهد. یکی از لوازم جذابیت فیلم و سینما جذابیت سینماست،‌ انسانی که از خانه خارج می شود و در مقابل گیشه سینما هزینه ای را پرداخت می کند و بعد تمام وجودش را تسلیم کارگردان می کند،‌ کارگردان نیز باید تماشاگر فیلم را انسانی صاحب عقل و اراده و حریتِ ذاتی بداند و با او چنان رفتار کند که شأن ذاتی او اقتضا می کند. (برای مثال من هرچه فرزند خود را بزرگتر و صاحب خرد و اندیشه بدانم نمی توانم او را با یک شکلات چوبی در مقابل نیازش که مثلاً‌ خرید لب تاب است فریب بدهم.)‌ زیرا در فیلم جایی برای انتخاب تماشاگر وجود ندارد و فیلمساز به جای تماشاگر انتخاب کرده است.

● جذابیت در سینما!

کار تماشاگر نوعی پرستش و بندگی و قبول ولایت است. او از خود سلب شده و در یک فضای تاریک،‌ چشم به صحنه ای روشن می سپارد و منتظر

می نشیند تا فیلمساز او را سِحر کند لذا نگاه او عبودیت است. گاه عبودیت حق و گاه عبودیت شیطان. جذابیت، همان رشته جادویی نامرئی است که تماشاگر را به فیلم وصل می کند. هر جاذبه ای که بشر را سحر می کند و او را از رجوع به فطرت خویش باز می دارد،‌ هر جاذبه ای که عقل بشر را تحت سیطره خویش بکشاند و تماشاگر را به ورطه تسلیم در برابر وهم و شهوت و غضب،‌ بکشاند،‌ جاذبه کاذب است.

«تماشاگر بخش اعظم وجود خویش را تسلیم فیلم می کند و در آن مستغرق می شود و با این استغراق دچار نوعی غفلت از خویش و الیناسیون (از خودبیگانگی) که ملازم با زندگی بشر است پایان این سیر نه نوعی خودآگاهی منتهی می شود که اگر ماهیتی کمال طلبانه داشته باشد می تواند همه ترسها،‌ خشمها،‌ هیجانها و کشاکشهای عصبی فیلم را در خود مستحیل کند وگرنه تماشای فیلمی که منافی آزادی و عقل بشر است و مانع کمال اوست خسرانی است که جبرانش به سختی ممکن است،‌ قوه واهمه و غضبیه و شهویه باید تحت احاطه عقل کنترل شوند و کارکردن مستقل بر روی هر یک از آنان حتی از باب تفنن مذموم است و بی احترامی به تماشاگر.»

اصولی که سینما نباید از آن خارج شود:

۱) استغراق در فیلم از شروط لازم فیلم و سینماست. امّا باید به نحوی باشد که عقل تماشاگر و حریت ذاتی او منکوب نگردد. اهل سلطه برای تسخیر دیگران از طریق نقصها ضعفها و نیازهای دیگران وارد عمل می شوند. پس اصالت دادن به ضعفهای بشری مجاز نیست.

۲) آزادی انسان و عقل و اختیار او نباید محکوم جاذبیتهای تکنیکی واقع شود.

۳) جذابیت نباید هدف قرار بگیرد. (آنچه مذموم است نه مطلق جاذبیت بلکه اصالت دادن به جاذبیت است.)

۴) اعتنا به نیازهای انسان برای ایجاد جاذبه نباید به ممانعت او به سوی کمال وجود خویش منجر شود.

۵) تکیه بر ضعفهای درونی و نفسانی تماشاگر رابطه سلطه جویانه برای سینما است. «گرچه سینما یکی از موالید تمدن غربی است اما سینمای ما نمی تواند (و نباید)‌ در امتداد تاریخی سینمای غربی باشد،‌ هرموجودی در این عالم افقی دارد که منتهای تکامل خویش را در رسیدن به آن افق می بیند افق سینمای ایران نیز اگر سینمای به اصطلاح هنریِ‌ اروپا شد از این سینما نمی توان انتظار داشت که در داخل و خارج کشور منشأ تحولات فرهنگی (دینی)‌ باشد.»

خدیجه سادات میرنظامی