جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
هویت هنرمند, اثر اوست
مرتضی اسدی هنرمند متعهد و متدین کشورمان در عرصه جنگ و دفاع مقدس است.وی بیش از ۵ نمایشگاه انفرادی بر پا کرد و در بیش از ۳۵ نمایشگاه جمعی داخلی و خارجی شرکت کرده است. او برگزیده دومین دوسالانه نقاشان ایران، برگزیده جایزه دومین دوسالانه جهان اسلام، برنده جایزه ویژه چهارمین بینال نقاشان ایران و ... است.
گفتگویی با وی انجام دادهایم که باهم میخوانیم.
▪ به عنوان اولین سوال از خودتان بگویید.
ـ من در ۲۳ مرداد ماه سال ۱۳۳۶ در تهران در محله سه راه بعثت به دنیا آمدم. از کودکی نقاشی را دوست داشتم اولین بار که به این هنر علاقهمند شدم عید بود که به روستای پدریام رفته بودیم آن سال مشق عید داشتیم با کاربن تصاویر درس مربوطه را کپی میکردم و عین کتاب را در مشقهایم نقاشی کردم. هفت یا ده درسی را به صورت تصویری تحویل معلمم دادم که تشویقهای زیاد سیدمحمد طباطبایی (معلم سال اول) را به همراه داشت.از همان سال اول تا پنجم ابتدایی پی در پی در این درس نمره ۲۰ میگرفتم که این مسئله علاقهام را بیشتر کرد کمکم با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که دیوار به دیوار مدرسه بود آشنا و عضو کتابخانه شماره۷ شدم. به سیکل اول متوسطه که نزدیک شدم استاد یدالله درخشانی هنرستان را به من معرفی کرد و پیشنهاد داد که به هنرستان هنرهای زیبا بروم.
آن زمان کلاسهای آموزشی زیادی نبود تنها چند کارگاه بود که تابلو کپی میکردند و آموزش هم میدادند که مبلغ بالایی را برای تعلیم میگرفتند. در ۱۵ سالگی به یک نقاش شمایلکش معرفی شدم که با وجود اصرار فراوان من گفت که شاگرد نمیخواهد. برخلاف میلم مجبور شدم رشته ریاضی را انتخاب کنم تا سال پنجم هم خواندم اما باز به هنرستان بازگشتم.در سال چهارم در دبیرستان بامداد استاد محمدعلی جزایری معروف به شجاع جزایری معلم ما بود که توجه زیادی به هنر نقاشی میکردند و از بچهها میخواست روی نیمکت به عنوان مدل بایستند و ماهم نقاشی میکردیم.سال ۱۳۵۴ به هنرستان وارد شدم و عنوان شاگرد اولی را از آن خود کردم. در دوره ابتدایی هنر نقاشی منوچهر معتبر و سیروس اسداللهزاده معلمهای من بودند.
همزمان با آن در نزد استاد فرشچیان، مهرگان و اردشیر تاکستانی مینیاتور آموختم و به طور جدی به نقاشی ایرانی توجه داشتم. با پیروزی انقلاب در مهرماه سال ۵۷ وارد دانشکده هنرهای زیبا شدم. دو ترم درس خواندم با اعتصابات دانشجویی و تظاهرات مردمی علیه رژیم واحدها حذف و جا به جا میشد تا سال ۱۳۵۹ که انقلاب فرهنگی شد.
به علت تعطیلی سه ساله دانشگاه به جای ۴ سال، در طول ۱۰ سال مدرک لیسانسم را دریافت کردم. در مقطع پروژه لیسانس ازدواج کردم بنابراین در بخش گرافیک دارو پخش مشغول شدم ۴ یا ۵ سال در آنجا کار میکردم که احساس کردم برای طراحی جعبه ساخته نشدهام. کارشناسی ارشد را در رشته تصویرسازی دانشگاه تهران خواندم. در دانشکده هنر شاهد تدریس میکردم و در دانشکده هنر و معماری آزاد درس میخواندم. بسیار ایرادگیر بودم و هر معلمی به راحتی از فیلترم رد نمیشد به همین دلیل قسم خوردم که معلم شوم و به خاطر این هدف از خیلی چیزها گذشتم.
▪ آن روزها چگونه از هنرتان جهت ترویج فرهنگ انقلاب استفاده کردید؟
ـ در شروع انقلاب سعی کردم با حرکت مردم هم آهنگ شوم و اتفاقات را یادداشت کنم، اما اتفاقات آن قدر سریع رخ داد که فرصتی برای کشیدن آنها نبود و تنها میتوانستم در کنارش حرکت کنم. به لحاظ تبلیغی و در برپایی نمایشگاهها شرکت میکردم.
▪ از روزهای اول جنگ چه تصور یا خاطرهای دارید؟
ـ در ۳۱ شهریور ۵۹ شاهد پرواز جنگندههای عراقی بودم. تعجب کردم کشوری که تازه در آن انقلاب شده و به پیروزی رسیده چگونه به این راحتی جنگندههای عراقی در آسمانش پرواز میکنند. چند لحظه بعد فرودگاه مهرآباد تهران بمباران شد. چون ما انقلابهای گذشته را تجربه نکرده بودیم این حس را داشتیم. پس از آن ۸ سال وارد جنگ ناخواسته و تحمیلی شدیم. هرکسی اسطورهای دارد. بخش وسیعی از جنگ ما توسل به ائمه بود. رزمندهای که تمام حرکاتش امام حسین(ع) و جریان عاشورا را به نمایش میگذارد.
▪ در مورد اینکه میگویند نقاشهای جنگ شعاری هستند توضیح دهید.
ـ میانگین سنی این نسل ۲۵ سال بود. در آن دوران تمام هنرمندان مطرح قلمموها را غلاف کرده بودند و هرچند ما متهم به شعاری بودن میشویم اما این طور نیست. تمام نقاشهای دنیا هم پای انقلابها کار کردهاند و این چیز تازه و شعاری تازه نیست. ما به عنوان نقاش نمیخواستیم در قبال رسالت تاریخیمان تنها تماشاچی باشیم.تهاجمات و توطئهها از جهت مختلف آغاز شد و جریانات سیاسی از طرف دیگر. نتیجه آن هم خیلی پر بار نبود و نیروهای کیفی زیادی را به خاطر تضاد و اختلافات مسئولان سیاسی و هجوم بیگانگان از دست دادیم.
▪ نقاشی چه جایگاهی در زندگی شخصی شما دارد؟
ـ نقاشی وجه اصلی زندگی من است همان قدر که خانوادهام را دوست دارم به آن هم عشق میورزم و همان قدر برایش ارزش قایلم. درست که تابلو احساساتش را بروز نمیدهد و علاقهاش را ثابت نمیکند اما به نوعی جزو اصلی زندگی من است. بخصوص که خانواده مشوق من بودند اما به طورحرفهای آن را قبول نمیکردند و مخالف بودند و میگفتند که عاقبت ندارد. به لحاظ مادی هم همین طور است اما از لحاظ معنوی نه تنها عاقبت دارد بلکه انسان را عاقبت به خیر هم میکند. به هر حال من از راهی که آمدهام راضی هستم. بنابراین پس از من دو تا از برادرهایم به این هنر روی آوردند. شهید امیرحسین اسدی از هنرمندهای توانمندی بود که من در مقابل ایشان حرفی برای گفتن نداشتم و نقاشی نمیکردم. روزی که در دانشگاه درگیری شد به دنبال من آمده بود و نگرانم بود. همان شب درگیریهای جلوی دانشگاه را طراحی کرد و ماهم در حکومت نظامی، آنها را تکثیر میکردیم و به دیوارها میچسباندیم. تعدادی از آنها بر دیوارهای تئاتر شهر بود و من آنها را پس گرفت و در آرشیو خانوادگیمان بایگانی کردم.
▪ در مورد شهادت ایشان توضیح دهید.
ـ سال ۱۳۶۰ در عملیات آزادسازی کرخه دست راست خود را از دست داد و در عملیات فتحالمبین هم به شهادت رسید. من هم این قلم را به همراه قلم روی زمین افتاده برادرم را برداشتم و رسالتش را به عهده گرفتم اولین تابلویی که کشیدم مربوط به برادرم بود. احساس میکردم مردم حرف زیادی برای گفتن دارند و زوایای پنهان جنگ آن قدر زیاد بود که نمیشد در آن زمان گفت.
▪ نظرتان به طور کلی درباره جنگ چیست و حضور زنان را در جنگ ایران و عراق چگونه ارزیابی میکنید؟
ـ من به شدت جنگ را محکوم میکنم اما زمان هجوم بیگانه باید دفاع کرد. دفاع وظیفه هر ایرانی است چه نظامی، چه پشتیبانی و چه حمایتکنندگان همان طور که مادرها، زنهای ما و خواهران ما حمایت میکردند. اگر قرار باشد در جهان فمینیسم ایجاد شود، زنان ما قبلا آن را به اثبات رساندهاند. باید بگویم که حق زنان ما ادا نشده در مقابله با توطئهها حق آنها کم نبود اما هرگز ادا نشد. تمام این حوادث باعث شده که من در نقاشی به همه چیز توجه کنم روزهای اول جنگ، زنها دوشادوش مردها اسلحه به دست جنگیدند. در بهداری و پزشکی تعدادی اسیر شدند و پس از ۸ سال با تحمل سختیهای زیاد برگشتند.
▪ چه خصوصیتی در دفاع مقدس هست که هنرمند را به ترسیم آن وادار میکند؟
ـ جنگی اتفاق افتاده، جنگی تمام عیار بین ما و نه تنها عراق بلکه چندین دولت. نسل ما در مقابل آنها ایستادگی کرد. نگاه معنوی بچهها به جنگ تقدس میدهد و نباید از آن سوءاستفاده کرد که درسالهای اخیر از این نام سوءاستفادههای زیادی شده است. کسی که میخواهد به پولی برسد، آن را دستاویز قرار میدهد و به عنوان سپر از آن استفاده میکند. من سعی میکنم این تقدس را در قلب خود نگه دارم چرا که معتقدم اگر به زبان بیاید نابود میشود. احساس کردم چیزی که در تمامی جنگها اتفاق میافتد ایثار است. شاید هنرمندان نمیتوانستند در جنگ شرکت کنند اما چیزهایی که میدیدند را میتوانستند ترسیم کنند.من افتخار میکنم به اینکه برای آن دوره قلم زدهام تا زمانی که یاد بسیجیها در ذهنم زنده است تابلو خواهم ساخت و به آن افتخار خواهم کرد، ما کاری در قبال آنها انجام ندادهایم. در جنگ ثابت کردیم که مسائل داخلی کشورمان به خودمان مربوط میشود و اجازه ندادیم پای بیگانه وارد کشورمان شود. مفتخرم که چند صباحی را با آنها گذراندهام و اگر روزی خواستم از دنیا بروم، شرمنده آنها نباشم.
در مورد سفرتان به پاریس توضیح دهید.
برای یک سفر پژوهشی - تفریحی به پاریس رفتم. تصمیم گرفتم وارد دانشگاه شوم که در دانشگاه سوربن پاریس ۴ در رشته تاریخ هنر اسلامی پذیرفته شدم. یک سال و نیم درس خواندم. خانوادهام یک سال تمام در تهران برای گرفتن بورس تحصیلی پیگیری میکردند که مسئولان وقت وزارت علوم هم کاری نمیکردند و میگفتند که ما شما را نفرستادهایم و خودتان برای تحصیل به فرانسه رفتهاید به هرحال من یک ایرانی بودم و نباید با من این گونه برخورد میشد.هرگز نگفتم که چه هستم و از عناوینم کوچکترین استفادهای نکردم مثلا نگفتم خانواده شهید هستم.برادر دو شهید، جانباز و آزاده. در تمامی دوران در چند دانشگاه قبول میشدم که حق انتخاب داشتم در فرانسه هم از دانشگاههای سنت اتین و سوربن قبول شدم پس من نیازی به استفاده از عناوین نداشتم. پس از مدتی برای گرفتن بورسیه به تهران بازگشتم. قولهایی داده شد. با مخارج زیاد به پاریس بازگشتم که تماس گرفتند و مخالفتشان را با بورسیه اعلام کردند.چون مرخصی بدون حقوق داشتم و مستاجر بودم، درسم را نیمهکاره رها کردم و به ایران بازگشتم.
▪ چه چیزی در سفر به فرانسه برایتان جذابیت بیشتری داشت؟
ـ دیدن موزههای پیکاسو، لوور، مردمشناسی و ... اصلا پاریس موزه است. در همه جا گالری هست. ساختمانهای قدیمی ۳۰۰ ساله هیچکس حق ندارد ظاهرش را تغییر بدهد. روی ساختمان شناسنامهای است که نشان میدهد چند سال قبل کدام هنرمند در این خانه زندگی میکرده است. ای کاش ذرهای از همت حفظ میراث فرهنگی فرانسه یا اروپا در اینجا دیده میشد.در لوور وقتی آجرهای پخته رنگی ایرانی را دیدم آه کشیدم.
▪ وقتی برگشتید چه حسی داشتید؟
ـ احساس کردم که این دنیا چقدر با آن دنیا متفاوت است. در ایران اگر من در خانهای را بزنم و آب بخواهم، میدهند اما در فرانسه چنین خبری نیست. هرچند که بعضی از آن فرهنگها در ایران هم دارد ایجاد میشود. منبع آب یخی که در خیابانها پر بود و رویشان نوشته بود قربان لب تشنهات یا حسین(ع) و انسان را به یاد معنویات میانداخت جایشان را به شیشههای نیملیتری آب معدنی دادهاند. یعنی اگر بخواهی آب بخوری باید پول بدهی. در فرهنگ ما آب، معنی خاصی دارد، حرمت دارد. انسان را یاد تمام تشنههای عالم میاندازد. در رستوران اگر آب بخواهی باید فیش بدهی.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه روسیه مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
هلال احمر یسنا آتش سوزی قوه قضاییه پلیس تهران بارش باران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سازمان هواشناسی
حقوق بازنشستگان بانک مرکزی قیمت خودرو قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو خودرو دلار سایپا ایران خودرو کارگران تورم
سریال تلویزیون نمایشگاه کتاب مسعود اسکویی عفاف و حجاب سینما سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
رژیم صهیونیستی آمریکا جنگ غزه فلسطین حماس اوکراین چین نوار غزه ترکیه انگلیس ایالات متحده آمریکا یمن
استقلال فوتبال علی خطیر پرسپولیس سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ
هوش مصنوعی تلفن همراه گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب بیمه بیماری قلبی کاهش وزن دیابت داروخانه